وصال خواهرزن(2)

1402/04/10

...قسمت قبل

با کمی تامل (البته ادای تامل رو در میاوردم) دستی به چونم کشیدم و گفتم:
-اوکی، هر طور راحتی.
-ممنونم تورج جان، بازم ببخش که با وجود خستگی زیاد کار و سفر مزاحمت شدم

جان!!! تورج جان!!! این تا حالا کمتر از آقا تورج به من نگفته بود، حتی پدر و مادر خانمم هم من رو آقا تورج صدا می کنن و حالا شنیدن لفظ تورج جان و بکار بردن افعال مفرد از دهن خوشگل راحله خانم برام خیلی عجیب و لذت بخش بود. واقعا هنگ کرده بودم. صحنه هایی که دیده بودم و داشتم می دیدم و لحن حرف زدن راحله داشت حسابی کسخلم می کرد. منم یه خورده همراهی و کردم و گفتم: خواهش می کنم خانوم خانوما، ما که یه خواهرزن بیشتر نداریم، تا باشه از این زحمتا (این تیکه آخر رو یه کم آبدار گفتم). واقعا یه تیکه ناب تمام عیار بود. صورت و اندام سکسیش همیشه دیوونم می کرد. تازه تا قبل از اون شب جلوی من یا چادر سرش بود و یا با لباسهای بلند و گل و گشاد دیده بودمش. ولی اندامش به قدری خوش فرم و تو پر بود که هیچ حجابی نمی تونست جلوی خودنمایی اندام معرکش رو بگیره. و حالا که با یه پوشش کاملا متفاوت جلوم نشسته بود، از شدت هیجان داشتم سکته میکردم ولی با هزار بدبختی سعی داشتم خودم رو طبیعی نشون بدم. نه در زندگیم و نه در هیچ فیلمی و یا عکسی زنی به سکسی بودن و زیبایی و خوش هیکلی راحله ندیده بودم. سوسن (زن خودم) هم هیچی از خوشگلی و خوش هیکلی کم نداشت و تو کل فامیل خودم تک بود، ولی این راحله اصلا نمیشد بهش بگی آدمیزاد. من مطمئنم اگه چیزایی که در مورد حوری های آس بهشتی میگن درست باشه، این راحله خانم قطعا یکی از از بهترین هاشونه که یه مدتی اومده رو زمین تا دین و دل خلق الله را به باد بده. صورتی سفید با گونه هایی برجسته و چشمانی بسیار درشت به رنگ عسل با بینی قلمی و نوک بالا. لباش رو که نگو، انگار بهترین جراح زیبایی براش پروتز کرده (ولی خدا شاهده هیچ جای بدنش عمل کرده و پروتزی نبود) با رج دندونای سفید و درخشانش که وقتی حرف میزد از میون اون لبهای خوردنیش نمایان بودن و انگار دارن قلب و روح و روانت رو گاز میزنن. سینه هاش گرد و قلنبه و درشت (نه از این درشت ها، درررررررررررررشت). پوستش سفید مثل برف قدش حدود 165 با یه باسن گرد دایره ای مثل طاقچه خیلی خوش فرم و زده بود رو دست هرچی الهه کون برزیلیه.
بیخود نبود که کاظم (شوهرش) قید خانوادش رو برای بدست آوردن این شاه پری زده بود.
کاظم پسر ارشد یه خانواده ثروتمند اصفهانی بود که باباش خدا بیامرز از بچگی دختر شریکش رو برای ازدواج با اون در نظر گرفته بود و به اصطلاح خودشون ناف بریده بودن. ولی وقتی کاظم در دوره دانشجوییش توی تهران با راحله همکلاسی و آشنا شده بود، زده بود زیر میز و به خونوادش گفته بود که الا و بلا من فقط این دختر رو میخوام و باید برام بگیرینش. اونا هم هرچی به گوشش خونده بودن که تو ناف بریده داری و این خونواده از نظر مالی با ما خیلی فرق میکنن، به گوشش نرفته بود که نرفته بود. دست آخر هم باباش بهش گفته بود من هیچ کاری برات نمیکنم و اگه میخوای با این دختره ازدواج کنی باید قید منو بزنی. کاظم هم دست به دامن مادر و خواهراش شده بود که بیان تهران خواستگاری راحله. البته پدر خانمم هم ابتدا با این ازدواج مخالف بوده ولی فکر کنم راحله دلش پیش کاظم گیر کرده بوده یا اینکه بوی کباب (مال و منال) به مشامش رسیده بوده که اونم یه جورایی به خونواده رسونده بوده که منم کاظم رو میخوام و دوست دارم باهاش ازدواج کنم. القصه این دو تا حدود دو سال قبل از آشنایی من با سوسن ازدواج کرده بودن.

-راحله جان !!! (موشک جواب موشک)، یه سوالی میخواستم ازت بپرسم.
-جانم!!! بپرس
-امشب خونه بابا اینا یه کم تو خودت بودی، احساس کردم ناراحتی یا مشکلی داری. اگه فکر میکنی کاری از دست من بر میاد در خدمتت هستم، البته اگه نگی فضولیش به تو نیومده.
اینو که گفتم یهو زد زیر خنده و گفت: نه بابا اختیار داری این حرفا چیه، چیز خاصی نیست، یه موضوع کوچولو ذهنم رو درگیر کرده بود.
-همین موضوعات کوچولو رو اگه حل نکنی بزرگ میشن !! ( باز هم با یه لحن خاص)
-والا چی بگم، به قول قدیمیا اگه بگم زبونم میسوزه، اگه نگم مغز استخونم میسوزه
-اگه گفتنش برات سخته، اصراری ندارم، فقط خواستم بدونی همیشه برای کمک میتونی رو من حساب کنی.
یهو یه آه کشید که دلم ریخت و متوجه شدم چشمای ناز و قشنگش دارن نمناک میشن.
-خود کرده را تدبیر نیست تورج جان. بابا بهم میگفت که این پسره خاطرخواه ظاهر تو شده که داره بابای پولدارش رو بیخیال میشه و خودش رو از کلی امکانات و رفاه محروم میکنه که با تو باشه، این جور خاطرخواهی ها زود گذره و به محض اینکه تو مال اون بشی، دیگه خیالش راحت میشه و بعد یه مدت فیلش یاد هندستون میکنه و یاد خوش گذرونی های خونه باباش میوفته.

حسابی گیج شده بودم، گفتم: داری درباره کاظم حرف میزنی؟؟
-نه دارم درباره بقال سر کوچه میگم!!! (یه کم تند)
-ای بابا، مثل اینکه موضوع جدیه. خوب حالا بگو ببینم دقیقا چی شده؟
-هیچی، حالا که باباش مرده و بوی ارث کلون به مشامش رسیده…
یهو ناغافل زد زیر گریه. انگار بغضی تو سینش بود که مثل بمب ترکیده بود.
مونده بودم چکار کنم. پاشدم رفتم جلوی مبلی که روش نشسته بود و دو زانو نشستم جلوش روی زمین. سرش پایین بود و مثل ابر بهاری داشت گریه میکرد. دیگه روسریش هم از سرش افتاده بود و موهاش مثل آبشاری از طلا روی شونه هاش ریخته بود. یهو دیدم پاشد رفت از روی اپن آشپزخونه موبایلش رو آورد و یه کم باهاش ور رفت و صفحش رو گرفت جلوی صورتم. عکس یه جنده لاشی آویزون بود که انگار همین الان از زیر 10 تا کیر بلند شده. گفتم: این کیه دیگه؟؟!!
اشکاش رو با پشت دستش پاک کرد و با صدای گرفته گفت: معشوقه جدید آقا کاظمه !!!
ای تو روحت کاظم. یعنی من که عکس این پتیاره رو داشتم می دیدم میخواستم بالا بیارم از بس که جندگی ازش می بارید. در مقایسه با راحله، قیافش مثل کون میمون بود. حالا تازه جریانو فهمیده بودم. جواد کسکش تا باباش سرش رو گذاشته بود زمین و به یه ارث تپل رسیده بود، یاد لاشی بازی کرده و رفته پی خانوم بازی. بهم گفت که اخیرا به رفتارای کاظم مشکوک بوده و یه بار یواشکی گوشیش رو چک میکنه و این عکس رو از توی چت های کاظم با این جنده خانوم پیدا میکنه و میفهمه که چند بار باهاش خوابیده.
-بهش گفتی که موضوع رو فهمیدی؟
-نه. به روی خودم نیاوردم ولی اینقدر عصبانی بودم که همون شب میخواستم توی خواب خفش کنم، ولی جلوی خودم رو گرفتم و با خودم گفتم باید یه راه بهتر برای ادب شدنش پیدا کنم.
-والا چی بگم. گفتنش آسون نیست ولی بهتره ازش جدا بشی
یهو مثل دیوونه ها و با یه حالت عصبی زد زیر خنده و گفت: اون که صد در صد. دیگه نمیتونم حتی قیافش رو ببینم چه رسد به اینکه بخوام به چشم شوهر بهش نگاه کنم.
خیلی احساس شکست و له شدن میکنم. منی که همه پسرای فامیل و غریبه خودشون رو حاضر بودن جلوم بندازن زیر ماشین تا فقط یه نگاه بهشون بکنم، همه عشق و وجودم رو تقدیم این نالایق بی همه چیز کردم. به اینجا که رسید دوباره زد زیر گریه و صورت قشنگش رو توی دستاش قایم کرد.
اصلا طاقت دیدن گریش رو نداشتم. اونقدر کلافه بودم که اگه کاظم تو اون لحظه جلوم ظاهر میشد میزدم از وسط نصفش می کردم. یه کم بعد دوباره گریش قطع شد و سرش رو آورد بالا و گفت: ولی قبل از اینکه مثل یه تیکه آشغال از زندگیم پرتش کنم بیرون باید یه درس درست و حسابی بهش بدم. باید منم بزنم اون رو داغون کنم جیگرش رو به آتیش بکشم.
-میخوای چیکار کنی؟
-میخوام طعم خیانت رو بهش بچشونم. میخوام بفهمه که له شدن غرور چه مزه ای میده.
با این حرفاش کلا آمپر چسبونده بودم. حسابی وا داده بودم. تو یه برزخ عجیب بودم.
از یه طرف واقعا دلم براش شکسته بود و از نامردی کاظم خونم به جوش اومده بود، از طرف دیگه عطش وصالش داشت من رو می کشت.
قلبم بهم گواهی میداد که راحله میخواد توسط من خیانت کاظم رو تلافی کنه وگرنه دلیلی نداشت اون حرفارو بهم بزنه.
-کمکم میکنی؟
-بهت که گفتم روی من حساب کن، ولی بگو چه کمکی ازم بر میاد؟
اومد یه چیزی بگه ولی حرفش رو قورت داد، قشنگ معلوم بود که شرم و حیا مانع از بیان خواستش میشه.
منم که دیدم اوضاع اینجوریه، دستم رو آروم بردم پشت دستش. اونم هیچ واکنشی نشون نداد.
گر گرفت یهو بدنم.
انگار از دستش مواد مذاب جاری شد توی وجودم.
تو همون حالت گفتم: هر کاری که بتونم برای خوشحال شدنت انجام میدم.
-هر کاری ؟؟
-هر کاری که بتونم
-میتونی ولی باید بخوای
-خوب بگو چکار؟ (مگه خر کس ننم گذاشته که نخوام)
-کمک کن انتقام بگیرم
-چکار کنم، بزنم ناکارش کنم
-نه جونم، گفتم که باید مثل خودش باهاش رفتار کنم
-خوب نقش من چیه این وسط؟
-میخوام با تو کارش رو تلافی کنم
نمیدونستم رو زمینم یا هوا، تو آتیشم یا روی بال فرشته ها
-اونوقت فرق من و تو با اون چی میشه؟ (فرقش تا دسته تو حلقت گوسفند) من نمیتونم به خواهرت خیانت کنم (تو که راست میگی ولی برج میلاد تو کون آدم دروغگو)
-ببین تورج، فرق کار من و تو با اون مرتیکه در آینه که من یه آدم زخم خورده ام که باید خودم رو التیام بدم، خودم هم دارم این خواهش رو ازت میکنم و تو داری به من لطف میکنی (من به کون همه اجدادم خندیدم که به تو لطف کنم، من هزار بار با فکر بدن تو جق زدم)
تا این حرف رو زد دستش رو کامل گرفتم تو دستم و به چشماش زل زدم.
اون یکی دستم رو انداختم دور گردنش. صورتم رو بردم جلوی صورتش. بوی عطر بدنش روانیم کرده بود. لبام رو بردم سمت لبش. چشماش رو بست. لبم نشست رو لباش. وای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
انگار نهر عسل بود. آروم داشتم لبش رو میخوردم . دستم رو رو از تو دستش درآوردم و بردم زیر گلوش
آروم انگشتم رو کشیدم روی پوستش. انگار داشتم به حریر دست می کشیدم. از بالای یقش به پایین نگاه کردم. چشام از حدقه زد بیرون. ممه های نازش از اون زاویه مثل دوتا نیمکره زیبا به هم چسبیده معلوم بود. دستم رو از بالا آروم بردم تو. همینکه رسیدم روی پوست سینه هاش انگار که دستم رو برم تو کوره آتیش. داغ داغ بود. هیچی نمی گفت، چشماش هنوز بسته بود. شروع کردم به نوازش
یهو دیدم داره نفس هاش تند میشه. منم شروع کردم به مالش سینه هاش و همزمان لبهاش رو میخوردم که یهو دیدم اونم داره لبام رو میمکه و ریز ریز ناله میکنه.
دستم رو کردم داخل سوتینش و رسوندم روی گردی و نوک ممه و شروع کردم به چلوندن. ولی باور کنید فقط یک چهارم ممش تو دستم جا شده بود… دیدم آروم لای چشمای قشنگش رو باز کرد و همزمان صدای ناله هاش بلند تر شد… آروم دستم رو کشیدم بیرون و بردم سمت پاهاش. از انگشتای پاش شروع کردم دست کشیدن و مالوندن و کم کم دستم رو بردم روی مچ پا و بردم بالاتر روی ساقهای بی نظیرش و از روی جوراب نازکی که پاش بود نوازش می کردم. بعد یواش یواش دستم رو بردم بالاتر تا ابتدای زیر دامنش و پشت زانوش که دیدم دستم داره میخوره به لختی پاش. وای خدا. انگار برق سه فاز بهم وصل بود. رفتم بالاتر تا دستم رسید به اون رونای تپلی و ناز. انگار دستم داشت روی رونهاش ذوب میشد. بهترین حسی بود که تا اون لحظه توی زندگیم تجربه کرده بودم. دستم رو برده بودم وسط روناش و داشتم می مالوندم تا اینکه رسیدم به شورتش. از روی شورت دور و بر کسش رو نوازش می کردم. کسش حسابی تپل بود. انگشتم رو از لبه شورتش برم تو و رسوندم روی خط کسش. یهو یه آه بلند کشید و با دستاش پهلوهام رو چنگ زد. شروع کردم به نوازش کس و انگشتم رو بردم لای اون گوشت خالص . دیگه راحله هم تو حال خودش نبود و تند تند ناله می کرد و لبش رو می گزید.
با ناله بهم گفت: تورج بریم تو اتاق خواب. بغلش کردم و رفتیم تو اتاق. خوابوندمش روی تخت
دو تا از دکمه های بلوزش رو باز کردم. وااااااااااااااای خداااااااااااااااااااااااااااا . نیمکره های ممه هاش توی یه سوتین مشکی ناز افتاد بیرون. سوتین مشکی خوشگل و ممه های درشت سفییییییییییییییییید.
دیگه دیوونه شدم. سرم رو برم لای ممه هاش و شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن
عطر تنش مست مستم کرده بود . بعدش سه تا دکمه دیگه رو هم باز کردم و بلوزش رو از تنش در آوردم. شروع کردم به دستمالی و بوسیدن تنش. از بازو ها و شونه هاش تا شکم و ناف و پهلوهاش
اینقدر تن و بدنش سفید و صاف بود مثل آیینه که انگار عکس خودت رو توش میدیدی. رفتم روی پاهاش. دست کشیدم روی ساق و روناش…دامن رو زدم بالا. وااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییی
خوشگل ترین پاهایی که تا حالا خدا خلق کرده. سفید مثل برف. گوشتی و خوش تراش
روناش از قسمت بالای زانو می رسید به هم از بس که تپل بود. شورتش با سوتینش ست بود و با اون جورابهای مشکی تا زیر زانو یه منظره ای به وجود اومده بود که فکر نمیکنم در بهشت هم بشه نظیرش رو دید. لبه شورتش رو کامل زدم کنار. یهو نا غافل یه صدایی شبیه به جیغ از گلوم اومد بیرون
این چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ؟؟؟!!!
کسش مثل یه انبه درشت و آبدار . سفید و بدون حتی یه تار مو حتی یه ذره گوشت اضافه
مثل کس دختر بچه ها ولی باد کرده و بسیار تپل. لای درز کسش یه چیزی شبیه به خلال بادوم
زبونم رو انداختم لای اون درز خوشکل و شروع کردم چرخوندن. دیگه راحله هم صداش تبدیل به جیغ های خفیف شده بود. کسش حسابی آب انداخته بود. خوشمزه ترین چیزی که تا حالا خوردم کس راحله بوده. خوش عطر و خوش طعم. میخوردم و میمکیدم. دامنش رو از پاش کشیدم بیرون
تضاد بین سیاهی شورت و سوتینش و جورابهاش و سفیدی اندامش منو مجنون کرده بود
جوراباش رو در آوردم. شورتش رو از پاش کندم. بعد نشوندمش روی تخت و از گشت سگک سوتینش رو باز کردم و درش آوردم.
جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونننننننننننننننننننننننننننننننن
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
باورم نمی شد. سینه هاش مثل دو تا توپ فوتبال سفید و براق چسبیده به هم با نوک و هاله هایی خوشگل و به رنگ صورتی ملایم. گرد و کاملا ایستاده بدون حتی یک ذره افتادگی
کف کرده بودم . آخه چطور ممکنه سینه های به اون بزرگی بدون سوتین کاملا صاف و افقی وایستن.
خدا شاهده سینه های آلتا اوشن (ستاره پورن معروف) در برابر سینه های راحله شوخی بود.
تازه اونا با کلی عمل و دستکاری اونجوری میشن ولی این خدادادی بود.
یه کم رفتم عقب و به اندامش نگاه کردم. یعنی بهترین مجسمه سازهای دنیا با بهترین ملاتها هم نمی تونستند پیکری به اون خوش تراشی خلق کنند.پاهای خوشگل و بی نقص. کون گرد و قلنبه که فکر نمیکنم نظیرش رو بشه پیدا کرد. و سینه هاش هم که دیگه نگووووووووووووووووووووووو
سریع لخت شدم.افتادم رو سینه هاش و شروع کردم به خوردن. شاید یه ربع فقط داشتم ممه هاش رو می خوردم. هر از گاهی هم دستی به کس نازش می کشیدم و راحله هم رو هوا بود و مرتب ناله می کرد و به پشتم چنگ می زد. بعد از زیر ممه هاش شروع کردم به لیسیدن تا روی نافش به اومدم پایین زیر ناف و بالای کس و خلاصه دوباره رسیدم به اون میوه بهشتی و شروع کردم به خوردن.
تقریبا یه ربع هم تو این حالت بودیم. اینقدر حشری شده بودم که فکر می کردم کیرم داره از جا کنده میشه . آروم گذاشتم روی چاک کسش. یه کم بالا و پایین کردم و یواش دادم تو. یه آه بلندی کشید که وجودم رو آتیش زد. منی که باید حداقل ده دقیقه توی کس سوسن تلمبه میزدم تا آبم بیاد، زیر یک دقیقه دیدم دارم میام. کشیدم بیرون و دویدم به سمت سرویس بهداشتی و آبم رو خالی کردم توی توالت فرنگی و کیرم رو شستم. به اندازه یه استکان آب از کمرم اومده بود بیرون. برگشتم دیدم راحله جون با تعجب داره نگام میکنه.
-چی شد یهو؟؟
-ببخشید ناغافل شد، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم
یه خنده ریز کرد و خیلی آروم گفت: سوسن جور دیگه ای ازت تعریف می کرد
-راحله جون. خودت میدونی چه اندام محشر و سکسی داری. تا همون جاش هم طاقتم خوب بود که نیومدم
-آره میدونم. کاظم اون شبهای اول تا لخت میشدم و دستش بهم می خورد ارضا میشد. چند ماه طول کشید تا بتونه سکس یه دقیقه ای باهام داشته باشه !!!
از جاش بلند شد و اومد روبروی من. لباش رو گذاشت رو لبهام و شروع کردیم به خوردن هم
هلم داد روی تخت نشست روی سینم شروع کرد به بوسیدن. یه جوری بدنش پیچ و تاب میخورد که برخلاف اون همه آبی که ازم اومده بود دوباره سیخ کردم. برش گردوندم و افتادم روش. دوباره شروع کردم به خوردن ممه هاش . بعد سرم رو بردم وسط پاش و بازهم کس خوری. کسش خیس خیس بود
کیرم رو فرو کردم تو. یه جیغ کوتاه زد و منم بی معطلی شروع کردم به تلمبه زدن. دیگه داشتم مثل یه اسب سرکش کش رو بدن ناز راحله می تازوندم. نمیدونم چقدر طول کشید ولی حس کردم ممکنه ابم دوباره بیاد. دلم میخواست اون کون ناز و بی نظیرش رو هم صاحب بشم. یواش گفتم: راحله جون. میشه از پشت هم بکنم ؟
-می ترسم تورج. کاظم تو این چند سال خوش رو کشت که از عقب باهم سکس کنه ولی من هیچ وقت نذاشتم.
-عزیزم، اگه اذیت شدی قول میدم بیخیال شم
-باشه ولی مواظب باش تو رو خدا
برش گردوندم و شروع کردم به تماشای باسن ناز و خوشگل و تپلش. شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن کونش. آروم قاچ کونش رو از هم باز کردم ولی اینقدر گوشتی و عضلانی بود که به سختی سوراخش رو دیدم. یه سوراخ تنگ و صورتی و تمیز و خوشبو. خواستم انگشت رو بفرستم تو ولی نشد.
آروم کیرم رو گذاشتم لای کونش ولی مگه ممکن بود بره تو. که دیدم اصلا لازم نیست بره تو.
انقدر کونش پرحجم بود که کیرم با وجود بزرگی لاش گم شده بود و عضلات کونش حسابی کیرم رو فشار میداد. یه دو دقیقه بالا پایین کردم که آبم با فشار بالا زد بیرون و ریخت لای کونش ولی مقدارش خیلی زیاد نبود. .کیرم رو درآوردم و با یه دستمال کاغذی لا و زیر کونش رو پاک کردم.
بعد شروع کردم تمام بدنش رو غرق بوسه کردن. همونطوری دمر افتاده بود و بر نمی گشت.
دراز کشیدم کنارش. دیدم پا شد و بدون اینکه به من نگاه کنه رفت سمت حمام. داشتم تک تک لحظه ها اون شب رو توی ذهنم مرور می کردم. وقتی از حمام اومد بیرون یه حوله شنلی تنش بود.
لباس هاش رو از توی کشو برداشت و رفت تو اتاق پسرشون. دیگه هم برنگشت تو اتاق خواب
منم رفتم یه دوش گرفتم و برگشتم و لباسهام رو پوشیدم. یه نگاه به ساعت کردم. حدود هفت صبح بود. یادم افتاد که باید سریع آماده رفتن به کازرون برای عروسی می شدم. حقیقتش نه تنها خسته نبودم بلکه اینقدر انرژی داشتم که میتونستم تا ته دنیا رو یه بند رانندگی کنم. اومدم توی حال دیدم در اتاق پسرشون بسته است. دیگه نرفتم تو . برگشتم که از خونه بزنم بیرون. چشمم به قهوه های دست نخورده روی میز افتاد که انگار توی فنجون ماسیده بودن.

نوشته: تورج


👍 23
👎 7
55601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

935557
2023-07-01 02:04:44 +0330 +0330

لطف کن ادامه شو ننویس فحشخورت ملسه

2 ❤️

935573
2023-07-01 03:47:50 +0330 +0330

خیلی خوب نوشتی من همه چی برام تصویرسازی شد حتی اندام خواهر زنت

0 ❤️

935596
2023-07-01 07:57:14 +0330 +0330

چرا امشب داستانا با فاصله چندساله بودن🙄

0 ❤️

935622
2023-07-01 14:09:24 +0330 +0330

داداش این تعریفی که از اندامش کردی به اسمیگل میخوره خدایی خیلی زیادی بود بعد داشت آبت میومد رفتی دسشویی خدا به داد برسه

0 ❤️

935635
2023-07-01 15:40:30 +0330 +0330

چرت و پرتی بیش نبود و اصلأ منطقی نبود آخه چرا بابای کاظم وقتی می‌میره او بجای اینکه بره سهم الارث خودشا بگیره باید بره به زنش خیانت کنه لااقل فکر می‌کردی یه دلیل منطقی برای خیانت شوهرش میگفتی

0 ❤️

935640
2023-07-01 16:02:27 +0330 +0330

خداییش حیف اون کسی که حروم کردی، خوبه تهشو درست نوشتی، وقتی دیده با این خیانتی که کرده یک گاگول گیرش اومده که عرضه نداشته کس بکنه بیشتر از خودش ناراحت شده و بدون اینکه بهت نگاه کنه رفته تو اتاق و از دست خودش کفری بوده، احتمالاً تا مدتها هم از رابطه برقرار کردن زده میشه، چون میترسه نفر بعدی یک کس حروم کن مثل شوهرخواهر جقی خودش باشه.

1 ❤️

935644
2023-07-01 16:29:21 +0330 +0330

بالاخره جواد بود یا کاظم ؟

0 ❤️

935657
2023-07-01 17:48:42 +0330 +0330

بازهم خیانت وتلافی کردن وجواب دادن باخیانت متقابل این موضوع دیگه کلیشه ایی وتکراری شده کمی نواوری وخلاقیت به خرج بدین.

0 ❤️

935686
2023-07-01 23:58:32 +0330 +0330

زیادی تخیلی نوشتی ، از زیادی هم فراتر ، جوری نوشتی و … که انگار یه بچه که تا حالا کص نکرده و ندیده و فقط فیلم دیده و جلق زده .
جلقت بزنی بهتر دادا .

0 ❤️

935733
2023-07-02 03:08:12 +0330 +0330

مطمئنم جواد ترتیب زنت را داده.‌ از کون سوزی این قصه را سرهم کردی.

0 ❤️

935878
2023-07-03 03:38:25 +0330 +0330

دمت گرم خوشم اومد باحال بود مرسی ازت

0 ❤️

936103
2023-07-04 18:01:13 +0330 +0330

من نمی‌دونم چرا رابطه اول با خواهرزن اینقدر لذتبخشه اونم وصالی که بعد از چند سال عطش باشه
برای من هم همینطور بود خیلی عالی

0 ❤️

956769
2023-11-06 23:53:02 +0330 +0330

کازرون…بلانسبت حاضرون!!!

تقریبا نود درصد داستانها ، طرف،اولین کسی هست که باسن مفعول رو افتتاح می‌کنه!!! خو چرا اینقدر تکراری؟!!

0 ❤️