پاییز زرد

1402/09/17

پاییزِ زرد، قسمت اول :
با این که عاشق بارونم ولی واقعا دیگه خیلی شدید بود
طوفانی بود برا خودش
از همه طرف قطره های بارون میخورد به شیشه ماشین و با اینکه سرعت بالایی نداشتم دور برف پاک کن رو آخرین سرعت بود ولی بازم کافی نبود انگار
شهر و خیابونا به خاطر تعطیلیای پشت سر هم خلوت شده بود
راستش منم چون سه چهار ماهی بود بارون ندیده بودم و به قولی اولین بارون پاییزی بود یکم هیجان زده شده بودم
ترکیب برگای رنگ و وارنگ چنارای کنار خیابون و بوی نم و بارون داشت عقل از سرِ منه احساسی میبرد
دیگه نتونستم به نفس خودم برای جلوگیری از کشیدن سیگار غلبه کنم و ترک یه هفته ایمو شکوندمو جلو دکه زدم کنار
همینطوری که کت بدون کلاهمو یه مقداری از یقه کشیده بودم رو سرم که کمتر خیس شم بدو بدو رفتم جلو دکه
گفتم آقا ببخشید میشه یه نخ مارلبورو گلد به من بدین
تو همین لحظه فک کردم الان برم خونه بپره تو بغلم بو سیگار بدم دمار از روزگارم در میاره
گفتم بی زحمت یه دونه آدامس خرسیم بده
دوباره فک کردم
گفتم یعنی با هم رو تراس یه نخشو نکشیم؟
آقا
میشه سه نخ بدی
تو مغزم اومد، فردا که تعطیله، مودمم که خوبه
شاید امشب شب زنده دار شدیما
ببخشید واقعاً
اگه پنج تا بدین ممنون میشم
آدامس خرسیارم بکن دوتا
اممم یدونه هیس شیرین برداشتم من
حساب کردمو دوباره بدو بدو رفتم تو ماشین
هرچی دودوتا چهارتا کردم
دیدم سیگار نکشم تا ازش اجازه بگیرم بیشتر به نفعمه
صدای موزیکو زیاد کردم و داشتم فکر میکردم چیکار کنم که شب به جفتمون بیشتر خوش بگذره
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت دوم:
تو همین فکرا بودم که رسیدم سر خیابونمون
راهنما زدم و پیچیدم
تا از دور تابلو گل فروشیو دیدم گفتم خوبه وایسم براش گل بخرم
جلو در مغازه گل فروشی وایسادم
ماشینو خاموش کردم
کیف پولو از روی کنسول وسط برداشتم
اومدم درو باز کنم ولی دستم روی دستگیره در خشک شد
انگار مثل ساعت برنارد همه چی استپ شد
هیچی تو ذهنم نبود
فقط انگاری سر در گم بودم
صدای قطره های بارون که میخورد رو سقف ماشین
و رقصشون روی شیشه که سُر میخوردن میومدن پایین
تمام چیزی بود که میشنیدم میدیدم و بهش فک میکردم
چند ثانیه شایدم چند دقیقه گذشت
به خودم اومدم
گفتم اون که گل دوست نداشت
داشت؟
چه گلی دوست داشت؟
رز؟
رنگ مورد علاقش چی بود؟
تو همین فکرا بودم که صدای تق تق روی شیشه ماشین برق از کلم پروند
نگاه کردم دیدم یه پسر بچه ده دوازده سالست
یه کیسه فریزر کرده سرش و دسته فالاشم گرفته زیر چونش که خیس نشن
شیشه رو دادم پایین
گفتم عمو باور کن پول ندارم بهت بدم
شماره کارت داری؟
گفت نه عمو بیا یکی بردار اشکال نداره
گفتم اینجوری که نمیشه
بیا آدامس دارم میخوای؟
دوتا آدامسارو برداشتم که بهش بدم
یادم اومد آدامس خرسی دوس داره
یکیشو دوباره انداختم تو کاپ هلدر و یکیشو دادم بهش
ـمرسی عمو یدونه بردار
+خودت یکی بهم بده
فالو بهم دادو رفت
اومدم بازش کنم
گفتم ولش کن
برم خونه با هم بازش کنیم
ماشینو روشن کردم و رفتم رسیدم جلو در پارکینگ
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت سوم:
ریموتو زدم رفتم تو پارکینگ
یه گربه کوچولو از سردی هوا و بارون اومده بود داخل و رو کاپوت ماشین همسایه لش کرده بود
طبق عادت دوتاییمون که گربه میدیدیم دیوونه میشدیم ناخودآگاه شیشه رو دادم پایین و گفتم میِو 😄
خلاصه ماشینو پارک کردم وسایلو برداشتم و رفتم
تو آسانسور یکم ظاهرمو درست کردم
زنگو زدم و اشتیاق تو دلم واقعاً وصف ناشدنی بود
انگاری ده ساله ندیدمش با اینکه من ده ساعتم نیست که خونه نبودم
درو باز کرد
بدون اینکه اجازه بدم حرف بزنه
گفتم بیا عشقم از این شکلاتا که دوس داری برات گرفتم…
یهو خشکم زد
مثل جلوی گل فروشی
دقیقاً همون حالت
-الو، کجایی، حواست هست اصن؟
بعد این همه مدت نمیدونی من شکلات شیری دوس ندارم؟
حسرت شد برام داری میای خونه یه شاخه گل برام بگیری
حالا بیا تو خودتو خشک کن عیب نداره مریض میشی
+باشه ببخشید، برات میگیرم عزیزم

بدون اینکه حرفی بزنم سرمو انداختم پایینو رفتم تو اتاق
لباسمو عوض کردم
رفتم تو دستشویی مستر اتاق
فک کنم سه چهار دقیقه ای جلو آینه به خودم زل زده بودم
چم شده؟
انگار یه چیزی با عقل جور در نمیاد
انگار با تمام وجودم میدونم یه چیزی نیست گم شده ولی هرچی فک میکنم نمیفهمم چی
سرم گیج میره
انگاری حالت عادی نیستم
درو باز کردم رفتم تو اتاق
شلوارمو که در میاوردم سیگارام افتاده بود رو زمین
زل زدم بهشون
رفتم تو فکر
سیگار گرفتم برا چی؟
چرا انقدر زیاد؟
مگه به خاطر اینکه از بوی سیگار متنفر بود من ترک نکردم؟
حالا الان با هم بکشیم؟
چی شد الان؟
وای خدایا
چرا اینطوری شدم
دارم رد میدم دیگه 😰
ضربان قلبم تند شده بود
صداش اومد: شام خوردی مگه؟
گشنت نیست؟
بیا برات فیله آبپز کردم، همون که تو رژیمت نوشتی
با عجله سیگارارو از روی زمین برداشتم و گذاشتم تو جیب شلوارکم
اومدم که برم از اتاق بیرون و حالت سر در گم و حواس پرتمو طبیعی جلوه بدم
که نگاهم به چیزی خورد که انگار همه چیزو گذاشت سر جای خودش
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت چهارم :
یه قابه عکس
دقیقاً بالای تخت آویزون شده بود به دیوار
من بودم
مثه همیشه با مسخره بازی از خودم تعریف کردم
چه خوشتیپ
هزار ماشالا
چقدر کت تو تنم قشنگ نشسته
کراوات چقدر بهم میاد
ولی یکی دیگه هم بود
یکی که با لباس سفید
لباس سفید عروسی
کنارم وایساده بود و با دسته گل توی دستش با لبخند به دوربین نگاه میکرد
چقدر با نمکه
چقدر خوشگله
چقدر دوست داشتنیه
ولی
آخه اون که نیست
آهاااا
پس بگووو
به خاطر همین بود شکلات شیری دوس نداشت
آخه اون نیست
یهو همچی برام معنی پیدا کرد
دلیل دلتنگیه شدیدم بعد از چند ساعت
اصلا دلم برا این تنگ نبود
ولی آخه چرا
چرا اینطوری شدم
یه دفعه مگه میشه
همینطوری که مات و مبهوت داشتم به درو دیوار نگاه میکردم
چشمم به دستمال کاغذیای کنار تخت افتاد
آخخخ، یادم اومد یه رویای تلخ و شیرین منو با گریه از خواب پروند
-چیکار میکنی چرا نمیای پس از دهن میفته هااا
سر سفره شام نشستم
بشقابمو از جلوم برداشت و گفت هر وقت کافی بود بگو
+بسه بسه، زیاد اشتها ندارم
چقدر مهربون نگام میکرد
-امروز نهمه هااا
+نه آذر؟
-حالت خوبه؟ مهریما تازه
+آها آره شوخی کردم
-مسخره، اگه باز غر نمیزنی نمیگی زوده
میشه امشب تلاشمونو شروع کنیم؟
حال و حوصله داری؟
+ها؟ چی؟
تو همین لحظه یادم اومد چند وقتیه گیر داده میگه بچه دلم میخواد و با تاریخ داره روز تخمک گذاریشو یادآور میشه
+آها، راجبش صحبت میکنیم باشه؟
اخماشو داد تو هم و صورتشو مظلوم کرد، جوری که دلم میخواست بهش بگم هرچی تو بگی فقط دیگه قیافتو این شکلی نبینم
با سر به بهم نشون داد که باشه و قاشق آخر غذاشو خورد و از سر میز پاشد
-خوردی تموم شد صدام کن بیام ظرفارو جمع کنم
+نمیخواد عزیزم خودم جمع میکنم

تا همین جاشم چون دلش نشکنه به زور دادم پایین غذارو
وگرنه انگار گلومو بسته بودن
ظرف هارو جمع کردم گذاشتم تو ماشین
بقیه غذارو هم گذاشتم تو یخچال
رفتم رو بالکن
بارون به همون شدت داشت می بارید
زل زدم به ویوی شهر
بازم دلم گرفت
همیشه دلش میخواست خونمون یجا باشه ویوو داشته باشه
حیف که نیستو ببینه
فندکو از کنار باربیکیو برداشتم
سیگار خم شده تویه جیبو درآوردم
زدم زیرش
پووووف
آخیش
صدای سوختن شو انگاری می شنیدم
نورش روی انگشتامو روشن میکرد
گوشیمو دراوردم از جیبم
موزیکو پلی کردم
شب که میشه منمو، خودمو بالکنی…
تق تق، دیدم با عصبانیت داره میزنه به شیشه تراس
ادامه دارد…

پاییز زرد قسمت پنجم:
با پررویی یه کام سنگین دیگه از سیگارم گرفتم و پرتش کردم تو حیاط
موزیکو استپ کردم
درو باز کردم
+چیهههه چه خبرتههه
-باز سیگار کشیدی تو؟ چقدر پرویی
مگه دکتر بهت نگفت دیگه نباید بکشی؟
یه تار مو ازت کم شه من چیکار کنم؟
.
بغض کرده بود و اشک تو چشاش حلقه زده بود
یه لحظه از خودم بدم اومد
-چشم از فردا دیگه نمیکشم
+اون سریم همینو گفتی
-ببین، فکرامو کردم، به نظرم خوبه
ببینیم خدا چی میخواد
برو تو اتاق منم الان میام
.
اخماش کم کم از هم باز شد و به جاش یه لبخند ملیح اومد رو صورتش
با خنده چقدر قشنگ تر میشد
کاش همیشه بخنده
-باشه عشقم
(بوسم کرد)
بوی سیگار بهش خورد و دوباره قیافشو چروک کرد
-ولی یادم نمیره سیگار کشیدیااا
دوباره با لبخند گفت
-زود بیا منم الان میرم همون ست صورتیه که تازه برام خریدیو میپوشم
.
رفتو دوباره درو بستم
یه دست به سرو ریشم کشیدم
نیکوتینا بعد از یه هفته کار خودشونو خوب انجام داده بودن
سرم داشت گیج میرفت
دستمو گرفتم لبه نرده و به سمت پایین خم شدم
اوه
چه ارتفاعی
تو مغزم دوباره شروع کردم مثل همیشه حساب کتاب:
سقف اینجا بلنده، هر طبقه رو حدود چهاره مترم بگیری حدود چهل متری میشه.
مثه همیشه
از بچگی
تو اینجور موقعیتا، پریدن از پس ذهنم رد شد
اگه بپرم چی میشه؟
چقدر طول میکشه برسم پایین؟
درد داره؟
بعدش دلشون برام تنگ میشه؟
تا چند روز بعدش به یادمن؟
یعنی بعد از چهلم با دراوردن لباس مشکی منم از ذهنشون کم رنگ میشم؟
هست کسی که تا آخر عمرش از سوگ من ریشاشو نزنه؟
یا مشکیشو در نیاره؟
برا تولدم کیک میگیرن بیان بهم سر بزنن؟
اون چی
غرق زندگیشه الان
فقط در حد یه خبرم براش؟
اصلا خبر دار میشه؟
یواشکی میاد سر خاکم بهم سر بزنه؟
با حرفای خودم خودمم بغضم گرفت
به خودم اومدم
خندم گرفت که از کجا به کجا رسیدم!
چقدر تو دیوونه ای پسر!
سرمو آوردم بالا
با همون پوزخند که رو صورتم بود به ویوی شهر نگاه کردم
یعنی چند نفر، چند تا خانواده تو این خونه هان؟
چند نفر با عشق اولشونن؟
چند نفر به زور دارن زندگی میکنن؟
چند نفر خوشحال و خوشبخت، چند نفر ناراحت و بی چاره ان؟
چقدر جالب
چقدر عجیب
چقدر ترسناک!
اون کجاست؟
تو یکی از این خونه ها؟
داره چیکار میکنه؟
ظرف میشوره؟
شام میخوره؟
خوابیده رو پای معشوقش تلویزیون میبینه؟
نمیدونم!
شایدم اصلا بیرونه خونه نیست
یهو یه رعد و برق زد
دقیقا همونجایی از شهر که داشتم نگاه میکردم
یکی از لذت بخش ترین صحنه هایی که آدم میتونه ببینه به نظر من!
واقعا زیباست
نماد قدرت و تجلی خدا!
ولی اون همیشه میترسید
شبیه یه موش میشد که فقط باید بغلش میکردی. نازش میکردی
به جز بغل من و مامان باباش
بغله بقیه آروم نمیشد
اگه میشدم تلقین بود
حتی اگه خودش با لجبازی همیشگیش گردن نمی گرفت که تلقینه
ولی من با دلش حرف میزدم
میدونستم الکیه, تلقینه
شایدم دلش به من دروغ میگفت که من ناراحت نشم و واقعاً تو بغل یکی دیگه هم آروم میشد
اصلا میدونی، شاید همه اینا زاییده ذهن مریض من باشه که نمیخواستم باور کنم وقتی بغل اون با همه دنیا برا من فرق داره نباید حتما بغل منم برای اون با همه دنیا فرق داشته باشه!

دوباره یه پوزخند تلخ به افکار مریضم کردم
تو موزیکام گشتم
عه ایناهاش
یه سیگار دیگه از جیبم در آوردم
بقیشونو گذاشتم گوشه باربیکیو
جایی که بارون خیسش نکنه
روشنش کردم
بزار موزیکو یکم بزنم جلو:
انگار امشب فرشته ها کنار منن
که دوست دارم تورو تو بارون صدا بزنم
وقتی پنجررو باز میکنم دستای نازتو میذاری روی شونه هام
اما این یه توهمه که وقتی من میفهممش اشک جاری میشه روی گونه هام، رو به روی باد
هی، به خاطرت هرچی که داشتم و دادم دونه دونه باخت
اما عیبی نداره
وقتی تو دستاتو گذاشتی روی شونه هام
قول دادی تنهام نذاری رو به نور ماه
انگار عیسی مسیح تعمیدم دادش
نفهمیدی دوست دارم عمیقن با عشق
.
.
.
ما با مرگ قرار بود بکنیم همو ترک
حالا من دارم میرم و تو میمونی تک
چرا عشق تو نمیذاره که ماشه رو بکشم؟
چرا کنار من نیستی مثل قبل؟
.
ادامه دارد

پاییزِ زرد، قسمت ششم:
میخواستم یه چیزاییو تو مغزم مرور کنم
ولی دیگه باید میرفتم
سیگارو رو میله نرده خاموش کردمو فیلترشو انداختم تو خاکسترای باربیکیو
رفتم تو
تو دستشویی سر و صورتمو شستم و مسواک زدم که بوی سیگار اذیتش نکنه
رفتم تو اتاق
ست صورتیو پوشیده بود و طاق باز دراز کشیده بود داشت با موبایلش ور میرفت
انگاری خدا کشیدتش
البته بگمااا
از اولم اینجوری نبود
مربی خوبی داشته
خودم کلی باهاش تمرین کردم یادش دادم
ولی استعدادم داشت خدایی
نگاه کن
پاهاشو انگار تراشیدن
رونای پاش چقدر اندازست
چقدر کمرش باریکه
لاک های قرمزش روی انگشتای پای سفید کوچولوش زیباییشو دوچندان کرده
همینطوری که مات نگاه کردنش بودم ادکلن رو برداشتمو دوتا پاف به خودم اسپری کردم
سرشو بر گردوند و خندید
آرایش کرده بود
یه رژ سرخ
میدونست کاملا که چی دوست دارم
+تو وان پر گل رز، سکسیه، ولی نه اندازه یه رژ سرخ تو
.
نیشش باز شد و گفت
ای عوضیه زبون باز
-اینو ببین
.
گوشیشو گرفت سمتم
برنامه ثبت تایم پریودش بود
+خب چیه؟
-اینجارو ببین
.
با دستش به گوشه صفحه اشاره کرد و دیدم میل جنسیشو نوشته بیشترین حد ممکن
یه نگاه بهش کردم و لبخند زدم
زیر لب گفتم ای کثافت
رفتم تو لباش
یه نفس عمیق کشید
چقدر ترد بود لباش
انگار تنها چیزی بود برام تو دنیا که همیشه برام همون جذابیته اولو داشت
اولین باری که تو قرار دوم وقتی داشتیم تو شانزلیزه قدم میزدیم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و لبای گرمشو تو هوای سرد پاریس بدون ترس و دلهره از چیزی با لبام لمس کردم
آخ
هنوزم بهش فک میکنم دیوونه میشم
دستشو برد پشت گردنم و نه آروم نه محکم میمالید
چند ثانیه یه بار از ناخوناش یه نشونی میداد که بهم یادآوری کنه با کی طرفم
یاد اولین سکسمون افتادم
اگه قبلش ازش شناخت کامل نداشتم واقعاً به این شک میکردم که تو زندگیش با صد نفر خوابیده
دقیقاً همون حرفی که اونم به من زد
یادمه انقدر جفتمون محتاط بودیم و سعی می کردیم با جزئیات فراوون همو بشناسیم و بعدش بخوایم با هم بخوابیم که
وقتی تو بغل هم لخت بودیم به تنها چیزی که فک نمیکردیم خجالت بود و دوس داشتیم بهترین ورژن خودمون باشیم
آنقدر تشنه و با ولع که انگار بهمون گفته بودن اولین و آخرین سکس زندگیتونه
نمیدونم بعضی وقتا بهش فکر میکنم میبینم شاید استارت فرو رفتنش تو قلبم از همون شب خورده شد
بگذریم
افتادم روش
همینطوری که داشتم لباشو میخوردم
آروم آروم اومدم رو گردنش و دستمو از زیر سوتینش بردم روی سینه هاش
-کاش به منم اندازه اونا توج…
با میکی که از گردنش زدم حرفشو نصفه ول کرد و آه کشید
تو آغوشم کشیدمش و چرخیدم
اومد بالا
واای باید می دیدی چیکار میکرد
انگار من جنس مونث این داستان بودم
اومد تو گردنم
کاش میشد از کارایی که با زبونش می کرد فیلم گرفت
چون واقعا نمیدونم چطوری این کارو انجام میده
تازه این الان گردنمه! دیگه تو فک کن…!
دستشو آروم سر داد سمت شورتم و گرفتش تو دستش
داشتم واقعا لذت میبردم،زیاد، خیلی زیاد
یهو سرشو برد بالا و همونجوری که نشسته بود رو کمرم دستاشو برد پشت
خیسیو رو شکمم حس میکردم
-این شما و اینم دلیل ازدواج موفقمون
.
سوتینشو از پشت باز کرد و سینه هاشو انداخت بیرون
هر دفعه عین بچگیام که لاکپشتایه نینجا نشون میداد میشستم پای تلویزیون و چشمو یه لحظه تکون نمیدادم، همونجوری بود دقیقاً
اگه به منی که عاشق سینه ام میگفتن ترسیم کن فیوریت تو قطعاً حتی یه سر سوزن با این تفاوت نداشت
سینه های سفتشو گرفتم تو دستم
+گاز؟
-یواشا
کردمشون تو دهنم و میک زدم
صداشو لوس کرد و گفت
-اون یکی چی پس
رفتم سمت اون یکی
بعد بغلش کردم
لبشو خوردم و همینجوری که جفت دستام رو باسنش بود یه اسپنک بهش زدم
+پاشو پاشو دیگه مقدمه بسه
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت هفتم
-وایسا
نور اتاقو کم کرد و نور مخفیا رو روشن کرد
میدونست دوس ندارم تاریک باشه جایی
دستمو محکم گرفت
کشید سمت تخت
خوابید کنار تختو پاهاشو باز کرد و جمع کرد سمت خودش
دستمو کشید سمته پایین که یعنی بشینم روی زمین لبه تخت
نشستم
با یه دستش پشت موهامو چنگ زدن و با دست دیکش گوشه شورتشو زد کنار
تا اومدم نزدیک شم که براش بخورم یهو یه سیلی بهم زد
-پسر خوبی باش، یه جوری بخور که تو زندگیت نه خورده باشی نه دیده باشی
دهنمو گذاشتم روش
گرماش میخورد به صورتم
آروم شروع کردم به تکون دادن نوک زبونم روش
موهامو کشید و گفت :
نه نه نه، امشب بیشتر از اونی دلم میخواد که بخوای آروم رفتار کنی، یه جوری بخور قرمز شه
.
شاید متفاوت و جذاب بودنش برای من همین بود
دو قطبی بود تو سکس
به اندازه هم عاشق این بود امر کنه و هم اینکه بهش امر بشه
بعضی اوقات تو یه سکس همزمان
بعضی اوقاتم کلا یه مدل
.
وحشیانه شروع کردم براش خوردن
لیس میزدم، میکردم تو دهنمو میک میزدم
هر از گاهی هم زبونمو فرو میکردم تو
همینجوری که با صدای ناز و جذابش داشت ناله میکرد
دستشو از پشت سرم برداشت و برد سمت سینش و شروع کرد فشارشون دادن
چشاشو بسته بود و فقط آه میکشید
بعد چند ثانیه
اون یکی دستو از لبه شورتش برداشت و به سمت بالا دراز کرد که متکارو برداره
نوک دستش بهش میرسید ولی نمیتونست برش داره
+بزار بدمش بهت
یه سیلی دیگه زد بهم و گفت فقط کارتو بکن
به زحمت برش داشت و گذاشت زیر سرش
تاش کرده بود که ارتفاعش بلند تر شه بتونه ببینه دارم چیکار میکنم
دو باره شرتشو داد کنار تر
چنگ زد تو موهام
سرمو فشار میداد روش
-آفرییین، با نوک زبونت نه، کلشو بیار بیرون
دستوراتشو مو به مو اجرا میکردم
معلوم بود خیلی هورنیه، کل صورتم خیس شده بود
-خب بسه
اومدم پاشم که یهو دوباره موهامو کشید
-کجا؟ شرتمو درار، تا یه بار ارضا نشم از چیز دیگه خبری نیست
واقعا خوش سلیقه بودم، رنگ شورت ستش صورتیه قشنگی بود
درش آوردم
پاهاشو داد بالا تر
-حالا از پایینِ پایین، مگه دوسم نداشتی همه جامو لیس بزنی؟
با سر تایید کردم
+چشم هرچی شما بگی
-منو نگاه کن، دوس دارم منو نگا کنی
تو چشام زل بزن وقتی میخوری
.
برام خیلی جذاب بود، منی که خودم کلا تو سکس خیلی غالبمو دستوری حرف میزنم
اون بهم غالب میشد
یه جوری با اعتماد به نفس حرف میزد
که انگار واقعاً ملکه بود
.
سرمو فشار داد روش
خودشو تکون میداد و میمالید به صورتو زبونم
-برو بالا حالا، تند تر تند تر
بدو بدو
پاهاشو قفل کرده بود دور گردنم
تو همین حال یه جیغ بلند زد، پاهاش لرزید و ارضا شد
بی حال همونجوری افتاد
چندتا نفس عمیق کشید
یه دسمال برداشتمو دهنمو تمیز کردم
-نیا رو تخت
برگشت
دراز کشید لبه تخت جوری که سرش از لبه تخت آویزون بود
-ازت بر میاد خفم کنی؟
با حرفاش داشت دیوونم میکرد
گذاشتم رو صورتش یه جوری که تخمام رو دهنش بود
آروم شروع کرد لیس زدنشون و با دستش داشت برام میمالید
چند ثانیه بیشتر لازم نبود تا به بزرگترین حالت خودش برسه
همونجوری که دستشو دورش حلقه کرده بود یکم به عقب هلم داد که برم عقب تر و برسه به دهنش
آخ، کردش تو
انگار یادم رفته بود چه لذتی داره
آروم آروم شروع کردم بیشتر فرو کردن تو دهنش
صدای اوغ زدنش میومد دیگه
میخورد به ته گلوش
آب دهنش از دهنش میومد بیرون و می ریخت رو صورتش
رنگ روژشم مالیده بود به کناره های لبش
یه لحظه کشیدم بیرون
با یه حالته شاکی گفت اینجوری خفه میکنن؟
بلند شد دستمو گرفت انداختتم رو تخت
اومد نشست رو صورتم
موهامو گرفته بود و خودشو میمالید به صورتم
محکم
یه جاهایی واقعا نمیتونستم نفس بکشم
یهو بلند شد رفت دو زانو نشست رو زمین و دوتا دستاشو گذاشت روی رونای لختش
زبونشو دراورد
به یه حالت التماس نگاهم کرد و گفت حالا اگه یاد گرفتی بیا ببینم
این سری دیگه رحم نکردم
موهاشو از پشت جمع کردمو گرفتم تو دستم
یه جوری تو دهنش تلمبه میزدم که صورتش قرمز شده بود
همه آرایشش مالیده بود روی صورتش
یکی دوبار اومد بره عقب ولی نذاشتم
دیگه چند بار زد رو رون پام
کشیدم بیرون
دوتا سرفه کرد و نفس عمیق کشید
تو همون حالت که صداش درست حسابی در نمیومد گفت
آخ جون، این شد حالا، دوست داشتم
موهاشو گرفتم کشیدم سمت خودم
نشستم لبه تخت
+بخورش
شروع کرد
+نه نه، کلا تا ته
+عهه، آب دهنتو قورت نده، تف کن لای سینه هات الان نوبت اوناست
واقعا همشو میکرد تو دهنش
حتی زبونشو آخرش میاورد بیرون که میخورد به تخمام
اعجوبست این دختر!
با دست بس اشاره کردم وقتشه
یه تف دیگه انداخت لای سینه هاش
گذاشتش بینشون
غیب شد انگاری
شروع کرد بالا پایین کردن و هر از گاهی زبونشو در میاورد که بخوره به سرش
+اووف بسه عشقم، به اسپرما برا کار دیگه نیاز داریما
خندید
رفت عقب
دو باره گرفتش تو دستش و چند باری بالا پایین کرد
یه بوسش کرد و گفت :
آره بسه دیگه
حالا پاشو ببینم این همه ورزش میکنی چه کارایی ازت بر میاد
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت هشتم:
پاشد وایساد
جلو آینه قدی یکم دولا شد و به کمرش قوس داد
عاشق این بود جلو آینه بکنمش
میگفت اینطوری دارم تلاشتو میبینم کامل و عضلاتو بدنت کامل تو دیدمه
رفتم وایسادم پشتش
موهاشو با دست گرفتم
سرشو چرخوندمو لباشو بوس کردم
نشستم و از پشت بکم براش لیسش زدم
پاشدم سرپا
همونجوری که پشتش وایساده بودم کیرمو گرفتم دستم و میمالیدم روش
چقدرم سفت شده بود
اصلا انگار دوسانت بهش اضافه شده بود
مثل تایمایی که ویاگرا میخوردم
یه آه کوچولو کشید
دستشو آورد پشت و دنبال کیرم میگشت
گرفتش
آروم راهنماییش کرد بره تو
نه فشاری
نه تلاشی
از بس که خیس بود!
با به دستم موهاش
با دست دیگم گلوشو گرفته بودم و سرشو به سمت عقب کشیدم
حواسش به قوس کمرش بود
دیوونه این استایلش بودم
چقدر سکسی
آروم شروع کردم به تلمبه زدن
جفتمون از تو آینه یکم چش تو چشم میشدیم یکمم از منظره زیبایی که خلق کرده بودیم لذت میبردیم
دستشو آورد بالا و گذاشت پشت گردن من
سرشو خم کرد
در گوشم گفت عمیق تر عشقم، تا ته
آروم تر ولی محکم تر میکردمش
به هر ضربه تو آینه میدیدم که سینه هاش چه تکونی میخورد
ریتم ناله هاش با ضربه های من هماهنگ شده بود
-میخوای بهت نشون بدم تلمبه یعنی چی؟
+ای جونم، چرا که نه
کشیدم بیرون و رفتم خوابیدم روی تخت
اومد گرفتش تو دستش و تا ته کرد تو دهنش
چند ثانیه نگر داشت
میخوام آب دهنش بیاد و خیسش کنه
به حالت میک از دهنش درش آورد، صداش باحال بود
نشست رو شکمم
تیشرتمو در آورد
شکمم خیس شد
جا به جا شد
رفت عقب تر و نشست روش
خودشو میمالید بهش
دستامو با دوتا دستاش گرفت و باز کرد گذاشت اینور اونور سرم
اومد جلو و لبامو خورد
زبونشو کامل کرد تو دهنم و عقب جلو میکرد
-الان من میکنمت بفهمی کردن یعنی چی
+هه، چه غلطا، میبینیم حالا
اومد تو گردنم و شروع کرد خوردن
همزمان خودشو میمالید رو کیرم
داشتم دیوونه میشدم
رفت سمته سینه هامو آروم با نوک زبون میزد بهشون میدونست قلقلکم میاد یه طوری میشم
دستامو ول کرد

یکم خودشو بلند کردو از زیر خودش دست برد کیرمو گرفت و آروم کردش توش
صاف نشست
خودشو اینور اونور میکرد که تا ته بره
-میتونم بالا بیارمش الان
اشاره کرد به اینکه الان چقدر عمیق توشه
دستاشو گذاشت رو سینه هام
آروم عقب جلو میکرد
دستامو گذاشتم رو کنار رونش
+آها مرسی پس اینطوری بود؟
با یه نیش خند نگام کرد
چشماش خماره خمار شده بود
شروع کرد تند تند تورک کردن و تلمبه زدن
+ای جونم حالا شد
با یکی از دستام سینشو گرفتم و محکم فشار دادم
یه جوری که یکم دردش بگیره
یدونه اسپنک محکم بهش زدمو گفتم:
آخر سرعتت همینه؟
حرفم بهش بر خورده بود
دستاشو از رو سینم ورداشتو گذاشت رو گلوم
یه جوری محکم میزد که صداش کامل تو اتاق میپیچید
حس کردم داره خسته میشه
کمکمش تلمبه میزدم و سعی میکردم با ریتمش هماهنگ شم
وایساد
-دوست داری ببینیش همزمان مگه نه؟
درش نیاورد و چرخید
شروع کرد از همون اول با سرعت
صحنه تورک کردنش داشت دیوونم میکرد
یکی از زیبا ترین چیزایی که میتونم ببینم
بازم شل تر شد
خسته شده بود
با دست کمرشو نگه داشتم که وایسه نزنه
پاهامو ضربدری از پاهاش رد کردم
اینطوری بهتر میتونستم تلمبه بزنم
موهاشو طبق معمول گرفتم و آروم تلمبه میزدم
اونم وایساده بود ثابت
معلوم بود نا نداره
نشستم وگرفتمش تو بغلم
چرخوندمش و اومدم بالا
+مرسی خانم فک کنم یاد گرفتم
با یه دست فکش
با اون یکی دوتا دستاشو با هم بالای سرش گرفتم
یه جوری تلمبه میزدم که تخت میلرزید
چند باری دستم و از رو فکش بر می داشتم و یه سیلی میزدم به سینه هاش
صداش خیلی بلند شده بود
آه و ناله نبود دیگه، جیغ بود
همونجوری که فکشو گرفته بودم شستمو کردم تو دهنش که میک بزنه
ولی فایده نداشت
دستمو از برداشتمو گذاشتم رو دهنش
صدای اممم اممم از زیر دستم میومد
چشاشو درشت کرده بود و به حالت التماس نگاهم میکرد
به جوری از بینیش نفس میکشید که رفت و آمد هوا رو کامل رو دستم حس میکردم
دیدم صداشو نمیتونه دراره
محکم تر تلمبه زدم
یه جوری که میدونستم نهایت توانم با این سرعت ده ثانیست
ولش کردم
همونجوری که توش بود
صاف نشستم و زانوهامو گذاشتم اینور اونورش
مچ پاهاشو گرفتم و دادم بالا
داشتم نگاه میکردم
+اگه بدونی چه ویووییو داری از دست میدی
کُس سفیدش واقعاً کردنی بود
بی نقص
بدون هیچ کم و اضافه ای
بعد این همه مدت
انگار هنوزم دفعه اولشه
البته به خاطر ورزشاشم هست که خیلی تنگه
پاشدم سرپا
کنار تخت وایسادم
اومد لبه تخت
دیگه این پوزو دوست نداشتم
یدونه زدم رو روناشو با حرکت دستم بهش فهموندم بچرخه
وااای
از این ویو بی نظیره
باسن بی نقصش
کمر باریکش
و جوری که انقدر حرفه ای این پوزیشنو میگیره
موهاشو گرفتم با یه دست
کردم توش
خیلی نرمال تلمبه میزدم و چند ثانیه یه بار محکم یه اسپنک
موهاشو کشیدم
از روی دستاش بلند شد و کشیده شد به سمتم
با دست دیگم گلوشو گرفتم
معلوم بود بی حال شده
صداش خیلی آروم تر شده بود
بش گفتم بدو رو زمین، همون داگی
رفت و نشست
رفتم پشتش و زانو چپمو گذاشتم رو زمین
کف پای راستمم گذاشتم بقلش
کردم توش
دست به سینه بودم
به جز کیرم هیچ جای دیگه بدنم باهاش در تماس نبود
برگشت و نگام کرد
-اووف چه استایلی، جررر بده منو
زانومو برداشتم و کف دوتا پامو گذاشته بودم اینور اونورش رو زمین
دستامو گرفتم به کمرش و از زاویه بالا شروع کردم تلمبه زدن
میدونستم اینجوری بیشتر تحریک میشه
دوباره صداش شدید تر شده بود
دستشو برد سمت کسش و شروع کرد مالیدن
فهمیدم داره ارضا میشه
با فشار دست به پهلو خوابوندمش
منم بین پاهاش رو زانوهام بودم و نشسته بودم رو پای پایینش و اون پاش که بالا بود و با دست گرفته بودم بالا جلوی صورتم
دوست داشتم ببینمش موقعی که ارضا میشه
شروع کردم تلمبه زدن
ساق پاشو یه گاز آروم گرفتمو یه لیس زدم
چشاشو بسته بود و خودشو میمالید
ریتمش تند تر شد
یهو وایسادم
چشماشو وا کرد و با صدایی که واقعا دیگه در نمیومد ملتمسانه گفت: بکن، بکن
یهو انگار زدنم به برق
با بیشترین سرعت تلمبه میزدم و ده ثانیه نشد که جمع شد و لرزید و بی حال افتاد
همونجوری رفتم بالا
بی رحم شده بودم
همونجوری که دراز کشیده بود گذاشتم لای سینه هاش
با دستاش سینه هاشو گرفت و آورد روی کیرم
کامل پوشونده بودنش
سرشو به جلو خم کرد و زبونشو دراورد
با یه حالت مظلوم تو چشام نگاه میکرد
تلمبه میزدم بینشون
داشت آبم میومد
ولی انقدر داشت حال میداد که چند ثانیه رو خودم کار کردم که بتونم بس کنم
سریع رفتم پایین
دوتا پاشو انداختم رو شونم و کردم توش
با تلمبه شیشم هفتم آبم اومد و ته ته نگهش داشتم که کامل تخلیه شه
دولا شدم بوسش کرد
یدونه لپش
یه دونه پیشونیش
یه دونه لبش
یه دونه زیر گردنش
+همیشه یادت باشه عاشقتم
-همیشه یادت باشه که من بیشتر
+صد بار نگفتم دروغ نگو؟
خندید
+بزار بزار
پاهاشو گرفتم بالا
+بزار کامل برن تو برسن
دوتایی زدیم زیر خنده
دستو انداختم زیرش و بلندش کردم
+بخوابیم رو تخت عشقم
گذاشتمش رو تخت و رفتم دراز کشیدم بغلش و تو آغوش کشیدمش
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت نهم
داشتم فک میکردم
چقدر همه چی خوبه
چقدر همه چی آرومه
چقدر دوسش دارم
چقدر همونی که میخوامه
همینطوری که سرش رو سینم بود
موهاشو نوازش میکردم
به این فک کردم که ممکنه دختر دار شم
اشک دور چشمانم حلقه زد
دستمو کشیدم رو صورتش
دیدم اشک اونم اومده
بوسش کردم
+قربونت برم من خب؟
بهترین مامانه دنیا میشی میدونم من
یهو بغضش ترکید و با گریه گفت :
توهم بهترین بابای دنیا میشی و بغلم کرد
خندم گرفته بود
+عزیزم گریه نداره که خوشحالی داره
تا صبح جشن بگیریم؟
همینطوری که گریش بند اومده بود با صدای گرفته گفت:
بگیریم
+چیکار دوس داری بکنیم
-نمیدونم
+گور بابای رژیم
پاشو الان پیتزا سفارش میدم
یکم شراب بخوریم
این فیلم جدیده که دیروز بچه ها تعریفشو میکرد ببینیم با هم
-باشه برو سفارش بده الان میام
+اومدم تو حال
تی ویو روشن کردم و تو نتفیلیکس فیلمو سرچ کردم
ساعتو دیدم
خوب بود وقت زیاد داشتیم
وسط سکسمون یه اتفاقی افتاد
که بعد مدت ها بود تو زندگیم تجربش میکردم
تصویر میزدم
فک میکردم این که باهاش خوابیدم همون لعنتیه
دو سه تا صحنه برام اتفاق افتاد
مخصوصاً اونجا که روم نشسته بود و اومد تو بغلم
یهو تکست موزیک اومد تو مخم :
میدونی اگه بخوابی
میزنم زیرشو میزارم میرم
فردارو پیش یه آدمه دیگم
تو صورتش عکس تورو میبینم
میکنم مست با گری گوس
تا یادم بره کییَم
.
یادمه دفعه اول
که یعنی چند بار پشت هم برام پیش اومد
اون اوایل بود که از هم جدا شدیم
با هیچکس نمیتونستم ارضا شم
از بس که وسطش تصویر میزدم
و از اون طرفم فک میکردم یعنی اونم الان تو بغل یکی دیگست؟
راستش همین خانمم درستم کرد تقریباً
تتها کسی بود که وقتی باهاش خوابیدم انقدر همه چی خوبو کامل و بدون نقص بود به هیچکس دیگه واقعا حتی فکرم نمیکردم
به گرد پاشم نمیرسیدن
چه تو سکس
چه تو جا باز کردن تو قلب من
بارون داشت میومد همچنان
هواشناسیو از تو گوشیم چک کردم دیدم تا فردا شب همینه وضعیت
با موبایل غذارو سفارش دادم
رفتم تو اتاق
همونطوری برهنه نشسته بود رو تخت و داشت کش موهاشو باز میکرد
خدای من
چقدر زیباست
برای من آفریدنش
همه زیباییهای قبلش برام سوءتفاهم بوده
+سفارش دادم
-تا میاره یه دوش نگیریم با هم؟
+نه تو برو زود بیا
-باشه پس
رفتم تو حال
چندتا شمع چیدم رو میز
دوتا گیلاس و شیشه شرابم آوردم
چند تا ظرفم پر پسته و بادوم هندی و شکلات کردم
فکرم هنوز آزاد نشده بود
رفتم که تا نیومده یه نخ دیگه سیگار بکشم
باز تعداد رعد و برقا زیاد شده بود
همینطوری که سیگار خاموشو گذاشته بودم رو لبم به فکر فرو رفتم
میخواستم از اول
از خوابی که دیشب دیدم
مرور کنم و ببینم چی به سر من اومد امروز
با این که همه چی برام دیگه مشخص شده بود
ولی ارزششو داشت یه بار مرورش کنم و بریزمش دور
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت دهم
دستم پر از کیسه های خرید بود
تو یه دستم کیسه های میوه آلبالو، انبه و توت فرنگی
تو اون یکیم پر از خوراکی و یدونه عروسک الاغِ پو
در ماشینو بستم و رفتم به سمت در
خونه ویلایی دوبلکس
با یه شیروانی و روف با نمک که طراحی کلاسیکی داشت
یکی از کیسه هارو دم در گذاشتم زمین و درو باز کردم
برش داشتمو رفتم تو
با همون لحن معروف همیشگیم:
+همسسسسسر
کجایی پس عشق زندگیم؟
الووو
همه کس من کجایی پس
دلم برات یه ذره شده هاااا
اندازه دول مورچه
از راهروی ورودی که وارد شدم
سمت راستم پله مارپیچ چوبی خیلی خوشگل که به آدم حس خوبی میداد رفته بود به طبقه بالایی
پشتش یه دروازه ورودی که بهش میخوره به آشپز خونه بخوره
از اونجا نور خورشید می تابید به داخل
نمیدونم چرا ولی حس میکردم آشپزخونست و حتی اونجا یه در شیشه ای بزرگ به حیاط پر از چمن و استخر داخلش وصل میشه
یهو از اونجا یه دختر بچه کوچولو با چشای درشت مشکی تاتی تاتی دویید اومد سمتم
کفشاش جیر جیر می کرد و موهاشو خرگوشی با پاپیون های صورتی بسته بود
بی اختیار زانو زدم
کیسه ها از دستم ول شد و یکی از ابه ها رو زمین قل خورد
+دختر خوشگلم
بابا دورت بگرده زندگیم
دویید اومد سمتم و یه جوری که دلم میخواست همونجا بمیرم بغلم کرد و سرشو گذاشت رو شونم
+مامانی کو؟
دستشو با همون حالت بچگونش تکون داد و اشاره کرد به سمت آشپزخونه
عروسکو از کیسه دراوردم و دادم بهش
بغلش کردمو رفتم سمت دروازه
شوق دیدن یار انگاری داشت قلبمو از سینه جدا میکرد
دیدمش!
نور شدید از پنجره پشتش تابیده بود بهش و نمیشد صورتشو تشخیص داد
عجب اندامی
چقدر دوست داشتنی راه میرفت
چه استایل با نمکی
بچه رو آروم گذاشتم رو زمین
محو بازی با عروسکش بود
با لبخند رفتم سمتش
صدامو لوس کردم و گفتم
+بدو بدو بوس بغل فشار، بدو بدو
اومد سمتم
صورتشو دیدم
عه عشق قدیمی
اولین عشقم
-سلام همسر قشنگم خسسته نباشی
خریدارو که یادت نرفت؟
+نه قربونت برم دمه در گذاشتم
دیگه به هیچی فک نکردم
بغلش کردم
فشارش دادم
چندتا بوس آبدار ازش کردم
چقدر احساس خوشبختی میکردم
انگار تو تمام احساساتم غرق شده بودم
حل شده بودم
ذوب شده بودم
پخش شده بودم
نمیدونم چجوری بگم
مثل لحظه ای که آب جوشو میریزی رو عسل و هم میزنیو میبینی حل شدنشو
نمیخواستم از بغلم جداش کنم
یه صدایی میومد
آشنا بود خیلی
مثه یه موزیک
شدید و شدید تر میشد
یهو همه جا لرزید
بیدار شدم!
آلارمو خاموش کردم
چند لحظه ای طول کشید که به خودم بیام
کجام؟
چی شد؟
خواب بودم؟
یکم که چشمام باز شد
دور و برو نگا کردم
خانمم پشت به من دراز کشیده بود
بدنم از عرق خیس بود
صورتمم همینطور
ولی انگاری تو خواب اشک ریخته بودم
ساعتو نکاه کردم
4 صبح بود
یادم افتاد باید قرصمو بخورم
از روی پاتختی برش داشتمو خوردم
دوباره سرمو گذاشتم رو بالش و چشامو بستم…
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت یازدهم :
تَق تَق تَق
به خودم اومدم
سیگار همونطوری خاموش تو دستم بود، سریع گذاشتمش جیبم
برگشتم دیدم با حوله وایساده با قیافه عصبی داره میگه بیا دیگه چیکار میکنی
درو باز کردم
+جانم
-غذارو آوردن، اگه دوست داری همینجوری برم جلو در بگیرم
+نه نه اومدم
رفتم دمه در و غذاهارو گرفتم
درو بستم
-بازم برا خودت پیتزا استیک؟
+ییییس، مثه همیشه
-برم خودمو خشک کنم، یکمم برا شوهر قشنگم خوشگل کنم الان میام
+باشه عزیزم
رفتم رو تراس دوباره
فکرم آروم شده بود
فندکو برداشتم و سیگارمو روشن کردم
زیر لب زمزمه کنان:
یه فندک زدم زیر هر چیزی از گذشته مونده
یه ضربدر زدم رو آدمای مسموم چقدر جوم خوبه
هرچقدرم ترفند زدن این مرد نرسه به گوشش دروغش
خدا با دست آدما میزد تو گوشم تا دستشون رو شه
داشتم با خودم فک میکردم
همینجوری که داره سیگارم دود میشه
خاطره های مسموم و حال بد کنه گذشته رو دود کنم
نزارم رو زندگی و آیندم تاثیر بزاره
فاااک دارم بابا میشم
اینو که گفتم گریم گرفت
یعنی قراره یه نوزاد کوچولو رو بغل کنم؟
بزرگ شه بره مدرسه و دانشگاه؟
رو تربیتش کار کنم ورزشکارش کنم هنرمند شه ساز بزنه
از خوشحالی و هیجان هم بغض کرده بودم هم خندم گرفته بود
با مسخره بازی گفتم
عجب طالع زیبایی دارم
دلخوش به کام ته سیگارم
پرتش کردم تو خیابون
رفتم داخل
سریع دستامو شستم و یه آدامس انداختم بالا که بوی سیگار ندم
دو تا شمع برداشتم گذاشتم رو میز
چراغارو خاموش کردم و فقط نور مخفیارو گذاشتم روشن باشه
+عشق دلمممم
کجایییی
-اومدم اومدم
.
رفتم سمت اتاق
دیدم جلو آینه داره خط چشم میکشه
دوباره با مسخره بازیو ادا اصول همینطوری که داشتم میرفتم سمتش میخوندم :
بگی جایی نرو، دور همرو خط بکش
ولی خودت جلو آینه بکشی خط چش
که به قرارت برسی و تو با اون باشی
میگن شیفتش شدی تابع قانوناشی
.
تو همین حال رسیدم بهش و از پشت قلقلکش میدادم
با خنده گفت
-آره آره تابع قانوناتم، ول کن دیوونه خط چشم کج شد
+عه، خوبه که، یکیش کج باشه مد شده الان
بیا بریم بدو بدو
-وایساااا
+نخیر همین الان
.
زدمش زیر بغل و بردمش
-دیوونه وایسااا کارم تموم نشدهههه
+خانم امروز روز تعطیله ها حواست نیست مثه اینکه، کار مار نداریم تعطیله
.
میخندید و قند توی دلم آب میشد
از در اتاق که میخواستیم بریم بیرون پاش خورد به چارچوب
با خنده گقت آآآی یواااش
+ببخشید ببخشید خانم اشتباه تایپی شد
بردمش رو مبل جلوی تلویزیون و از اون بالا پرتش کردم پایین
-وحشیییی چرا پرتم میکنی
.
دوتایی عین دیوونه ها میخندیدیم
نشستم بغلش و عین دیوونه ها صورتو گردنشو صدتا بوس کردم پشت سر هم
+خب دیگه عشقم کنترلو بده از اونور فیلمو پلی کنیم
آخ نه نه وایسا راستی
الان میام
رفتم سمت اتاق…
ادامه دارد…

پاییزِ زرد، قسمت دوازده (آخر):
دست کردم تو جیبمو فالو برداشتم
+عشقم بیا ببینم فالمون چیه
-عه فال گرفتی؟
+آره یه پسره فال میفروخت، گرفتم ازش یکی
-عه خب خودت بخون شعر قشنگ میخونی به لطف بابات
.
فالو باز کردم:

همینجوری که سرش رو سینم بود و موهاشو نوازش میکردم براش خوندم:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار دامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
تعبیر غزل شماره 37 حافظ در فال شما :
گذشته را رها کنید و بیش از این در روزهای از دست رفته زندگی نکنید! به آرزوهای دست یافتنی بیشتر فکر کنید و برای آینده و رسیدن به اهداف خود تلاش کنید.
از ریا و دورویی بر حذر باشید. آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی باعث سرگردانی شما می شود. از نعمت های خداوند کمال استفاده را بکنید اما دلبسته دنیای فانی نباشید.
سعی کنید همواره تعادل در زندگی را حفظ کرده و قناعت پیشه کنید تا از زندگی لذت ببرید.
.
با مسخره بازی گفتم خب چرت بود و فالو پرت کردم اونور
-عههه قشنگ بود که
+هرچی حالا بیا فیلمو ببینیم
.
پلی کردم
فیلمو با هم دیدیم
ولی خیلی حواسم بهش نبود
داشتم فک میکردم چقدر امسال پاییز زرده
زرد همیشه برام حد وسط بوده
نه اونقدر بی حال
نه اونقدر پر انرژی
نه خوب
نه بد
حد وسط!
زندگی چقدر میتونه پیچیده باشه
چقدر عجیب
چقدر ترسناک و در عین حال چقدر دوست داشتنی و هیجان انگیز
نمیدونم چرا اینجوریم
زندگی چرا اینجوری شد
راضیماااا
خداروشکر
صدهزار بار شکر
زندگی خوب
آرامش
آسایش
ولی میخوام بگم
یه وقتایی
اونجوری که فک میکنی نمیشه
شاید حتی بهتر شه
ولی تو انتظار یه چیز دیگه ای رو داشتی
این ممکنه بعضی اوقات آزارت بده
ولی در هر صورت
چه بخوای چه نخوای زندگی جریان داره
و
چو میگذرد غمی نیست…
.
پایان

نوشته: Mr.M


👍 1
👎 2
6401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

961347
2023-12-09 01:02:33 +0330 +0330

دروغ چرا، ده خط اول و ده خط آخرو خوندم خیلی طولانی بود منم هفت صبح باید برم اداره،شب بخیر ببخشید زحمت کشیدی دستت درد نکنه

0 ❤️

961349
2023-12-09 01:11:21 +0330 +0330

تا قسمت شش خوندم. داستان و سبک نوشتنت جذاب نبود ‌ ادامه ندادم. امیدوارم بقیه بتونن تا اخر بخونن .

0 ❤️

961383
2023-12-09 08:13:47 +0330 +0330

با داستانت اصلا نتونستم ارتباط ب قرار کنم
تا پاییز شش هم سعی کردم
ولی نشد

0 ❤️

961404
2023-12-09 14:04:28 +0330 +0330

برو شب شعر.

0 ❤️

961526
2023-12-10 05:48:22 +0330 +0330

داستانو زرت کپی کردی گذاشتی اینجا🙄

0 ❤️