چه زود از هم سیر شدیم

1400/06/25

ساعت 12 شب شده بود سرمای هوا با هر ثانیه که میگذشت بیشتر میشد ،به ماشین تکیه دادم و گوشیمو از داخل جیبم بیرون آوردم
دل تو دلم نبود از استرس دستام جمع شده بودن ، بهش زنگ زدم با اولین بوق صداش توی گوشم پیچید
_محمد بهت گفتم الان میام دیگه
_اولا سلام،مگه نمیدونی هوا سرده دارم یخ میزنم
_واییی چقدر بچه ننه، اومدم پایین آقا
_آفرین فسقلی
یه لبخند روی صورتم نشست اما شرایط اصلا جوری پیش نمیرفت که بتونه این خوشی همیشگی باشه .
منو سارا سه سال پیش با هم دوست شده بودیم ،اوایل رابطه اصلا فکرشو نمیکردم بهش دل ببندم از تجربیات تلخی که پشت سر هم برام رقم خورده بود و نامردی هایی که از اطرافیانم دیده بودم نسبت به تمام آدم ها شکاک و بی حس شده بودم.
اولین باری که رفتیم سر قرار نگاه گیراش منو جذب خودش کرد ،یه دختر 17 ساله با ابرو های کشیده و با چشم هایی مشکی ،پوست سفید و دماغ کوچیک که با لب ها و گونه های صورتی، زیباییه خاصی رو فریاد میزد. بالا تنه کوچیک و پایین تنه نسبتا بزرگ برق خاصی به چشم هام انداخته بود و قبل از شناختن بیشتر اون حس شهوت بهش در من بیدار کرد ،دختر زیبایی بود منم از اون چیزی کم نداشتم پسری 18 ساله ، چهره خوب با قد 180 و هیکل نرمالی که نه چاق بودم نه لاغر با روحیات درونگرا که پرخاشگری خیلی کم از من دیده میشد.
یک سال از رابطه میگذشت و من کم کم نشونه های عشق و عاشق شدن دل بستن به یک نفر که میخوای کل دنیارو به پاش بریزی درونم شکل گرفته بود اما با اخلاق همیشگی که داشتم کم پیش میومد از کلمه دوست داشتن به صورت مستقیم استفاده کنم ،بیشتر اونو با رفتار هایی که میکردم بروز میدادم،توی این یک سال همه چیزشو میدونستم و اتفاقی نبود که برای اون افتاده باشه و من ندونم از رفتن به دبیرستان و دوست ها و خانواده دور و نزدیک ،یجورایی برای هم مکمل شده بودیم هر دو هوای همو داشتیم و توی بد ترین شرایط زندگی پا پیش نکشیدیم و پشت هم بودیم .
تا 2 سال از رابطه ما به همین صورت میگذشت،حس کمبود رابطه جنسی به شدت روی من اثر گذاشته بود که با سرکوب های و خود ارضایی اونو برطرف میکردم یا گاهایی با هم سکس چت میکردیم و دست مالی های طولانی و کوتاه که اصلا برام جالب نبود و اعتمادی که اون نسبت به من داشت اجازه فراتر رفتن و به خودم نمیدادم .
از هر موقعیتی که پیش میومد که بتونیم کنار هم باشیم استفاده میکردیم ؛گاهی من خونه اونا میرفتم و اون خونه من می اومد ، صبح پاییزی بود که پدر و مادرم برای دیدن اقوام به سفری 5 روزه رفته بودن،به سارا تماس گرفتم و قرار شد به بهونه رفتن به خونه دوستش پیش من بیاد و تا صبح کنار هم باشیم، در و باز گذاشته بودم که نیازی به در زدن و باز کردن نداشته باشه ،یکم طول کشید از اومدن سارا برای همین به اتاق رفتم و دراز کشیدم ،صدای بسته شدن در اومد و پشت سرش
_محمدد کجاایی من اومدم
صدا زدن های سارا که از اومدنش خبر میداد دوست داشتم یکم بیشتر توی تخت بمونم که گرمای نفس کشیدنش پوست گلومو آتیش میزد
_بعله من این همه کوبیدم اومدم اقا هنوز خوابه
+یکم دیگه بزار بخابم
_اوهو انگار کوه جا بجا کرده،چرا اتاق انقدر به هم ریخته
+دستتو میبوسه
_مگه خدمت کارتم پر رو ،فک کردی اومدم اینجارو مرتب کنم؛ هه خودتو آماده کن واسه امشب.
مثل برق وباد افکار بد به ذهنم افتادن و عجیب بود که اون این حرف هارو تاحالا نزده بود، توی تخت جابجا شدم و به سمتش برگشتم ،با یه شلوار جذب و سوتین مشکی چها زانو روی تخت نشسته بود موهاشم دم اسبی پشت سرش بسته بود.
+امشب چه خبره؟
_انجامش بدیم اون کارو خیلی راجبش فکر کردم دوست دارم با تو تجربه بکنم
+مطمعنی
_اره ، چرا این همه وقت حرفشو نزدی،انقدر منتظر موندم که تو شروع کنی که خسته شدم همش به بهونه ای وقتی داغ میشیم ازم فاصله میگیری ، همین که گفتم امشب انجامش میدیم
+من نگفتم اونو چون نمی خاستم از من خاطره بدی داشته باشی
_مرسی
+حالا که خودت پا پیش گذاشتی کیه که بدش بیاد
_بی شعورر، خجالت میکشم اینجوری نگو ،من میرم غذا درست کنم
+خخ اوکی فقظ خودتو نسوزونی، وایستا خودمم بیام اومدم.

حس عجیبی بهم دست داده بود شنیده بودم بعد سکس رابطه ها قوی تر میشن و علافه بیشتر میشه اما بعضی دیگه از رابطه ها با این کار تموم میشن،ترس جدایی از سارا منو خیلی ترسونده بود ، از جام بلند شدم یه آبی به صورتم زدم به طرف آشپز خونه رفتم سرش تو گوشی بود ،از پشت آروم بغلش کردم و گونشو بوسیدم ،لب هاشو به لبام چسبوند یکم لب گرفتیم از هم خیلی امروز سارا داغ شده بود و زیبا شام و خوردیم و بعد شستن ظرف ها رفتیم روی مبل نشستیم و یکم حرف زدیم توی بغلم جا خوش کرده بود و همش خودشو بهم میچسبوند ،منم بدم نیومده بود و اونو همراحی میکردم ،نگاهم به لب های زیباش افتاد و سرمو به سمتش خم کردم که سارا با سرعت دست هاشو دور سرم حلقه کرد و شروع به لب گرفتن کرد بند سوتین شو باز کردم و شروع کردم به بازی کردن با ممه هاش اونم یک دستشو از روی شلوار روی کیرم میکشید و با دست دیگش پیراهنمو در می آورد،لب هامو از لب هاش جدا کردم و شروع به خوردن ممه هاش کردم هرچی بیشتر میخوردم بیشتر نوکشون سفت میشد بعد چند لحظه صدا در اوردن سارا شروع شد که منو تشنه تر برای به دست آوردنش میکرد،مثل مار به خودش می پیچید انگار لذت عضیمی رو در حال تجربه کردنه دستمو به سمت کسش دراز کردم که شلوارش کاملا خیس شده بود، به سرعت دستمو بالا پایین میکردم که سارا با دستهاش موهامو چنگ زد و مایع گرمی لای پاهاش هی بیشتر و بیشتر میشد ، اههه شهوت ناکی کرد و شروع به نفس کشیدن تند و پشت سر هم کرد ،کم کم به سمت شکم و کسش سرمو بردم و با بوسه هایی که به تنش میزدم سارا جون میگرفت و دوباره شروع به اه و ناله کرد شلوارشو در اوردم که کاملا خیس شده بود،یه نگاه به وسط پاهاش انداختم مو نداشت نگار اصلاح کرده بود تپل و صورتی بود که یک خال کوچیک روی رون پاش خود نمایی میکرد شروع به لیسیدن کسش کردم و با سوراخ کونش بازی میکردم صدای اه و ناله سارا بیشتر و بیشتر میشد ،کمی که این کار انجام دادم یکی از انگشت هامو وارد کونش کردم که از درد با پاش به شکمم ضربه زد
_ببخشی د اهه محمد فقظ انجامش بده حس خوبی میده
+اوکی فقط یکم صداتو کنترل کن زیادی داری حشریم میکنی
با یه جونن گفتن جوابمو داد ،انگشت دوم و هم وارد کردم که دستشو روی دهنش گذاشت ،برام سوال بود که چجوری با این وضعیت خودمو توش فرو کنم ،یکم بیشتر با کسش ور میرفتم که انگار در حال پس دادن ماییع شفافی بود ، از جام بلند شدم و شلوارم در آوردم ،کیرم سفت تر از همیشع بود این حس عجیب با درد همراه بود انگار از سنگ هم سخت تر شده بود ،شروع به ساک زدن کرد کمی که خورد انگار ابم میخاست بیاد که از دهنش بیرون کشیدم ،از سر کیرم یه مقداری بیرون زد که سارا به جونش افتاد و همشو از کیرم بیرون کشید ، به حالت داگ استایل ایستاد و سرشو روی بالشت گذاشت ،برام سوال بود که این هارو از کجا میدونه ،بیخیال شکاکی شدم و تلاش کردم خودمو توش وارد کنم که انگار غیر ممکن بود با وازلین دوباره امحان کردم چند باری سرش داخل رفت اما هر بار سارا با صدای جیغ مانند از زیرش فرار میکرد، این بار با دو دست محکم نکهش داشتم و فرو کردم داخلش که به دست هام چنگ مینداخت و بالشتو گاز میگرفتم ،کمی صبر کردم که جا باز کنه،با فشار دوم بیشترشو وارد کردم و دوباره سارا شروع به چنگ انداختن کرد کم کم تلنبه زدن و شروع کردم سارا درد میکشید گریه میکرد اما حرفی نمیزد به کارم ادامه دادم انگار که خون جلوی چشمام و گرفته باشه حدود 10 دقیقه از تلنبه زدن می گذشت که سارا کم کم جیغ های ریزش تبدیل به اه و ناله و جیغ های گوش خراش شده بود، به باسنش به سیلی زدم که سرخ و سرخ تر میشد نزدیک های ارضا شدنم بودکه داخلش تمام آبمو خالی کردم و کنارش دراز کشیدم و خوابم برد .
_محمد محمد پاشو
+چیه چیشده
_درد دارم منو میبری تا دستشویی
+اوکی بیا بغلم
منتظر بودم که بیرون بیاد و برش گردونم به گوشیم نگاه کردم ساعت 2 شب بود که سارا صدام کرد
_وحشی زدی جزم دادی نگا پاهام جون نداره خاک تو سرم چجوری برم خونه
+من میبرمت
_مرسی نه مرسی چیه وضیفته
و شروع به خندیدن کردیم و اونو برگردوندم به تخت ،بغلم خوابیده بود تا صبح نتونستنم بخابم همش به سکس فکر میکردم حس میکردم حالا که طعم این لذت و چشیده نکنه دنبال بهتر از من بره و بهم خیانت کنه این افکار تا چند هفته خوره ذهنم شده بود .*
سه سال از رابطه منو سارا میگذشت
.
ساعت 12 شب شده بود سرمای هوا با هر ثانیه که میگذشت بیشتر میشد ،به ماشین تکیه دادم و گوشیمو از داخل جیبم بیرون آوردم
دل تو دلم نبود از استرس دستام جمع شده بودن ، بهش زنگ زدم با اولین بوق صداش توی گوشم پیچید
_محمد بهت گفتم الان میام دیگه
+اولا سلام،مگه نمیدونی هوا سرده دارم یخ میزنم
_واییی چقدر بچه ننه، اومدم پایین آقا
+آفرین فسقلی
یه لبخند روی صورتم نشست اما شرایط اصلا جوری پیش نمیرفت که بتونه این خوشی همیشگی باشه
توی ماشین نشست و گفت بریم
+کجا
_ پارکی جاایی میخوام یکم حرف بزنیم
پامو روی گاز گذاشتم اصلا به این اتفاق حس خوبی نداشتم همش دوست داشتم بدونم دلیل این رفتارش چیه
_محمد من میخوام از ایران برم
چطور میتونست این حرفو بزنه اون میدونست که چقدر دوسش دارم و حاظرم براش حر کاری بکنم ،یعی دلیل سرد شدنش تو این چند وقت این بود؟
+یعنی چی
_میخوام برم پیش عموم قراره برم کار کنم اونجا و آیندمو بسازم
+نمی خواد بری همینجا بمون با هم میسازیم
_من میخوام برم دیگه دوست ندارم اینجا بمونم و…

  • و چی
    _ولش
    +و منم دوست نداری اره ؟
    _منظورم این نیست بخدا دوست دارم اما
    حرفشو قطع کردم و با اخرین کلمه که باشه بود مکالمه رو تموم کردم اصلا دوست نداشتم با اون وضعیت رانندگی کنم پیاده شدم و شروع به قدم زدن کردم که متوجه شدم سارا اونطرف خیابون سوار یه تاکسی شد و رفت از اون روز به بعد خطمو عوض کردم و با هیچ دختری رابطه جدی برقرار نکرده بودم
    چند ماه میگذشت که شنیدم ازدواج کرده و در حال تحصیل توی یه دانشگاه خوبه براش خوشحال بودم و برای خودم ناراخت ، این سرنوشتی بود که همش ازش میترسیدم اما زندگی همینه همش در حال ارتفاع گرفتن ئ سقوط کردن هستیم و باید بعد هر شکستی به خودمون زمان باز سازی و درک اونو بدیم و از اول شروع کنیم…

عزیزای دلم دوست دارم نظرتونو بدونم این داستان خیالی بود و اولین داستان من که برای اولین بار نوشتم و آپلود میکنم
امید وارم هرجا ک هستید پیروز و سر بلند باشید.
نویسنده MR

نوشته: Mr


👍 18
👎 3
10501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

832513
2021-09-16 02:47:44 +0430 +0430

لا عقل یع بار می خوندی غلط املایی هات توش موج 🌊 میزنه در کل حیلالت بدی نبود ولی غلط زیاد داشتی فکر کنم در حال خودتم داشتی با اون دستت میزدی 🙏 👋

1 ❤️

832612
2021-09-16 13:56:11 +0430 +0430

نانوصا داستان اولت بود؟واسه داستان اول ک بینظیر بود.شایدم یکم کمتر بینظیر ولی جای پیشرفت زیادی داری و معلومه پتانسیلشو داری.چن تا هم غلط املایی داشتی.درکل راضی ام ازت😂❤

1 ❤️

832652
2021-09-16 19:05:00 +0430 +0430

وقتی نمیگیریش خب میذاره میره دیگه

1 ❤️

833574
2021-09-22 11:53:50 +0330 +0330

:)

0 ❤️

833695
2021-09-23 02:46:44 +0330 +0330

برا داستان اول مختصر و سرگرم کننده بود… امیدوارم دستان بعدیت حسابی داغمون کنه… :>

0 ❤️

833741
2021-09-23 09:38:01 +0330 +0330

عوضی بودن دختر رو خوب کشون دادی ولی سکس خیلی الکی بود

0 ❤️

879931
2022-06-16 23:53:39 +0430 +0430

همه دخترا تا دیپلم می گیرن می خوان برن نمی دونم اون ور چی بهشون می دن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها