پسردایی نامرد من

1390/03/22

سلام من اسمم هستيه 25 سالمه و متاهلم يه دختر 3 ساله دارم خيلي وقته كه ميام اين سايت و داستاناش رو ميخونم اما هيچ وقت فكر نمي كردم يه روز منم مجبور بشم بزرگترين اتفاق تلخ زندگي ام رو بنويسم
زياد حاشيه نميرم اجازه بدين ماجرايي كه برام اتفاق افتاد رو بگم
من تو يكي از شهر هاي شرقي كشور زندگي مي كنم اين ماجراييكه ميخوام بگم از پاييز 89 شرع شد و تا همين چند شب پيش ادامه داشت نمي دونم شايدم ادامه پيدا كنه
من يه دايي داشتم كه تقريبا 20 سال پيش فوت شد اين دايي ام 4 تا پسر داره
از بچگي قرار بود من با پسر دايي دوميم ازدواج كنيم كه خوب به دلايلي نشد البته اينم بگم كه الان اون ازدواج كرده و يه پسر داره اما ماجراي من مربوط به برادر اونه كه اسمش فرهاده . اوايل مهرماه 89 اون يكي دايي ام فوت شد و من برا مراسمش مجبور شدم برم شهرستان
اين رو بگم كه من خيلي تو برخورد با مردا راحتم اما هيچ وقت دست از پا خطا نكردم روز مراسم هفتم دايي بود كه پسر دايي ام فرهاد اومد و به من گفت كه شماره موبايلم رو ميخواد تادرباره يه مشكلي كه براش پيش اومده با من مشورت كنه و منم چون معمولا همه فاميل وقتي سنگ صبور ميخواستن كنارشون بودم و هيچ وقت صحبتهاشون رو به كسي نمي گفتم قبول كردم و شماره ام رو بهش دادم البته اين رو هم بگم كه جريان رو برا شوهرم تعريف كردم چون شديدا مخالف مخفي كاري تو زندگي هستم
اين جريان گذشتتا بعد دو روز فرهاد زنگ زد به گوشي ام و از من خواست تا صحبت هاش رو به شوهرم كه اسمش اميره نگم منم قبول كردم و اونم شروع كرد به درد دل كه آره من عاشق يه دختري بودم كه برادرم فرشاد هم اون رو ميخواسته و من به خاطر داداش به اون چيزينگفتم و خلاصه نه داداشم با اون دختر ازدواج كرد و نه من تونستم بهش برسم و حالا هر وقت اون دختر رو ميبينم دلم آتيش ميگيره و از اين حرفا
منم بهش گفتم مطمئن باش اون اگه تو رو ميخواست يا بهت مي گفت يا بعد از ازدواج فرشاد برات صبر مي كرد مطمئن باشاون فرشاد رو ميخواسته كه بعد ازدواج اون بلافاصله اون دختر هم ازدواج كرده و توهم بهتره ديگه از فكر اون بياي بيرن و ازلين حرفا برا دلدلريش گفتم
اما چون دخترم خيلي گريه مي كرد خيلي زود مجبور شدم قطع كنم ظهر وقتي شوهرم اومد جريان رو براش گفتم اونم خنديد و گفت دوباره افتادي تو دردسر حالا تا وقتي با خودش كنار نياد و از فكر اون بيرون نياد دست از تلفن كردن بر نمي داره
گفتم دلم نيومد بگم ديگه زنگ نزنه امير بيچاره همگقت مواظب باش به خودت لطمه نزنيبا اين دلسوزيات
منم قبول كردم اين رو هم بگم كه من خيلي هاتم و برعكس شوهرم خيلي سرد و البته انزال زودرس هم داره و چون كارش خيلي سنگينه ما خيلي كم باهم سكس داريم كه من خيلي به ندرت پيش مياد لذت ببرم و بعدش چون اون ديگه توانش رو نداره سكوت مي كنم اما چون همديگر رو خيلي دوست داريم با اين موضوع كنار اومدم با انكه برام خيلي سخته اماهيچ وقت مجبور به انجام كاريش نمي كنم و هميشه ظاهرم رو حفظ مي كنم و جوري نشون ميدم كه يعني به منم خيلي حال داده
زنگ زدنهاي فرهاد هر روز ادامه داشت تا كه يك روز فهميدم اون دختري كه عاشقش بوده من بودم و بعد از اون كار من مرتب قانع كردن اون بود كه من به اون و يا حتي فرشاد علاقه اي نداشتم و هميشه اون ها رو مثل برادرم دوستشون داشتم نه بيشتر كم كم تلفن زدن و صحبت كردن با من براش شد يه عادت درصورتي كه من داشتم عذاب مي كشيدم راستي اين رو يادم رفت كه بگم فرهاد 3 سال از من بزرگتره
بعد يك ماه از صحبت هاي ما قضيه به دوست دخترهاش كشيد و اينكه مي گفت من از اونا خسته شدم و ميخوام جدا بشم و تو بايد براي جبران نامردي كه در حق من كردي با من صحبت كني تا من بتونم اونا رو فراموش كنم ديگه واقعا خسته شده بودم اما چاره اي نبود فكر ميكردم با اين كارم به اون كمك مي كنم اما چون صحبت با تلفن برام سخت بود بهش قول دادم بيشتر بهش اسام اس بزنم اونم قبول كرد
اين جريانات ادامه داشت تا توي بهمن ماه شروع كرد با پررويي تمام جريان سكس هاش رو با دوست دخترهاش برام گفتن
كم كم از اينا منظورش رو به اونجايي رسوند كه بيا باهم سكس كنيم
واقعا داشتم كپ مي كردم كلي باهاش دعوا كردم و تا چند وقت به پياماش جواب ندادم اما اينم بگم چون من هميشه توي سكس با شوهرم مشكل داشتم وسوسه شده بودم اما وجدانم بهم اجازه نمي داد كه قبول كنم اونم وقتي كه ديد راضي نمي شم بهم قول داد كه اگه يه بار باهاش سكس اس ام اس كنم بي خيال من و زندگي ام و همه چيز بشه منم برا اينكه زودتر اين قضيه بخوابه قبول كردم و اونم شروع كرد به اس دادن
من بدبختم جواب ميدادم بعد چند تا پيام شروع كرد به زنگ زدن به گوشي ام راستي اين رو يادم رفته بود كه بگم اون موقع شوهرم مسافرت بود و من و دخترم خونه تنها بوديم البته اون نمي دونست
وقتي گوشي رو جواب دادم گفت فقط برا يه بار سكس تلفني كنيم و تموم منم قبول كردم اون صحبت مي كردو و مدام از من ميخواست قربون صدقه كيرش برم بگم بيا من رو بگا كه منم نمي گفتم بعد ده دقيقه صحبت دلم برا شوهرم و خودم سوخت و گوشي رو قطع كردم بلافاصله زنگ زد كه چرا قطع كردي منم دليلش رو گفتم و اونم شروع كرد به تهديد كه آره اگه نياي تا با هم سكس كنيم من تمام پيامات رو برا شوهرت مي فرستم و بيچاره اتن مي كنم اين رو هم بگم كه خانواده شوهرم از اون جانماز آبكش ها هستن خدايي اش خيلي ترسيدم هيچ وقت فكر نمي كردم كه اون تمام اين مدت هدفش بدست آوردن مدرك برا تهديد من باشه خيلي سعي كردم كه خودم رو راضي كنم كه باهاش سكس كنم اما نتونستم اونم وقتي ديد تسليم نمي شم و مدام پشت تلفن گريه مي كنم و ميگم آبروم بره بهتره از اون كه حيثيتم بره ديگه بي خيال اون قضيه شدو ديكه به كن زنگ نزد
فقط يه بار پيام داد و عذر خواهي كرد و گفت تمام اون حرفاش و كاراش از روي هوس بوده و الان پشيمونه منم قبول كردم و پيام هاي تهديدش رو همه پاك كردم
الان مي بينم كه چقدر ساده بودم اون ماجرا گذشت تا 10 روز پيش كه فرهاد با مامان و برادش فرشيد اومدن خونه مون مثلا براي ديدن يه دو روزي موندن بعدش رفتن مسافرت تو اين دو روز كه خونه بودن من همه اش سعي مي كردم كه زياد باهاش صحبت نكنم راستش حسابي مي ترسيدم بعد يه هفته از رفتنشون شوهرم برا يه ماموريت 10 روزه رفت و من دوباره با دخترم خونه تنها شدم 2 روز بعد رفتن اونا بود كه فرهاد و مامانش اومدن خونه ما ساعت 2 شب رسيدن و تا ساعت 4 صبح هم بيدار بودن موقع واب رخت خواب همه شون رو تو اتاق خواب مهمون پهن كردم و خودم و دخترم هم رفتيم تو اون يكي اتاق بخوابيم كه يه دفعه فرهاد گفت من خيلي گرممه ميخوام تو حال بخوابم
منم گفتم هرجور راحتي و رفتم تو اتاق و براي اينكه دخترم مشكل خوابگردي داره درب اتاق رو قفل كردم و خوابيدم ساعت هاي 5 بود كه يه دفعه ديدم يكي مدام با دستگيره در اتاق ور ميره اما چون قفل بود نمي تونست بازش كنه منم گفتم شايد چيزي از تو ساكش ميخواد آخه ساكش رو تو اتاق ما گذاشته بود اما چون خيلي خوابم مي اومد بيخيال شدم و خودم رو به نشنيدن زدم و خوابيدم اما بعد چند دقيقه ديدم مدام داره به در مكيزنه منم از ترس بيدار شدن دخترم سريع لباس پوشيدم و درب ر باز كردم جالبه آقا شاكيبود چرا اينقدر پيام دادم جوابنميدي وقتي گفتم خواب بودم گفت ميشه بيام ت اتاق كنارت بخوابم يهو ترسيدم شروع كردم به لرزيدن اما همه سي ام براين بود كه اون نفهمه تا چه حد مي ترسم شروع كردم به مخالفت و اونم فقط پرخاش مي كرد وقتي ديد نمي تونه قانع ام كنه يهو خودش رو انداخت تو اتاق و اومد كه من رو بگيره منم سريع از زير دستش در رفتم و رفتم جلو اتاق مامانش و گفتم اگه بيا سمت من داد مي كشم تا همه بيدار بشن و بفهمن هر كاري مي كرد تا ساكتم كنه نمي تونست جالبه با اونهمه سرو صداي من نه زندايي ام و نه اون پسر دايي ام از جاشون بلند نشدن ببينم من چي مي گم اونم كه ديد من ساكت نمي شم رفت سر جاش خوابيد و من رفتم تو اتاق و درب رو دوباره قفل كردم دوباره پياماش و تهديداش شروع شد اما من ديگه نه جواب دادم و نه ازاتاق بيرون اومدم ساعت 6 صبح دوباره اومد پشت در اتاق اما من در رو باز نكردم مثانه ام داشت از شدت درد چون دستشويي داشتم مي تر كيد اما من از جام بلند نمي شدم بار كنيد اينقدر از ترس مي لرزيدم كه چهار تا لباس روي هم پوشيده بودم و پتو رو تا روي سرم كشيده بودم بالا اما فايده نداشت ساعت 7 صبح ديگه طاقت نياردم در اتاق رو باز كردم و رفتم دستشويي و سريع بعدش اومدم تو اتاق و درب رو قفل كرد وقتي فهميد بيدارم دباره اومد پشت در اما هرچي تهديد كرد درو باز نكردم ساعت 9 مامانش بيدارشد اون مقع بود كه از اتاق امدم بيرون و زنگ زدم به خالم و گفتم حالم خوب نيست خاله ام هم فكر مي كرد پريود شدم كه زنگ زدم مهمونا بيان اونجا اونم سريع همه رو برا نهار دعوت گرفت ديگه اون روز تا بعد از ظهر باهاش صحبت نكردم اونم خودش رو مثل طلب كارها گرفت حتي موقعي هم گفت كه ما بعد ازظهر ميريم تعارف به موندنش نكردم فقط گفتم شرتون كم وقتي رفتيم خونه خاله ام تو يه فرصت مناسب همه چيز رو به خاله ام گفتم و تمامي پياماش رو هم به اون نشون دادم خاله گفت بهتره همه رو پاك كنم و چيزي به شوهرم هم نگم منم قبولكردم اون روز فقط گريه مي كردم ظهر موقع نهار موقعي كه اومد ازكنارم رد شه بره تو اتاق اونقدر ترسيدم كه سيني از دستم افتاد و همه ليواناش شكست زندايي ام شك كرد ولي چيزي نگفت و بعد ازظهرش رفتن اما من تا دو شب بعدش از ترس خونه خاله ام موندم تا اينكه شوهرم اومد طبق قولي كه به خاله دادم قضيه رو بهش نگفتم ولي شوهرم رو نسبت به فرهاد بدبين كردم و گفتم قصد تجاوز به دختر خاله ام رو داشته و ما مچش رو گرفتيم و اونم تهديد كرده كه تو رو نسبت به من بدبين كنه و پيام هاي تحريك آميز بفرسته شوهرم باور كرد اما از اينكه بهش دروغ گفتم واقعا پشيمنم و هنوزم از آينده مي ترسم و متاسف برايخودم كه چرا با ثواب كردن براي ديگران كباب مي شوم و چرا اينقدر راحت فريب سي رو خوردم كه بيشتر از برادرم به او اعتماد داشتم با تشكر

نوشته:‌ هستی


👍 0
👎 0
48713 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

286337
2011-06-12 23:26:36 +0430 +0430
NA

khoshalam ke tan be khiyanat nadadi.dar kol damet garm abji.

0 ❤️

286338
2011-06-12 23:34:08 +0430 +0430
NA

با اینکه به قول خودت اشتباه کردی و فریب خوردی بازم خوبه که نجابت داری و با اون مشکلات به شوهرت پایبندی آفرین .چه عجب یکی پیدا شد جلو خودشو بگیره ولی باید به شوهرت همه چیو بگی هم خودت راحت میشی هم اینکه اون حقشه که بدونه شاید اون نامردو هم تنبیه کردن با کسی دیگه اینکارو نکنه

0 ❤️

286339
2011-06-13 00:14:26 +0430 +0430
NA

خوب بود ، اول داستان که گفتی شوهرت انزال زودرس داره فکر کردم باهاش کنار اومدی ولی خوشم اومد دمت گرم که به شوهرت خیانت نکردی

0 ❤️

286340
2011-06-13 00:28:34 +0430 +0430
NA

ای جان
به تو میگن زن
آفریــــــــــــــــــــن
اوخیش دوره خیانت تموم شد

0 ❤️

286341
2011-06-13 00:34:29 +0430 +0430
NA

سلام
بهترین کاری که باید از اول میکردی و هنوز هم دیر نشده . گفتن به شوهرت است.
کامل موضوع را به شوهرت بگو .
2. در خصوص زود انزالی هم با یه پزشک مشاوره کنید که خیلی کم

0 ❤️

286342
2011-06-13 01:01:51 +0430 +0430

داستانت خوب بود ولي نه براي سايت شهواني،
عزيز من ما ميايم تو اين سايت كه يه ذره از اين زندگي مسخره خارج بشيم و چند تا داستان سكسي ( البته از خوباشو ) بخونيم.
سارا و ساينا با تمام احترامي كه براتون قائلم ولي جديدن نظراتتون خيلي بيخود شده بابا اين جا شهوانيه نه سايتي كه دخترا توش درد و دل كننو ما بشيم سنگ صبورشون،بازم ميگم با تموم احترام كه برداشت بد نكنين ولي سارا و ساينا برين ببينين معمولأ نسبت به داستانهاي پسرا چطور نظر دادين، اگه يه همچين داستاني رو يه پسر نوشته بود الان دوتاتون نقدش كرده بودين،هر داستاني كه خيانت توش انجام نشده بود كه نميشه گفت داستان؟
براي نويسنده محترم هم بازم ميگم داستانت داستان قشنگي بود ولي نه براي شهواني.

0 ❤️

286343
2011-06-13 01:27:13 +0430 +0430
NA

playboy061 ممنون واسه احترام لطف داری
پسر دختر نداره داستان باید خوب باشه بله منم قبول دارم این داستان واسه این بخش نیست ولی ادمین گذاشته دیگه بعدشم نویسنده تو هیچ سایت دیگه ای این داستانو نمی تونست بذاره و یه داستان آموزنده است واسه تل اس ام اس و …

0 ❤️

286344
2011-06-13 01:34:13 +0430 +0430
NA

خدایییییییییش دمت گرم بازم مرام شما که خیانت نکردی
ولی به نظر من بهتره به شوهرت نگی چون آدم (البته بعضیا) رگ غیرتش باد کنه عقلشو از دست میده ممکنه تو این درگیر شدنا اتفاقی بیفته که نشه جبران کرد
ولی اگه باز اون پسر دایی احمقت خواست از این نامردیا کنه حتما بهش بگو

0 ❤️

286345
2011-06-13 02:06:23 +0430 +0430
NA

مرسی هستی
واقعا مفید بود، بین این داستان های تحریک کننده بد نیست چند تا داستان اینطوری هم باشه

0 ❤️

286346
2011-06-13 02:14:31 +0430 +0430
NA

ey valla alii bood

0 ❤️

286347
2011-06-13 02:25:28 +0430 +0430
NA

آم علیک !!! خسته نباید شد از خیانت که بس درد آور وملال آور است !!!
عزیز داستان به نظر من فقط رویه ای که داشت جالب بود!!! موضوع موضوع قشنگی بود!!! ولی این جور داستان ها به قول دوست عزیزمون به درد شهوانی نمیخوره اینو بردار بده به یکی از این مجله ها!!! البته شرمنده ها من فقط نظرم رو گفتم!!!

0 ❤️

286348
2011-06-13 02:28:37 +0430 +0430
NA

زن نجیب به تو میگن.

0 ❤️

286349
2011-06-13 02:30:38 +0430 +0430
NA

playboy061 بابت احترامتون میسی شخصیت خودتونو نشون دادین واقعا من پسر و دختر برام مهم نیست ولی به قول سارا جونم خب داستانو گذاشتن دیگه کاری نمیشه کرد و ما باید نظر بدیم البته به نظر من یه همچین داستانایی لازمه که بعضیا نیان بگن مگه زن یا دختر سالم هم تو ایران مونده؟

0 ❤️

286350
2011-06-13 03:01:30 +0430 +0430
NA

جالب بود اما فکر نمیکنم واقعی باشه

0 ❤️

286351
2011-06-13 03:28:59 +0430 +0430
NA

خوبه …خوبه …
1-واقعا داستانت محشر بود من كه كلي حال كردم
2-يكمكي غلط املايي داشتي والا اولين داستانيه كه من ميبينم كم غلط داره
3-اما يكم نوشتارت ضعيفه چون وسطش بگي نگي پارازيت ميومدي
4-خوشم اومد ازت كه به شوهرت خيانت نكردي
5-نميشه گفت داستانت سكسيه ها ولي از اينكه نوشتي ازت ممنونم تا لااقل بعضي ها از خواب غفلت بيداربشن
6-من پيشنهاد ميكنم به دوستان عزيز دسته جمعي به ادمين بگيم كه به غير از بخش داستان هاي سكسي بخش داستان هاي عبرت آموز رو هم بگذاره و فقط ما به اين داستان ها نمره بديم و تازه اين كارهم باعث ميشه كه هم از اتلاف وقت جلوگيري بشه براي ما هم اينكه مخاطب اين جور داستان ها توي سايت شهواني افزايش پيدا ميكنه
در آخر هم از شما نويسنده ي محترم تشكر ميكنم
امضا:MRS BOY

0 ❤️

286352
2011-06-13 03:44:53 +0430 +0430
NA

خسته نباشی هستی خانم.
واقعا تأسف میخورم با خوندن این داستانا. چرا باید یه مرد اینقدر کوته فکر باشه و همه ارزشی روکه پیش کسی داره به خاطر شهوت به باد بده؟ بابا بخدا خیلی چیزا هست که خیلی مهمتر از سکسه. حس احترام و اعتماد از طرف اطرافیان که بخاطر پاکی و درستی بدست میاد بخدا خیلی لذت بخشتر از سکسه. چرا بعضی از مردا اینجوری همه ارزشهارو زیر پا میذارن. چرا باید فامیل من از طرز نگاه من احساس بدی داشته باشه؟ من نمیگم سکس بده ولی نه با هرکسی نه به زور
من از خانومایی مثل هستی خیلی تعجب میکنم که با یه پیشناهاد خودشونو خراب میکنن و همه چیه خودشنو میریزن رو دایره. شما که درست و پاکی نباید اینقد بترسی و کنترل خودتو از دست بدی. البته اینم نشانه دل پاک و سادگی شماست ولی دلیلی نداره پشت در قفل شده از ترس بلرزی.
برات آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنم.
مرسی

0 ❤️

286353
2011-06-13 03:56:22 +0430 +0430
NA

خيلي مراقب باش كه يهو وقتي همسرت مسافرته نياد خونتون
مطمئن باش به هر دري مي زنه كه بتونه تو رو بدست بياره
سعي كن گولشو نخوري و تن به سكس باهاش ندي چون ديگه نميتوني جلوشو بگيري و مجبوري هميشه باهاش باشي
به رابطه ضعيفت باشوهرت فكر نكن كه وسوسه بشي و بهش خيانت كني
به خوبي هاش به زندگي ات و به آينده بچه ات فكر كن
برات آرزوي موفقيت ميكنم .

0 ❤️

286354
2011-06-13 07:18:24 +0430 +0430
NA

vaghean damet garm
harchiam alan azat taarif konim , bazam kame
vaghean ke hasty khanoom , gol kashty
mese to kam peida mishe

0 ❤️

286355
2011-06-13 07:19:45 +0430 +0430
NA

داستانت جالب بود…
اگه واقعا خیانت نکرده باشی…
10,15 مترت گرم!!!

0 ❤️

286356
2011-06-13 11:19:06 +0430 +0430
NA

بابا میدادی حالم می کردی

0 ❤️

286357
2011-06-13 11:19:49 +0430 +0430
NA

ali_17 to kolan ba hameye dastana moshkel dari masalan fek kardi kheili bahali ke fohsh minevisi?hasti jan vaghean tabrik migam ke khianat nakardi chon khianat hich tojihi nadare ama bayad be hamsaret migofti

0 ❤️

286358
2011-06-13 11:23:15 +0430 +0430
NA

به نظر من به جای اینکه این جریان رو به شوهرت بگی بهتره در مورد مشکلتون تو رابطه جنسی باهاش حرف بزنی. الان دیگه مشکلاتی چون انزال زودرس و … چیزهایی نیستن که قابل حل نباشن.

0 ❤️

286359
2011-06-13 13:04:32 +0430 +0430
NA

نترس ترس کار آدمای عاقل نه من عادت دارم حرفمو بگم
اوستاکار پادو نمیشه کسی خوشبختیو به تو کادو نمیده بجنگ واسه چیزی که میخای

0 ❤️

286360
2011-06-13 13:11:32 +0430 +0430
NA

خوب بود ولى
ولش كن حوصله ندارم بعد از اين همه … خوندن چيزى بگم
(اونجا نقطه چين گذاشتم چون نميخواستم فحش بدم)

0 ❤️

286361
2011-06-13 15:00:05 +0430 +0430
NA

فقط می تونم بگم قربونت برم محشر بود
فداااااااااااااااااااااااات

0 ❤️

286362
2011-06-13 16:56:30 +0430 +0430
NA

افرين به تو هستي خانم
داستانت جالب بود_ولي بعضي از مردا ابرو هرچي مرده بردن_اگه باز مزاحمت شد حتما به شوهرت بگو راستشو بگو_اخه اگه بعدها بفهمه كه پسر دايت قصد تجاوز به تورو داشته واسه خودت دردسر ميشه_كاري كن كه شوهرت تمايلش به روابت جنسي رو از سر بگيره تو ايجور رابطه ها تو بهتري كمكي براش_كه يه روز از رو كم كاري شوهرت تن به خواسته هاي ناجور ندي_خوش بحال شوهرت كه زن به اين نجيبي داره_واقعا ايول داري_راستي از طرف بچه هاي شهواني يكي با تمام قدرتت بزن تو گوش پسر دايت

0 ❤️

286363
2011-06-13 17:13:15 +0430 +0430

آفرین برحجب وحیا ووفادارید عزیز عالی بود

0 ❤️

286364
2011-06-13 17:14:16 +0430 +0430
NA

خوب باید بگم که کماکان دوست داررم متفاوت نظر بدم و نظرام کارساز باشه نه مخرب.
داستانت خوب بود ولی داستان سکسی نبود.به نظرم اشکال نداره که مدیریت سایت یک قسمتی هم برای داستان های غیر سکس بزاره.اینطوری کسانی مثل من که هم علاقه دارن و هم نویسنده اینطور داستان ها هستند مستقیم می یان سر داستان مورد علاقشون.ممنون از داستانت .
موفق باشی . درضمن متاسفم برای این کسایی که بهت احانت کردن .هر چی لایق خودشونه به دیگران نسبت می دن.

0 ❤️

286365
2011-06-14 04:00:37 +0430 +0430
NA

داستانت اصلا مناسب این سایت نبو ولی خوبه بازم تو خیانت نکردی

0 ❤️

286366
2011-06-14 04:27:49 +0430 +0430
NA

به نظرمن باید به شوهرت بگی تا بره حسابی ادبش کنه که دیگه ازاین غلطها نکنه مگراینکه خودتم بدت نیاد یه تجربه متفاوت داشته باشی

0 ❤️

286367
2011-06-14 11:56:33 +0430 +0430
NA

ببینم باهاش سکس تل کردی!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب اگه صداتو ضبط می کرد و برای دیگران میزاشت که رسواییش کمتر خیانت نبود.

درضمن اسم کار شمادلسوزی نیست ماجراجوییه که به قول خودت سنگ صبوری(دوستداری باشی)5

0 ❤️

286368
2011-06-14 14:09:01 +0430 +0430
NA

ایولا به تمام اون چیزایی که بهش معتقدی !لازم نیست که ادم واقعا مومن باشه !یعنی اصلا ربطی به این چیزا نداره !ولی تو هیچ جای دنیا زن متاهل به شوهرش و برعکس اگه خیانت کنه " بسیار زشتو وقیحه.

0 ❤️

286369
2011-06-14 14:15:18 +0430 +0430
NA

راستی !اقایون بخونن:مرد باید سیبیل داشته باشه !زیر بغلش بوی گند بده !بوی جورابش سگو اززندگی ساقط کنه!و صدای گوزش تا 10 تا خونه اون ور تر بره! هر کی این شرایط رو داره روزش جلو جلو مبارک!

0 ❤️

286370
2011-06-14 19:43:43 +0430 +0430
NA

nafahmidam zudenzali shoharet che rabty be majera dasht.sextelam daste kamy az dadan nadare ziad ehsase najibi behet dast nade.

0 ❤️

286371
2011-06-16 06:48:46 +0430 +0430

یک کس بهش میدادی هم خودت حال میکردی هم فرهاد بدبخت
آدم اینقدر خسیس؛ سزات همینه که تا آخر عمرت با یک کیر شلی که زود آبش میاد بمونی
حالا کس رو ندادی چرا دیگه زیراب فرهاد بدبختو زدی
میخوای زیراب بزنی چرا از دختر خالت مایه میذاری
در کل دوست داشتم چند تا فحش بدم ولی نمیدم
راستی عمرا این داستان واقعی باشه چون اگه با زود انزالیه شویت کنار اومدی دیگه چرا به شهوانی سر میزنی?!
میخای شهوتت بیشتر بشه ?!
که چی بشه?!
اینم بگم‎ ‎که یک چیزه جدید توی این داستان غیره سکسی یاد گرفتم اونم اینه
همیشه sms ‎‏ های سکسی ملت رو واسه روزه مبادا و تهدید و تجاوز بهشون توی گوشیم نگه دارم
ممنون از آموزشت :d

0 ❤️

286372
2011-09-15 07:17:57 +0430 +0430
NA

baba ey val yeki peyda shod 2 khat sharaf dashte bashe
man be shoma magham malake elizabeto midam be khater shojaateton

0 ❤️

286373
2011-09-15 07:22:03 +0430 +0430
NA

از اینکه به شوهرت وفادار ماندی حال کردم درضمن بهتره با شوهرت حرف بزنی تا به دکتر بره یا از اسپری تاخیری استفاده و موقع عشقبازی بیشتر تو را بماله و لیس بزنه چون ممکنه همیشه نتونی مقاومت

0 ❤️