وقتی همسرم دو تا شوهر داشت و من دو زن

1402/12/29

من و سارا 10 سال بود که ازدواج کرده بودیم . او حالا یک زن جذاب 32 ساله و من هم 38 ساله شده بودم . ما با عشق ازدواج کرده بودیم . قبل از ازدواج سکس داشتیم و تو مراسم خواستگاری مرتب به هم چشمک میزدم و مسخره بازی در می آوردیم . سکس های قبل ازدواجمان هم با هیجان بود . توی دفتر کوچکی که با شراکت دوستانمان برای کارهای تبلیغاتی داشتیم ، هی گاه و بیگاه یه جا گیرش می انداختم و ازش لب می گرفتم . هر چند روز یک بار هم شرکا و کارمندان رو دک می کردم روی میزهای شرکت دلی از عذا در می آوردیم و بکن بکن و بخور بخور برقرار بود .

اما توی این ۱۰ سال که ازدواج کرده بودیم با اینکه همچنان عشقمون پابرجا بود اما زندگیمان فراز و نشیب های زیادی داشت . مشکلات مالی زیاد بود و مجبور بودیم تو حوزه های مختلف کار کنیم . هر چقدر توی این 10 سال اوضاع مالی مان بهتر میشد وضعیت عاطفی مان افت می کرد و سکسمان هم کمتر می شد . گاه و بیگاه هم دعواهای شدیدی با هم میکردیم که موضوع اکثر دعواها همسر خانواده همدیگه یا مسایل مالی و کاری بود .

توی این 10 سال من یواش یواش شروع کردم زیرآبی رفتن ، از دو سه تا جنده بازی پولی شروع شد تا دوست دخترها و سکس های نصفه کاره که هیچ کدام هم سرانجامی نداشت . توی این ده سال من برای خودم شرکت کوچکی تاسیس کرده بودم و اون هم که بازرگانی خونده بود با توجه به تسلطش به زبان ترکی بیزینس های خوبی تو ترکیه برای خودش درست کرده بود و با همکاری یک شرکت بازرگانی مدام بین تهران و استانبول در رفت و آمد بود . دو سه بار برای کمک با او به سفر ترکیه رفتم اما دیگه مشغله شرکت خودم اجازه نمی داد خیلی همراهیش کنم و او توی یکی دو سال گذشته سفرها رو تنها می رفت . اما هیچ وقت بهش شک نداشتم و از طرفی از خدا خواسته توی شرکت تنها می شدم و زیرآبی های مورد نظرم رو با دخترها می رفتم . یکی دوبار هم سارا بمن شک کرد اما خیلی حساسیت چشمگیری بینمان پیش نیامد .

اما توی چند ماه اخیر متوجه یه سری رفتارهای مشکوک از سارا شده بودم . اول اینکه بعد دو سه سفر آخرش خیلی بشاش و خنده رو شده بود و گل از گلش شکفته بود و تماس ها و پیامک های مشکوک تلفنی اش هم زیاد شده بود . سارا خیلی محتاط بود و معمولا ردی توی موبایلش باقی نمی گذاشت که بتونم مچش رو بگیرم . اما فهمیده بودم که یه جای کار میلنگه . شک مثل خوره به وجودم افتاده بود و ول کن نبود . رفتارش با من هم خیلی عوض شده بود . بیشتر موقع ها حوصله حرف زدن با من رو نداشت و به محض کج خلقی صورتش رو توی هم جمع می کرد و به اتاق خواب میرفت و حتی از یک دعوای ساده هم پرهیز می کرد .

چند بار خواستم زیر زبانش رو بکشم و از کیفیت کارش در ترکیه سوال کردم . اون هم خیلی کلی جواب داد که با یکی دو تا رابط ایرانی ترکیه ای اونجا در ارتباط است که اکثرا هم بسیار مسن هستند . کاملا از زیر سوالها طفره می رفت . یادم افتاد یکی دو بار آخر که می خواست به سفر برود چقدر به خودش رسیده بود و قبل سفری بدنش رو کامل اپیلیدی کرده بود . یا رنگ ابروهاش رو شارژ کرده بود. شکم هی داشت کاملتر می شد و او هم هی طفره می رفت . چند بار دیدم که دارد پشت کامپیوتر با کسی چت می کند و تا من پیش او می رفتم یکصفحه بی ربط را روی صفحه می آورد .

دیگر دلم رو به دریا زدم و گفتم : با کس خاصی چت می کنی ؟ باز هم طفره رفت اما وقتی قیافه جدی من رو دید انگار که راه حلی به نظرش رسیده باشد گفت : اگه واقعیت رو بخواهی با یک آقایی توی سفرم آشنا شدم که مسن هم هست اصلیتش ایرانی ترکیه ای است و مقیم سوئد است و برای بیزینس زیاد به استانبول می آید . برای من حکم برادر بزرگ را دارد و به من خیلی کمک می کند . من هم گاهی با او فراتر از مسایل کاری چت و درد دل می کنم .

کمی به صورت عمیق به او نگاه کردم و گفتم و اونوقت شما همیشه اون رو توی سفرهات می بینی .

سارا گفت همیشه که نه دو سه بار دیدمش و چند بار هم با هم بیرون شام خوردیم . کلا در همین سطح بوده . خیلی دلم می خواست حرفهایش را باور کنم . چون اگه فراتر از این باشد ابر سیاهی زندگیمون رو گرفته بود که به این راحتی ها این ابر زندگیمان را ترک نمی کرد . ما از نگاه همه آدمهای دور و ور و دوستان و آشنایان یک زوج خوشبخت بودیم . کلی هم تو این مدت دستاورد داشتیم و اموال و موفقیتهای کاریمان هم به هم گره خورده بود .حالا با یکم غیرتی بازی من می تونست کل این داستان دود بشه و برود هوا . اما از نظر من هنوز یه جای کار میلنگید و حس می کردم این دوستی فراتر از این حرفهاست .

بعد سارا به صورت کنایه گفت تو که همیشه دوستهای غیر هم جنس خودت رو از دخترهای دانشکده گرفته تا دوستان دور و بر داریم . همیشه هم که دور هم جمع می شوید و کلی با هم شوخی می کنید . من همین یه نفر هست که گاهی باهاش چت کنم و دردل کنم . کمی صورتم رو جمع کردم و گفتم میتونم بعضی از چتهات رو بخونم ؟ سارا گفت الان که همه رو پاک کردم اما بعدا چرا که نه ؟

چند روز بعد انگار که می خواهد بچه خر کند گزیده ای از چتش را که معلوم بود کاملا سفارشی و از پیش تعیین شده است رو به من نشان داد . که در آن شخص مورد نظر که احمد نام داشت به فارسی خیلی مودبانه از احوال من پرسیده بود و یه سری داستانهای کاری رو مطرح کرده بود . پرسیدم ایشون که ترکیه ای است چطور با تو فارسی حرف میزنه . سارا خیلی صریح تصریح کرد که اصلیتش ایرانی است و به خاطر زندگی طولانی در ترکیه و داشتن همسر ترکیه ای و بچه دیگه ترکیه ای محسوب میشه اما هنوز فارسی رو خوب صحبت می کنه .

پازلهای شکم داشت کامل تر می شد . این فکر که آیا این آقا در ترکیه چه رابطه ای با همسرم دارد داشت دیوونه ام می کرد . آیا با هم رابطه عاشقانه داشتند و از اون بدتر کارشون به رابط جنسی و سکس کشیده بود ؟ سارا علننا دیگه با من سکس خوبی نداشت و از زیر سکس های آتشین در می رفت و بیشتر رفع نیاز می کرد . معلوم بود جای دیگه از لحاظ نیاز جنسی کاملا تامینه .

اینها گذشت تا اینکه یک روز بدون مقدمه آمدم خانه . قرار نبود اون ساعت بیام . همون کلیشه همیشگی . سارا متوجه خانه آمدنم نبود و داشت با کسی تلفنی حرف می زد . آروم در حالی که نفسم رو حبس کرده بودم به کنار در اتاق رفتم و خودم را پشت در پنهان کردم . سارا داشت به صورت لاس گونه با یک مرد حرف می زد . دل میداد و قلوه می گرفت . از خاطراتشون در استانبول حرف می زد و خیلی لوس حرف می زد . مثلا می گفت تو خیلی بلایی . یا ای شیطون خودم . بعد هم دو سه بار وسط حرفهاش به طرف مقابل گفت : دوستت دارم .دوستت دارم عزیزم . برای دیدن دوباره ات دلتنگم .

عرق سردی روی پیشانی ام نشسته بود . نفسم از ریه هام خارج نمی شد . حس می کردم تمام آوار دنیا روی سرم خراب شده و حتی روی دو تا پایم بند نبودم . نمی دانستم چکار کنم و چه عکس العملی نشان بدم . پازل چند هفته ایم ظاهرا به نقطه کامل رسیده بود . پس حقیقت داشت و سارا یک معشوق سفت و محکم در ترکیه دارد .

آرام بدون اینکه بدونم چکار می کنم به سمت در خروجی رفتم . سارا متوجه شد کسی داخل خانه بوده تلفن را قطع کرد و از اتقاق بیرون آمد و من هم همان موقع در خروجی در بستم و از خانه بیرون رفتم . سارا متوجه شده بود که من حرفهایش را شنیده ام . بی هدف مثل دیوانه ها در خیابان پرسه می زدم . سارا مرتب تلفنم را می گرفت و من هیچ جوابی نمی دادم . سیگار بود که پشت سیگار دود می کردم . دیگر کل آسمان روی سرم خراب شده بود . همسر محبوب و عزیزم که روزی عاشقانه با هم ازدواج کرده بودیم حالا داشت به من خیانت می کرد . آنهم یک خیانت عاشقانه در کشوری که من نمی توانم سرنخی از آن به این راحتی به دست بیارم . بالاخره تلفن سارا رو جواب دادم چون ولکن نبود . سارا با صدای حق به جانب اما کمی لرزان گفت . معلومه کجا رفتی ؟ چت شده .

سکوت . سکوت کردم و حرفی نزدم . سارا دیگر صدایش شبیه جیغ شده بود . به تو میگم چی شده؟

بالاخره با صدایی که از ته حلقم بیرون می آمد گفتم خودت میدونی چی شده . سارا هم که اهل کم آوردن بود گفت نه نمیدونم چی شده . بیا خونه تا درباره اش صحبت کنیم .

بعد چند ساعت و خالی کردن چند پاکت سیگار بالاخره به خونه برگشتم . چهره من سرد مثل مرده ها بود و چهره اون برافروخته و خشمگین از این که مچش گرفته شده اما اهل وا دادن نبود .

خب؟

خب کی چی ؟ داشتی با کی تلفنی حرف می زدی؟

حالا جاسوسی منم می کنی ؟ خب زودتر میگفتی مشکلت اینه . داشتم با یکی از دوستان دخترم حرف می زدم . اسمش هم راضیه است .

راضیه دیگه کدوم خریه . تو که اصلا دوستی به این نام نداری . بعد اینکه تو با دوست های دخترت لاس میزنی و دل و قلوه میگیری و آخرش هم عاشقانه میگویی دوستت دارم ؟ واقعا شعور من رو در چه حد فرض کردی .

سارا که دیده بود بدجوری پس خورده کانال زنانه اش را روشن کرد و شروع به جیغ و فریاد کرد . گفت داری به من تهمت ناموسی می زنی . جرات داری بیا ثابت کن . تو همه رو مثل خودت هرزه تصور میکنی . فکر کردی از جنده بازی ها و دوست دخترهای ریز و درشتت خبر ندارم ؟ می خوای اسماشون رو برات ردیف کنم ؟ و چند تا اسم گفت که جدا جا خوردم . این همه اطلاعات رو از کجا آورده بود ؟ منم مثل خودش قافیه رو نباختم و گفتم خب که چی یه سری رابطه در حد لاس زدن بوده که تموم شده رفته منم مردم . ولی قضیه تو فرق می کنه تو رسما یه معشوقه گرفتی که معلومه خیلی وقت هم هست باهاش در ارتباط هستی ؟

مرد و مردونه بگو . باهاش سکس داری؟

سارا را شنیدن این جمله دیگه بدجوری قاطی کرد و گفت ؟ فکر کردی من مثل خودت هرزه و کثافت هستم ؟ من شرافتم رو به یه رابطه کوتاه مدت نمی فروشم و خلاصه تنگ بازیش را در حد اعلا رسانده بود .

واقعا نقطه ضعف من همین جیغ و فریاد کردن های سارا بود که واقعا خلع سلاح شده بودم و نمیتونستم تحمل کنم . اما از لرزش صدایش فهمیدم که دروغ می گوید .

کمی خودم رو آروم کردم و گفت خیلی خب یه کاری می کنیم . هر رابطه ای داشتی باید همین جا تمومش کنی و دفنش کنی شماره تماس هاش رو هم همین الان باید پاک کنی .اما سارا وقیحانه گفت . چرا باید رابطه سالم با یک دوست خوب رو قطع کنم وقتی رابطه خاصی ندارم . باید برده و اسیر تو باشم ؟

دعواهای ما خلاصه تا چند هفته ادامه داشت . کلی داد و فریاد عربده کشیده شد کلی ظروف آشپزخانه شکست و کلی از وسایلمان پخش و پلا به این طرف و آن طرف خانه پرت شد . از من اصرار و از اون انکار و من رو یک آنسان مریض روانی خواندن . حالا یک چیز هم بدهکار شده بودیم !

نمی دونستم باید چکار کنم . حتی به جدایی فکر می کردم . اما این همه زحمت چندین ساله که برای این زندگی کشیده بودیم کجا می رفت ؟ همه اقوام ما رو یک زوج موفق و کامل می دونستند . رابطه مان با خانواده های هم دیگه هم بسیار خوب بود . حالا میرفتم و میگفتم دلیل جداییمان چیست ؟ می دانستم اگر کوچکترین اشاره ای بکنم اون هم پته من رو روی آب می ریزد و خلاصه آبرو واسه جفتمان نمی ماند . از طرفی تمام این داستانها باعث شد به طرز عجیبی او رو بیشتر دوست داشته باشم . یعنی حس سکسیم نسبت به او بیشتر شده بود . بعد از چند هفته دعوا بالاخره آشتی کردیم و قول دادیم که سر این مساله دعوا نکنیم و بعدش هم سکس های آتشینی با هم کردیم . اینکه یک درصد هم فکر می کردم که زنم دست خورده شده سکسمون رو خیلی داغتر و وحشی تر کرده بود و با پوزیشنهای مختلف و وحشی می کردمش .

خلاصه اوضاع همینجوری بود که گفت من الان یک مسافرت کاری دیگه باید برم و سه روزه برمیگردم . برای اینکه خیالت راحت باشه دم به ساعت با هم چت و تلفن می کنیم . با اکراه قبول کردم . اما می دانستم به محض اینکه پایش به استانبول برسد شلوارش شل می شود و یک مرد غریبه بدن زنم رو در اختیار می گیرد . این برام دیگه مثل روز روشن بود . اما مخالفت کردنم من رو به موضوع ضعف می برد .

این سه چهار روز که نبود دستم به هیچ کاری نمی رفت . من که همیشه برای رفتنش روز شماری میکردم حالا برعکس شده بود . دم به دقیقه ازش خبر می گرفتم . اما گاهی سایلنت می شد و بوی پیچوندن هنوز هم هویدا بود . اما سارا کار خودش رو می کرد . پیش خودم تصویر سازی می کردم . یعنی الان با کسیه ؟ رابطه شون در چه حده ؟ فقط بیرون با هم قرار می گذارند یا با هم توی یه اتاق هستند . فقط در حد بوس و بغله یا با هم سکس می کنند . مگه میشه تو یه اتاق باشن و سکس نکنن؟

حتی پوزیشن های سکسیش رو هم تصویر سازی می کردم . یعنی براش ساک هم میزنه و اون از کوس سارا می خوره ؟ یعنی داگ استایل هم می کنتش و از پشت موهاش رو میگیره ؟

بسته سیگار بود که طی چند ساعت تموم می کردم . منی که درهفته حتی دو سه تا سیگار هم نمی کشیدم .

سه روز تموم شد و سارا برگشت . باز هم مثل همیشه گل از گلش شکفته بود و از انرژی اش حس کردم که با کسی بوده . این دفعه دعوامون از همون فرودگاه شروع شد و تا خونه دیگه فحش و دری وری نبود که به هم نداده باشیم . وقتی رسیدیم تا چند روز که حرف نمی زدیم . بعد هم من وسایلم رو جمع کردم و به خونه یکی از دوستام رفتم . تو این بین البته من رابطه ام با یکی از دوست دخترام که همسن خودم بود و یک زن مطلقه بود ( و یک پسر هم داشت ) خیلی خوب شده بود . گاهی هم به خونه اون می رفتم . اسمش سارینا بود . سارینا که از جزییات دعوای من و سارا با خبر شده بود مرتب حق رو به من میداد و میگفت نباید از این توهین آشکاری که به من شده کوتاه بیام و من رو هی جری تر می کرد . از طرفی خودش هم نیم نگاهی به این داشت که بعد از جدایی با خود او زندگی یا ازدواج کنم و با توجه به اینکه خونه هم از خودش بود می گفت که خیالم از بابت خونه و جا و مکان زندگی راحت باشه و من فقط فکرم متمرکز کارم باشه . هرچند خودش هم شاغل بود و درآمدش بد نبود .

اما وقتی به کلیت قضیه نگاه می کردم این داستان رو به چشم یک پس رفت نگاه می کردم . سارا همسر زیبا و جذاب من کجا و سارینا کجا ؟ سارینا زن بانمک و فهمیده ای بود اما از لحاظ زیبایی و جذابیت جنسی حتی انگشت کوچیکه سارا هم نمی شد . تازه سارینا هم مشکلات رفتاری خودش رو داشت که وقتی باهاش زندگی کردم متوجه شدم . سارینا خیلی وسواسی و حسوده بود و اون هم قابلیت اینو داره که اگه پاش بیفته زندگی رو به کامم جهنم کنه . تازه همسن خودم هم که بود و زودتر از من به پیری می رسید . از لحاظ سکس هم با اینکه سکسش خوب بود اما کصش به خاطر زایمان بسیار گشاد بود و سکس باهاش خیلی هیجان انگیز نبود . ولی خب تو سکس کارهایی می کرد که خیلی عالی بود . مثلا اینکه روز پریودش رو حساب می کرد و گاهی می گذاشت که آبم رو کامل داخل کصش بریزم . یا گاهی آبم رو کامل توی صورتش خالی می کرد و ازش ماسک صورت درست می کرد و نیم ساعتی باهاش می چرخید . این کارهاش خیلی جذاب بود . سارا صد سال تو سکس از این کارها نمی کرد .

فکر سارا یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمی رفت . الان داره چکار میکنه ؟ اصلا من براش مهم هستم ؟ یعنی الان دیگه با طرف مقابل کامل ریخته ان رو هم ؟ اصلا این طرف مقابل کی هست ؟ من فقط یک اسم از اون داشتم و یک بار هم عکسش رو توی لپتاپش دیده بودم . مردی بود جاافتاده که نسبتا خوشتیپ بود اما معلوم بود بسیار ازخودراضی است و البته پولدار . شاید هم زن و بچه داشت . از کجا معلوم ؟

از یه طرف هر چی با سارینا هم پیش می رفتم اون هم به من وابسته تر می شد و داشت روی این قضیه حساب باز می کرد و اگر به سارا برمی گشتم ممکن بود یک لطمه روحی هم به سارینا وارد بشه و هم به خودم . این بود که سعی کردم یکی درمیون گاهی هم خونه دوستانم باشم . اما کمتر خونه پدر و مادرم می رفتم که بویی از این قضیه نبرند . تا اینکه سارا به موبایلم زنگ زد و گفت بیا با هم صحبت کنیم .

اول یکم اخم و ناز و نوز کردم و با اکراه قبول کردم . اما دلم برای دیدنش هم داشت پر می کشید . توی یه کافه قرار گذاشتیم . خیلی سرد توی کافه روبرویش نشستم و گفتم هر چی گفتنی هست بگو . ولی اگه می خوای به انکارهای قبلیت ادامه بدی و به شعور من توهین کنی بگو که حوصله ندارم و دارم مقدمات جدایی رو هم می چینم .

سارا با لبخند تلخی گفت : از جریان سارینا خبر دارم . لازم نیست به من بگی که اگه من رو ول کنی جایگزین داری . من هم اگه همین الان اراده کنم هزار تا جایگزین می تونم پیدا کنم . اما اگه بهت زنگ زدم بابت اینه که تو و زندگیمون هنوز برام ارزش داره .

جل الخالق ! مگه دوربین به من نصب کرده ؟ از کجا اینقدر آمار من رو داره ؟ این باهوش بودنش دیگه داشت دیوونم می کرد . ولی خب معلوم بود حسادت زنانه کار خودش رو کرده که زنگ زده . چون احساس خطر کرده بود که قضیه جدیه . حتی اگر سارینا دختری نبود که در حد خودش باشه .

گفتم خب اصل داستان رو بگو . با این آقای احمد رابطه داری ؟

گفت بله .

یک لحظه چشمانم سیاهی رفت اما حس هیجان خیلی عجیبی هم تو دلم احساس کردم . چند نفس عمیق کشیدم و گفتم ادامه بده . این آدم مجرده ؟

گفت : نه زن و بچه داره . ترکیه ای هم هستند .

گفتم : باهاش سکس داشتی ؟

چند لحظه سرش رو انداخت پایین و گفت : بله ! و سریع ادامه داد همون طور که تو با سارینا و خیلی دخترهای دیگه داشتی . این چیزها فقط واسه ما زنها تابو هست .

دستم رو به علامت سکوت بالا آوردم که لازم نیست توجیه کنی . حالا که زبون باز کرده بود می خواستم اصل داستان رو بدونم تا تصمیمم رو بگیرم .

پرسیدم چند بار سکس داشتی ؟

گفت توی یکی دو سال اخیر هر بار که رفتم ترکیه باهاش توی یه هتل بودم . و هر روز تقریبا سکس داشتیم . شاید هم روزی دو بار .

چشمانش از صداقت برق می زد . واقعا باورم نمی شد داره اینها رو برام اعتراف می کنه و قصد اغراق کردن هم نداشت .

گفتم : دوستش داری ؟

گفت : فکر کردی من جنده ام که اگه دوستش نداشتم باهاش بخوابم ؟ می دونی چند تا آدم پولدار و حسابی تو این مدت بهم پیشنهاد دادن و یه لگد زدم در کونشون ؟ تازه این احمد هم خیلی پولداره ولی تا به حال هیچی ازش قبول نکردم . به جز یه انگشتر و چند تا عطر که خیلی هم مهم نیستند . و اینکه دو سه بار با اینکه کاری ترکیه نداشتم با هزینه اون به ترکیه رفتم و تو هتل بودم مثل همین دفعه آخر . تو توی این چند سال اخیر به من توجه نمی کردی و همش پی کار خودت بودی و مرتب جنده بازی و دختربازی می کردی . من یه خلا احساسی شدید داشتم و توی سفرم این مرد به من خیلی توجه عاطفی کرد . رابطه مون هم ناخواسته اتفاق افتاد من رو جایی دعوت کرده بود . وقتی خاطراتم رو براش گفتم گریه کردم و اون هم من رو بغل کرد و بعد از هم لب گرفتیم . همون شد ادامه رابطه مون

گفتم . خب حالا می خوای چکار کنی ؟ میخوای باهاش ادامه بدی ؟

گفت اگه این ادامه دادن میخواد به قیمت جدایی ما تموم بشه نه ! با اینکه خیلی برام سخته که دیگه نبینمش . چون به جز معشوقه برام همیشه یک دوست خوبم بوده . ولی تو هم باید تضمین بدی که از این به بعد دیگه هیچ دختر دیگه ای از جمله سارینا رو نمی بینی و همیشه هم باید اجازه دسترسی به موبایلت رو داشته باشم . تو هم همینطور .

عجب شرطی ! وقتی به خودم هم نگاه کردم دیدم واقعا سخته بخوام این شرط رو قبول کنم . من به جز سارینا چند تا کیس دیگه هم داشتم که هر وقت دلم بخواد باهاشون بیرون برم یا سکس داشته باشم . ولی من هم ته دلم می خواست که این ماجرا تموم بشه .

گفتم قبوله ! . همون جا همدیگر رو بوسیدیم و قول دادیم که همه چیز تموم بشه . سارا هم بیزینس ترکیه اش رو کمرنگ و غیرحضوری کرد . هرچند به خاطر تحریم های جدید واقعا دیگه کار کردن با خارج هم سخت شده بود .

به خونه برگشتیم و دوباره با عشق به زندگی ادامه دادیم . سارینا هم با قلبی شکسته و چشمانی گریان از من جدا شد و من رو بلاک کرد . این هم شوک عاطفی واقعا دیگه در توانم نبود . اما همین که به زندگی عادیم برگشته بودم خوشحال بودم .

اما داستان کمی فرق کرده بود . حالا من زنی رو خونه داشتم که می دونستم با یک مرد دیگه سکس کرده و این داستان خیلی برایم عجیب و از طرفی هیجان انگیز بود . یک بار وسط سکس با سارا به شوخی بهش گفتم : جون هیچ کسی کس عشق خود آدم نمیشه . این هم سوراخ کردم اما سوراخ عشق خودم یه چیز دیگه است . مخصوصا الان که دست دومه J)

اونم به شوخی و شهوت گفت : جون هیچ کیری هم کیر شوهر خود آدم نمیشه . کیر احمد کجا و کیر تو کجا ؟

اینو که گفت درجا آبم اومد . اینقدر ازم آب اومد که فکر کنم کمرم خشک شد . بعد از نیم ساعت که خودمون رو شستیم و داشتیم با هم قهوه می خوردیم بهش گفتم راستی سکست با احمد چطور بود ؟ خیلی دوست دارم از جزئیاتش بدونم .

سارا اول کمی دل دل کرد . من اصرار کردم که بگو از حرفهات سواستفاده میکنم . خیلی من رو حشری می کنه اگه جزییات رو بدونم . الان که دیگه باهاش نیستی و خطری تهدید نمی کنه .

سارا هم نامردی نکرد و کل جزییات رو تعریف کرد و گفت : بعد از اینکه توی اون ماجرا ازم لب گرفت روز بعدش من رو دعوت کرد به دفتر کارش. اونجا هم هیچ کس نبود . بعد از صحبت و کمی شراب اومد دوباره از من لب گرفت و من مقاومت نکردم . بعد روی صندلی نشست و من رو هم روی پاهایش نشاند . همون طور لب می گرفت و با سینه هام بازی می کرد که یواش یواش دکمه هایم رو باز کرد . من هم اصلا مقاومتی نمی تونستم بکنم چون حسم بدجوری بالا زده بود و مدتها بود این طور نشده بودم . دیگه به خودم اومدم دیدم تمام لباسهام رو بیرون آورده و یه شرت پام هست . داشت همینطور سینه هام رو می خورد و با قدرت به کونم چنگ می زد و بازی می کرد . خواست شرتم رو در بیاره که با علامت اخطار بهش گفتم : کاندوم داری ؟ و عجیب که نداشت . خلاصه اون روز همون طور بمال بمال ادامه دادیم و فرداش برام تو یه هتل خیلی عالی اتاق گرفت . بهم زنگ زد و آدرس هتل رو داد که برم داخل اتاق من هم رفتم و رزروشن و همه چی آماده بود . رفتم حموم و حسابی خوشگل کردم . لباس زیر خیلی خوشگل پوشیدم و یه لباس شیک و سکسی انتخاب کردم .

از تعریف جزییات خیلی هیجان زده شده بودم و گفتم : خب بقیه اش ؟

گفت . خلاصه هیچی دیدم در می زنند و در رو باز کردم . احمد بود . با یک بسته شکلات و یک بطری شراب آمد داخل . همونجا ازم لب گرفت . خواستیم اول شراب رو بخوریم و گپ بزنیم که دیگه طاقت نیاوردیم . همون جور وحشیانه من رو روی تخت انداخت و شروع به خوردن لبهایم کرد . زبونهایمون با هم برخورد می کرد و من ناله می کردم . بعد صورتش را آورد پایین تر و گردنم رو بوسید . همون طور اومد پایین رو پیراهنم رو در آورد و از روی سوتین شروع کرد ممه هایم رو خوردن . بعد دامن کوتاهم رو داد بالا شروع کرد این دفعه کصم رو از روی شرت خوردن

من از شدت خجالت صورتم رو گرفته بودم و فقط ناله می کردم . باور نمی کردم که داره این اتفاق واقعا می افته . بعد من رو نشاند روی تخت و سوتین رو باز کرد . بعد هم پاهایم رو داد بالا و با قدرت شرتم را از جا درآورد . با توجه به اینکه خودش هم داشت به زنش خیانت می کرد هیجانش خیلی بالا بود . پاهایم رو داد بالا . یه متکا زیر کونم گذاشت و با شدت و حرارت شروع کردن کصم رو خوردن . یک لیس بلند از اون پایین سوراخ کونم شروع می کرد و تا به صورت عمیق تا دم چوچوله ام ادامه می داد .

من که دیگه نفسم بالا نمی آمد گفتم : ادامه بده .

سارا ادامه داد : خلاصه دست از کصم بر نمی داشت . زبونش رو تا ته کرده بود توی کصم و تمام شیارهای داخل کصم با زبونش لمس می شد . من این وسط از بس ناله کرده بودم داشت اشکم در می اومد . کصم خیس خیس شده بود اما اون دست بردار نبود و تقریبا تمام ترشحات کصم رو خورد . شاید انتظار داشت که من هم سراغ کیرش می رفتم و ساک می زدم اما هر حرکتی از من سلب شده بود و تسلیم محض بودم . اون هم همون طور که پاهایم رو بالا داده بود کاندومی رو از کیف کوچکش درآورد و آن را دور کیرش کشید . من هنوز از شدت خجالت به کیرش نگاه نمی کردم و یک دفعه کلفتی کیرش رو داخل کصم حس کردم . عجب کیر کلفت و جون داری داشت . اینجا دستم رو از روی صورتم برداشتم و مستقیم به چشمانش نگاه کردم و با چشمانم ملتمسانه گفتم بکن . و اون هم شروع کرد به تلمبه زدن . تقریبا ۱۰ دقیقه از جلو تلمبه می زد و قصد نداشت آبش بیاید . ناگهان کیرش را درآورد و با قدرت من رو برگرداند و به حالت داگ استایل درآورد . انگشتش را تا نصفه توی کونم کرد و شروع کرد به صورت داگ استایل تلمبه زدن . چند دقیقه هم این جوری تلمبه زد و بالاخره کیرش رو از اون تو درآورد کاندم رو سریع بیرون آورد و تمام آبش رو روی کونم ریخت . مایع گرم لزجی رو روی کونم حس می کردم و از شدت هیجان چیزی نمونده بود که قالب تهی کنم .

همونجا دستمال آورد و آبش رو از روی کونم پاک کرد و کونم رو بوسید . بعد مرا برگرداند و دوباره ازم لب گرفت . خلاصه همینجوری نیم ساعت تو بغلش خوابم برد . واقعا احساس می کردم که یک شوهر جدید دارم . چون تو مدتها بود این کارها رو با من نمی کردی . بعد نیم ساعت من رو به حمام برد و دو تایی همدیگر رو شستیم و بعد لباس پوشیدیم . دوباره خوشتیپ کردیم و برای گردش به بیرون رفتیم . با وجودی که ممکن بود بیرون کسی او را بشناسد از هر فرصتی برای بغل کردن و بوسیدنم استفاده می کرد . تا اینکه شب مرا تا دم هتل رسوند و به خونه خودش رفت . کمی دلگیر شدم .بهش پیام دادم که حق نداری فردا شب من رو تنها بگذاری . اونم نامردی نکرد . فردا شب زنش رو پیچوند و تا صبح با من بود تقریبا دو سه بار بکن بکن داشتیم . این دفعه دیگه جراتم زیاد شد و کیرش رو هم حسابی ساک زدم .بعد هر سکس هم دوباره دوش می گرفتیم و دوباره با هم می خوابیدیم و دوباره بعد چند ساعت سکس .

دفعه پیش که پیشش رفته بودم توی سه چهار روز نزدیک ۱۰ بار با هم سکس داشتیم . با خنده گفت دیگه کس سالم برام نذاشته بود .

سارا تا این جا تعریف کرد و بعد سکوت کرد . سرم داشت از شدت هیجان ، حسادت و البته شهوت گیج می رفت . همونجا دستش رو گرفتم و به تخت خواب بردم و شروع کردم به بوسیدن و خوردنش . به سبک احمد کاندومی دور کیرم کشیدم و فرو کردم تو . وسط کردن می گفتم حالا کیر من بهتره یا کیر احمد ؟ اون هم با شهوت کامل می گفت البته کیر احمد ! یا اینکه می گفتم تو جنده کی هستی اونم میگفت جنده احمد ! و همین حرفاش باعث شد باز آبم با شدت کامل بیاید . این دیگه چه قسمی بود ؟ هر چه از سکسش با احمد بیشتر صحبت می کرد من حشری تر می شدم . تا اونجا که شرطی شده بودم که هر دفعه موقع سکس یه بخشی از خاطراتش با احمد را تعریف کند تا من آبم بیاید .

این عادت ما تا چند وقت ادامه پیدا کرد و این شرطی شدن من موقع ارضا که باید حتما با خاطره ای از سکس سارا با احمد همراه می شد برای خودم عجیب بود و باعث افکار مالیخولیایی در من شده بود . مطمئن بودم که اون هنوز هم دلش می خواد که با احمد رابطه داشته باشه و خنده دار اینجا بود که این فکر باعث هیجان میشد تا خشم .

این داستان ادامه داشت تا اینکه یکی از بچه ها شماره یک ماساژور خانم به نام سمانه رو من داد و گفت : این کارش خیلی درسته ! خیلی وقت بود شیطونی نکرده بودم و فکر کردم یه ماساژ از یک ماساژور خانم خیلی قرارداد شفاهی من و سارا رو نقض نمی کنه . تلفنی با ماساژور صحبت کردم . چه صدای قشنگی داشت و خیلی مهربون بود و کمی لوند . به خونه ماساژور رفتم و در برابر خودم یک زن جذاب رو دیدم که بسیار دلبری می کرد هر چند قیمت ماساژش هم پایین نبود . خلاصه یه ماساژ مشتی داد اما از هپی اندینگ خبری نبود . اما بین ماساژ کلی با هم صحبت کردیم و از سختی های زندگیش گفت و منم اشاره های کوتاهی به رابطه پرفراز و نشیبم با سارا کردم . خلاصه با سمانه دوست شدم و با اینکه قیمت ماساژش بالا بود هر از چند گاه پیشش می رفتم . البته حالا که مشتری ثابت شده بودم بهم تخفیف می داد . یه بار بهش زنگ زدم که میای جاده چالوس و اون هم با کمال میل قبول کرد . اون موقع هنوز این اتوبان جدید رو نزده بودند . به یکی از کافه های کنار رودخانه رفتیم و کلی قلیون کشیدیم و خندیدیم . خیلی وقت بود اینقدر بهم خوش نگذشته بود . روی پاهایم دراز کشیده بود و آسمون رو نگاه می کرد و باز هم بخشی از زندگی سخت و ملال آورش رو برام تعریف کرد . از اینکه دو بار زندگیش به شکست رفته و تنها دخترش پیش پدرش زندگی می کند . این همه نسخه دیگری از سارینا بود با این فرق که مثل سارینا پولدار نبود و برعکس او بسیار جذاب و دوست داشتنی بود . از طرف دیگه سمانه برعکس سارینا مشکلی با متاهل بودن من نداشت و همینکه از او حمایت مالی کنم حاضر بود که مثل یک معشوقه در کنارم باشه .

خلاصه اینکه از ماه بعد رابطه و سکس من با سمانه شروع شد . اون هم چه سکسی . سمانه یک آتشفشان سکس بود و اینقدر در سکس من رو به هیجان می آورد که حتی خواب این رابطه را با سارا هم نمی دیدم . در عوض من هم از او حمایت مالی می کردم هرچند از لحاظ طبقه اجتماعی پولدار نبودم . اما هنوز انقدر داشتم که بتونم از یک دختر حمایت مالی کنم . بعد چند وقت او تونست دخترش رو هم پیش خودش بیاره . و طنازی اون دختر زیبا وابستگی من رو به سمانه چند برابر کرده بود . انگار که یک خانواده جدید تشکیل داده بودم .

اما حالا این وسط تکلیف سارا چی بود ؟ آیا باید از سارا جدا می شدم ؟ نشستم پیش خودم فکر کردم و باز هم جواب منفی بود . درسته سمانه دختر سکسی و طنازی بود اما هر چی بود زن مناسبی برای زندگی محسوب نمی شد . مخصوصا اینکه شغلش ماساژور آقایون بود و خدا می دونه با چند نفر رابطه داشته . من چطور می تونستم همچین زنی رو به خانواده ام معرفی کنم . تازه خود سمانه هم با دو تا تجربه ناموفق ازدواج اصلا تو فاز ازدواج جدید نبودو به همین شرایط راضی بود .

اما یک مشکل دیگه هم وجود داشت . منکه به سارا قول داده بودم دیگه خیانت نکنم باز هم توی دام یه رابطه دیگه افتاده بودم . حالا باید چکار می کردم ؟

جرقه ای توی ذهنم شکل گرفت . یک روز که داشتم با سارا سکس می کردم بهش گفتم : عزیزم دوست داشتی هنوز با احمد تو رابطه بودی و باهاش سکس داشتی ؟ اونم که فکر می کرد باز من برای حشری شدن دارم این سوال رو می کنم با آه و ناله گفت : آره خیلی . اینجا بود کیر کلفتش رو می خوردم .

و بعد من یکم جدی تر گفتم : بدون شوخی گفتم . سارا که وسط دادن بود بازم حرفم رو جدی نگرفت . آبم که اومد و خودمون رو تمیز کردیم . دو تا قهوه آورد و نشست و گفت : خب . چی میگفتی وسط سکس ؟

گفتم : دوست داری دوباره با احمد در ارتباط باشی . سارا سکوت کرد و کمی من رو ورانداز کرد . می خواست ببینه که منظور من از این حرف چیه ؟ یه تسته که ازش حرف بکشم یا اینکه منظور دیگه ای دارم . گفت چطور مگه ؟

گفتم : با این حسی که من دارم و اینکه می بینم که رابطه با اون خوشحالت میکرد واقعا من مشکلی ندارم اگه بخوای دوباره باهاش در ارتباط باشی . با این شرط که من از همه جزییات باخبر باشم .

چشمان سارا هم از تعجب و هم از کنجکاوی گرد شد . گفت : یعنی میگی من راست راست توی چشم تو نگاه کنم لباس بپوشم ساکم رو ببندم و به قصد سکس کردن با احمد از خونه بیرون برم و تو هم خبر داشته باشی . و بعد قهقهه خنده سر داد . منم با خونسردی گفتم آره . دوباره من رو ورانداز کرد و گفت . نکنه این رو میگی که برای خودت مجوز بگیری برای یه رابطه جدید .

باز هم هوش بالای سارا . ای خدا دیوونه کرد منو . خودم رو نباختم و گفتم . نه واقعیت اون نیست ولی اینکه هر دومون رابطه آزاد داشته باشیم ولی باز هم همدیگر رو دوست داشته باشیم چه اشکالی داره . خب من قدیم فکر میکردم این مسایل فقط برای مردها است ولی الان فکر می کنم اگه دو طرفه باشه چه اشکالی داره ؟ الان ویل اسمیت هنرپیشه آمریکایی و همسرش هم رابطه آزاد دارند .

سارا خنده اش گرفته بود ولی یه هیجانی هم به چهره اش اومده بود . گفت اتفاقا احمد چند وقت پیش بهم پیام داد که داره میاد ایران ولی من بهش هیچ جوابی ندادم .

عجب پس فقط من نبودم که تو این مدت زیرآبی رفته . گفتم پس هنوز بهت پیام میده . خب چه بهتر .

سارا گفت : آره بلاکش که نکرده بودم . اونم مرتب پیام میداد اما من جواب نمی دادم .

دستان سارا رو گرفتم و گفتم من بهت قول میدم که هیچ مشکلی با رابطه تو با احمد نداشته باشم . چون اون که خودش متاهله و نمی تونه تورو ازم بگیره . منم که خر خودتم . سارا هم سریع گفت و البته اینکه منم کاری به روابط تو نداشته باشم . من با حرکت سر تایید کردم .

سارا بعد از کمی مکث و سبک سنگین کردن اوضاع گفت قبوله . چون من که نمیتونم جلوی زیرآبی رفتن های تو رو بگیرم . حداقل خودم کمی به سبک خودم زندگی کنم . با هم دست دادیم و همدیگر رو بوسیدیم . بعد جراتم رو بیشتر کردم و گفتم : یه درخواست دیگه هم ازت دارم ! گفت چی ؟ گفتم : می خوام از همه رابطه ات با احمد فیلم بگیری و برای من بفرستی . سارا تند شد و گفت : اصلا . اگه این فیلمها دست کسی بیفته چی ؟ اصلا شاید خودت بخوای یه روز از این فیلمها استفاده بکنی . از طرفی میخوام راحت باشم . شاید بخوام یه کارهایی بکنم که تو نبینی

بهش گفتم : خیلی دوست دارم . از تصویرسازی سکس تو و احمد خسته شدم میخوام ببینم چه اتفاقی می افته . تو آزادی که هر نوع عشق بازی و سکس کثیفی که دلت میخواد با احمد داشته باشی . من قول میدم به رویت نیارم . اتفاقا هرچی هات تر بهتر .

سارا کمی فکر کرد و گفت . خب یه کاری میشه کرد .

چه کاری ؟

سارا گفت من موبایل دومم رو رمز گذاری میکنم و دست تو میسپارمو تو به صورت آنلاین و تصویری موبایل من رو بگیر و همه صحنه ها رو به صورت لایو ببین . چطوره ؟

از هیجان قلبم داشت از جا در میومد . گفتم عالیه .

خلاصه روز موعود رسید و احمد به ایران آمد . من هم روز قبلش با سمانه قرار گذاشته بودم و یه سکس عالی باهاش داشتم که حس حسادتم کمتر بشه و فقط از هیجان داستان لذت ببرم .

احمد یه آپارتمان شیک چند روزه تو تهران اجاره کرده بود و بعد رسیدن به فرودگاه با سارا مستقیم به سمت آپارتمان رفته بودند . قلبم تند تند میزد که تماس تصویری برقرار بشه . و بالاخره سارا زنگ زد . تصویر سارا روی صفحه موبایلم اومد . یه لباس پیراهن خوشگل سکسی تنش بود و با شورت روی تخت نشسته بود . احمد رفته بود دوش بگیره و سارا هم که تو خونه پیش من دوش گرفته بود . سارا چشمکی به من زد و موبایل رو به صورت حرفه ای با دوربین پشت که معلوم نباشه یه جای خوب که دید عالی به تخت داشت جاساز کرد و کیفش رو هم کنارش گذاشت که تابلو نشه . سارا روی تخت خوابیده بود و برای من شکلک در می آورد .

احمد بالاخره از حمام اومد . سارا از روی تخت بلند شد و به سمتش رفت و شروع کردن از هم لب گرفتن . لب گرفتنشون بسیار عاشقانه و طولانی بود و معلوم بود همدیگر رو خیلی دوست دارند . احمد همان جا حوله اش رو درآورد و کیر راست شده اش بیرون افتاد . سارا همون طور که احمد رو می بوسید دستش رو به سمت کیر احمد برد و شروع به نوازش کردن کیر احمد کرد . احمد سارا رو با قدرت از جا بلند کرد و روی تخت انداخت . عجب هیکل بزرگی هم داشت این احمد .

پاهای سارا رو باز کرد و شروع کرد از روی شرت کس سارا رو خوردن . بعد با دندون شورت سارا رو کشید پایین . یک بالش زیر کون سارا گذاشت و پاهایش رو داد بالا . سارا خودش هم پیراهنش رو درآورد و فقط سوتین تنش بود . تصویر همون بود که سارا قبلا تعریف کرده بود . احمد شروع کرد لیس های کشیده و بلند به کس سارا زدن . احمد آن چنان با ولع کس و کون سارا رو میخورد انگار که یک غذای خوشمزه است . گاهی پاهای سارا را تا اونجا که می تونست می داد بالا و زبونش رو تا ته توی سوراخ کون سارا میکرد و در خوردن کس سارا هم بسیار بسیار با اشتها بود . سارا مرتب ناله می کرد و احمد هم می گفت . جون عزیزم جون . دوستت دارم .

آیا این من بودم که الان لیسیده شدن کس زنم رو توسط یک مرد غریبه هیکلی نگاه می کردم ؟ تقریبا یک ربع کص سارا رو خورد و لیس زد . گاهی پاهایش رو بالاتر هم می برد و سوراخ کونش رو هم لیس می زد . بعد شروع کرد به بوسیدن شکم و نافش . همون طور رفت بالا و رسید به ممه های سایز 75 سارا . سوتینش رو باز کرد و شروع کرد به خوردن ممه هایش . چقدر هم حرفه ای می خورد . من همینطور خشک شده داشتم صفحه موبایل رو نگاه می کردم . نمی دانستم جق بزنم ؟ سکته کنم یا خودم رو بکشم ؟ یا همینطور بشینم و لذت ببرم . همان آخری رو انتخاب کردم .

احمد بعد از خوردن ممه های سارا دوباره شروع کرد به لب گرفتن از سارا . و بعد سارا بلند شد و کیر احمد رو توی دستانش گرفت و شروع کرد به ساک زدن . چه ساکهای عاشقانه و ملسی می زد . کیر بزرگ احمد رو لیس می زد و می خورد و احمد هم از بالا با موهایش بازی می کرد . بعد احمد او رو برگرداند ، کاندومش رو جا گذاشت ( سارا هم کمکش کرد ) و شروع کردن به صورت داگ استایل سارا رو کردن . کون سارا کامل به طرف احمد خم شده بود و صورتش رو به دوربین موبایل بود و داشت با لبخند منو نگاه میکرد و وسط آه و ناله چند تا چشمک هم بمن زد . احمد تلمبه های سنگینی به کص سارا می زد . لامصب یه چیزی هم واسه من بزار . تموم کردی زن منو !

خلاصه بعد از داگ استایل شروع کرد به روش هفتی از جلو کردن . عجب کیر خستگی ناپذیری داشت . بالاخره بعد از یک ساعت کردن سارا رضایت داد . کاندومش رو درآورد و آبش رو کامل روی سینه های سارا ریخت . سارا با دست آب احمد رو به دور سینه های خودش مالید . احمد با دستمال آب رو پاک کرد و خودش به سمت حمام رفت . سارا هم دستمال به دست در حالی که آخرین قطره های آب احمد رو از روی بدنش پاک می کرد به سمت موبایل آمد چشمکی زد و برایم یک بوس فرستاد و تلفن رو قطع کرد .

من تا چند دقیقه هاج و واج نشسته بودم و بالاخره طاقت نیاوردم و با سرعت بسیار شروع به جق زدن کردم . چنان آبی ازم بیرون اومد که در تاریخ سابقه نداشت .

سارا تا سه روز به خونه نیومد و تماسهاش هم با من کم بود . مستی از سرش پریده بود و می ترسید که عاقبت کار خیلی بدتر از چیزی باشه که فکر می کرد . بعد سه روز سارا زنگ زد که دارم میام خونه . من همخونه رو براش عاشقانه درست کردم . شمع روشن کردم و دو گیلاس شراب ریختم . وقتی به خانه اومد و صحنه رو دید باورش نمی شد که عکس العمل من اینقدر خوب باشه . نشستیم با هم شراب رو خوردیم و بعد لب گرفتن شروع به سکس کردیم . گفتم ای ناقلا حالا همه کارهاییی که با احمد کردی باید با من بکنی . اونم خندید و گفت . چشم .

من هم بعدا جریان سمانه رو به او گفتم و اون هم کاملا و با روی خوش پذیرفت . دیگه علنا من دو تا زن داشتم و اون هم دو تا شوهر داشت . هر چند وقت یک بار احمد به تهران می آمد یا سارا با هزینه او به ترکیه می رفت و حسابی باهم عشق بازی و بکن بکن داشتند . سارا هم به عنوان سوغاتی کلی عکس و صوت و فیلم از بکن بکن خودشون برام می آورد و البته بعد هم اونها رو پاک می کرد . وقتی با هم صحبت می کردیم علنا من احمد رو شوهر دومش خطاب می کردم و اون هم سمانه رو زن دوم من صدا می کرد . البته هیچ وقت نه من از نزدیک احمد رو دیدم و نه اون از نزدیک سمانه رو دید .

یه چند سالی این جوری زندگی کردیم تا اینکه هر دوتامون با پارتنر هامون کات کردیم . چون از ایران به سمت کانادا مهاجرت کردیم و اونجا تجربه های بسیار عالی تری باهم گذروندیم . اگه از این داستان خوشتون اومد بسیار زیاد و به تفصیل کامنت بگذارید تا تجربه های کانادا رو هم براتون تعریف کنم . منتظر کامنت های خوبتون هستم . لطفا فحش ندید و توهین نکنید . اینجا یه سایت سکسیه نه سایت زلال احکام . مرسی از همه شما .

نوشته: بهزاد

نوشته: بهزاد


👍 91
👎 18
151201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

975832
2024-03-19 23:16:17 +0330 +0330

عالی بود 👍👍👍

1 ❤️

975837
2024-03-19 23:46:39 +0330 +0330

خیلی جالب بود، منم دوست دارم بایکی دیگه رابطه داشته باشم وزنم هم معشوقه یکی دیگه باشه


975846
2024-03-20 01:04:12 +0330 +0330

فوق العاده زیبا

2 ❤️

975847
2024-03-20 01:09:15 +0330 +0330

عالی بود . این آرزوی منه که با همسرم به درجه از درک و تفاهم برسیم و از باهم بودن لذت ببریم

2 ❤️

975854
2024-03-20 01:32:57 +0330 +0330

خیلی جالب👌

1 ❤️

975856
2024-03-20 01:41:51 +0330 +0330

عالی بود مرسی

1 ❤️

975860
2024-03-20 02:04:38 +0330 +0330

من تا حالا فکر میکردم فقط اختالسگر به کانادا صادر میکنیم.
داستانت خوب بود .
زندگی متاهلی رو ده سال تجربه کردم.
رابطه ها خیلی پیچیده میشه. حسادت ها یه شکل جدیدی تو زندگی بروز میکنن.
من نتونستم تحمل کنم زنم معشوقه داشته باشه جدا شدم.
زیرابی رفتن هم تو ذاتم نبود.
فکر میکردم اگر در رو رلستترین و صادقانه ترین و پاکترین حالت و عاشقترین باشم یه شوهر ایده عال هستم. ولی تصورم غلط بود.

حاصل ده سال عمر متاهلی بدست اوردن تجربه های مختلف بود .


975865
2024-03-20 02:47:36 +0330 +0330

با خوندنش،خیس خیس شدم عاااولی بود😋

1 ❤️

975879
2024-03-20 04:40:59 +0330 +0330

عااالی بود

1 ❤️

975891
2024-03-20 09:16:56 +0330 +0330

با چه لحن عالی خاطرتو تعریف کردی.
اصطلاح هایی که به کار بردی هم این نس که یه اقای میان سال داستانو تعریف میکنه رو به خوبی به ادم میداد.
حتما بازم برامون بنویس. و حتما با همین جزئیات زیاد.

3 ❤️

975903
2024-03-20 11:30:13 +0330 +0330

خیلی خاص و قشنگ بود،واینکه تونستید این موضوع رو مدیریت کنید و تو خودتون حل کنید خیلی عاشقنه و رمانتیک بوده،😘😘😘

2 ❤️

975909
2024-03-20 12:07:48 +0330 +0330

اول اینکه من نظر شخصی خودم و میگم و اصلا هم کاری ندارم کهشما دروغ میگی یا راست ولی انقدر در دروغ محو شدی که هیچ از اینکه بعد از این همه سال زندگی بچه ای در داستانت بدنیا نیامده بود حرفی نمیزنم .اما یک نکته برای من با اینکه یک مرد هستم وجود داره که ذهن من و درگیر میکنه چرا بعضی از ما مردها این حق و بخودمان می‌دهیم هر خیانتی اگر کنیم اسمش شیطنت و عشق و حال هست ولی زن اگر چنین خطایی کنه خیانت و موجب انتقام و بی آبرو شذن ؟ کمی بخودمون بیاییم واقعا چرا نتونیم با همسری که زندگی میکنیم وفادار باشیم اگر هرکاری هرکدام در مجردی کردیم کنار باشه و با ازدواج به هم وفادار باشیم اگر هم نمی‌خواهیم و دوست نداریم جدا بشویم بعد هرکاری کردیم حداقل مجردیم ، البته چه زن و مرد فرق نداره ،کمی فکر کنیم بد نیست ، …

7 ❤️

975917
2024-03-20 13:38:10 +0330 +0330

چقد کصشر بود خیلی کتابی نوشتی نخوندم تا اخر ننویس دیگه

0 ❤️

975920
2024-03-20 13:55:56 +0330 +0330

چقدر سخته قضاوت کردن

1 ❤️

975932
2024-03-20 16:18:44 +0330 +0330

فضا سازی خوبی داشت و به شدت منسجم نوشته بودی آفرین 😍😍😍

1 ❤️

975938
2024-03-20 17:39:42 +0330 +0330

من نظر خاصی ندارم رو زندگیت و خیانت هم تفاوتی بین زن و مرد توش نیست ، ولی چه مشکلی داره زن و مرد به هم تعهد داشته باشن ؟! همه چی سکس نیست و تفاوتی باید باشه بین انسان و حیوان

1 ❤️

975941
2024-03-20 18:10:35 +0330 +0330

چه داستان پر فراز نشیب و آموزنده ای البته نکات منفیش رو نادیده بگیریم کلا زیبا نوشتی ادامه بده

0 ❤️

975949
2024-03-20 20:10:14 +0330 +0330

عالی بود. کاش اینجا بودی بهترین ضبدری عمرم رو همراه خانم فوق حشریم انجام میدادیم

1 ❤️

975952
2024-03-20 21:09:45 +0330 +0330

من خودم شش ماه با یه زن و شوهری که همینطوری بودن رابطه داشتم و چون صمیمی شده بودم از رابطه های دیگه شون خبر داشتم.
من که داستان تو باور میکنم…
عالی 👌👍

1 ❤️

975954
2024-03-20 23:11:07 +0330 +0330

بعد از مدت ها یه داستان درست حسابی دیدیم

0 ❤️

975966
2024-03-21 00:46:42 +0330 +0330

اهل فحش دادن نیستم.
حتی از اینجا خارج شدم اما وقتی دیدم داستانت کیرم رو بدجور خوابونده نتونستم تحمل کنم و برگشتم تا بهت فحش بدم بابت ندشتن این اراجیف

0 ❤️

975968
2024-03-21 00:53:53 +0330 +0330

یه جورایی حس میکردم دارم زندگی نامه خودم رو میخونم با تفاوت این که من هرگز زیر آبی نرفتم و فقط زنم دو تا شوهر داره

1 ❤️

975974
2024-03-21 01:12:32 +0330 +0330

برای اون عده ای که گفتن خیانت قابل قبول نیست و حیوون نیستیم و همه چی سکس نیست میخوام بگم که باید یه ده ، پانزده سالی رو زندگی کرده باشن بعد نظر بدن.
ممکنه بعضیا نتونن تحمل کنن و جدا بشن اما بنده به شخصه برام قابل تحمل و هضم شد این مسئله که زنم با یکی دیگه هم رابطه داشته باشه.
چون هم زندگیمون و تلاشهای چندین یالمون از بین نرفته یه بچه بی پدر یا مادر نشده و عشقمون از بین نرفته.
واقعا بشر نیاز به تنوع داره ، از وقتی پای یکی دیگه تو زندگیمون باز شد آمار دعواها کم شد آمار غر زدنها آمار گیر دادنهای الکی کم شد .
کلا زندگی خیلی بهتر شده.
فقط این وسط منم که حس حسادت میکنم آخه زن من با جزیات تعریف نمیکنه و عکس و فیلم و صوت ضبط نمیکنه برام.
منم که به خاطر این که دوست ندارم پول رو عوض زندگیم جای دیگه خرج کنم وارد هیچ رابطه ای نشدم و فقط با تصویر سازی زنم جق میزنم و سکس میکنیم.
و در آخر.
زندگی هر شخصی دسته خودشه، شماهایی که مخالفین؛ سر زندگی سما این اتفاق افتاد جدا شین ولی به دیگران پند و نصیحت نکنین

3 ❤️

975984
2024-03-21 01:44:00 +0330 +0330

کاش قسمت بعد هم بنویسی خیلی خوب بود 😍

1 ❤️

976014
2024-03-21 04:37:55 +0330 +0330

کیر تو خودت بعدم زنت بعدم کل خاندانت که که کثافت ازتون نباره چند تا بند اولو خوندم اومدم برینم رو هیکل جفتتون و برم

0 ❤️

976016
2024-03-21 05:09:04 +0330 +0330

خیلیم عالی

1 ❤️

976055
2024-03-21 13:40:04 +0330 +0330

حال ادم به هم میخوره🤮
خاک تو سرت
غیرتت به گا دادی؟؟

0 ❤️

976056
2024-03-21 13:41:42 +0330 +0330

حسم میگه واقعی بود اما واقعا متاسفم

0 ❤️

976058
2024-03-21 14:44:36 +0330 +0330

نووووش جونتون منم زنم دوس پسر داره اما قبول نمیکنه ببینم سکسشونو

1 ❤️

976108
2024-03-22 01:23:05 +0330 +0330

خیلی خوب بود
ادامه بده

1 ❤️

976128
2024-03-22 02:42:15 +0330 +0330

تو که راست میگی اما همه میزگردهای ۳۵ دنیا که یک طرفش داغ هست از طرف سردش تو کون آدم دروغگو که اونور داغش بیرون باشه نتونی بیرون بیاری ای همه طناب‌های لنگر کشتی‌ها و مهار ناوها .آخه منجوق نشستی فیلم ترکیه ای دیدی؟ قسمت بعدیش بچه دار شدنتون توی کانادا و سفرهای احمد به کانادا با پذیرایی هست

0 ❤️

976140
2024-03-22 04:20:53 +0330 +0330

آفرین دمت گرم
مرحوم جلال آل احمد باید از خودت قلم فرسایی یاد میگرفت

1 ❤️

976154
2024-03-22 06:38:25 +0330 +0330

خیلی طولانی بود ولی تنوع جالبی داشت

1 ❤️

976165
2024-03-22 10:37:47 +0330 +0330

خدواند انسانو آفرید ولی برای خودشم ناشناختس
هر چی سنم بیشتر میشه پی میبرم انسان ی حیوان به تمام معنا که علاوه بر غریزه عقلم داره و این خطرناک میکنه بنظر من انسان خطرناک و کثیف ترین موجود خداوند هست .نگارشت عالی بود

1 ❤️

976167
2024-03-22 11:08:47 +0330 +0330

برام جالبه که بعضی از دوستان این نوع رابطه های آزاد رو ،درک بالا معنی میکنند اما تو زندگی واقعی خودشون ،کسی به پارتنرشون چپ نگاه کنه ، کنترل از دستشون خارج میشه و هر بلایی ممکنه سر طرف بیارن …اینجور داستانها بیشتر زاییده تخیل بعضی از دوستان مجلوق هست که متاسفانه بعضی از افراد هم فکر میکنند عالیه و به محض اینکه در زندگی واقعی تجربه میکنند، اون زندگی به فنا میره …من خودم به این نوشته ها ،صرفا به عنوان داستان یا فیلم گونه نگاه میکنم و بعد از خوندن ،از ذهنم خارج میشه و وارد زندگی واقعیه خودم نمیکنم .امیدوارم دوستان همین روش رو بکار ببرند وگرنه تاثیر بدی در زندگیشون خواهد گذاشت .ضمنا سال نو همگی هم مبارک…

1 ❤️

976203
2024-03-22 19:37:08 +0330 +0330

خوش،بحالتون

1 ❤️

976308
2024-03-23 06:55:14 +0330 +0330

علی رغم اینکه داستانت رویائی نوشته بودی ولی باورپذیر بود

1 ❤️

976458
2024-03-24 04:06:51 +0330 +0330

منم دوسدارم ، خیلی هیجان انگیز و تحریک کننده اس

1 ❤️

976706
2024-03-26 00:44:54 +0330 +0330

بابا کسکش اومدم جق بزنم نشستی دراما های زندگیتو تعریف می‌کنی؟

0 ❤️

977327
2024-03-29 18:11:43 +0330 +0330

عالی بود
ادامه بده
به حرف های مفت دیگران هم کاری نداشته باش

2 ❤️

977348
2024-03-29 23:19:31 +0330 +0330

یعنی خروس غیرتش ازتو بیشتره بیشرف

0 ❤️

977375
2024-03-30 00:34:45 +0330 +0330

خب همه دوستانی که فاز اخلاقی بر داشتن و از انسانیت و غیرت حرف زدن باید بگم کص ننه همتون .
خب کونی ها تو سایت خاطرات سکسی دوست دارید چی بخونید ؟
روابط آزاد بهترین هدیه ایه که یه آدم می‌تونه به خودش بده . این که در عین متاهل بودن و داشتن خونه و زندگی بتونی راحت با هر کس که دلت خواست دوست بشی و سکس داشته باشی و زنت هم مشکلی نداشته باشه و گاهی هم یه کیر کلفت رو تو کص زنت ببینی و لذت ببری .
بعد هم با عشق به زندگیت ادامه بدی ❤️❤️❤️
چه جوری میشه فقط یه کص تو زندگیت باشه؟ مسلما نمیشه .
خب دموکراسی هم حکم می‌کنه خانمت هم فقط با یه کیر زندگی نکنه .
هر کس که لذت روابط آزاد و سکس ضربدری رو چشیده می‌دونه من چی میگم 😉

0 ❤️

977468
2024-03-30 09:51:49 +0330 +0330

بی زحمت منم ببرین

1 ❤️

977912
2024-04-02 15:16:19 +0330 +0330

خیلی داستان جذابی بود فقط اگر میخوای ادامه بدی لطفا این لحن کتابی تو نوشته هات رو عوض کن و عامیانه بنویس خیلی جذاب تر میکنه داستانت رو

0 ❤️

979691
2024-04-14 09:23:07 +0330 +0330

موضوعی جذاب و نگارش متوسط خوب
ای کاش بهتر نوشته شده بود و پرداخت روایت کامل تری داشت. این امر هم نیاز به طولانی تر شدن داستان داشت.
به هر روی ازدواج آزاد رو دوست دارم

0 ❤️