پالیسی زن عمو (۲)

1402/04/03

...قسمت قبل

سلام مهردادم
ممنون بابت همه ی نظراتتون
یه سری چیزا راجب زن عموم بگم که یادم رفته بود بگم
زن عموم اسمش مریمه و اون موقع که داستان اتفاق افتاد اون ۲۷ سالش بود و من ۱۶ سالم بود ؛ زن عموم پاهای نسبتا بزرگی داره به سایز نمیدونم ولی پاهاش بزرگ و جذاب هستن و ظاهرا به خاطر اینکه عموم فوت فتیش داره (تو داستان قبلی خود زن عموم بهم گفت) خیلی به پاهاش میرسه وکلا پاهاش سوژه ی جقه! امروزیه و آدم خندون و خوش برخوردیه و بعد از اینکه اجازه داد پاهاشو بلیسم فهمیدم بخشنده هم هست و ارزش هاشو از دیگران دریغ نمیکنه😂.
بریم سراغ ادامه ی داستان :
از حموم اومد بیرون و بازم کمکش کردم تا تختش بره و بعدم گرفت خوابید . اگه درست یادم باشه حول و حوش ۲ ساعت فقط به کاری که کردم فکر کردم ؛ به لذتی که موقع لیسیدن ناخوناش بردم ، به مزه ی شور کف پاهاش ، به اون نگاه شیطونش وقتی ازم پرسید فوت فتیش دارم و حتی جقی که تا اون روز بهترین جق عمرم بود ؛ انگار یه مرحله ی جدید از زندگیم بود گوشی رو روشن کردم و رفتم تو گالری به عکس کف پاهاش نگاه کردم و با لبخند محکم از رو عکس بوسیدمش . تو ذهنم افکار زیادی می گذشت اصولا مردا بعد ارضا شدن فکرشون بهتر کار میکنه تصمیم گرفتم برم بیرون یه قدمی بزنم .
افکار زیادی هجوم آوردن به ذهنم : یعنی زن عموم بازم میذاره پاشو بلیسم یا پشیمون میشه و میزنه زیر همه چیز ؟ ممکنه به کسی بگه؟ آیا مثل داستانهایی که خوندم با هم انقدر راحت میشیم که میزاره بکنمش؟ و جالبتر اینکه واکنش عموم اگه جریان رو بفهمه چیه ؟(این فکر کمی منو ترسوند)
شب برگشتم خونه و دیدم پدر و مادر و زن عمو مریم نشستن و دارن شام میخورن ؛ با ترس و لرز وارد خونه شدم اوضاع عادی بود سلام کردم و همه بهم مثل همیشه سلام کردن حتی زن عموم انگار نه انگار چند ساعت پیش پاشو تا ته کرده بودم تو حلقم . منم رفتم و با اونا شام خوردم بعدش خوابیدم و شاید از خوش شانسی من بود که فرداش جمعه بود و من خونه بودم ولی پدر و مادرم سرکار بودن و بازم من و مریم جون تنها بودیم.
اون زودتر از من بیدار شده بود و وقتی از اتاقم اومدم بیرون با صدای بلند گفت به به اقا مهرداد گل بیا صبحونه بخوریم . منم با کلی استرس رفتم سر سفره نشستم چون بعد اون ماجرا اولین بار بود با هم تنها میشیم.
تا چند دقیقه راجب اخباری که صبح خونده بود صحبت کرد و من فقط تایید کردم. یهو گفت تو چرا با من غریبی میکنی مهرداد؟ گفتم نه بابا این چه حرفیه. خلاصه گذشت و بعد صبحونه نشستم رو مبل داشتم با گوشی کار میکردم زن عموم اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و گفت ببین مهرداد جان تو هنوز نوجوونی و شاید بعضی حس ها برات تازگی داشته باشه و باید بدونی که برطرف کردن نیازهای همدیگه یه چیز طبیعیه و نباید به خاطر کار دیروز خجالت بکشی. هیچی نگفتم و منتظر شدم ادامه بده . گفت اما نکته ی مهم اینه که میخوام ازت قول بگیرم کار دیروزمون مثل یه راز تا ابد تو سینمون بمونه . حرفاش خیلی خوب و مهربانانه بود و کلی ارومم کرد . انگار علاوه بر پاهاش شخصیت شم پرستیدنی بود . گفتم قول میدم زن عمو جون. گفت آفرین مهرداد . (یهو یه نکته ای رو گرفتم اون تو حرفاش همش از فعل گذشته استفاده کرده بود و انگار دیگه قرار نبود پاهاشو بلیسم . کمی به خودم جرات دادم و خواستم صحت موضوع رو بسنجم ) از مبل اومدم پایین و جفت پاهاشو از ته قلبم بوسیدم و گفتم ممنون بابت حرفاتون . دیدم فقط لبخند زد فهمیدم بیخود ترسیده بودم و با نگاه به پاهاش گفتم اجازه میدین بانوی خوش قلب؟ با لبخند دلنشینش گفت مشکلی نیست اقای محترم . اینبار شادیم دوبرابر از قبل بیشتر بود نه ترسی بود نه مخفی کاری و کاملا با رضایت مریم خانوم . سریع طوری که کیر شق شدم به چشمش نیاد رفتم و یه میز عسلی اوردم گذاشتم جلوی مبل و خوش پاهاشو گذاشت اون رو. صورتمو چسبوندم به کف پاهاشو با نهایت لذت بو کشیدم بوش از دیروز بیشتر بود . چند ثانیه تو همون حالت موندم و بعد شروع کردم لیس زدن کف پاهاش از پاشنه تا نوک انگشتاش ؛ بهش نگاه کردم و دیدم با لذت داره به کار من نگاه میکنه و رسیدم به بخش مورد علاقم ازش خواستم کف پاشو بزاره رو میز تا بتونم روی ناخون هاشو بلیسم دونه دونه اول انگشتاشو بوسیدم بعد اروم اروم لیس زدم . حتی همین الانم بعد ۸ سال دقیقا یادمه چقدر دوپامین تو مغزم ازاد میشد اون لحظه تو فکر این بودم که کیرمو دربیارمو‌ فوت جاب کنه برام ولی اگه بدش میومد چی به ریسکش نمی ارزید که بهترین لحظات عمرم رو خراب کنم همینام از سرم خیلی خیلی زیادی بود یه ذره اومدم جلوتر تا کیرم بره زیر میز عسلی تا بتونم کیرمو بمالم . شروع کردم در عین حال که روی پاشو تا مچ می لیسیدم کیرمو آروم مالیدن . مطمئن فهمیده بود اما به روی خودش نیاورد دیدم دستش رو کصش بود اما وقتی من دیدم دستشو کمی جابجا کرد یه ذره که انگشتاشو میک زدم دیدم دیگه طاقت ندارم باید ارضا میشدم و دیگه برام مهم نبود بفهمه دستمو گذاشتم رو کیرمو همزمان سرمو گذاشتم رو کف پاهاش بلافاصله آبم با شدت عجیب و غریبی پاشید تو شلوارم بیشتر از همیشه اومد لذتش بیشتر از همیشه طول کشید و بعد به خودم اومدم به زن عموم نگاه کردم تا ببینم از بوش متوجه شده ارضا شدم یا نه که دیدم خودشم حالت طبیعی نداره و داره میلرزه سریع بدون کمک من رفت تا دستشویی بعدم حتما خودشو ارضا کرد . من سریع تا مریم جون دستشویی بود رفتم حولمو برداشتم و رفتم حموم .
برای اینکه داستان طولانی نشه باقی ماجرا هامون رو تو بخش سوم مینویسم
حتما نظراتتون رو بگین ممنونم.

نوشته: مهرداد


👍 17
👎 5
32801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934709
2023-06-25 02:34:47 +0330 +0330

چقد چرت

0 ❤️

934710
2023-06-25 02:42:38 +0330 +0330

خاک تو سرت دیگه ادامه نده
بوس بوس مارتا

0 ❤️

934726
2023-06-25 04:56:45 +0330 +0330

ادامه بده داداش عالی بود

1 ❤️

934743
2023-06-25 08:40:50 +0330 +0330

عالی مثل همیشه

0 ❤️

934753
2023-06-25 12:11:15 +0330 +0330

خب اینم یه گرایشه مثل بقیه گرایشا، من نه تاییدش میکنم و نه تخریب
اما اونایی که فحش میدن، یادشون باشه که شما پاچه گوسفند رو میخورید، خب این بنده خدا هم پای زن عموش رو خورده

0 ❤️

934764
2023-06-25 16:33:00 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

934774
2023-06-25 18:17:25 +0330 +0330

همون پاهای زن عموت عمودی تو کونت.خک تو سرت .دیگ ننویش.بپاشصت پاش نره تو چشات.تو باید کون بدی بعد بری لیس بزنی

0 ❤️

934776
2023-06-25 18:48:47 +0330 +0330

کون کش حیوان تو که فوت فتیش نداری گوه میخوری داستانشو میخونی بعد به این بنده خدا توهین میکنی دیوث عوضی

1 ❤️

934829
2023-06-26 01:15:23 +0330 +0330

واقعا شما بی ناموسا فقط دنبال یجاید ناموستا فخش بخوره خو کسکشا نوشته موضوع داستانو با ب میلت نیس نخون تو دوس داری زنت بره بده تو بشینی جق بزنی ما باید بیایم بهت فحش بدیم کسکشا نخونید تا گو نخورید چ گرفتاری شده

1 ❤️

934959
2023-06-27 00:17:32 +0330 +0330

ادامش کی میاد

0 ❤️

935964
2023-07-03 18:23:04 +0330 +0330

ادامش رو هم بنویس ناموسا

0 ❤️