نصاب پرده هیز

1399/10/10

سلام
دلم میخواست همه پردههای خونه، بغیر از اتاق خواب ها رو عوض کنم. ولی متاسفانه پرده اونقدر گرون شده بود، که از بودجه ای که برای این کار پیش بینی کرده بودم خیلی بیشتر از اون شده بود. که با راهنمایی یکی از فروشندگان ،تصمیم گرفتم که چند تا تغییر روی همین وضع موجود پردهها خونه بدم، و قرار شد یکی از نصاب های با تجربه برای اندازه گیری و راهنمایی خونه ی ما بیاد.
صبح روز بعد یک مرد میانسال اومد و خودش رو احمدی معرفی کرد و کلی پیشنهادهای خوب از توی تبلتش داد، که سردرگم شده بودم از بین این همه کارهای خوب، کدوم رو انتخاب کنم گفتم سخت شده، که با نزدیک شدن به من گفت نگران نباشید الان حلش میکنم. و شروع کرد به توضیح دادن و به بهانه نشان دادن تصاویر داخل تبلت هی دستش رو به تنم میزد. که خیلی بدم اومد از شخصیت و حرکات و حتی نوع حرف زدنش. یک مرد بسیار هیزی بود، که ته تمام جملاتش شل و ول بود. ازش فاصله گرفتم گفتم همین آخری رو انتخاب میکنم. کی حاضر میشه؟ گفت خیلی زود، و یک روز قبل از نصب هماهنگی میکنیم. چند روز بعد بدون هماهنگی قبلی از مغازه زنگ زدن که تا نیم ساعت دیگه بچه‌های برای نصب میآن. خودم رو سریع به خونه رسوندم و همزمان با اونها وارد خونه شدیم. همراه احمدی یک مرد جوان هم اومده بود که سریع مشغول کار شد و احمدی اومد کنار من نشست و شروع کرد به وراجی کردن و گفت بزار پرده ی اتاق خواب تو رو عوض کنم، و بجاش با صدای آروم گفت یک طراحی گرم متناسب با فضای اتاق خواب و در عین حال رومانتیک رو برات طراحی و اجرا می کنم. گفتم نه متشکرم دیگه نمیخوام هزینه کنم. گفت پول نمیخوام این اشانتیون کار من به تو، پس بریم اتاق خواب برای اندازه گیری، تا آخرین طرح ها رو نشونت بدم. دیگه داشت حالم ازش بهم میخورد و من بخاطر این مرتیکه چندش و هیز با پالتوی زمستانی بیرون، توی خونه نشسته بودم، و همینطور دو روز هم از پریودیم می گذشت و خیلی عصبی و کلافه شده بودم. با اخم گفتم نه! و از کنارش پاشدم رفتم. هرچقدر همکارش سربه زیر و مشغول کارش بود، این عوضی هیز بود. از گرما پالتوم رو درآوردم و دوباره احمدی اومد کنارم گفت این ترکیب رنگ جذاب که مناسب با شما خانم خوشگله است رو ببینید. توجهی به حرفش نکردم، دیگه حسابی روی مخم رفته بود دلم میخواست بگم برین بیرون دیگه نمیخوام ادامه بدید. احمدی گفت با اجازه رفتم اتاق خواب شما؟ سریع با عصبانیت گفتم نه اجازه نیست! و با ناراحتی رفتم دستشویی، کمی بصورتم آب زدم و تصمیم گرفتم بیشعوری و هیزش رو غیر مستقیم جواب بدم.
بعد از دستشویی مستقیم پیش پسره رفتم که سخت مشغول کارش بود بهش گفتم میخوام دو ردیف قفسه توی انباری نصب کنم لطفا هر وقت تونستید بیاد انجامش بدید. احمدی بلافاصله گفت بنده اینجا هستم شما با کارمند من صحبت می کنید؟ گفتم آخه می بینم ایشون فقط سرش توی کارشه! و کار میکنه! و شما هم که ناظر تشریف دارید و سرت تو کار این و اونه! و اون انباری کوچیک توی پارکینگ آپارتمان به ناظر نیاز نداره و خودم هستم. احمدی گفت نه اینطور نیست، اگه به من اجازه بدید، از اندازه گیری تا نصب اتاق خواب شما رو خودم انجام میدم. گفتم نه، رو کردم به پسره و گفتم این کار انباری رو خارج از وقت کاریت بیا انجامش بده. که دوباره احمدی با استرس و ناراحتی گفت من و هوتن این چهار هفته باقیمانده تا شب عید رو فشرده کار برای تحویل داریم و اصلا هوتن وقت آزاد نداره. وقتی فهمیدم ناراحت شده و داره این کار جواب میده، بیشتر پافشاری و اصرار کردم. و دوباره به هوتن گفتم خواهش میکنم. که هوتن به احمدی گفت بعضی از صبح ها وقت دارم، یه جا خالی میکنم میام انجامش میدم که احمدی حالش گرفته شد و گفت زمان رفتن انباری رو نشون بده ببینم چقدر کاره داره. دیگه تا وقت رفتن یک کلمه هم حرفی نزد و به هوتن کمک میداد. خلاصه انباری رو احمدی دید و گفت این کار یک نفر نیست. اول یک طرف انباری که میخواهی قفسه بزنی، باید خالی بشه و بعد قفسه بزنید و حداقل سه ساعت کار دو نفره است که من و هوتن شنبه هفته دیگه ساعت ۸ صبح میایم. گفتم نه متشکرم! من هستم و بهش کمک میکنم. گفت عرض کردم سه ساعت کار مردونه است که زیر نظر شما انجام میشه. گفتم شوهرم هست و کمک میده، و شما لازم نیست تشریف بیارید. با چهره بهم ریخته گفت خلاصه که باید بیام چون علاوه بر هوتن، ابزار کارش رو هم باید بیارم و بعد ببرم. گفتم باشه هر طور راحت هستید.
و از علی خواستم شنبه دیرتر بره سر کارش و به هوتن‌ کمک کنه. خلاصه صبح شنبه، خودم هم پایین نرفتم تا مردک هیز بیشتر ضد حال بخوره! و بجای اتاق خوابم، توی انباری کار کنه!! که علی رفت و بعد از حدودا یک ساعت اومد بالا و گفت هوتن خیلی پسر فرز و زرنگیه، و کار انباری تمام شد. فقط چندتا وسیله مونده که داره توی انباری میذاره، منم دیرم شده باید زود برم، چون امروز خیلی کار دارم. گفتم خوب شده؟ گفت هوتن داره آماده میشه به احمدی زنگ بزنه که بره، اگه میخوای تا قبل از رفتنش یه نگاهی به کارش بنداز. با تعجب گفتم مگه احمدی با شما نبوده؟! گفت نه! همون اولش ول کرد و رفت. گفتم الاهی!! این پسر خیلی خوبیه، سریع شلوار گرمکن و سویشرت ورزشی ام رو پوشیدم و رفتم پارکینگ تا قبل از اومدن احمدی ازش تشکر کنم و دستمزدش رو بدم و سریع برگردم بالا، دیدم انباری خوب شده و داره ابزارش رو جمع میکنه. بهش گفتم دستت درد نکنه عالی شد. هوتن گفت کار دیگه باشه در خدمتم گفتم نه دیگه! چون احمدی داره میاد دنبالت دیگه کاری ندارم، گفت هنوز تماس نگرفتم! گفتم چه خوب، پس این وسایل توی کارتون رو داخل قفسه ها بچینید. و علی اومد گفت میترا کار نداری؟ فقط بیرون خیلی سرده. گفتم نه، الان تمام میشه. و علی رفت.
هوتن گفت سرما نخورید، کاشکی پالتو می پوشیدید گفتم الان کار میکنم گرمم میشه. گفت درسته ورزش کارید ولی هوا خیلی سرده. دیدم خودش هم لباس ورزشی پوشیده. اومدم توی انباری و پرسیدم ورزش میکنی؟ چون قد و هیکل خوب و روی فرمی داری؟ گفت آره. پرسیدم BMI تو چنده؟ دیدم داره فکر میکنه، گفتم نه! همون قد و وزن رو بگو؟ گفت قدم ۱۸۶ سانتی متره و وزنم هم ۹۲ کیلوگرم. با لبخند گفتم یکم اضافه وزن داری! گفت شما چطور؟ جواب دادم قدم ۱۷۶ سانتی متر و وزنم ۶۵ کیلوگرم، که هوتن گفت واهو!! چقدر دقیق فیت و میزون هستید، در همون حالی که حرف میزدیم از کنارش رفتم ته انباری که لحظه رد شدن، هوتن خیلی خودشو عقب کشید بود که به من نخوره. این حرکتش باعث شیطونی من شد، که امروز تازه اولین روز بعد از پریودیم بوده. گفتم هوتن جان از داخل کارتون اون وسیله رو بده گفت چشم. خم شد بسمت کارتون گفت این، گفتم نه، بغلیش گفت این، گفتم نه او یکی، رفتم کنارش و خم شدم گفتم اینو میگم و خیلی آروم بهش چسبیدم و سریع ازم فاصله گرفت خیلی از این حرکتش خوشم اومد. پرسیدم متاهلی یا مجرد؟ گفت هفته اول بعداز عید عقد میکنم. گفتم پس شاه دامادی مبارک باشه و در عین حالی که خودمو معرفی میکردم و ازش سنش رو می پرسیدم، سه بار دیگه هم بهش نزدیک شدم که دوباره خودشو عقب کشید ولی آخرین بار با کمی تاخیر خودشو جمع و جور کرد و فاصله گرفت. از سر شیطونی تصمیم گرفتم فاصله گرفتن رو تلافی کنم‌‌. که کار انباری تمام شده و تمام بدنم از سرما یخ کرده بود و می‌لرزیدم. هوتن گفت کار دیگه ی ندارید گفتم چرا دارم، حوله خشکن ما نیاز به بست و فیکس شدن داره اونم درست کنی، دیگه حله. گفت چشم.
( اون دسته از عزیزانی که تصوری از حوله خشکن ندارند لطفا ابتدا توی گوگل سرچ کنند و بعد ادامه داستان رو بخوانند تا زمانی که از جزئیات حوله خشکن میگم تصویری ازش داشته باشند)
با هم رفتیم بالا، و وارد حمام واحد ما شدیم. سمت چپ دیوار پشت درب حمام، یک فرو رفتگی U شکلی بود. در یکی از اضلاع آن که در امتداد دیوار درب حمام بود، حوله خشکن نصب شده بود. و ضلع رو بروی حوله خشکن، آینه قدی و انتهای فرورفتگی هم چوب لباسی به دیوار نصب شده بود. و هوتن نزدیک حوله خشکن داخل فرو رفتگی رفته بود. و برای اینکه من مشگل رو توضیح بدم باید درب حمام رو می بستم. و گفتم هوتن جان برگشت به سمت من، و هوتن نسبتا انتهای فرو رفتگی و حوله خشکن سمت چپ من، و بین من و هوتن بود گفتم مشگل اینجاست و بیشتر بهش نزدیک شدم و به آرومی در زمان حرف زدن کسم رو به کیرش نزدیک کردم و گفتم جفت این بست های نگهدارند، و همزمان با کسم دوتا ضربه ریز به کیرش زدم گفتم متوجه میشی که دارم کجا رو میگم، که البته الان شله! و با یک ضربه ریز و در ادامه همراه با کمی فشار کسم به کیرش، و با صدای یواش گفتم میخوام حسابی سفت بشه!! و ازش فاصله گرفتم و گفتم حوله خشکن از محل ورودی و خروجی آب گرم، نشتی داره و من شیر آب حوله خشکن رو بستم. زیر چشمی توی آینه بغل دیدم شلوار گرمکنش کمی برجسته شده، و آروم تر نزدیک شدم و گفتم الان چند روزه حمام توی این زمستونی خیلی سرد شده. و در ادامه خیلی یواش کسم رو چسبوندم به کیرش و گفتم سرمای پایین توی جونم مونده، وقتی حس کردم داره کیرش بلند میشه بیشتر کسم رو فشار دادم که هوتن دیگه کاملا پشتش به انتهای دیوار فرو رفتگی چسبیده بود وقتی کیرش کامل شق شد گفتم آره!! وقتی سفتش کردی با اشاره دستم ادامه دادم از این دو نقطه نشستی داره از سمت تو از یه جای این ( با صدای بلند تر ) لوله کلفته!! و از سمت من از این واشر ( خیلی یواش ) و یا این سوراخ کوچولو آب میده!! و هوتن توی اون فرو رفتگی یه جوری گیر افتاده بود، که هیچ راهی برای فاصله گرفتن نداشت و گفتم توضیحات کامل بود گفت آره.
از حمام بیرون اومدم و رفتم لباسم رو عوض کردم و یک دامن کوتاه با نیم تنه خیلی نازک، بدون شورت و سوتین پوشیدم. که یک لحظه به خودم اومدم. ای وای دارم چیکار میکنم! نه! من به علی قول داده بودم. درگیر یک پارادوکس روحی شده بودم. از یک طرف فکر کردم که خب، علی هم چند ماهی با مهسا بوده که من بعدها متوجه شده بودم. دوباره فکر کردم دلیل نمیشه من شوهر دارم و باید پایبند اصول اخلاقی باشم. و در برزخ تقابل و جدال بین عقل و نفس، گیر کرده بودم که تصمیم گرفتم که تا همین جاشم هم لذت کافی رو بردم و فقط برای فاصله گرفتن های هوتن تلافی کنم، اونم با یکی و یا نهایتا دوتا شیطونی مشابه همین چند دقیقه پیش تمامش کنم. و کم کم حرارت و تب شیطونی در من فروکش کرد و کمی احساس سرمای انباری سراغم اومد، سویشرت ورزشی ام رو پوشیدم که زیاده روی هم نکنم، که شنیدم صدای آب از حمام میاد، آچار مربوط به هواگیری حوله خشکن رو برداشتم و رفتم حمام دیدم کلا کارش رو تمام کرده و سویشرت ورزشی رو بیرون آورده و حتی دست و صورتش رو هم شسته و با یک تی شرت که برجستگی عضلاتش مشخص بود، داره شیر آب حوله خشکن رو باز میکنه. گفتم آفرین به تو چقدر تو زرنگ و کاری هستی، بیخود نیست احمدی دو دستی بهت چسبیده. درب حمام رو بستم و رفتم جلوی هوتن، و دست زدم به حوله خشکن دیدم محکم فیکس شده. و توی همون حال کسم رو نزدیک کیرش کردم، کیرش حسابی شق بود. فکر کردم بنده خدا با کیر شق داشته کار میکرده تا حالا! گفتم اوه اوه!! چیکار کردی شیطون، و چه خوب سفت مونده!! گفت جای بست های قبلی اشتباه بوده و جابجا شون کردم و کسم رو بیشتر فشار دادم روی کیرش و گفتم چه خوب داره گرم میشه، راستی با نشتی چیکار کردی؟ گفت وقتی فیکس شد دیگه آب نداد. گفتم شاید دوباره بده! گفت بعید میدونم. لوله های حوله خشکن در حال داغ شدن بود. سرم رو نزدیک تر بردم و با صدای حشری گفتم آرررره داره گرمم میشه!! دیگه میتونم من هم سویشرت رو بکنم!! و دستم رو بالا بردم و همزمان سینه هام رو به بهانه چک کردن به بالا تنش چسبوندم گفتم این بالا گرم نیست!! این پایین که حسابی گرم شده! و بیا این آچار هواگیری رو بگیر، فقط همین لوله های بالا مونده که گرم شه!! آچار رو بهش دادم و ازش فاصله گرفتم. و سویشرت رو درآوردم، نوک تیز سینه هام زیر نیم تنه نازک خیلی خود نمایی می کرد. بعداز هواگیری، حسابی لوله های حوله خشکن بصورت یکنواخت گرم شده بود. برای چک کردن مجدد لوله های بالایی، به آرومی کسم و بعد نوک سینه هام رو بهش چسبوندم و در گوش گفتم این بالا هم خوب داره گرم میشه! رفتم توی بغلش، و بغل گرم و در عین حال آرام بخشی داشت و با مکث طولانی و با صدای حشری در گوش گفتم جوووون!! چقدر داغ شده، این حوله خشکن!! حالا دیگه میشه توی این حموم به راحتی لخت شد!! و به آرومی عقب رفتم و گفتم دیگه نشتی نداره؟ نری دوباره نشتی بده؟ برای اولین بار گفت نه میترا جون! دیگه نشتی نداره، بخاطر تو تا بیست دقیقه دیگه هم صبر میکنم گفتم مرسی، ولی ای وای که نشتی داره؟! گفت کو؟! گفتم از حوله خشکن نیست، از اینجاست. دیدم صورتش قرمز شده و خیسی سر گرمکنش داره بیشتر میشه، و با لبخند گفتم عزیزم نشتی داری؟! ببینم چیکار کردی با خودت؟؟ توی شورتش رو نگاه کردم دیدم پر از آب منی شده، زدم روی صورتم و گفتم ای وای عزیزم کی ارضا شدی؟؟! گرمکن تو داره خیس میشه که؟! گرمکن و بعدش شورتش رو پایین کشیدم، بزار ببینم؟؟ کیر خوبی داشت، تر و تمیز که ظاهرا به تازگی شیو کرده بود، رو توی دستم گرفتم. روی همه جای کیرش آب منیش بود و با کیرش بازی میکردم که مجددا شق شده بود، و دیدم چه کلاهک و کله کیر توپولی به نسبت تنه لاغر کیرش داره. کله کیرش حدودا به از اندازه یه تخم مرغ و یا شاید هم بزرگتر از اون بوده و فوق العاده هم سفت بود. اصلا هیچ تناسبی بین تنه لاغر کیرش و کله کیر توپولش نبود‌. و درحالی که با کیرش بازی می کردم چند قطره آب منی ازش بیرون اومد، مالیدم به کیرش و کمی دامنم رو بالا دام و کیرش رو گذاشتم لای پام و بغلش کردم. و شروع کردم عقب جلو کردن توی بغلش، و گرمای حوله خشکن و خیسی کیر گرمش لای کسم چه حالی میداد. نیم تنه رو درآوردم و در گوش گفتم کندمش! چون گرمم شده بود‌! تو چی؟ نمی خواهی تی شرتتو داری؟ تا هوتن لباسش رو بیرون بیاره، من در همون حالی که کیرش لای پام بود، یواشکی زیپ پشت دامنم رو باز کردم و بعد ازش فاصله گرفتم که دامن افتاد پایین کف حموم، من لخت بودم و هوتن نگاهم می کرد، و بعد تا یک پاشو از گرمکنش درآورد. من سریع با لبخند مرموزی گفتم دستت درد نکنه! مرسی! و مشغول جمع آوری لباس هام از کف حموم شدم و گفتم دیگه حوله خشکن هم نشتی نداره! و با لبخندی موذیانه، بیشتر ازش فاصله گرفتم دیدم مظلومانه نگاهم میکنه. فکر کردم مجرد باشی!؟ و تا وقتی که دلم نخواد، بهم دست نزنی؟! تو نمونه‌ای کمیاب از آدمهای وفاداری هستی که خیلی کم وجود داره!! و داری دیونم میکنی؟! حرارت و شهوت بدنم اونقدر بالا رفت، که یادم رفته بود چه قولی داده بودم. و توی بغلش رفتم و کیرش لای پام بود که لباسها رو روی چوب لباسی پشت سرش گذاشتم. که هوتن تازه و به آرومی بغلم کرد. و متوجه شدم زمان عقب جلو کردن کمی زانوهاشو خم و راست میکنه که کیرش بره داخل کسم، و من هم به کمک دستم و جلو دادن کسم کمک و همراهیش میکردم که یک دفعه کیرش با یک جیغ ممتد من کامل داشت تا انتهای کسم فرو میرفت!! جیغ و فریاد بلند آمیخته با صدای شهوت رو تا به آخ آخ و های وایییی کم ادامه که هوتن گفت جونم چی شد؟! نفس نفس زنان گفتم تو نمیدونی چی شده؟! کله کیر توپولت درد داشت گفت میترا جون بیرون بیارم گفتم نه نه!! دوباره بخوای بکنی درد میگیره. و شروع کرد به آرومی تلمبه زدن و حس عجیبی داشتم زمان حرکت کله توپول کیرش حس تحریک شدید جنسی به همراه قلقلک و مورمور شدن رو در طول کسم حس میکردم، کله کیرش حس لذت بی نهایت عمیقی رو منتقل میکرد، و اصلا دلم نمی خواست از این دنج گرم سرشار از لذت جنسی جدا و یا تغییر پوزیشن بدم. لخت توی بغلش غرق در لذت جنسی بودم و داشت تلمبه میزد و دو دستی کمرم رو ماساژ میداد، داشتم ارضا میشدم که تلفن هوتن روی روشویی حمام بود زنگ خورد سرم رو به عقب چرخوندم گفتم احمدی تماس گرفته!! هوتن تلمبه زدن رو متوقف کرد و من با صدای حشری بلند گفتم کیرت رو بیرون نیاری! دارم ارضا میشم ادامه بده!! من که ازت جدا نمیشم! دست کردم و میله های داغ حول خشکن رو گرفتم و بهش محکم چسبیدم و کمرم رو تکون میدادم در همون حالی که ارضا میشدم های وایییی کنان، اون تلمبه میزد تا کامل ارضا شدم. گفتم چند دقیقه دیگه خودت بهش زنگ بزن، و تحت هیچ شرایطی کیرت رو بدون هماهنگی از کسم بیرون نیار. خواست دوباره تلمبه بزنه. با صدای لرزان ادامه دادم یواش تر تلمبه بزن، و گفتم در طول مسیر کسم از دهانه کسم بدون اینکه کیرت بیرون بیاد تا انتهای کسم رو با حوصله تلمبه بزن. وای وای که این پسر حرف گوش کن عالی عمل میکرد، دلم میخواست برای اولین بار سکسم پایانی نداشته باشه و کله کیرش مثل یک تخم مرغ و یا یک توپ کوچیک تمام طول مسیر کسم رو به زیبایی تحریک میکرد و دلم میخواست مدتها به همین صورت منو میکرد. چند دقیقه بعد برای دومین بار موبایل زنگ خود که هوتن چند ثانیه مکث کرد، و همینطور سومین بار هم احمدی زنگ زد، که دیگه هوتن توجهی به زنگش نکرد و به تلمبه زدن ادامه داد، که صدای زنگ متفاوتی از زنگ تلفن های قبلی به گوشمون رسید. که هوتن گفت این تماس از مغازه پرده فروشی ست گفتم میخوای تلفن رو بهت بدم هوتن کمی فکر کرد گفت نه!! و به تلمبه زدن ادامه داد قشنگ کل حمام گرم شده بود و گرمای مضاعف حوله خشکن، باعث تشدید شهوت دوتای مون شده بود. که این بار صدای تلفن خیلی بلند تر از قبل توی فضای بسته حمام پیچیده شده بود. دیدم احمدی تصویری زنگ زده!! خندیدم و دست دراز کردم گوشی رو برداشتم و به هوتن گفتم داره دیونه میشه که بفهمه چه خبره؟ شیطونه میگه، که یک لحظه تصویری بزارم تا این خرمگس دست از سر تو برداره؟! که دوتای خندیدیم! و من در حالی که از ته دل می خندیدم هوتن تلمبه میزد و من به تصویر واتساپ احمدی که روی صفحه گوشی افتاد بود نگاه میکردم، می خندیدم. اون با ذهن پر از علامت سوال زنگ میزد؟! و من از اینکه عصبی و دیوانه شده بود! می خندیدم، وای که خنده از ته دل توی سکس چقدر لذت بخش و تحریک کنند است، و اونم وقتی که با چاشنی انتقام از این عوضی باشه که لذت وصف ناپذیری داره، می خندیدم و حال میکردم که بازم ارضا شدم. که هوتن از خندهای من در زمان ارضا شدنم قهقهه می زد و فکر کردم که این با تماس های مکرر و سماجتش داره حواس هوتن رو پرت میکنه، که باعث به تاخیر افتادن انزال هوتن، و در نتیجه طولانی شدن زمان سکس برای ما میشد، دقیقا عوضی داشت منو به خواسته سکس طولانی که میخواستم میرسوند. هرچی بیشتر ارضا میشدم، بیشتر دلم میخواست سکس کنم. گوشی رو کنار گذاشتم و از آتیش شهوتی که عمیقا درونم شعله ور شدن بود هوتن رو خیلی محکم بغل کردم و در همون حالی که لب و گوشش رو میخوردم در گوش گفتم چیکار کردی کله کیرت به این توپولی شده؟! راستش رو بگو عمل جراحی کردی و چیزی زیر پوست کیرت کاشتی؟! خندید و گفت نه؟! گفتم پس چی؟ زنبور کله کیرت رو نیش زده به این توپولی و سفتی شده؟! خندید و گفت نه! گفتم پس احتمالا از بچگی قارچ رو درسته قورت دادی؟! که این شکلی شده!! می‌خندید گفت بخدا از اول همینجوری بوده‌. داشت تلمبه میزد و من حریص تر شده بودم و داشتم تمام گردن و سینه اش رو میخوردم و حسابی چندتا کبودی بزرگ براش گذاشته بودم و گفتم هوتن جان؟ . . .؟ گفتم جواب منو بده؟؟ گفت چشم! جانم جان! گفتم خوش بحال زن آیندهِ تو چه حالی میکنه با داشتن مرد وفاداری مثل تو، و از اون بهتر چه حالی میکنه با این کیر بی نظیر تو عزیزم. و بلندتر صدا زدم هوتن؟؟ گفت جانم. گفتم کیرت گارانتی زندگی زناشویی شما خواهد بود، و هرگز زنت بهت خیانت نخواهد کرد. که با این حرف های رومانتیک من بیشتر تحریک میشد و تندتر تلمبه میزد و صدای نفس کشیدنش عوض شده بود و داشت ارضا میشد و محکم و پر قدرت تلمبه میزد که من با صدای وایییی و آآآیییی خیلی بلند ارضا شدم و محکم بهش چسبیدم و هوتن در همون حال ارضا شدنم قویتر تلمبه میزد که ارضا شه، قشنگ معلومه که تماسهای قبلی و حرف های من در حین سکس کاملا در انزالش اختلال ایجاد کرده بود. و بعد از دو ماه رابط سرد بین من و علی این اولین سکس من بود، که جذاب و پر حرارت داشت پیش میرفت که از شدت شهوت داشتم دیوونه میشدم و یک جای سالم روی گردنش نذاشته بودم. که زنگ واحد ما صدا خورد و هوتن شوکه شد!؟ و از ترس رنگش پریده بود!؟ و گفت شوهرته؟!!!؟ خندیدم گفتم نترس، نه! شوهرم کلید داره، و امروز هم خیلی کار داره. و این زنگ ورودی اصلی آپارتمانه، که احتمالا احمدی باید پایین باشه. گفت امروز صبح رو دوتایی برای کار اینجا خالی کرده بودیم. و همیشه از ساعت ۴ بعدازظهر شروع بکار ما بوده، و گفته بودم اگه زنگ زدم دنبالم بیاد. ولش کن میترا اصلا مهم نیست. گفتم آره عزیزم تو کارتو بکن، با این پوزیش حال میکنی؟ و برای ادامه راحت هستی؟ گفت آره آره خیلی زیاد عزیزم، گفتم پشت سرم خالیه کمرم یکم درد گرفته. فقط بدون اینکه کیرت رو بیرون بیاری جاها رو عوض کنیم. بلندم کرد و منو انتهای فرورفتگی گذاشت، منی که اصلا سکس و دخول بیشتر از پنج دقیقه رو دوست نداشتم، و با وجود اینکه خیلی بیشتر از چند تا پنج دقیقه از زمان سکس ما گذشته بود، ولی دلم میخواست همچنان منو میکرد‌. و به دیوار تکیه دادم. گفت پای چپ رو بیار بالا بده دستم. پام رو گذاشتم توی دستش و نیمی از پشتم به لوله های داغ حوله خشکن چسبیده بود. حوله خشکن از پشت گرمای مطلوبی رو بعداز سه بار ارضا شدنم با لطافتی خاص به من منتقل میکرد، و توی بغلش شل شدم که توی آینه دیدم وای وای!! که چقدر از کسم آب اومده! اونم بصورت خامه ی رنگ دور تا دور کیر و بیضه های هوتن پخش شده بود، در گوشش گفتم با ریتم آروم و دوباره با طول جابجایی زیاد شروع کن. انگاری که هوتن، جون تازه ای گرفته باشه، کیرش رو بیشتر فرو کرد. و پاهاشو رو کمی بیشتر باز کرد و یکم خودشو و کمرم رو جابجا کرد و در حالی که پام دستش بود، دو دستی کمرم رو محکم گرفت. خیلی خوب به من و کسم مسلط شد. و توی آینه دیدم مثل یک مبارز پر قدرت!! با صلاحش آماده حمله کردن شده بود!! و شروع کرد با قدت به انتهای کسم فشار دادن، حجم کله کیر توپولش خیلی خیلی درد داشت دست گذاشتم روی شکمش که فشار رو کم کنه، که به آرومی تلمبه زدن که با اولین تلمبه دوباره فشار خیلی زیاد همراه با دل درد به زیر شکمم وارد میکرد گفتم بسته بسته و اون فشار میداد و با لبخند و اعتماد به نفس داشت عرض اندام و قدرت نمایی میکرد، و من با فشار دستم بهش گفتم آییی!! که دوباره تلمبه زد، به نظر می رسید سکس همین چند دقیقه پیش ما یک شوخی و یا یک پیش مقدمه‌ای بوده، برای این سکس اصلی، و با هر بار برخورد کیرش به انتهای کسم، سعی میکردم با فشار دستم، فشار کیرش رو از روی کسم کم کنم. و من یک آیییی بلند از سر درد همراه با شهوت می کشیدم. یک بار دیگه هم زنگ واحد ما خورد ولی دیگه هوتن تمام حواسش به کارش بود و هیچ واکنشی نشون نداد. و ریتم تلمبه زدنش هی داشت بیشتر و بیشتر سرعت می گرفت و من با هر بار برخورد کیرش به انتهای کسم وایییی! میکردم و اون دم و بازدم نفسش رو جوری تنظیم کرده بود که با گفتن ههن! نفسش رو خالی میکرد و دوباره از من واییییییی! و از اون ههن! و در مدتی که با سرعت تلمبه میزد، که من بدون مکث داشتم فقط وایییییییییییییییسی!! می گفتم و اون با هر با برخورد کیرش به انتهای کسم با ریتمی منظم در نفس گیری ههن های بلند بیرون میداد، و با انرژی فراوان و پرقدرت تلمبه میزد که درد خیلی زیاد انتهای کسم رفته رفته با لذت جنسی خیلی زیادی در هم آمیخته شده بود، و این درد به طرز عجیبی برام خوشایند بود. و هوتن دستم رو از روی شکمش برداشت، تا بدون مانع و پر قدرت تر تلمبه بزنه که در اوج لذت جنسی بی پایان برای چهارمین بار با دردی شیرین ارضا شدم. خیس عرق شده بودم و سرم رو روی شونه هاش گذاشتم، خسته و بی حال توی گرمای بغلش غرق در رویایی که بهتر از هر رختخواب گرم و نرمی بود، داشتم بی هوش میشدم. و روی صورتم که با موهای خیس عرقم پوشیده شده بود رو کنار زدم، دیدم هوتن با صورتی مصمم و جدی داره همچنان پر انرژی تلمبه میزنه، و توی آینه نگاه میکنه به مایه کرم رنگی که از کسم بیرون میاد و لذت میبره. تمام انرژیم تخلیه شده بود و اون همچنان با سرعت تلمبه میزد. که با تمام قدرت به انتهای کسم فشار داد و لحظه به لحظه فشار بیشتر میشد و من دو دستی به عقب هلش میدادم. توی کنج دیوار دیگه تحمل اون حجم از فشار رو نداشتم و گفتم بسته بسته دیگه واییی و اوخ، اوخ، و انتهای کسم داره میسوزه و خیلی درد داره و اصلا هوتن توجهی به حرف ها و فشار دست های من نداشت که توی کسم داغ شد، و آب منش مثل یک پماد داغ مرهمی بر روی سوزش و درد انتهای کسم شد. که بسیار تحرک آمیز بوده. و این فشار مستمر و داغ شدنهای پی در پی بابت حجم زیاد آب منیش من هم برای پنجمین بار ارضا شدم!! و دست و پاهایم شل شد بود، و هوتن در همون حالی که داشت ارضا میشد میگفت خیلی دوست دارم، میترا جون عاشقتم، الاهی قربونت برم. من که اصلا حال حرف زدن رو هم نداشتم. توی بغلش بودم تا کیرش کم کم و به آرومی شل شد، و اونقدر توی کسم حساس شده بود که لحظه بیرون اومدن کیرش چهار ستون بدنم لرزید. شاید بیست دقیقه ی توی بغلش بودم و نوازشم میکرد و گفت اصلا فکر نمی کردم اینقدر سکس طولانی و لذت بخشی رو اونم سر پا کنج حمون تجربه کنم. و فکر میکنم گرمای مناسب حوله خشکن روی کیفیت بالای سکس ما هم بی تاثیر نبوده و نقش موثری توی بالا بردن شهوت ما داشته. که گفتم آره موافقم، از مزاحمت های احمدی هم غافل نشو گفت آره، دوبار ارضا شدم ولی شاید بیشتر از سه و یا چهار بار تا مرز ارضا شدن رسیدم. با لبخند گفتم ولی در عوض من پنج بار وسط میدان بازی ارضا شدم و تو یک بار خارج از گود ارضا شدی و حساب نیست، هوتن با خنده گفت دمت گرم! و چقدر توی مدت سکس باهم خندیدم. بهش گفتم اون شورت رو نپوش برات شورت نو میارم. و به سختی از بغلش دل کندم و رفتم بیرون حمام، که بعد دوش بگیرم.
هوتن از حمام بیرون اومد و گفتم یه زنگ به احمدی بزن، پایین نباشه که تو رو ببینه. گفت مهم نیست گفتم آره درست میگی، چون اون فکر می‌کنه علی شوهرم خونه است. گفتم حداقل به مغازه زنگ بزن که به لحاظ کاری مشگل نخوری دوباره گفت اونم مهم نیست. گفتم نمیشه که خب کارت رو از دست میدی؟! گفت اونم مهم نیست!؟ از این واکنش سردش نسبت به شغلش تعجب کردم! گفتم چرا اینجوری شدی؟ گفت میترا جون خیلی بهم خوش گذشت و خیلی دوست دارم تو یک زن زیبا خوش هیکل و خیلی سکسی هستی و به معنای واقعی یک زن همه چیز تمامی هستی. گفتم مرسی و خوشحالم که به تو هم خوش گذشت. خب این دلیل نمیشه که کارت رو جدی نگیری. گفت این شغل دوم منه که شب عیدی برای مخارج عقد و ازدواجم کار میکردم گفتم خب بخاطر اون ادامه بده. گفت نه دیگه نمیخوامش، من تو رو دوست دارم و عاشق تو شدم و تو رو میخوام. خندیدم گفتم هوتن تو پنج سال از من کوچکتری، و اصلا نمی فهمم، تو میخوای کار و زندگی آینده خود رو بخاطر من خراب کنی؟ گفت آره صبر میکنم تا هر وقتی که تو گفتی، تا از شوهرت جدا بشی. سعی کردم درست تصمیم بگیرم و خیلی جدی بهش گفتم اولا اصلا تصمیم ندارم که جدا بشم و بعد من زن تنوع طلبی هستم و دوست دارم هفته ای بغیر از شوهرم با سه و یا چهار نفر دیگه هم باشم، من یه جنده ام! نه نه جنده شرف داره چون برای امرار معاش تن فروشی می‌کنه. و اصلا من یک زن هرزه ام که به درد توی زحمتکش و متعهد به زندگی نمی‌خورم، برو پی زندگیت که اصلا از توی ضعیف النفس خوشم نیومد. گوشیم رو برداشتم و گفتم هزینه ی کارای امروز رو بگو تا واریز کنم، و خوش اومدی بفرمائید بیرون از خونه و به سلامت. که تلفنش زنگ خورد، جواب داد و گفت از خواب بیدارم کردی، الان خونه خودمم، شوهر اون خانمه سر راهش منو رسوند، مهم نیست خوابم میاد، و تلفن رو قطع کرد و اومد نزدیکم و گفت من توی همین مدت کوتاه تو رو شناختم و فهمیدم که تو اون چیزی نیستی که الان گفتی!! چرا که اگه بودی با احمدی که داشت برات بال بال میزد می پریدی عزیزم، تو زن پر انرژی و شیطونی هستی که من عاشقت شدم، و در آخر ازت یه خواهشی دارم نه نگو لطفا شماره تماس من رو توی گوشیت ذخیره کن. دیگه دلم نیومد بیشتر از این ناراحتش کنم و گفتم باشه. و گفت منتظر تماست هستم میترا جون، و هزینه کار امروز هم فدای یک تار موت و با چشمای پر از اشک خداحافظ کرد و رفت. من عضلات کمر و دوتا پام بد جور گرفته بود و بخاطر سکس طولانی کمرم خیلی درد میکرد. رفتم توی وان آب گرم خوابیدم و داشتم ریلکس میکردم و توی وان آب گرم به فکر هوتن با اون قلب و نیت زلال و پاکش بودم و هنوز کله کیر توپولش رو توی انتهای کسم حس میکردم و به خودم گفتم چقدر این خیانت لعنتی شیرین و دلنشین آخه! امیدوارم که هوتن به زندگیش برگرده ولی بعید میدونم چون آدمی به پاکی و قوی هوتن وقتی با یک سکس عشقش من میشم، پس اون زندگی و انتخاب قلبی اش نبود و زندگی با دوامی در آینده به نظر نمی رسید، که داشته باشه. اون روز تصمیم گرفتم بعداز عید باهاش تماس بگیرم اگه ازدواج کرده بود بهش تبریک بگم ولی اگه نکرده بود، به مهسا معرفی اش کنم. و فکر کردم دوباره باید پیش روان پزشکم برم…
مهسا مربوط به یک داستان قبل از این ماجراست به اسم (( خارج از کنترل شوهرم شد))
شاد و موفق باشید.

نوشته: میترا


👍 43
👎 17
199901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

783960
2020-12-30 00:59:27 +0330 +0330

اگه فحشایی که سر اون داستان تایلند به تو داده بودن به من میدادن داستان که هیچی حتی بانک میرفتم امضا هم نمیکردم!! چه رویی داری به مزخرفاتت ادامه میدی!! اینا رو بفرستی برازرز 20 تا پورن ازش در میارن یکی از یکی خفن تر!!

8 ❤️

783968
2020-12-30 01:19:47 +0330 +0330

تا جایی که وارد فضای حمام شدید داستان رو خوب جلو بردی تقریبا از همه نظر اما وقتی داستان رو وارد فاز سکس کردی با اینکه اروتیک بود اما صحبتهای زیاد از بعد و ابعاد و اضلاع و پوزیشن و … یجور پارادوکس رو تو ذهن خواننده ایجاد میکنه. اگه کمی ساده ترش میکردی و کمتر به جزئیات میپرداختی جالب تر از آب در می اومد، هر چند فک میکنم تلاشت بر این بود تا حس واقعی بودن رو به خواننده القا کنی.

1 ❤️

783984
2020-12-30 02:11:18 +0330 +0330

همه ی درو دیوار حموم ، حوله خشک کن بود آیا !!!؟

3 ❤️

783993
2020-12-30 02:53:52 +0330 +0330

کیر به سگ بعد مدت ها ی داستان خوب توی این سایت 👏

2 ❤️

783994
2020-12-30 02:55:58 +0330 +0330

میدونی برای اینکه کس به کیر بچسبه باید چقدر فاصله داشته باشین!؟
ینی تو حلقش بودی و داشتی گرم کنو توضیح میدادی!؟
کم کس بگین

6 ❤️

784001
2020-12-30 03:25:29 +0330 +0330

و خوب بود بعد مدتهای زیادی یه سکس از زبان یه خانم با قلمی رسا و شیوا بدون زیاده گوئی و پرت و پلا گفتن و خارج شدن از موضوع و هدایت داستان در مسیر درست بلاخره شنیدیم. واقعن بعد از داستان همسایه ها دومین داستانی بود که تو یک هفته گذشته خوشم امد از قلم نویسند هاش حقیقته که نویسنده های خانم بسیار از نوسینده های مرد برتر هستند

0 ❤️

784007
2020-12-30 03:46:35 +0330 +0330

بسیار عالی

0 ❤️

784008
2020-12-30 04:07:27 +0330 +0330

انصافا خیلی خوب بود 👌 😇

0 ❤️

784017
2020-12-30 07:01:44 +0330 +0330

اگه تصمیم نداشتی بنوسی لطفا برای من بنویس …جملت قشنگ بود چقدر لذت بخشه این خیانت

0 ❤️

784031
2020-12-30 09:21:56 +0330 +0330

من تو گوگل زدم حوله خشک کن چیه
گفت ولش کن اون جقی رو کس زیاد میگه خودش دهن مارو گایید تا بهش فهموندیم حوله خشک کن چیه

3 ❤️

784036
2020-12-30 10:05:16 +0330 +0330

هر دو داستانت رو خوندم و لایک زدم

داستانت اروتیکه ولی یکم جزییات سکسی تکراری داره که باعث خستگی خواننده میشه
اگه می خوایی جزییات بنویسی باید متنوع بنویسی ، وگرنه ادغامش کن و از توی چند جمله تکرارب بهترینش رد بزار

0 ❤️

784041
2020-12-30 10:36:16 +0330 +0330

داستان خوبی بود دوستم ، من که آماده شدم

0 ❤️

784075
2020-12-30 14:50:25 +0330 +0330

خیلی داستان و‌‌خوب‌قوی بودش
کاملا مشخصه یک زن‌ نوشتش
دمت گرم ادامه بده

0 ❤️

784078
2020-12-30 15:40:04 +0330 +0330

قلم روان و ذهنی خوب برای نوشتن ، احسنت

0 ❤️

784083
2020-12-30 16:22:05 +0330 +0330
+A

از ی جایی به بعد نمیشه خوند انگار نویسنده تغییر شخصیت میده و روی رفتارش کنترل نداره و شبیه هذیون میشه

0 ❤️

784084
2020-12-30 16:26:26 +0330 +0330

عالی👌،کاری به راست یا دروغش ندارم. طریقه نوشتن توصیف مکان رو دوست داشتم و در ضمن هستن پسرایی که با یه سکس عاشق طرف بشن

0 ❤️

784085
2020-12-30 16:27:54 +0330 +0330

یه نکته جاللب داشت داستان که خود نویسنده هم بهش اشاره کرد و‌من مدت‌هاست بهش رسیدم
لزوما زنانی که خوش سکس هستن اصلا قابل اعتماد و وفادار نیستن

0 ❤️

784094
2020-12-30 17:36:22 +0330 +0330

حالا کاری با داستانت ندارم نفهمیدم چجوری کصتو زدی ب کیرش ولی مگ نگفته بودی داستان قبلی اخرین داستانته و دیگ نمیخای بیایی شهوانی دیدی زر زدی😐😐😐

0 ❤️

784097
2020-12-30 19:46:38 +0330 +0330

زن داغ و سکسی یه نعمته

0 ❤️

784101
2020-12-30 20:23:54 +0330 +0330

بازم تو؟
از کی تا حالا حوله خشک کن چیز خاصی شده که با فخر فروشی میگی ندیدید برید گوگل سرچ کنید؟
دفعه قبل که روابط ریاضی حل میکردی
این بار لوله کش شده بودی؟
آخه نصاب پرده چرا باید بیاد قفسه انباری بزنه؟

از شوخی گذشته اگه دکتر خوب نیاز داشتی تو پی وی پیام بده بهت معرفی کنم

0 ❤️

784104
2020-12-30 20:29:49 +0330 +0330

افرین افرین

0 ❤️

784125
2020-12-31 00:06:20 +0330 +0330

چه قشنگ کوس دادی دم یارو هم گرم که خوب از خجالتت در امده
۰۹۱۹۴۱۱۵۴۶۰

0 ❤️

784190
2020-12-31 06:36:08 +0330 +0330

چطوری میشه طرف با کس به کیر ضربه بزنه🤔🤔🤔

1 ❤️

784227
2020-12-31 14:45:56 +0330 +0330

فک کردی همه مثل خودتن ک ندونن حوله خشک کن چیه پلشت جنده

0 ❤️

784246
2020-12-31 17:15:34 +0330 +0330

احتمالا احمدی زشت و کیری بوده وگرنه به اون هم میدادی وگرنه فاصله گرفتنت ازش به خاطر حجب و حیات نبوده جنده خانوم.چون از هیکل هوتن تعریف کردی مطمئن شدم.امثال شما لیاقت فقط گاییده شدن و خیانت رو دارید

1 ❤️

784252
2020-12-31 17:55:56 +0330 +0330

سلام و درود 👏

خب من تا وسط هاش خوندم، وارد قسمت های سکسی نشدم دیگه. بد نبود روال، ممنون ازت. فقط حس کردم کاراکتر تغییر شخصیت داد، مونولوگ های خوبی داشتیم، دیالوگ ها یکم جزیاتت زیادی داشتن. کلا به نظرم باید دیالوگ ها کوتاه و پاراگراف جدا باشه. یکم جای حس عذاب وجدان کاراکتر اصلی خالی بود قبل از شروع.

و مهم ترین نکته، تا ننویسی بهتر نمیشی، پس بنویس و به انتقادات توخالی توجه نکن میترا.

آرزو موفقیت، artemis25 🌹

1 ❤️

784265
2020-12-31 20:59:37 +0330 +0330

نویسنده عزیزسلام
گذشته از اینکه داستانهای شما واقعیت دارن یا نه سر گرم کننده است پس ممنون بابت اینکه سرگرممون کردی اما لازمه مطلبی رو عرض کنم بعضی از دوستان فقط از فحش دادن لذت میبرن چه داستان قشنگ باشه چه نباشه چه واقعیت داشته باشه چه نداشته باشه
حتی اگه الکساندر دوما بیاد اینجاداستان بذاره بازم فحش میدن
مگه داستان سه تفنگدار که چند تا فیلم ازش درست شد واقعیت داره؟
زاییده فکر نویسنده است فقط منتها چون اینجا ی سایت سکسی هست دیگه احترام و نزاکت روباید فراموش کرد ؟
اما عزیزانی که فحش میدید خب هر داستانی که به سلیقه شما نیست نخونید عزیزان
یاد بگیرید حد اقل به خاطر وقتی که طرف گذاشته و تایپ کرده احترام بذارید
کسایی که فحش میدن نمیدونم چرا اصلا وارد این سایت شدن؟
چرا به همدیگه احترام نمیذاریم؟ واقعا چرا؟

2 ❤️

784283
2020-12-31 23:54:24 +0330 +0330

بسیار زیبا و دلنشین

0 ❤️

784359
2021-01-01 06:10:17 +0330 +0330

داستانت بااینکه طولانی بود اما خوب بود. ولی ولی ولی این روزای پریودیت رو یه بار دیگه بشمار.

0 ❤️

784394
2021-01-01 12:05:06 +0330 +0330

اگه یه کم بیشتر حال میکردین یه دو جلد کتاب میشد بنویسی

0 ❤️

786387
2021-01-14 06:28:15 +0330 +0330

خیلی فوق العاده مینویسی واقعا مهارتت قابل تحسین
اگه موفق شدی اکانتت رو ثبت نام کنی حتما یه پیام بهم بده چندتا سوال دارم ازت میترا جان
ممنون 😚

0 ❤️

789918
2021-02-03 09:44:35 +0330 +0330

عالی بود نه بار سرش زدم
تبریک میگم خوب آبم رو در اوردی

0 ❤️

902338
2022-11-10 14:19:56 +0330 +0330

از بابت قدرت قلمت قطعآ شکی نیست، ازبابت این بیماری روانی مردآزاری که داری خودتم بشدت دوسش داری خیلی متاسفم. تمام اینا بابت اون بی پدرومادری که عاشقت کرده بعد حسابی گاییدت بعد مثل یه دسمال کهنه پرتت کرده، البته ذهت تخیلی وفانتزی جالبی داره که بوی کینه و نفرت البته باطنز قاطی شده. روان شناس لازم نداری، فقط خودت رو ببخش…

0 ❤️