پرستو و پیمان (۳)

1402/02/11

...قسمت قبل

سلام. این قسمت اصلا صحنه ی سکسی نداره و پیش درآمدی هستش واسه سکس من و پیمان.
بعد از سکس اومدم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم و رفتم حموم. یه درد و سنگینی رو سوراخم احساس میکردم. خودم شستم و رفتم تو اتاقم گرفتم خوابید. وقتی بیدار شدم یه سر و صدا و صحبتی رو از تو پذیرایی شنیدم. بدترین اتفاقی که می‌تونست تو اون روزها بیفته اتفاق افتاده بود، اونم اومدن عموم اینا از تهران بود و تعطیلات آخر تابستون. قرار بود تا جمعه بمونن یعنی حداقل چهار پنج روز بدون سکس، برای کسی که لذت سکس رو برای اولین بار میچشه، یه عطش خاصی داره برای تکرار سکس. به مرور این حس کم میشه ولی برای منی که لذت سکس و ارضا شدن رو چشیده بودم دوست داشتم هر روز تکرارش کنم و اومدن عمو اینا یه چند روزی مزاحمم بود خصوصا اینکه از زن عموم و دخترش متنفر بودم. زن عموم با اینکه سنی ازش گذشته بود و پسراش ازدواج کرده بودن و یکی از دخترعموهام هم شوهر داشت، اما همچنان جوان بود و خوش قیافه. دختر عموم هم که هم سن خودم بود هم خوش قیافه بود هم خوش اندام. پاهای کشیده، شکم تخت، قد بلند و صورتی زیبا و البته برعکس من درسخون و در نقطه مقابلش من بودم که قدم کوتاهتر بود ازش، چاق بودم، یه لایه چربی دور شکم بود، رون ها و کون گنده ای که بزور تو شلوار جا میشد، سینه هام از بس بزرگ بودن که با هر حرکتی که انجام میدادم تکون میخوردن. چشمهای ریز و صورتی که کلی جوش و دونه داشت، و پوست سفیدی که با کمترین تحرکی سرخ میشد. از وقتی یادم میاد همین زن عموم چاقی منو به زبون میآورد و وقتی هم میومدن خونه مامان بزرگ منو به چشم یه کلفت یتیم میدید.
شروع کردم به انجام کارهای خونه و در حالیکه دختر عموم پیش مامان بزرگ و پیمان داشتن حرف میزدن. نهار درست کردم و سر سفره زن عموم شروع کرد به پرسیدن وضعیت درسم با اون نمره های درخشان و دوباره سرکوفت زدن عمو و زن عمو و تعریف از دخترشون. هر چقدر با من بد بودن با پیمان خوب بودن. همون سر سفره هم برنامه چیدن برن گردش .دیگه حوصله اون جمع نداشتم و بعد نهار ظرف ها رو شستم و لباسمو پوشیدم بیصدا رفتم خونه خالم. هنوز خونه خاله نرسیده بودم که پیمان زنگ زد. یه بعضی گلوم رو گرفته بود که میدونستم اگه جواب بدم بغضم میترکه. جواب ندادم. رسیدم خونه خالم، جایی که اگر میشد از وقتی پدر مادرم فوت شدن دلم میخواست اونجا باشم. تو اون خونه راحت بودم، چون همه چاق بودن دیگه کسی به این موضوع گیر نمی‌داد. به پیمان هم پیام دادم که خونه خاله هستم و تا رفتن عمو اینا نمیام. یه دوساعتی بود خونه خاله بودم که پیمان هم اومد. یخورده باهم حرف زدیم و شام هم خونه خاله موندیم. بعد شام پیمان ازم خواست بریم.
+تا اونها هستن نمیام.
-بیا بریم، یکم دور بزنیم، خونه نمی‌ریم.
+اگه میخوای منو ببری نصیحت کنی که زشته و بریم خونه و این حرفها، همین الان بگو چون من خونه نمیام.
-بیا بریم بهت میگم خونه نمی‌ریم.
لباسمو پوشیدم از خاله اینا خداحافظی کردیم و رفتم سمت ماشین. صندلی عقب چشمم خورد به کوله پشتی منو و پیمان.
+این کوله ها چیه؟
-لباسامون دیگه…
+واسه چی اخه؟
-گفتم که خونه نمیرمت.
+یعنی چی؟ پس کجا میریم؟
-کلید ویلای دوستم گرفتم یه دو روزی میریم اونجا.
+( با خوشحالی و تعجب و لبخند) فقط من و تو هستیم دیگه؟
-فقط من و تو. دو روز تنها.
کوله خودمو برداشتم و همه لباسهامو ریختم بیرون.
+چرا واسم لباس زیر برنداشتی؟
-دیگه حواسم به این چیزها نبود.
یه نگاه به ساعتم کردم، تازه ۹:۱۵ بود. تو نزدیکیمون یه لباس زیر فروشی بود از پیمان خواستم بره ببینیم بازه که از شانسمون باز بود. پیاده شدم و رفتم دو دست لباس سکسی خریدم. بین راه مرغ و نون و خوراکی هم گرفتیم و راه افتادیم سمت ویلا که تو روستای جنگلی بود. یه چهل دقیقه ای تو راه بودیم تا رسیدیم.

ادامه...

نوشته: پرستو


👍 17
👎 4
49801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

925865
2023-05-01 01:50:05 +0330 +0330

تو داستانا این چند روز اسم پیمانو زیاد میبینم خبریه؟ میخواین پیمان رو وارد کلیشه هایی مثل شربت و ماساژو تعمیر کامپیوتر و نصب ویندوز کنین؟

1 ❤️

925882
2023-05-01 04:10:09 +0330 +0330

این چه نوع قسمتیه اخه شماکه تازه مقدمه نوشتین ودرواقع الان باید متن اصلی شروع میشد حالا واردسکس هم نمیشدی حداقل باید تارسیدنتون به مقصد ادامه میدادی بعد قطع میکردی.
درضمن میدونی که اینجا سایت شهوانی هست وسایت داستان ها ورمان های اجتماعی وعاشقانه نیست.یعنی هر کسی واردمیشه انتظارداره داستان حتی چندقسمتی هم بود اما درهرقسمتش یک اشاره ایی به سکس داشته باشه.نه یه سری توضیحات معمولی اونم کوتاه ونصف ونیمه.
حالامنتظر ابراز محبت دوستان باش.

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها