همسرم نسترن (۴)

1401/09/18

...قسمت قبل

این داستان بر اساس یک داستان اروتیک خارجی نگارش گردید. اسامی ، مکانها ، برخی از شخصیتها و روابط بین آنها تغییر داده شده است.

از زبان نسترن:
من بلوز و شلوارم رو بدون شورت و سوتین پوشیدم ، از کوپه حارج شدم و به سمت توالت رفتم تمام شکمم پر از آب منی سیاوش بود و می خواستم هر چه سریعتر خودم رو تمیز کنم. چون توی بخش درجه یک قطار بودیم توالت های نزدیک کوپه ما، فرنگی و بسیار تمیز بودند. وقتی داخل یکی از دو تا توالتی که اونجا بود شدم، در را بستم و به خودم توی آینه نگاه کردم. قیافه م خیلی بهم ریخته بود از اونجا که موقع سکس حسابی عرق کرده بودم، همه صورتم خیس از قطرات عرق بود. دستم رو توی شلوارم کردم و کسم رو لمس کردم. حسابی لزج بود و حس می کردم به دلیل اون کیر گنده ای که تا چند دقیقه پبش توش بوده هنوز دهانه واژنم باز مونده. چشمم رو بستم و یکی از انگشتهام رو توی اون فرو کردم و خیال کردم که این کیر سیاوشه که بجای انگشتم داره داخل کسم فرو میره. احساس کردم همه عضلات بدنم وقتی تصور کردم سیاوش چطوری کسم رو با اون کیر بزرگش می کرد فشرده شد. توی این تصوراتم غرق شده بودم که با صدای تق تقی که به در توالت خورد به خودم اومدم. فکر می کردم شوهرم بهروزه که اومده ببینه که حالم خوبه یا نه؟ در رو که باز کردم به جای بهروز دیدم سیاوش با شلوار کوتاه و زیرپوش اونجا ایستاده. وقتی دید با تعجب بهش خیره شدم و چیزی نمی گم، در رو کامل باز کرد به داخل اومد و پشت سرش بست. می تونستم از چشمهاش بخونم که بهم می گفت: «دختر! هنوز کارم باهات نموم نشده.» همون لحظه که اون وارد توالت شد مطمئن شدم که برای سکس دوباره با من اونجاست و بدون کردنم از اونجا بیرون نمی ره. از رفتار خودم متعجب شدم وقتی که قدری عقب تر اومدم تا بتونه راحت وارد اون فضای کوچیک بشه. انگار داشتم با رفتارم بهش میگفتم که « آره. من هم دوست دارم دوباره منو با اون کیر کلفتت بکنی!» بعد از اینکه در رو بست توی چشمهام نگاه کرد. ما تقریباً توی اون فضای کوچک به هم چسبیده بودیم. نیمی از اون فضا رو توالت فرنگی و روشویی کوچک اشغال کرده بودند و ما در فضای باقیمانده روبروی هم ایستاده بودیم. قبل از اینکه هیچکدوم از ما چیزی بگیم سیاوش دستش رو روی پشتم گذاشت و خودش رو به من نزدیک کرد من یک کمی مقاومت کردم و صورت شوهرم بهروز توی ذهنم اومد. اون سکس توی کوپه برای برآوردن آرزوی اون بود. اما برای خیانت به شوهرم و کس دادن دادن به این غول بی شاخ ودم توی این توالت چه بهونه ای داشتم؟ فکر کردم نباید این اتفاق بیافته. اگه شوهرم بیاد اینجا و بفهمه توی این توالت چه خبر هست چی؟ هر چی توی اون کوپه اتفاق افتاده بود برای لذت بردن شوهرم بوده و در واقع من داشتم با انجام اعمالی که برخلاف تمایلات سنتی ، نجابتم دورنی من و وفاداری به شوهرم بود از خود گذشتگی و فداکاری کرده بودم. اما اینجا دیگه همه چیز فرق می کرد. اگه اینجا کنم خیانته. با وجود همه این دغدغه ها وقتی که لبهای سیاوش روی لبهای من قرار گرفت همه فکرها به یکباره به کناری رانده شد. هر چه اون لبهام رو بیشتر مکید فکر کردن به شوهرم و احساس خیانت از من دور و دورتر شد. سیاوش سخت تلاش کرد که زبونش رو توی دهنم بفرسته. سر آخر وقتی که با دو تا دستهاش باسنم رو گرفت و فشرد من هم لبهام رو از هم باز کردم و مقاومتم تمام شد. تنفسم تند تر شد، آه کشیدم، سیاوش زبونش رو وارد دهنم کرد، به زبون من مالید و همزمان دستش رو از پشت توی شلوارم برد و باسن لختم رو دستمالی کرد. بعدش من رو با نگهداشتن باسنم به بالا کشید و من هم برای نیافتادن دستهام رو دور گردنش حلقه کردم. سینه هام به سینه های مردانه اون فشرده شده و پاهام توی هوا بود، بهش چسبیده و حالا در حال بوسیدن همدیگه بودیم. توی وضعیتی که بودیم می تونستم کیر سفتش رو روی کسم احساس کنم. من شروع به تکون دادن خودم کردم تا کیرش رو روی کس خیسم بیشتر فشرده بشه. سیاوش برانگیختگی و نیاز شدیدم به سکس رو وقتی که دیگه نبوسیدمش حس کرد. چشمهام رو بسته بودم ، سرم رو به سمت عقب خم کرده بودم ، لبهام رو می لیسیدم و سعی می کردم که کسم هر چقدر که می تونه بیشتر به کیر دراز و قطور اون بچسبه و حسش کنه. من هنوز توی هوا بودم که سیاوش دستش رو از زیر باسنم برداشت. من هنوز با نگه داشتن گردنش خودم رو روی اون نگه داشته بودم و نمی خواستم ازش جدا بشم. اما اون برنامه دیگه ای برام داشت. کمرم رو گرفت و کمی خم شد و منو روی زمین گذاشت. من مبهوت به سینه های پشمالو و بدن عضلانی اون خیره شدم. بعد نگاهم رو پائین تر آوردم و دیدم که سر کیرش از پاچه شلوار کوتاهش بیرون اومده. نمی تونستم خودم رو راضی کنم که در اون لحظه فقط نظاره گر باشم. باید کاری می کردم. بدون اینکه فرصت داشته باشم خودم کاری کنم سیاوش دستش رو روی پهلو هام و روی بلوزم گذاشت. من مشتاقانه دستهام رو بالا بردم تا اون بتونه سریع اون رو از تنم دربیاره. بعد بلافاصله من دستم رو به زیر پوشش رکابی اون گرفتم و بالا کشیدمش و از تنش درآوردم. حالا هر دو ما از کمر به بالا لخت بودیم. بعد سیاوش روی توالت فرنگی نشست و خودش شلوارکش رو درآورد. در این لحظه کیر سفتش رو از نزدیک دیدم که سرش بزرگش به سمت من بود. دیگه نمی تونستم تمایلاتم رو کنترل کنم. تصمیم گرفتم فوراً روی اون کیر بزرگ که جلو چشمم بود بشینم با دستهام توی کسم فرو کنمش و یک سواری حسابی روی اون داشته باشم. سریع دگمه شلوار م رو باز کردم و به پائین کشیدمش و از پام درآوردم. حالا کاملاً لخت جلوی سیاوش بودم. همون مردی که تا چند ساعت پیش اصلاً ندیده بودم و نمی شناختمش. توی چند ساعت زندگی آدم چقدر می تونه تغییر کنه. من که بجز شوهرم به هیچ مردی نگاه نمی کردم الان لخت جلو سیاوش بودم و با تمام وجود می خواستم باهاش سکس کنم. سیاوش همنطور که نشسته بود کمرم رو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد و شروع به لیسیدن و بوسیدن شکم و دور نافم کرد و موقعی که اون اینکار رو می کرد من دستم توی موهاش بود و نوازشش می کردم. همزمان با اینکار دستهاش رو باسنم می کشید ، نوازش می کرد و فشارشون می داد. این بار انگشت اون به سمت مقعدم رفت و آهسته انگشت کوچکش رو اون تو فرو کرد. لیسیدن نافم و ور رفتش با مقعدم بقدری برام لذتبخش بود که لرزشی در بدنم افتاد و ناخداگاه از روی لذت گفتم: «اوووه، خدا» این اولین بار بود که کسی داشت با مقعدم ور می رفت. من هیچوقت به شوهرم اجازه نداده بودم به اون نزدیک بشه. اما احساس انگشت سیاوش که توی مقعدم می چرخید یک حس جادویی بود. سعی کردم وقتی انگشت سیاوش به آهستگی توی کونم فرو می رفت مقعدم رو شل کنم. من آهسته دستم رو به سمت پائین بردم و کیر داغش رو گرفتم. وقتی دید من با دستم کیرش رو گرفتم دستهاش رو از روی من برداشت و منو به سمت پائین کشید تا بین پاهاش بر روی زمین توالت، رو زانوهام بشینم. همه چیزی که الان می خواستم ارضاکردن سیاوش بود. اون دستش رو پشت گردنم گذاشت و سعی کرد که سرم رو به نزدیکی کیرش ببره. من سرم رو به عقب کشیدم و توی چشمهاش نگاه کردم و بدون اینکه چیزی بگم و فقط با نگاهم بهش فهموندم: « من اینکار رو دوست ندارم» من هیچوقت کیر شوهرم رو توی دهنم نکرده بودم. بودم. وقتی اون دید که من با نگاهم دارم بهش التماس می کنم که با من اینکار رو نکنه او سرم رو ول کرد. من یک کمی متعجب شدم از اینکه اون بدون اینکه اصراری کنه ولم کرد و از خواسته اش دست کشید. توی اون لحظه سر یک دوراهی گیر کرده بودم که کیرش رو توی دهنم بکنم یا نه و توی احساسات مختلفی که منو دربرگرفته بود غوطه ور بودم. اما می دونستم که اگه تمایلی به خوردن کیرش ندارم باید همون لحظه از جام بلند شم. اما به جاش با خیره شدن به کیره گنده اون که جلو صورتم بود تصمیم دیگه ای گرفتم. وقتی سیاوش دید من به کیرش زل ردم و از جام بلند نمیشم دوباره دستش رو پشت گردنم گذاشت و یک کمی فشار داد. من مقاومت کردم . اما وقتی یک کمی فشارش رو زیاد تر کرد سرم جلوتر رفت و یهویی سر صورتی بزرگ کیرش رفت توی دهنم. بعد از این سیاوش دستش رو از پشت سرم برداشت. طبیعتاً من سرم رو به عقب کشیدم اما با کمال تعجب متوجه شدم بو و مزه کیر اون برای من خوشاینده. پس سرم رو کامل به عقب نبردم که سرش از دهنم دربیاد. بلکه به آرومی لبهام رو بازتر کردم تا مقدار بیشتری از کیرش رو توی دهنم جا بدم. بعد زبونم رو به دور کیرش چرخوندم و روی بخش هایی از کیرش که توی دهنم بود کشیدم. می تونستم احساس کنم سیاوش از این حرکت من داره لذت می بره و صدای آه آهسته ای رو که از روی هوس بود از دهنش شنیدم. از کارم احساس غرور می کردم که تونستم همون اولین بار که ساک میزنم روی پارتنرم چنین حسی رو بوجود بیارم. بعدش اونو از دهنم بیرون آوردم و شروع کردم زبونم رو از نوک کیرش تا به پائین کشیدن و چرخوندن. این کار رو بارها و بارها تکرار کردم و همه قسمتهای کیرش رو کامل لیسیدم. بعد دوباره کیرش رو توی دهنم کردم و مکیدمش. این بار فقط سر صورتی کیرش توی دهنم نبود بلکه هر چقدر از اون رو که می تونستم داشتم میخوردم. وقتی بیشتر کیرش رو مکیدم صدای آه و ناله سیاوش بیشتر شد و که همین سرو صداش منو تشویق می کرد بهتر بخورمش. بعد سیاوش سرم رو توی دستهاش گرفت و شروع کرد خودش رو همزمان با خوردن کیرش توسط من توی دهنم جلو عقب کردن. من برای ثابت موندن خودم هر دو تا دستهام رو روی رونهای پشم آلودش گذاشته بودم و فشارش می دادم که ترشح پیش آبش رو توی دهنم حس کردم. با وجود اینکه کمی شور بودن اما برای من در ان لحظه مثل قطراتی از آب بهشت بود. من سعی کردم حرکت سرم رو با تکونهایی که سیاوش به خودش می داد هماهنگ کنم. احساس کردم سر کیرش که توی دهنم بود داره بزرگتر میشه. الان می دونستم سیاوش ممکنه هر لحظه ارضاء بشه. سرم رو عقب کشیدم چون نمی خواستم توی دهنم ارضاء بشه. سیاوش فهمید و اجازه داد سرم رو عقب بکشم اما دستش که پشت گردنم بود رو برنداشت و برعکس محکمتر گرفتش. حالا داشتم با دستم براش جق می زدم و اون سرم رو نردیک به کیرش نگه داشته بود. کیرش به قدری بزرگ بود که با دو تا دستم هم نمی تونستم کامل نگهش دارم. با علاقه و حوصله داشتم کیرش رو با دستهام می مالیدم. آه های از روی لذت اون منو تشویق می کرد که مجکم تر کیرش رو بگیرم و بمالم. بعد شروع به فشار دادن سر کیرش با دستم کردم و به یک دقیقه نکشید که سیاوش مستقیماً روی صورت من ارضاء شد. آب کیرش انگار که از یک فواره داره بیرون میاد رو صورت من پاشیده شد. کمتر از یک ساعت پیش سیاوش بعد از اینکه منو کرد آبش رو روی شکمم ریخته بود و حالا روی صورت و لبهام ارضاء شده بود. بیرون آمدن کامل آبش نزدیک یک دقیقه طول کشید که در تمام این مدت من کیرشو با دو تا دستهام گرفته بودم. و سرآخر گردنمو ول کرد و به پشت توالتی که روش نشسته بود تکیه کرد تا نفس بگیره. من درحالی که صورتم پر از آب منی سیاوش بود پاشدم و به خودم توی آینه نگاه کردم. شبیه جنده هایی که عکسشون توی اینترنت بود شده بودم. آب منی سیاوش رو با یک انگشتم از روی صورت پاک کردم و با تردید نوک انگشتم رو توی دهنم گذاشتم و لیسیدم. اصلاً نمی دونم چرا اینکار رو کردم. اما لحظه ای بعد، یک کمی دیگه از آب سیاوش رو از قسمت دیگه ای صورتم برداشتم و دوباره انگشتم رو لیسیدم. از توی آینه می تونستم ببینم سیاوش داره با لبخند نگاهم می کنه و احساس غرور داره از اینکه می بینه من دارم آب کیرش رو از روی صورتم بر میدارم و میخورم. اینبار به سمت سیاوش برگشتم و اغواگرانه توی چشماش خیره شدم و خیلی آروم یک کمی از آب کیرش رو که روی چونه ام احساسش می کردم رو با انگشتم برداشتم، توی دهنم بردم و انگشتم رو لیسیدم. خوردن آب سیاوش از روی صورتم منو حسابی حشری کرده بود. هر دو تامون با شهوت به همدیگه خیره شده بودیم. سیاوش روی توالت و من لخت روبروش به فاصله کمی ازش ایستاده بودم.
-« دام دام دام دام»
هر دو ما با شنیدن این صدا از حس خودمون بیرون اومدیم و به دنیای واقعی برگشتیم ، یکی به در توالت ضربه میزد. با خودم گفتم: «این کی ممکنه باشه؟ چی شده؟» هر دو ما از جای خودمون بلند شدیم و با ترس و استرس به همدیگه نگاه کردیم. سیاوش در حالی که شلوارکش رو از روی زمین بر می داشت و می پوشید پرسید:« کیه؟» من هم شلوارم و بلوزم رو برداشتم و سعی کردم بپوشم. هیچکس جواب نداد. من خیلی ترسیده بودم. برای یک لحظه فکر کردم شوهرم بهروزه. می دونستم اگه باهاش در این شرایط روبرو بشم بطور وحشتناکی احساس شرمندگی و گناه خواهم داشت. سیاوش می خواست آرومم کنه که دوباره:
-« دام دام دام دام»
دوباره یک نفر در زد. من از سیاوش دور شدم. اون کمی عصبانی بود و به من اشاره کرد که برم پشت در. بعد آهسته در رو باز کرد و دید که یک مرد سی و چند ساله که یونیفرم نگهبانها رو پوشیده پشت در هست. توی یک دستش یک باتوم و توی دست دیگرش یک بیسیم بود. سیاوش سعی کرد اونو هل بده عقب که یهو یک نفر از اونطرف بیسیم گفت : «اونجا همه چیز مرتبه؟» و سیاوش دیگه هلش نداد اما در حالی که سفت جلو در ایستاده بود ازش پرسید:«چی می خوای؟» به نظر می رسید مردی که یونیفرم نگهبان ها رو به تن داشت و می دونست که سیاوش اینجا تنها نیست پرسید:« اینجا چی قایم کردی؟ » سیاوش صداش رو کمی بلند تر کرد و گفت : « هیچی اینجا نیست، برو پی کارت.» مرد درحالی که بیسیمش رو به دهنش نزدیک می کرد گفت :« توی این قطار یه دزدی اتفاق افتاده و ما باید همه جا رو بگردیم. اگر نگذاری اون تو رو بببینم مجبورم بقیه رو صدا کنم.» سیاوش مجبور شد بیاد عقب. وقتی که مرد اومد تو و منو اونجا پشت در دید می خواست زمین دهن باز کنه و من برم اون تو، گریم گرفته بود. مرد دید من فقط با یک بلوز که برجستگی نوک سینه هام معلوم بود و یک شلوارجذب که حدود باسن و رونهام رو معلوم می کرد پشت در توالت قایم شدم. بدون اینکه چیز بگه باتومش رو آروم روی گونه ام گذاشت و آهسته به سمت پائین آورد. وقتی روی گردنم رسید همونجا مکث کرد. سیاوش در این حین بیحرکت بود و فقط نگاه می کرد. پرسید: « شما دو تا اینجا دارید چه غلطی می کنید؟» در این لحظه سیاوش که خیلی از اون مرد قوی هیکل تر بود یقه اش رو گرفت و به در چسبوندش. مرد دوباره بیسیمش رو نزدیک دهنش برد و تهدید کرد: «دوست داری بقیه همکارام رو هم صدا کنم بیان اینجا؟» باخودم گفتم این دو تا اگه الان با هم دیگه یک دعوا راه بندازن، کسی آبروش این وسط میره فقط منم. پس دست سیاوش رو گرفتم و سعی کردم از مرد نگهبان جداش کنم. سیاوش نگران و عصبی به نظر می رسید، نگاهی به من انداخت و یک قدم به عقب رفت. مرد نگهبان دوباره جلو من ایستاد و اینبار با جسارت و پررویی بیشتری به بدنم نگاه کرد. بعد باتومش رو روی یکی از سینه هام گذاشت و اون رو باهاش مالید و وقتی نوک سینه ام رو از روی بلوزم تحریک کرد آهی کشیدم. من به سیاوش نگاه کردم و با نگاهم بهش فهموندم که طوری نیست و با این که این مرد اینجوری باهام ور بره مشکلی ندارم. توی اون شب عجیب و غریب من تا حالا کارهایی رو کرده بودم که فکرش رو هم نمی کردم توی عمرم مرتکب اونها بشم. پس اگه با یک کمی ور رفتن با بدنم این مرد ما رو ول می کنه و میره بهتره همکاری کنم. فقط یک کمی مالوندن هست و نه چیز دیگه. هرچی باشه از خیانت و کس دادن به یکی غیر شوهرم که بدتر نیست. مرد باتومش رو روی سینه دیگرم گردوند و دوباره و دوباره این کار رو تکرار کرد. ازم پرسید: « این مرد کیه؟ بهش نمی خوره که شوهرت باشه.» در همین حال باتوم رو از بین یقه بلوزم به بین دو سینه هام کشید و من از احساس اون روی بدنم لرزشی توی تنم افتاد. دوباره ازم پرسید:« اون کیه؟» در این حال نزدیک من شد و با دستش گردن و موهام رو نوازش کرد و توی چشمام خیره شد. تقریباً هم قد من بود. تمام جرائتم رو جمع کردم و آهسته گفتم: «بابامه!» و بعدش به سیاوش نگاه کردم. چشمهای سیاوش از حیرت گشاد شد. مرد نگهبان و حتی خود من هم از چیزی که گفته بودم شکه شده بودیم. با توجه به اینکه اون مرد حتماً قبل از در زدنش صداهایی از سکس من و سیاوش شنیده بود با این حرف من داشت به این فکر می کرد که همین الان یک پدر و دختر رو توی توالت قطار در حال سکس با همدیگه غافلگیر کرده. چیزی که خیلی نادر بوده و شاید توی ایام خدمتش نمی تونست دیگه هیچوقت شاهد چنین صحنه ای باشه. واقعاً نمی دونم چرا اون لحظه گفتم سیاوش بابامه. همون لحظه که اینو گفتم پشیمون شدم و لب پائینیم رو به دوندون گرفتم. شاید دستپاچه شدن ، شهوت و فشارهایی که توی اون موقعیت به من وارد می شد عقلم رو از کار انداخته بود. مرد گفت: «واقعاً ؟ اوه، پدر و دختر؟» مرد با ناباوری به من و سیاوش نگاه کرد. تردید داشتم چیزی بگم و کار رو خراب تر این چیزی که هست کنم. قبل از اینکه بتونیم چیز دیگه ای بگیم کسی از اونطرف بیسیم مرد دوباره پرسید:« اونجا همه چیز مرتبه؟» من و سیاوش هر دو به نگهبان خیره شدیم. اون از سیاوش پرسید: « بهش چی بگم؟ بگم یک دختر داره به باباش توی توالت کس میده؟ » سیاوش ازش پرسید:«رک و راست بگو از ما چی می خوای؟» مرد به من نگاه کرد و به سیاوش گفت:«دخترت رو میخوام» در همین حین باتومش رو از روی سینه هام به لای پام کشید و کمی روی کسم گردوند. وقتی اون رو روی کسم مالید ناخودآگاه آه بلندی کشیدم. سیاوش به مرد گفت: «با من بیا بیرون تا صحبت کنیم» و به من هم گفت: « تو همینجا بمون» اونها بیرون رفتند و من حیران و نگران بودم و نمی دونستم که چه اتفاقی داره میافته؟ چند دقیقه بعد سیاوش اومد تو. خوشحال Q W شدم که دیدم تنهاست. مجکم بغلش کردم و بهش گفتم :
-« می دونستم که یک راهی پیدا می کنی»
-« صبر کن. نگهبانه هنوز اون بیرونه. » خودم رو عقب کشیدم و با حیرت گفتم:
-« چی؟!» سیاوش گفت :
-« مفصل باهاش صحبت کردم. ببین ، خبر خوب اینه که تو قرار نیست بهش کس بدی . فقط لخت می شی و با دستهات براش جق می زنی » دوباره تقریباً داد زدم:
-« چی ؟!»
به چشمهای سیاوش نگاه کردم. به نظر می رسید اون هم مثل من نگران و ناراحت هست. بهم گفت که توی صحبتهاش با اون مرد همه تلاشش رو کرده و حتی بهش پول پیشنهاد کرده اما هیچ جور دیگه ای نتونست راضیش کنه و الان دیگه هیچ گزینه دیگه ای نیست. ظاهراً هیچ جوره این مرد نگهبان نتونسته بود این فرصت رو که یک دختر رو جلوی پدرش لخت کنه و باهاش حال کنه از دست بده. بعد از این صحبتهای سیاوش کمی آروم شدم.
-ازش پرسیدم :« من الان باید لخت بشم؟» اون جواب داد:
-« بله. اون توی صحبتهاش روی این یک مورد خیلی اصرار می کرد.» یک دفعه نگهبانه از بیرون توالت صداش در اومد:
-« من وقت زیادی ندارم. زودتر!» سیاوش به من گقت:
-« اون هیچ جوره کوتاه نمیاد. بیا این کار رو تموم کنیم. »
و شروع به درآوردن بلوز و شلوارم کرد تا کامل لختم کنه. این سومین بار در اون شب بود که من جلو سیاوش لخت می شدم. وقتی لخت شدم آروم لبهام روبوسید و بعد در رو باز کرد و وقتی مرد نگهبان به داخل توالت اومد در رو پشت سرش بست. و زمانی که بدن لخت و سکسی منو دید چشمهاش داشت از حدقه بیرون میزد. جا گرفتن سه نفر توی اون توالت کوچک خیلی سخت بود پس وقتی به داخل اومد جلو من و به فاصله کمی از من ایستاد. سیاوش که در این هنگام پشت من قرار گرفته بود، بهش گفت: « خب ، زودباش» مرد یک دستش رو روی سینم گذاشت و با دست دیگرش شروع به باز کردن دگمه و زیپ شلوارش کرد. وقتی که با دستش سینه ام رو فشار داد و نوکش رو کشید ناخودآگاه عقب رفتم و به سیاوش چسبیدم. اون بعدش دستم رو گرفت و روی کیرش گذاشت. کیرش به اندازه سیاوش بزرگ نبود ولی بدک هم نبود. سیاوش دستهاش رو روی کمرم گذاشته بود. داشتم حشری می شدم. من شروع کردم باسنم رو به سیاوش چسبوندن و بهش مالیدن و همزمان کیر نگهبان رو هم توی دستم هام گرفته بودم و فشارش می دادم تا بزرگتر بشه. مرد شروع کرد به مالیدن سینه هام با هر دو دستش کرد و اونها رو حسابی می چلوند. من برجستگی کیر سیاوش رو که توی شلوارش بود رو با باسنم جس می کردم. اما چند لحظه بعد احساس کردم کیر لختش روی باسنم کشیده میشه و وقتی برگشتم و نگاهش کردم متوجه شدم اون رو از توی شلوارش درآورده و دیدم که بطور کامل راست شده. احساس کردم عاشق این کیر شدم. همون کیری که توی دو سه ساعت دوبار ارضاء شده و یک عالمه آب ازش بیرون ریخته بود ولی حالا دوباره ایستاده و اعلام حضور می کرد. یک دستم رو به پشتم بردم و کیر سیاوش رو گرفتم. حالا توی هر کدام از دستهام یک کیر داشتم و می مالیدمشون. احساس کردم حسابی برانگیخته شدم کسم خیس شده بود و زبونم رو روی لبهام می چرخوندم. مرد نگهبان از فرصت استفاده کرد و لبهاش رو روی لبهای من گذاشت شروع به مکیدن لبها و زبونم کرد. خیلی داغ تر از این بودم که بتونم جلو این کارش رو بگیرم. در عوض به جای اینکه مانعش بشم خودم هم زبونم رو توی دهنش کردم و واردارش کردم اون رو حسابی بمکه. سیاوش سینه هام رو از پشت گرفت و شروع و به مالیدنشون کرد. من هم باسنم رو به کیرش می مالیدم و نگهبان هم لبهام رو می خورد. بعد سیاوش به نگهبان اشاره کرد که روی توالت فرنگی بشینه. وقتی اون نشست من بصورت داگی خم شدم و به مالیدن کیرش ادامه دادم. سیاوش پشت سر من قرارگرفت و سعی کرد پاهایم رو از هم باز کنه . وقتی باهاش همکاری کردم و کمی بیشتر و بیشتر پاهام رو از هم باز کردم همون لحظه ای بود که سیاوش یکهو تموم کیرش رو از پشت توی کسم فرو کرد. آهی از ته دل کشیدم. کمی هم دردم اومد وقتی کیر بزرگش کسم رو دوباره پر کرد. نگهبان سرم رو به طرف خودش کشید دوباره لبهام رو توی لبهاش گرفت تا صدام خفه بشه و تموم قطار نفهمن که من دارم کس می دم. از طرفی هم شاید برای سوء استفاده از موقعیت و لذت بردن خودش داشت اینکار رو می کرد، نمی دونم. بعد برای چند لحظه خوردن لبهام رو متوقف کرد، توی چشمهام نگاه کرد و گفت:« دختر ، چقدر خوب به بابات کس میدی ، عالیه ، نوش جون هر دو تایی تون» از روی نفس نفس هایی که از دیدن این صحنه می زد حدس می زدم که توی عمرش، چنین موقعیت شهوت آلودی رو تجربه نکرده بود. دوباره شروع به بوسیدن گونه ها و لبهام کرد. سیاوش کمرم رو با دستهاش گرفت و ضربه های محکم تری توی کسم می زد. با هر ضربه محکمی که سیاوش توی کس می زد من لبهای مرد نگهبان رو گاز می گرفتم و توی دهنش آه و ناله می کردم و سینه هام تکون تکون می خورد. در این لحظه وقتی که دستم رو روی نوک کیر نگهیان کشیدم متوجه شدم که پیش آب اون داره از کیرش میاد بیرون. همانطور که داشتیم همدیگه رو می بوسیدیم؛ بین بوسه هاش شروع کرد به التماس کردن .
-« دختر جون ، لطغاً یک بار کیرم رو ساک بزن ، تو رو خدا فقط یکبار بکنش توی دهنت . لطفاً . خیلی می خوام!»
احساس غرور کردم و خوشم اومد از اینکه این نگهبان اینجوری داره خواهش و التماس می منه که یک کاری براش انجام بدم. آه بلندی از روی لذت کشیدم به پائین نگاه کردم و کیرش رو با دستم گرفتم. احساس کردم سر کیرش بطور غیر طبیعی بزرگ هست. یک کمی بیشتر به پائین خم شدم و همینطور که سیاوش داشت کسم رو آهسته و پیوسته می کرد سر کسر نگهبان رو با زبونم لیسیدم. نگهبان با اینکارم سرش رو به عقب برد و بلند گفت: « آه، دختر!» و با این کارش تشویقم کرد تا دوباره برگردم و سر کیرش رو بلیسم اما اینبار یکدفعه سرم رو گرفت و به پائین فشار داد و اینطوری بود که کیرش یهویی رفت توی دهنم. احساس کردم کل دهنم با کیرش پر شد. فکر می کردم چون قبلاً گفته بودم از این کار خوشم نمیاد سیاوش نمی ذاره این مرد کیرش رو توی دهن من ببره ولی اون اصلاً هیچ کاری نکرد و فقط به فکر کردن کسم بود و انگار توی یک دنیای دیگه سیر می کرد. من یک کمی مقاومت کردم و سعی کردم سرم رو عقب بکشم اما مرد نگهبان سرم رو محکم گرفته بود. سر انجام دست از مقاومت کشیدم اما اون نمی خواست بس کنه. من نمی دونم اون لحظه چم شده بود ولی یک دفعه شروع کردم به لیسیدن و گردوندن زبونم روی کیر اون. مرد نگهبان داشت کیف می کرد اون دستم رو گرفت و انگشت هام رو به زیر تخم هاش بود و وقتی کیرش توی دهنم بود و می مکیدمش و اونجا رو فشار می داد. سیاوش هنوز پشت من بود و داشت کسم رو می کرد و هنوز هیچ نشانه ای از از نزدیک بودن ارضای اون نمی دیدم. با خودم گفتم مگه میشه یه نفر اینقدر طولانی سکس کنه و ارضاء نشه؟ حالا من همزمان با اینکه مرد کیرش رو سریعتر توی دهنم جلو عقب می کرد با دستم تخمهاش رو هم می مالیدم. با دیدن حال و احوال و صداهایی که ازش می شنیدم می دونستم هر لحطه اون ممکنه ارضا بشه. نمی خواستم توی دهنم ارضا بشه. پس سعی کردم سرم رو عقب بگشم ولی مرد موهام رو گرفت و سرم رو به کیرش بیشتر و بیشتر فشرد و چند لحظه بعد درست توی دهنم ارضا شد. اون تا آخرین لحظه که داشت آبش رو توی دهنم می پاشید سرم رو محکم نگه داشت و درست وقتی کارش تموم شد رهام کرد. من بلافاصله سرم رو عقب بردم کیرش از توی دهنم بیرون اومد، شروع به سرفه کردم و همه آب کیری که توی دهنم بود رو روی زمین تف کردم. سیاوش هنوز داشت منو از پشت می کرد و منم با کمی تمرکز خودم رو آروم و همزمان با تکون های اون حرکت می دادم. حس می کرد دیواره های کسم کش اومده تا بتونه خودش رو با سایز کیر سیاوش تطبیق بده. در این لحظه سیاوش دوباره سینه هام رو گرفت و فشار داد و من هم خودم رو کش دادم و وقتی دوباره باسنم رو به اون کوبیدم ارضاء شدم. از شدت لذت چشم هام رو بستم و کیر سیاوش رو که به آرومی توس کسم تکون تکون می داد با تمام وجودم حس می کردم. وقتی چشمهام رو باز کردم دیدم که مرد نشسته روی توالت بروی من لبخند می زنه و به کس دادن من به فردی که فکر می کنه پدرم هست نگاه می کنه. یک دفعه میل غریبی رو حس کردم دستش رو گرفت و به طرف خودم کشیدمش و دوباره شروع کردم به خوردن لبهاش. اینطوری داشتم کاری می کردم که مزه آب کیرش رو که توی دهنم ریخته بود رو بچشه. برعکس چیزی که انتظار داشتم اون نه تنها خودش رو کنار نکشید و بدش نیامد بلکه متقابلاً لبهام رو خورد و زبونم رو هم حسابی با زبونش لیسید. ما یک چند لحظه ای دیگه به بوسیدن همدیگه ادامه دادیم تا اینکه سیاوش ضربه یا به باسن من زد و کمی موهام رو کشید تا توجهم رو به خودش جلب کنه. متوجه شدم که نزدیک ارضا شدن هست. اون کیر ش رو از کسم بیرون کشید منو به سمت خودش برگردوند و بهم گفت: « دهنت رو باز کن!» من مثل یک برده جلوش زانو زدم دهنم رو باز کردم تا اون کیرشو توی دهنم بذاره. بعد همون کاری که با مرد نگهبان کرده بودم با سیاوش هم انجام دادم بعنی تخم هاش رو توی دستام گرفتم آهسته مالیدمش و زبونم رو وقتی کیرش توی دهنم بود به نوکش مالیدم. با خودم کنار اومده بودم که همه آب سیاوش رو تا فطره آخرش بخورم . پس وقتی اون کم کم شروع به ریختن آبش توی دهنم کرد دقیقاً همین کار رو کردم. سیاوش آبش رو توی دهنم می ریخت و من همون لحظه که آبش میجهید همش رو قورت می دادم. کیر سیاوش توی دهنم آروم گرفت بعد یک کمی دیگه سفت شد و باقیمانده آبش رو هم همونجا خالی کرد. بعد کیرش رو از دهنم بیرون کشید. وقتی دیدم یک چند قطره دیگه داره از کیرش بیرون میچکه سریع جلو رفتم کیرش رو دوباره توی دهنم گرفتم و اون چند قطره رو هم خوردم. مرد نگهبان سریع شلوارشو بالا کشید و برای آخرین بار دستی رو سینه های من که با بی حالی روی کف توالت نشسته بودم کشید و بیرون رفت. با کمال تعجب دیدم که سیاوش هم بدون اینکه به من توجهی کنه شلوارک و زیرپوشش رو پوشید و از اونجا رفت. خالا من تنها و لخت روی کف اون توالت نشسته بودم. همه جای تنم بوی عرق و آب گیر می داد. همون لحظه بود که فهمیدم اینجا چه اتفاقی افتاده توی اون توالت درست مثل یک فاجشه دو تا مرد از من کام گرفته و بعد ولم کرده بودند. قسمت ترسناکش هم این بود که متاسفانه از اینکه مثل یک جنده منو کرده بودن خوشم اومده بود. با تصور موقعیت عجیبی که توش بودم خندم گرفت و یواش از جام بلندشدم. لباسهام رو پوشیدم و از اونجا خارج شدم اومدم توی کوپه و متوجه شدم سیاوش اونجا نیست. یک حوله و یک سری لباس تازه از توی ساکم برداشتم و دوباره به توالت برگشتم. وقتی دوباره به اونجا رفتم لخت شدم روی توالت فرنگی نشستم و بدنم رو با شیلنگ آب اونجا شستم. با کمال تعجب فهمیدم که از بوی عرق و آب کیری که بدنم میداد خوشم اومده. به نظر می رسید توی همین چند ساعت بدجوری به این بوی بدنم معتاد شده بودم . ولی با این وجود باید میشستمش. از اینکه سیاوش و اون مرد نگهبان منو لخت و نشسته روی کف اون توالت رها کرده بودند احساس بدی به من دست داده بود. تصمیم گرفتم تا بیشتر از این سقوط نکردم کم کم فکر این کیرهای جدیدی رو که تجربه کرده بودم از ذهنم بیرون کنم و به زندگی با شوهرم متمرکز بشم. اما تجربه های جدید سکسی که یاد گرفته بودم رو توی عشقبازی با سکس با شوهرم امتحان کنم.
اینجا بود که داستان نسترن تمام شد. در تمام مدتی که اون این ماجراها رو برام تعریف می کرد لخت توی بغل من بود و همه جای بدنش رو می مالیدم و با تحریک کردن بیشتر تشویقش می کردم که با جزئیات تمام لحظاتی شهوتناکی را که تجربه کرده بود برام تعریف کنه. بعدش روش خوابیدم و در همون حال که سینه هاش رو می خوردم حسابی کردمش و تمام آبم رو وقتی همزمان با همدیگه ارضاء شدیم توی کسش ریختم.

نوشته: بهروز 1Q

ادامه...


👍 46
👎 2
89901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906018
2022-12-09 03:15:18 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

906022
2022-12-09 04:03:22 +0330 +0330

داستان قشنگی بود از لحاظ سکسی ولی در واقعیت بدیش همین هست که بعضی چیزها و تابوها نباید بشکنه که بعدش یکی زیادی شیفته میشه و یکی هم با تمام وجود از خودش و همسرش متنفر میشه و همین که فانتزی بی‌غیرتی بعضاً کار دست طرفین میده و زیاد بوده که به جدایی و هرزگی کشیده و بیشتر متلاشی شدن زندگی ها هست
امیدوارم شما به تباهی و … نرسید و تمام و زندگی خوب و فقط یک خاطره بماند نه گرایش جدید

4 ❤️

906023
2022-12-09 04:12:15 +0330 +0330

داستان قشنگی بود از لحاظ سکسی ولی در واقعیت بدیش همین هست که بعضی چیزها و تابوها نباید بشکنه که بعدش یکی زیادی شیفته میشه و یکی هم با تمام وجود از خودش و همسرش متنفر میشه و همین که فانتزی بی‌غیرتی بعضاً کار دست طرفین میده و زیاد بوده که به جدایی و هرزگی کشیده و بیشتر متلاشی شدن زندگی ها هست
امیدوارم شما به تباهی و … نرسید و تمام و زندگی خوب و فقط یک خاطره بماند نه گرایش جدید

0 ❤️

906048
2022-12-09 09:58:29 +0330 +0330

داستانت واقعاً زیبا و خوبه لطفا همینطوری خوب جلو ببرش ای کاش تو ادامه شاهد سکس نسترن و سیاوش باشیم جلوی بهروز

1 ❤️

906062
2022-12-09 13:24:47 +0330 +0330

عالی بود مرسی ادامه بده قشنگ مینویسی

0 ❤️

906068
2022-12-09 14:37:49 +0330 +0330

این دیگه کسشعر بود توی دستشویی قطار سه نفر بیخیال بابا حالا کوپه قابل قبوله ولی دستشویی نه

1 ❤️

906324
2022-12-11 18:01:57 +0330 +0330

منکه لایک دادم، ولی قسمتای قبل قوی‌تر بود به نظرم!

0 ❤️

906424
2022-12-12 13:28:22 +0330 +0330

لایک خالی👍🏻

0 ❤️

906552
2022-12-13 13:07:22 +0330 +0330

ادامه نداره؟

0 ❤️

906631
2022-12-14 03:18:46 +0330 +0330

نتیجه اخلاقی هرکی زنش کیرشو نمیخوره کون نمیده ابشو نمیزاره بریزه رو صورتش یا نمیخوره زنشو بده یکی دیگه بکنه خخخخ ریدم تو فانتزیت جقی

0 ❤️

906977
2022-12-16 14:50:02 +0330 +0330

چرا ادامه نمیدی؟

0 ❤️

907191
2022-12-18 08:48:43 +0330 +0330

عالی بود مرد
دعا کن من هم بتونم تجربه ش کنم

1 ❤️

907531
2022-12-21 02:29:36 +0330 +0330

عالی و پرفکت بود من که ارضا شدم فکر کنم از نظر نوشتاری به شخص آقای ایرانی شبیه بود چون من اینگونه داستان‌ها رو تو لوتی خوندم اگه ایرانی ها هم اینجوری مینوشتن عالی بود

1 ❤️

907626
2022-12-22 00:22:21 +0330 +0330

چرا ادامه نمیدی شما که انقدر خوب مینوسی . چرا همیشه هر کی که داستان چرتی داره هر روز مینویسه و طولانی هم هست ولی داستان های که خوبن مثل داستان شما یا دیر میزاری یا کلا ادامه نمیدی

1 ❤️

908454
2022-12-28 01:34:04 +0330 +0330

باحال بود دمت گرم داستان ردیفی بود
نمیدونم چرا از این کیسا به پست ما نمیخوره😂😂😂

0 ❤️

909804
2023-01-07 20:44:50 +0330 +0330

یکی از بهترین داستانهایی که خوندم بود خیلی خوب بود…من خودم واقعی تجربشو داشتیم … اگر خودت و خانومت از نظر فکری امادگیشو داشته باشین هیچوقت ب مشکل نمیخورین البته نفر سوم مطمعن هم فراموش نشه

1 ❤️

912415
2023-01-27 08:42:07 +0330 +0330

چرا وقتی داستان خوبی داری همه تعریف میکنن ازش دیگه ادامه نمیدی من خودم الان چند وقته منتظرم بزاری ادامه داستان رو لطفا ادامه بده و به نظر مخاطب های داستانی که نوشتی احترام بزار منتظریم پر قدرت ادامه بدی

1 ❤️

912664
2023-01-29 02:54:28 +0330 +0330

خیلی خوب بود ادامشو بزار

0 ❤️

915497
2023-02-16 09:28:31 +0330 +0330

دو ماه گذشت از قسمت چهارم لطفا ادامه بده دیگه

0 ❤️

962529
2023-12-16 17:24:35 +0330 +0330

بهترین… از داستان های دیگه ت هم معرفی کن

0 ❤️