پدرم اینا رو نمیدونه

1397/12/13

داستان نیست یه مرور به زندگی یه گی افغان هست …آره من افغانم اصلن هم داستان نویس نیستم معذرت میخام اگه بد نوشته باشم مطلب فاقد صحنه های سکسی میباشد…

الان موهاش از قبل سفید تر شده چین چوروک دست هاش هم بیشتر اما کمر اش مثل یک کوه هنوز هم پایداره غرورش نزد هیچ بشر کوتاه نیومده
میتونم صدای خرد شدن تک تک استخوان هاشو بشنوم اون لحظه ای که بدونه من گی ام …گی ؟ اصلن اون نمیدونه گی چی هست …همجنسگرا ؟ یعنی یه پسر با پسر‌…دگه ؟ ? …شاید قبول کنه هیچی هم نگه اما در یک لحظه به اندازه ابدیت خورد میشود در یک لحظه برای همیشه تغییر میکند غرورش استادگی کمرش برای همیشه به خاکستر مبدل میشوند پدرم دگه اون قهرمان واس خودش خانوادش نخواهد بود … قهرمان ها یه خاصیت دارن که همیشه سرشون بالاست دگه پدر من قهرمانی نخواهد بود چون من این خاصیتو ازش میگیرم یعنی میشود یه چیزی رو کامل شکست اش بعد توته های شکسته شو بخایی دوباره بهم پیوند دهی خوب معلومه که هیچ وقت اون شکل سابق‌رو به خود نمیگیره این دقیقن وضع است که من رو پدرم خواهم آورد …
در تنگ ترین زوایای ذهن اش هم بعید میدونم تصور کنه که پسرش با یه پسر دگه خوابیده…محکم بغلش کرده بوسیده …تمام اجزای بدن شو لمس کرده ،صدای نفس نفس زدناش …و عرق تنش با اون مخلوط شده…نفس اش به نفس اون بند بوده…
پدرم اینو نمیدونه پسرش شبا نصف شب از خونه میزد بیرون تا دم صبح تو آغوش یه پسر دگه بود…

پدرم اینو نمیدونه وقتی تمام پسر هاش آرزوی لاس زدن عشق بازی کردن با دخترهای همسایمون رو داشتن یکی از پسراش تو ذهن اش با تمام پسر های خوشگل شهر عشق بازی کرده…
پدرم اینو نمیدونه من تو جاده ها ماشین نمی بینم راننده میبینم… اینو نمیدونه من فلم نمیبیم پسر هارو میبینم …بیشتر وقت ها کتابخونه میرم چون از پسرای کتابخونه خوشم میاد…جیم واس خودم نمیرم واس تماشای چند تا پسر که ازشون خوشم میاد میرم… پدرم اینو نمیدونه اون پسری رو که اون ازش بدش میاد چون فکر میکنه بد‌اخلاقه اما پسرش آرزوش حرف زدن و خندیدن با اون پسره هستش… اینو نمیدونه وقتی تلفونمو داداشم از دستم میگیره استرس میگیرم استرس از اینکه نکنه اون عکس بوسه که اتفاقا دو تا مرد هستند رو بیبینه… پدرم اینو نمیدونه پسرش هیچ علاقه به ازدواج نداره …پدرم اینو ن
میدونه یه روز غرور شو من ازش میگیرم من باعث میشم دگه نتونه شونه هاشو پشت سر انداخته با اون طرز رفتار همیشه گی که از سر تاپاش اشاره به غرور وقارش رو داره تو کوچه قدم بزنه …من باعث میشم که تبدیل به یه ادم بشه که دگه خودش هم نخواد پدر صداش زنم چون کلمه مقدس پدر فقط برای اونای هست که غرور دارن قهرمانند …
خوب با خودکشی منم که پدرم همینقدر شکسته خواهد شد دگه اون ادم سابق نخواهد شد بی دلیل رفتن من دلیل خواستن های مردم…حرف های مفت شون همینقدر پدرم رو خورد خواهد ساخت …برا خودش هم سخته چون منی که براش از همه پسراش عزیز ترم رهاش کنم برم خوب اینو هم نمیدونه که یه روز همین پسر که خیلی روش حساب میکرد تمام دار و ندار معنوی شو ازش میگیره…

پدرم این رو هم نمیدونه که زیر این جسم مغرور سر به هوا یه روح نیمه جان است که سال هاست با خودش با افکارش با احساسات اش تو جنگ است این رو هم نمیدونه وقتی فقط ۱۶‌سالم بود از خانه فرار نمودم تا به این زندگی پایان دهم اما نتونستم اینو هم نمیدونه وقتی ۱۷ سال داشتم تو یه شام دوکان به‌دوکان دنبال‌دوا موش میگشتم که از قسمت بد من تو اون‌شام دارو که تصمیم داشتم با اون زندگیمو تموم کنم غیب اش زده‌بود اینو هم نمیدونه که تو همون سال داداشم تو نصف شب فقط چشم های پر اشک مو تو بام خونمون دید اما اینو نفهمید که من بدبخت میخاستم خودمو از اونجا پایین پرت کنم وقتی ۱۸ سالم
بود دوباره تصمیم به خودکشی داشتم که نمیدونم از قسمت خوبم بگم یا بد عشقمو پیداش کردم…
پدرم اینو هم نمیدونه بکس که باید پر از کتاب زندگی میبود پر از هرچی قرص آرام بخش و ضد‌افسردگی بود شده بود …کارم شده بود مطالعه و تماشای ویدیو های ضد افسردگی و اضطراب… اینو هم‌نمیدونه وزن کم ام رنگ زرد همیشه گی ام ناشی از تشویش اضطراب ام بودند که دلیل اش هم اون احساس لعنتی درونم بود اینو هم نمیدونه بالشت که بخاطر اون همیشه با داداش همسن ام دعوام میشد دلیل اش هم این بود که فقط اون بالشت بود که شبا اشکامو میدید به درد دل ام گوش میداد به هیچ کی هم هیچ چی نمیگفت …
پدرم اینو هم درک نمیکنه وقتی از همه بیشتر به کمک اش، به حمایت اش به یه دست اش رو‌شونم احتیاج داشتم اون کنارم نبود تا من بیچاره الان دنبال آرامش تو آغوش یه پسر دگه نباشم …اینو هم درک نکرد من از دیگرا فرق داشتم به حس بودن اش بیشتر از هر کی دگه نیاز داشتم که متاصفانه این حسو به رخ ام نکشید وقتی بهش ضرورت داشتم گرمی شونه هاشو پشت سرم حس نکردم ???

خوب اینارو میگم تا به خودم حق بدم حق در مقابل اهانت که به پدرم انجام دادم میدونم بی فایده است چون قرار نیست کسی درکم کنه یا بهم حق بده طلب حق از این‌بنده ها هم کار احمقانه یی است وقت خود خدا هیچ حق واسمون قایل نشد وقتی خود خدا اینگونه خلق مون کرد بعدش خودش یه گوشه استاده شدو نادیده گرفت مون…

معذرت میخام واس غلط املایی هام و یا اگه بد نوشته باشم
نوشته: mten


👍 18
👎 5
53824 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

752074
2019-03-04 21:35:11 +0330 +0330
NA

کیر در کان هم پدرت هم خودت آیا پدرت اینا را میداند
من میگفتم از من کسخلتر وجود نداره تو دیکه دست کس خلا رو از پشت پستی ایا پدرت این را میداند

1 ❤️

752082
2019-03-04 21:42:00 +0330 +0330
NA

ساسان 1368 بنظرمن پدر تو تویه احمق رو ریده.ادمای اشغال وکثیف وبی فرهنگی مثل تو که همه جا احساس کصنمکی میکنن از کمر پدرشون ریده شدن.نمیتونی حرف بزنی حداقل حرف نزدن رو یادبگیر

1 ❤️

752083
2019-03-04 21:43:56 +0330 +0330

با اینکه افغانی بازم از خیلی از ایرانیای اینجا بهتر نوشتی

3 ❤️

752091
2019-03-04 21:49:34 +0330 +0330
NA

پدرت اینو نمیدونه چه توله ای پس انداخته

1 ❤️

752117
2019-03-04 23:22:33 +0330 +0330

متاسفانه ما ایرانیا آدمای نژاد پرستی هستیم رفیق…
من ازت به عنوان یه دوس که فهمیدم برادر افغان هستی و داستانتم حتی نخوندم هنوز ازت عذر خواهی میکنم به خاطر نژاد پرست بودنمون


752135
2019-03-05 03:11:15 +0330 +0330

حرفی ندارم جز اینکه سعی کن‌ خودتو قبول کنی چرا واسه گی بودنت خودتو سرزنش میکنی.میدونم جامعه ماهارو قبول نداره اما تو تنها که نیسی.پس خودت باش و با چیزی که هستی کنار بیا انسان قوی اونیه که خودشو بشناسه و قبول کنه که چی هست

1 ❤️

752149
2019-03-05 04:50:12 +0330 +0330

ذاقعه متفاوته سعی کن خودتو بد جلوه ندی البته خودم از گی بدم میاد
نژاد پرست هستم چون تفنگم یارمه کوه پشت پناهم
زیر فشار لهه شدیم

0 ❤️

752173
2019-03-05 10:15:23 +0330 +0330

عمدا گفتی افغانی هستی که با احساسات یک مشت راسیسم جلقو ور بری
برو گاف زیاد دادی احمق نژادپرست
یک گه هم بیش نیستی از نگارش هم پیداست ایرانی هستی هموطن گوزوو

1 ❤️

752229
2019-03-05 18:06:37 +0330 +0330

این که همش شد پدرم نمیدونه به جهنم که نمیدونه بیا خودم میکنمت به پدرتم چیزی نمیگم

0 ❤️

752331
2019-03-06 02:50:24 +0330 +0330

افغان و ایرانی فرقی نمیکنه
ما همه یکی هستیم ❤

3 ❤️

752346
2019-03-06 04:09:10 +0330 +0330

۱۵ یا ۲۰ سال پیش یه کتاب یکی از دوستام بهم داد خیلی قشنگ بود تنها کتاب داستانی بود که دوبار خوندم چند سال بعدش فهمیدم نویسنده افغانستانی هستش و داستانش رو هم تو همون افغانستان نوشته بود

2 ❤️

752402
2019-03-06 10:43:08 +0330 +0330
NA

با معذرت اگه رو مخ تون رفتم …
دلیل اینکه تو اول داستان گفتم افغانم واس این بود که از از بد املایی هام و یا اینکه تو داستانم کلمات غیر فارسی ایرانی هستند رو نادیده بگیرید من هیچ گاه ایران نبودم خیلی کوشیدم تا نوشته ام به فارسی ایرانی باشه تا واس شما خسته کن تموم نشه…
اصلن قصد دگه جز این نداشتم و به فکر جلب توجه و یا حس ترحم نیستم

1 ❤️

752456
2019-03-06 17:20:17 +0330 +0330

دوست عزیز ، اولا خیلی خوب نوشتی و استعداد و فکر نوشتنت خیلی خوبه. اما اصل مطلب: اولا همجنسگرا بودن نه گناه به حساب میاد ، نه مایه خجالت و سرافکندگی کسی هست. اما شما با تفکر اینکه اگر پدرت بفهمه چه اتفاقاتی ممکنه بیفته سالها خودت رو شکنجه دادی. این شکل فکر کردن فقط باعث میشه اعتماد به نفست رو از دست بدی و همیشه احساس گناه کنی. اما اصلا مگه قراره پدرت در مورد احساس تو چیزی بدونه؟ این حریم شخصی تو هست. پس حریم خودت رو نگه دار و زندگی کن. احساسات و تمایلات تو مال خودته و به خودت مربوطه.

1 ❤️

752577
2019-03-07 04:35:11 +0330 +0330
NA

ممنونم از همه تون بابت نظریات خوب تون
eyval حرف ها تون واقعا روم تاثیر خودشو گذاشت …
قبلن این حس یه جورایی سنگینی خودشو روم داشت خصوصا در مقابل پدرم …الان یه جورایی خودمو کم تر مسوول طرز فکر جامعه و پدرم حس میکنم …
ممنونم از شما ??

1 ❤️

790164
2021-02-04 20:20:21 +0330 +0330

نیاز به یه مشاور خوب داری که حرف بزنی و خالی بشی. ولی باید منطقی باشه و هموفوب نباشه
زیادی درگیر گرایشت هستی. گرایش جنسی حتی 5 درصد از زندگیت رو تشکیل نمیده ولی تو اونو تبدیل کردی به همه فکرو ذکرت.
نه لازمه و نه قراره همه بدونن گرایشت رو.

0 ❤️