داستان واقعیه . سخت نگیرید
اسامی داستان واقعی هستن و میخوام به گوش عشقم برسه .
زنم که چی بگم , خوشگل خانم رویاهای ما که عمری با کرده شدنش جق میزدم رو سر کلاس دانشگاه دیدم . فهمیدم خودشه . محوش بودم اما تا دو ماهی خودمو در حد تیپ سکسی و شخصیت با وقار و پولدارش نمی دیدم اما میدونستم این همون عشقیه که میخوام . پس تصمیم گرفتم حتما یه حرکتی بزنم . از شانس و بخت ما دوست همکلاسی من که محمد هست , با یه دختری به اسم سمیرا وارد رابطه شده بود و از قضا مهدیه که عشق سکسی من بود هم رفیق جینگ سمیرا بود . محمد بم گفت این دو دخترا دوتایی باهم میان سر قرار و من خجالت میکشم . تو هم بیا باهم بریم . انگار خواب بود .نمیتونستم باور کنم که مهدیه رو قراره از این به بعد بدون اینکه سر کلاس با هم رفت و آمد داشته باشیم یا حتی حرفی بزنیم ,سر قرار عاشقانه ببینم . خلاصه اقا من بازم که خود باخته بودم راضی شدم که برم با محمد . یه اکیپ تشکیل دادیم . خیلی جاها رفتیم و کلی صفا داشت اما من باز با مهدیه حرفی نمیزدم حتی وقتی کنار هم بودیم .
از خودم بگم من خودم پوستم سبزه هست . اما خوشتیپ خوشپوش . قد 187 و وزن 84
. محمد اما سفید و خیلی خوشگل تر با بدنی خوش فرم تر بدنساز گونه و زبانی نرم و چرب . هم قد خودم و وزن 90.
یه ماهی از قضیه بیرون رفتن ما گذشت و مهدیه خیلی بیشتر به چشم من اومد . ازش خوشم میومد . کلاس گذاشتناش قشنگ بود . خوشگل و با عشوه راه میرفت و سر هر قراری لباسش متفاوت و سکسی تر از قبل بود . سمیرا اما همیشه تیپ هایی ساده یا تکراری میپوشید .
مهدیه و سمیرا همکلاسی ما بودن . سمیرا بدنی ساده با ژستی پسرانه طور داشت و پوستی سبزه . قدش 175 و وزنش میخورد 65 باشه
مهدیه زیباتر بود . خیلی زیباتر . سفید پوسا با ممه هایی 75 و کونی نیمچه قلمبه که هر لباسی که میپوشید دلبرش میکرد . قدش 177 و وزنش 60 تا . و کفش هایی گاها با پاشنه نیمه بلند میپوشید و ادم حس میکرد این دختر ذاتا داف زاییده شده . لباس های مانتو کوتاه میپوشید که تا روی شکم دکمه هاش بسته بود اما پایین تر باز بود و سکسی گونه کونشو میپوشید . گاها مانتو هایی با جنس شفاف میپوشید و لباس های خوشگل و بازوهای زیباشو میشد دید . اکثر اوقات شلوار جین تنگ که پاچه هاش بالای مچ پاش بود . دور مچ پاشم همیشه ی خدا یه زنجیر می بست که بیشتر سکسی ترش میکرد .
بعد حدودا دو ماهی از دور دور رفتنا محمد به من چیزایی میگفت که حرصم درمیومد و قلبم تند میزد اما کاری نمی کردم و یکم خوشم میومد . بم میگفت من دیگه بخاطر سمیرا نمیام بیرون . بخاطر مهدیه میام . سکسیه . خوشگله . حق داشت اخه مهدیه همیشه با محمد لاس میزد . با چشم هاش و لحن کلامش براش عشوه میومد و کاملا دلربایی میکرد . مصداق : ( هم خانومی هم دافی )
دیگه وقتی میرفتیم بیرون بم میگفت مهدیه رو ببین چه لباسی پوشیده . کاش الان میگرفتم میکردمش . ببین ممه هاشو چقدر میزون و رو فرمه .کونشو ببین چه تاب نازی میخوره . وقت راه رفتن با اون پاشنه بلندا علل خصوص وقتی زنجیر دور مچ پاش و برجستگی رون های پوشیده با شلوار لی تنگ و نیم قلمبگی کون خوشگل که نه چاق بود نه لاغر رو میدیدی. بم میگفت امیر میخوام مهدیه رو بکنم . چیکار کنم دوسش دارم . بش گفتم سمیرا چی لاشی ؟ دو ماه به هوای تو مونده . میگفت سمیرا رو نمیخوام وقتی مهدیه هست . همین حین کیر من تو بحث های اینجوری با محمد یکم معلوم میشد و فک کنم محمد فهمیده بود اما به روی خودش نمیاورد . خلاصه یه ماه بعدش محمد از فتیش و نوع کردنای مهدیه به من میگفت . میگفت میخوام یه روز منو تو و مهدیه بریم سفره خونه ای که خانوادگی باشه و سمیرا هم نیاد . من مهدیه رو مخ میکنم میارمش بغلم و تو بیرون از اتاق کرسی مراقب باشی کسی نیاد . میگفت دوست دارم لختش کنم دست ببرم به ممه هاش و بمالونمشون و ازش لب بگیرم . کامل با جزئیات بم میگفت . کیرم گاهی بدجور پف میکرد . بعد به پشت دراز بکشم و وقتی شرتشو دراورد بنشونمش رو کیرم و بالا پایینش کنم . وقتی محمد اینا رو بم میگفت دیوونه میشدم . از خشم . حسادت . درد روحی و بی عرضگی خودم اما برعکس احساساتم بش میگفتم کمکت میکنم که بکنیش . اخه این وقتی میدیدم مهدیه چقدر دختر شیطون و هاتیه و همیشه و همیشه با محمد لاس میزد . چه وقتی بیرون بودیم باهم و چه وقتی تو خوابگاه بودیم , حتی بیشتر از سمیرا با محمد لاس میزد. با خودم میگفتم مهدیه حتما بهش راه میده بکنتش . چون هردو یعنی محمد و مهدیه پولدار بودن و تیپ سوپر سکسی خوشگل مهدیه با قد و قواره ی خوشتیپ محمد بهم میخوردن و کاملا یه زوج سکسی رو میتونستن بسازن .
محمدم میدونست به مهدیه حس دارم هی بیشتر از کردن مهدیه بهم میگفت . بالاخره یه روزی برنامه چیدیم که مهدیه رو با محمد تنها بذارم تا بتونه بکنتش . حداقل لبشو تو کافه ای جایی بگیره . نقشمون این بود من و سمیرا از یه مسیر دیگه بریم و مهدیه و محمد که میخواستن برن تو بازار لباس فروشی از ما جدا شن و محمد یه جایی خلوت مثل کافه پیدا کنن و نقشه ی لب گرفتن یا مالیدن رو اجرا کنه .
تو اون چنده دقیقا از اینکه دختری عاشقش بودم رو با یه رفیق لاشی هوس باز که قصد کردنشو داشت تنها گذاشته بودم احساس حقارت شیرین کیر شق کنی میکردم . به سمیرا میگفتم مشکلی نداره که محمد و مهدیه باهمن ؟ اونم میگفت همه رفیقیم . اما اون از این سوال من و اکت های نگرانی من فهمیده بود از مهدیه خوشم میاد . واس همین یه لبخند شیطونی زد و گفت تو چی؟ نگرانی باهم رفتن ؟؟ گفتم من که کاری به کارشون ندارم . باهم رفیقیم . ولی باز لبخندشو داشت و میگفت به مهدیه حس داری ؟
اون لحظه کیرم داشت میترکید ! بش گفتم بگی نگی خوشم اومده ازش و حواسم رفت سمت مهدیه و محمد . با خودم میگفتم الان محمد توی یه کوچه خلوت مهدیه رو با دیوار چسبونده و چون کلی باهم لاس میزدن بعید نبود توی پیام بازی های تلگرامشون باهم این وعده رو گذاشتن . مهدیه یه پاشو بلند کرده و تو بدن بلند قد محمد محوه و سرش بالاست و داره از محمد لب میگیره و دستای محمدم روی چونه و گونه داره نگهش میداره و مهدیه رو خیلی سکسی و شیک میبوسه . و بعدش مهدیه بپره تو بغلش و دوتا رون خوشگل خوش تراشش که زیر شلوار جین داره دلبری میکنه تو دو دست محمد جای بده و تماما تنش تو بغل محمد باشه و لبای ناز همیشه خوش رنگ قرمزشو تقدیم پارتنر سکسیش میکنه .
کیرم دوباره نبض میزد . سمیرا یه نگاه به شلوارم کرد . دوباره یه خنده بهم کرد . یه ساعت گذشت و اونا برگشت پیشمون توی پارک مرکزی شهر . محمد رو دیدم پکر بود . با خودم خودم گفتم شاید پا نداده . اما بعد گفت که اصلا نتونستم مخشو بزنم که ببینم چجوریاس . منو مثل داداشش میدونه . محمد از اون روز کلا عوض شد . یه شکست واسه دست نیافتن به یه کس خوشگل پولدار . مهدیه همچی تموم بود . توی اینستا و توی دانشگاه همه جا خاطرخواه داشت . چه بچه پولدارایی که نیومدن مخشو بزنن و نشد . چه پسرای سکسی که از کلاس های دیگه نیومدن و کنارش میشستن تا مخش کنن. و من همه ی این صحنه ها رو دیدم . با خودم کلنجار میرفتم . میگفتم باید حتما یکی بکنتش که بری جلو بگی دوسش داری؟ باز میگفتم نه . اون دختر از سر من زیاده . اصا باید بکننش . این داف محترمه رو باید یکی مثل ادمای مشهور پولدار مخ کنن . نه حتی بچه پولدارای جامعه . این دختر با این همه کمالات و این اخلاق سوپر سکسی تند و هات و تیپ های تو چشمی رو نمیشد به این آسونی به دست آورد . بی حجاب نبود اما مذهبی هم نبود . موهای نیمه بیرون بود که خیلی شیک بودن . لباسش شیک . سکسی فرم بدنش دلربا بود . اما با خودم میگفتم این دختر اگر بی حجاب بشه من بمیرم هم برای دیدن کمالات کیر شق کنش کمه . که حتی بتونم حتی یه لحظه ببینمش . از بس ماه بود
محمد بالاخره به مهدیه توی تلگرام پیشنهاد سکسی و رابطه رو داد . وقتی محمد اینو بهم گفت آتیش گرفتم . محمد فهمید چقدر بدم اومده . بعد دیدن واکنشم که ساکت شدم و لبخند رو لبم خشک شد , بهم گفت اگه بخوای میتونم با تو اوکیش کنم . میگفت مهدیه با من خیلی رفیقه . اگر دوسش داری بم بگو . من هیچی نگفتم . بهش گفتم نه بابا این حرفا نیست و از این تعارف بازیا. مهدیه هم جدی نگرفته بود و فقط بهش گفته بود خفه شو بیشعور تو مثه داداشمی . در همین حد . پیامشو دیدم تو گوشی محمد . رفتم بیرون و همش به این فکر میکردم که چجوری مهدیه فحش کشش نکرده . اگر محمد میکردش بهتر بود که اینجوری اینقدر باهاش راحت باشه . از اون روز به بعد همش به این فکر میکردم که مهدیه و محمد عاشق همن و همیشه روی تخت همدیگه رو میکنن . همیشه فیلمای کاکولدی می دیدم و به یاد کس و کون دادنای مهدیه که یه “داف خانوم” بود به محمد جق میزدم . لذت میبردم . زجر میکشیدم . لذت میبردم …
ادامه دارد
مشکلات و اشتباه حتما توش هست . اما قسم میخورم واقعیه جریان . امیدوارم داستان کاکولدی رو از یه جایی شروع کنید .
نوشته: Black joker 008
این مهدیه فقط نزاری بره جمکران چون با مهدی ست میشه همونجا میمونه
کسخل کیری تموم چهارنفرو رفتی وزن کردی و قدشونو گرفتی؟؟چ لزومی داره وزن و قد همه رو بگین توی کسشراتون
کیف میکنم از قد و قواره ها
مردا 185
زنها 175
چقد ماها خپلیم ظاهرا این همه قد کوتاهها ماییم
ننویس بااون قد درازت.نمیدونم چراهرکی میاد داستان بنویسه قدش بالای 180هست.توبجایی نمیرسی.همون جقو ادلمه بی یه جقول خوب میشی
این چه وضعشه پس شربتش کو قبدل نیست از اول بزن بقول ۱۳۵۸ توحمات…کس ندیده ابله
اینجا نکنه هلنده هنه قدبلند وخوشتیپ و بکن و مخ زن
آرزوهات چقد دست نیافتنی هستن.
قد ۱۸۵
همدانشگاهی خوشگل با قد ۱۷۷
فقط یه چیز واقعیه و اونم نگارش افتضاحته
کسکش حرومزاده ، تو گوه می خوری به به بقییه میگی : داستان کاکولدی رو شروع کنید.تو چیکاره ای که دستور میدی؟
یه داستان جقی نوشتی ، فکر کردی چه خبره ، آشغال
اگر کسی هست این دوتا مطلب وکه در زبان فارسی بیان شده ، اگر امکانش هست برای من و دوستان ترجمه کنه یا اینکه معنی ساده این جملهها رو بنویسه شاید ماهم آرزو بدل نماندیم عاقبت بخیر از دنیا برویم. دقت بفرمایید ،
((…مانتو کوتاه میپوشید که تا روی شکم دکمه هاش بسته بود اما پایین تر باز بود و سکسی گونه کونشو میپوشید . گاها مانتو هایی با جنس شفاف میپوشید و لباس های خوشگل و بازوهای زیباشو میشد دید .)))…
مانتوی شفاف یعنی چیزی که میشه زیرش و مشاهده کرد یا همان آنطرف اش پیدا در زبان …؟ خخخخ
و یکی هم جایی از این داستان گفته بود …(((… به خودم خودم گفتم … ()))…
خب این به خودم خودم گفتم چه نوع جمله ای بود . قید تاکید به خودش بود یا درحال گفتگو با خایه هایش بود ؟ البته ببخشید مجبور شدم بپرسم تا دانسته از دنیا بروم و ندانسته از دنیا نروم . در کتابها داستان مرا خواهید خواند …
اصلا داستان بود، نه واقعی نه چیزی…
چقد چرت بافی داشت :/
احمد ۱۳۵۸ اینو دیگه نمیشه کوسکش جاکش کنی اینو باید بکنی اونم کار خودته
مصداق : هم کونی هم جقی