کیری که بعد از 15 سال انتظار بالاخره رفت توی کس زن دایی

1401/06/23

ننه بزرگ ام شیش تا دختر داشت و یک پسر … از اون زنای اسگل دهاتی که به دختراش محل سگ نمی داد اما پسره رو روی تخم چشماش می گذاشت… همه دخترا اول به دنیا اومده بودند و اینقدر بابابزرگه ننه بزرگه رو گاییده بود که بالاخره یه پسر هم بیاره… انگار پسر قراره چه گلی به سرشون بزنه … بدبختا خبر نداشتند که عاقبت پسر یکی از اون همه دخترا می زنه دایی شو بیچاره می کنه :) ! اینکه من پسر کدوم یکی از دخترام و ننه ام چندمیه هم به شما ربطی نداره.

جونم براتون بگه که سال 84 بود زمستون که داییه داماد شد یعنی در اصل همون ننه بزرگه دامادش کرد … ازدواج کاملا سنتی… کلا دایی از این پسر اسگل ها بود که خودشون به شخصه عرضه دوست شدن با دخترا رو نداشتند.

اون زمان که عروسی شون بود من هنوز 10 سالم بود حتی شب خواستگاری ش هم من اونجا بودم چون همه اهل فامیل با هم رفتیم مراسم خواستگاری… از همون موقع به زنه نظر داشتم، لاکردا چه شاه کسی بود. نمیدونم این چه صیغه ایه که توی همه خانواده ها زن دایی از همه خوشگلتره… یعنی حسابشو کنی عمه و خاله و زن عمو هیچ کدوم هیچ عنی نیستند… ولی همه ملت زن دایی هاشون یه پا پورن استارند؟ دلیل چیه انصافا؟

اون زمان وسطای دهه هشتاد که لادن جون اومد به این آدمای عتیقه اضافه شد من تنها پسر اون طایفه بودم یعنی بقیه همه دختر بودند… چه خواهرای خودم و چه دخترخاله ها… بعد 84 چندتا پسر به دنیا اومدند از خاله ها و بعدشم از خود زن دایی … اما اون موقع که من ده سالم بود من بودم و کلی دختر خوشگل و موشگل که بیشتر وقتا خونه ننه بزرگ بودیم همه مون… خلاصه از بچگی دور و برم پر بود… از همون سن و سال داشتم سعی می کردم به لادن نشون بدم که دوسش دارم… الانشم خیلی خوبه ها ولی لامصب نمی دونید اون موقع سال 84 و اوایل ازدواجش چی بود… قد بلند… ورزشکار…برنزه… خوش خنده… همه چیز تمام…
از سال 84 تا 99 تو نخش بودم و نهایتا 99 تونستم بکنمش…
همون سال گند 99 که کرونا بیداد کرده بود و از زمین و آسمون غم و غصه می بارید منم افسردگی گرفته بودم… بیکار بودم و بی پول و از دار دنیا هیچی نداشتم و همه فامیل از حال و روزم خبر داشتند. مامانم با برادرش که میشه همون دایی من که گفتم یه اسگل بدبختی بود اما حالا از سر خایه مالی آخوند به نون و نوا رسیده بود صحبت کرد برم پیش اش کار کنم. توی کار فروش چادر بود … زنای مردم رو چادری می کرد و زن خودش لادن جونم نمی دونید با چه تیپ های خفنی مردم کوچه و بازار رو بیچاره می کرد. منی که از ده سالگی حتی نیمه برهنه هم دیده بودمش کیرم بلند میشد دیگه وای به حال مردم غریبه. مغازه چادرفروشی خیلی به خونه ما دور و به خونه دایی هم خیلی نزدیک بود واسه همین یه مدت که گذشت به این نتیجه رسیدیم که ظهری واسه ناهار بریم خونه اونا… چون اول ها که من می رفتم خونه خودمون داییم شاکی بود که چرا عصرها دیر میای؟ اینکه میگفتم مسیرم دوره هم به خرجش نمی رفت. این شد که دیگه بعد یه مدت مهمونشون شدم و صرفا به عشق لادن جونم و رویایی که از بچگی باهاش داشتم می رفتم خونه اونا… آشپزی ش هم خیلی خوب بود و چه غذاهایی به ما می داد… من و لادن چون از خیلی سال پیش وقت های زیادی رو با هم گذرونده بودیم اون دوره هم خیلی با هم راحت بودیم و تا می رسیدم خونه می رفتم آشپزخونه پیش اون و دخترش و مشغول به کارها و حرف زدن راجع به همه چی می شدیم از سیاست بگیر تا تغذیه… راجع به همه چی حرف می زدیم… و دخترشو هم سرگرم می کردم و یا درسی چیزی بهش یاد می دادم… داییه هم اصلا پیش زن و بچه اش نمیومد و تا می رسید خونه می رفت حموم و پای تلویزیون و این مسخره بازی ها…

یه ماه به همین منوال گذشت و توی یه ماه اول هیچ اتفاق سکسی ای بین من و لادن نیافتاد فقط یبار موقع لباس عوض کردنش از لای در دید زدمشکه خودش هم متوجه شده بود… سکسمون بعد 1 ماه از زمانی که پام به خونشون باز شد انجام شد … یه روز ناهار رو که خوردیم داییه بعد ناهار و پای تلویزیون و مثل خرس خوابش برد و دختردایی هم همینطور … پدر و دختر مثل خرس خوابیده بودند و من و لادن جون باید ظرفا رو جمع می کردیم و می بردیم توی آشپزخونه می شستیم… ناهار قرمه سبزی خورده بودیم و کلی انرژی داشتیم. آروم آروم ظرفا رو بردیم آشپزخونه و توی سینک دوقلوی ظرفشویی چیدیم که بشوریم. 1 ماه بود جلق نزده بودم و کیرم داشت می ترکید … لادن نسبت به اون 15 سال پیش تغییرات قابل توجهی داشت … دیگه کمی چاق شده بود و اون دختر ورزشکار نبود ولی خب هنوزم دود از کنده بلند می شد… موقع ظرف شستن چفت کرده بودم بهش و بازو هامو به بازوهاش برخورد می دادم… البته این چیزا بینمون عادی بود اما میخواستم فضا رو صمیمی تر کنم. خیلی آروم ظرفا رو می شستیم که عنتر آقا بیدار نشه …

توی فکر این بودم که چی بهش بگم و صاف رفتم سر اصل مطلب گفتم لادن، گفت ها؟ گفتم مرتیکه چادرفروش جای اینکه بیاد با زنش ظرف بشوره و یه هو از پشت بغلش کنه (این کارو زنا موقع ظرف شستن خیلی دوست دارند) میگیره مث خرس می خوابه… ببینم لادن تو و دایی مشکلی چیزی با هم ندارین؟ لادنه دوزاریش افتاد که بعد اون روز که دید زده بودمش ولم میخواد حالا بکنمش گفت همه مردها همینجوری اند بعد یه مدت از ازدواج که می گذره این حسا از بین میره… گفتم عمرا من اینجوری نیستم مم تا آخر عمر زنمو ارضا میکنم حیف که اوضاع مالیم خرابه و از زن خبری نیست برام…

ازش پرسیدم خانوما این کارو خیلی دوست دارند آره؟( همون از پشت بغل کردنو)
گفت نمیدونم و لبخند می زد… گفتم نمیشه که ندونی می دونی دیگه … گفت خب تو زن گرفتی همین کارو بکن بعد ازخودش بپرس چرا از من می پرسی؟ بهش گفتم خب تو زندایی جونمی من از اون موقع که ده سالم بود بین اون همه دخترای قد و نیم قد که توی خونه ننه بزرگ دور و برم بودند فقط تو رو دوست داشتم… دختر خاله ها رو یادته چه دخترای در پیتی بودند؟ نه قیافه درست حسابی نه اخلاق درست درمونی… اما تو برام همیشه عزیز بودی… خب الانم برام سواله حس میکنم این داییه اونجوری که باید هواتو نداره واسه اینه که این حرفا رو میزنم اگر ناراحت شدی ببخشید… گفت اولا که ازت ممنونم به هر حال اون اگه کمک نمیکنه تو همیشه هستی و واقعا خوبه که دست تنها نیستم توی انجام کارهای ظرف شستن و این چیزا و دوما هم عذرخواهی نکن شرمندم میکنی چون طرفداری منو کردی و حرف بدی به من نزدی… گفتم قربونت لطف داری… اون روز ظرفا رو شستیم و اتفاقی نیافتاد اما درست فردای همون روز بود که بعد 15 سال به رویام رسیدم… دوباره ناهار رو زدیم به بدن و من و لادن ظرفا رو جمع کردیم بردیم بشوریم و بسابیم. اون مردک بی لیاقت هم دوباره همون آش و همون کاسه باز دوباره خوابش برده بود و دختر دایی هم این بار خواب نبود بلکه با دختر همسایه شون که اون روز اونم مهمونشون بود توی اتاقش در حال بازی بود و در اتاقشون هم بسته. دایی هم توی حال پذیرایی و جلو تلویزیون روشن خوابیده بود و خرناس می کشید…
من و لادن هم پای سینک ظرفشویی… باز دوباره ادامه همون بحث دیروز… کمی راجع به آداب ظرفشویی حرف زدیم و اون می گفت آره خب حال میده موقع ظرف شستن از پشت بیاد بغلت کنه خستگی در میره… بعد گفتم لادن جونم میخوام از پشت بغلت کنم میشه؟ هیچی نگفت فقط شوکه شد… خیلی آهسته حرف می زدیم البته اون خرسه هم خوابش خیلی سنگین بود… گفتم بهم اجازه بده لطفا… من خیلی ساله منتظر این لحظه ام … لادن گفت خب اگه بیدار بشه یا دخترم از اتاق بیاد بیرون چی؟ تا اینو گفت گفتم حله… پس خودت دوست داری ولی ترست از اینه که بقیه بو ببرند… گفت لعنتی منظور حرفم این نبود… گفتم معنی حرفت چطور؟ و در همون حال اولین حرکت رو انجام دادم و انگلش کردم یعنی با انگشتهای اشاره و فاک لای کون خوشگلشو دست کشیدم و گفتم جونم لادن. قربون اون کون نازت بشم من… لادن دیگه اجازه میدی درسته؟ و گفت نمیدونم… گفتم تا نگی راضی ام از پشت بغلت نمیکنم… رضایتت برام شرطه… و گفت تو رو خدا مواظب باش… گفتم ایول ، مرسی عزیزم ، پس راضی ای… و رفتم ازپشت بغلش کردم و دقیقا کیرمو (از روی لباس) گذاشتم روی وسط باسنش و از همون کنار یه حوله بود برداشتم اول دستامو خشک کردم بعدش هم دستامو گذاشتم روی سینه هاش و آروم گفتم خب عزیزم چطوره حال میده موقع ظرف شستن؟ گفت عالیه فقط آخه الان هر لحظه ممکنه یک کدومشون سر برسند … البته دوتامون هم بیشتر از دختره می ترسیدیم چون می دونستیم داییه کون گشادتر از این حرفاست… گفتم لادن عزیزم مهم نظر خودت بود که فهمیدم نظرت چیه و از پشتش اومدم کنارش و دوباره مشغول ظرف شویی… و بهش گفتم لادن جان ظرف شستمون تموم شد یک لیوان بزرگ برمی داری عرق چهل گیاه و آب میریزی برام میاری روی مبل و یه فکری هم به حال ویدا جون (دخترش) میکنی که بعد ازظهر خونه نباشه بقیه اش با من… گفت وا چهل گیاه واسه چی… گفتم بهم اعتماد کن… ظرفا تموم شد و رفتم روی مبل خودمو ولو انداختم و لیوانه رو برام آورد و جرعه جرعه هی خوردم و منتظر بودم تن لش دایی بیدار شه… تا اینکه بیدار شد و خودمو همونطور که روی مبل انداخته بودم دائم در حال تمارز بودم که آی دلم درد گرفته نمی دونم چه مرگمه و هر 5 دقیقه هم پا می شدم می رفتم دستشویی به دروغ می گفتم اسهالم و تا پام به دستشویی می رسید کیرمو دلداری می دادم که سالار تحمل کن لحظه موعود نزدیکه… ساعت تقریبا 4.5 شده بود و به دایی گفتم امروز کار تعطیل … حتی نمیتونم پاشم برم خونه مون…

می تونی منو برسونی خونه یا دیرت میشه اگه تا اون سر شهر بیای و باز بخوای برگردی؟ اصلا ولش با این حال خونه نرم هم بهتره برام یه اسنپ بگیرید منو به درمانگاهی بیمارستانی قبرستانی جایی برسونید… بدجوری رفته بودم توی نقشم و هیج مرگم هم نبود… فقط منمی دونستم و لادن که ساعتی بعد از این دل آشوبی چه دل و قلوه ای قراره به هم بدیم… لادن گفت بزار من اسنپ بگیرم و رفت و حتی یه اسنپ سوری هم گرفت چون ماشین باید میومد در خونه … اسنپ رسید و من با آه و ناله و در حالیکه دستمو روی شیکم ام می کشیدم تا دم در رفتم و خدافظی کردم … راننده گفت مقصد رو زدند درمانگاه درسته؟ گفتم نه قربونت منو برسونی اولین داروخونه حله خودم می دونم چه دارویی باید تهیه کنم… منو رسوند داروخونه و کاندوم خریدم و اومدم بیرون داروخونه یه چند دقیقه دیگه هم منتظر موندم که دایی خونه نباشه بعد زنگ بزنم چون میدونستم دیکه نهایتش 5 دایی مغازه رو باز میکنه… راس 5 زنگ زدم به لادن تا برداشت گفتم سلام قربونت برم من… چه خبر؟ کی خونه است؟ گفت دایی رفته و ویدا هم هنوز با دوستش توی اتاقه اما بهش گفتم آماده باشه میخوام بفرستمشون برن خونه همسایه مون یعنی همونکه مادر دختری بود که دوست ویدا بود… و از اون طرف هم مادره گفته بچه ها رو میخواد ببره بیرون گشت و گذار… گفتم ایول لادن جون… چه کردی تو؟ کی برسونم خودمو خوبه؟ گفت کدوم خیابونی الان؟ گفتم چهار تا چهار راه اون بر تر … گفت پیاده راه بیافت بیا و برای ورود به خونه مناظر من باش که خبر بدم همه ویدا رو بردند بیرون… فقط یه چیز دیگه هم اینکه اونا از یه مسیری که توضیح داد حرکت می کنند پس در نتیجه تو از یه مسیر دیگه بیا… که گفتم حله… کوچه ها رو یکی رد کرده بودم و چیزی نمونده بود برسم در خونه شون که زنگ زد گفت همه چی امن و امانه و همه رفتند

تا گفت بیا دل تو دلم نبود و باقی مسیر رو دویدم تا زودتر خودمو به جان جانان برسونم… دم کوچه شون براش یه شاخ گل هم خریدم که دلشو به دست بیارم… رسیدم و شاخه گلی که دستم بود رو بردم به همراه دستام پشت سرم که غافلگیر بکنمش… درو که زد و رفتم بالا یه نمه آرایش ملایم کرده بود و لباساشو هم عوض کرده بود دامن کوتاه مشگی و تی شرت سفید تنش بود و خانوم جانم با یه کفش پاشنه بلند مشگی دامنشو ست کرده بود… تا دیدمش گفتم قربونت برم چه جیگری شدی عزیزم و در همون آن گل رو از پشت سرم در آوردم گفتم گل برای گل… (میدونستم که داییم سال به سال بهش گل نمیده و شعور این کارا رو نداره.ِ.) لادن گل از گلش شکفت و از دیدن و گرفتن گل ها از دستم حال کرد و منم دستامو حلقه کردم دور کمرش و گفتم عشقم قبل سکس میخوام یه حموم هم برم که تر و تمیز بیام بغلت کیف کنی… گفت خیلی هم عالی اصن تو برو حموم منم میام حموم از دیروز صبح تا حالا حموم نرفتم… گفتم قربونت برم یه تیغ از همون سنتی ها هم اگر خونتون دارین برام بیار داخل حموم… رفتم حموم اول در توالت فرنگی رو دادم بالا و یه دست کامل شاشیدم چون آب و عرق چهل گیاه کلی نوشیده بودم… و تا دوش رو باز کردم که دیدم حضرت عشق لخت و عور مادرزاد در حموم رو باز کرد و وارد شد… یه زن تقریبا 33 ساله جاافتاده که چیزی از پورن استار ها کم نداشت… تا رسیدم دستاشو گرفتم و چند تا بوس از جای جای صورتش کردم و گفتم قربونت برم عزیز دلم عمدا گفتم خودم تنها بیام حموم چون می دونستم کنترلش برام سخته و ممکنه خودمو تا بعد حموم نتونم کنترل کنم ولی خب اومدی قدم روی چشمام گذاشتی… کیرم کاملا شق شده بود و ضمنا لادن هم اولین لحظاتی بود که منو لخت داشت می دید و ازکیرم خیلی خوشش اومده بود می گفت چه سفید و بلنده… با همدیگه رفتیم زیر دوش و همون اول تیغ رو گذاشتم داخل جاتیغی و ریر بغل و زیر شکم و کیر و خایه رو صاف کردم… لادن می گفت همه بدنتو شیو کن من اون مدلی دوست دارم وقتی فیلم پورن میبینم مردهای اون برآی صافند اونجوری قشنگ تره… گفتم عشقم فردا من باید برم مغازه نمیشه آخه من همیشه مو داشتم و هیجوقت شیو نکردم… دستام زیر گردنم… اینا معلوم میشه تابلوئه… ولی بهت قول میدم در آینده نزدیک شش تیغ کنم و اون مدلی هم با سکس کنیم… بعد اینکه موهای زائد رو زدم … شامپو هم زدم و وسط شامپو لادن دستاشو برد رو سرم برام سرمو شست… خودش هم بدنش کاملا تمیز بود چون فول لیزر کرده بود… لحظات آخر حموم گفتم خب حالا بیا خیال کنیم همون لحظه اول پشت سینک ظرفشویی هستیم پشتتو بکن به من… کیرم کاملا شق بود و گذاشتمش لای کونش ولی دخول نکردم چون هنوز وقتش نبود… و توی اون پوزیشن رفتیم دوباره زیر دوش که خیلی حال داد یه ذره صابون هم روی کیرم زدم که لای پاهاش وول بخوره… دیگه شیر رو بستم و باید می رفتیم بیرون که بهش گفتم عشقم بیا رو کولم میخوام بغلت کنم ببرمت بیرون از حموم و همونطور خیس تا جای حوله ها که بیرون حموم بود رفتیم و با حوله خودش دوتامون خشک کردیم… بعد حموم قصد نداشتیم سکس کنیم و قصد داشتیم اول یه کم وقت بگذرونیم چون بعد حموم حال نمیده پدست آدم خشکه… بهش گفتم ویدا کی میاد؟ گفت خیالت راحت تا 9 شب نمیان در ثانی بیاد هم کلید نداره و می رسند پشت در زنگ می زنند… گفتم چه عالی پس هنوز کلی وقت داریم… بدنامون رو که از حوله جدا کردیم اصلا لباس تنمون نکردیم و یه راست اول رفتیم دور و بر اشپزخونه رو دوباره تمیر کنیم یه چندتا لیوان و پیش دستی بود که مهموناش استفاده کرده بودند باید میشستیم… ولی این بار دیگه دوتایی ظرفا رو نشستیم بلکه او می شست و من ازپشت بغلش میکردم و نلزش می کردمو و جیگیرشو می خوردم اونم در حالیکه دوتامون لخت مادرزاد… اصلا باورکردنی نبود…

ظرفا تموم شد و با حالت رقص خودمونو به اتاق خواب رسوندیم و کلی عشق بازی … هر کار که فکر شو بکنید با هم کردیم … لب و بوسه و ساک و کس لیسی و 69 و… بعد حدودا نیم ساعت عشق بازی که گفتم کاندوم خریدم برم بیارمش دیدم قه قهه داره می زنه و بهم می خنده… گفتم چیه؟ گفت بعد ویدا توبکتومی کردم خبری از حاملگی نیست… وای شنیدنش چه حالی داد انگار توی بهشت بودم… لعنت به این آخوندا که از دروغ با بهشت و جهنم سر ما رو شیره مالیدند بهشت و جهنم همین دنیاست که اونا برای ما دنیا رو جهنم کردند ولی اون لحظات من و لادن توی بهشت بودیم.

گفتم لادن دیگه آماده ای میخوام بیام توی نانازت لونه کنم… گفت اگه آماده نبودم که تا همین الانشم پایه نبودم پس دیگه هیچی نپرس و کارتو انجام بده… که رفتم اول کسشو بوسیدم و بو کردم… تازه از حموم اومده بودیم خیلی خوشبو و تمیز بودیم… انگشت کردم خیلی کسش نرم بود و یه تف انداختم توی کسش و یه تف هم روی کیرم و وارد دنیای قشنگش شدم… حدودا یه ربع تلمبه زدم خیلی حال می داد… آه و ناله های لادن بلند بلند توی فضای خونه پیچیده بود و کمر من پر از عرق و کم کم تمام بدنم و سرم شروع به عرق ریزی کرد… در همون حال که کسشو تلمبه می زدم سوراخ کونشو هم انگشت میکردم و سینه هاشو هم همزمان می بوسیدم که به نهایت ارگاسم برسه… می گفت تمام این 15 سال داییت اینجوری با من سکس نکرده … تو خیلی خوب می کنی… بهش گفتم از همون لحظه اول همون زمانی که ده سالم بود منتظر بودم این لحظات رو با هم تجربه کنیم… کاش می شد تو طلاق بگیری و زن من بشی و این حرفها… تلمبه زدم و زدم و بعدش هم با خیال راحت آب کمرمو توی کسش خالی کردم چون از حاملگی ناخواسته خبری نبود… جای همه تون خالی خیلی حال داد و از خدای خودم می خوام که این لذت ها و در حقیقت این سعادت ها نصیب همه تون بشه… سکس مهمترین چیز برای انسان و حق مسلم همه مردان و زنان است و لعنت بر تمامی کسانی چه آخوند عمامه دار و چه بی عمامه که یه عمر توی گوش ما خوندند سکس جیزه… من اون سال 99 افسردگی نابودم کرده بود اما لادن جون کلی از اون به بعد بهم حال داد و دیگه حالم خوبه خوبه از اون سال به بعد چون یکی زیباترین خانمهای ایرانی که شک هم ندارم واقعا همینطوره… لادن خیلی خوشگله… و پارتنر جنسی منه و ماهی 4 5 بار یا خونه اونا یا خونه ما رو خالی می کنیم و سکس می کنیم… ضمنا کلا سه ماه مغازه داییم کار کردم و بعد اون با ماشینم توی اسنپ کار میکنم که وقتای آزاد بیشتری داشته باشم و بیشتر بتونم با لادن وقت بزارم… لادن هم چون کلا یه بچه داره و شوهرش هم از صبح تا شب توی اون مغازه تخمی و پیش اون زنای محجبه ای که حقش بود یکی از همونا زنش باشند نه لادن جون من شاه کس عالم ! ضمنا از وقتی من و لادن توی رابطه ایم اوضاع توی خونشون هم خیلی اکیه و کلا حال روحی لادن هم بهتره و هیچ مشکل خانوادگی ای ندارند داییه هم اسگل تر از این حرفاست که بو ببره من ماهی 4 5 بار زنشو می برم تا معراج و بر می گردونم.

نوشته: پسری که بالاخره به آرزوش رسید


👍 13
👎 50
64301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

895131
2022-09-14 01:02:23 +0430 +0430

حاجی مارو هم به آرزومون برسون لطفا 😆

1 ❤️

895133
2022-09-14 01:03:15 +0430 +0430

اون خرس گنده احتمالا بدجور کونت گذاشته که اینجوری کس نوشتی ، کیرم تو داستانت چاقال

5 ❤️

895136
2022-09-14 01:27:13 +0430 +0430

و تو ۱۵ دقیقه کسشهر نوستی

1 ❤️

895140
2022-09-14 01:40:55 +0430 +0430

دیوث مگه واسه کسی اهمیت داره که ننه ت چندمین دختر ننه بزرگته؟
ولی در مورد زندایی باهات موافقم، منم همچین تجربه ای داشتم واقعا بهترین سکسای زندگیم بود

5 ❤️

895141
2022-09-14 01:43:33 +0430 +0430

مینویسی حداقل یه بار بخون
چیه اینقدر کسشعر نوشتی

0 ❤️

895144
2022-09-14 01:45:02 +0430 +0430

جقتو بزن کون پاره تو رو چه به کس کردن همه چی رو چپه تعریف کردی اوبنه ای

1 ❤️

895149
2022-09-14 01:57:24 +0430 +0430

اسم داستان و نویسنده کسشرتر از متن داستان بود
راستی عزیزم
مادرت زندایی پسر عمه هاته ها 😏 💋

3 ❤️

895158
2022-09-14 02:10:43 +0430 +0430

من تورو ب صد روش میگام ک بار آخرت باشه اول داستان ب مخاطب توهین کنی بچه کونی داییت کونت گذاشته بعد میای ب اسم کردن زن دایی داستان مینویسی ب کیرم ک کی تورو زاییده ننت بچه چندمه اشغال دیگه ننویس

7 ❤️

895159
2022-09-14 02:10:50 +0430 +0430

خط به خط این داستان مملو از عقده های کودکی هست که بارها شاهد تبعیض جنسیتی در خانواده ی مادرش بوده. واقعا باید به حال پدربزرگ و مادربزرگت تاسف خورد که باعث این همه عقده در تو شدن.

3 ❤️

895164
2022-09-14 02:18:14 +0430 +0430

دیوث میگه از همون ده سالگی روش نظر داشتم😂😂

0 ❤️

895173
2022-09-14 02:34:26 +0430 +0430

تک تک بشقابا
تک تک لیوانا
تک تک توپ پارچه ها (ترجیحا همشون در کل دنیا)
تک تک قاشقا
هرچی سینک دو قلوعه
هرچی کیر کلفته
تو کس و کون خار مادر اون کسکشی ک این اراجیفو نوشته
کسکش مجبورت کردن انقدر با حرص بنویسی؟
برو کیرم دهنت بره ولدالزنا
کونی حرومزاده

2 ❤️

895176
2022-09-14 02:51:28 +0430 +0430

میگم زارت تو دهنت با این مثلا لاتی نوشتنت

0 ❤️

895178
2022-09-14 03:01:42 +0430 +0430

تا اونجایی خوندم که نوشتی اینکه من پسر کدوم یکی از دخترام و مادرم چندمیه به شما ربطی نداره
بله درسته به ما ربطی نداره ولی در مورد پدرت مطمئنم خودتم نمیدونی پدرت کدوم یکی از مردای فامیله

3 ❤️

895179
2022-09-14 03:02:49 +0430 +0430

کیرم دهنت کسکش ۶۰ساعت طول دادی یه داستان بنویسی کسکش سکس چ ربطی ب اخوند داره گوزو ننویس جقی بدبخت اره ۱۵سال تو کف یارو بودی بیلاخ

0 ❤️

895180
2022-09-14 03:12:45 +0430 +0430

نظرات دیدم فهمیدم داستانت زر مفت هس لاکن نمیخونمش

0 ❤️

895181
2022-09-14 03:17:48 +0430 +0430

عقده از این نوشته ها فوران میکنه.

0 ❤️

895182
2022-09-14 03:22:14 +0430 +0430

اوبنه ای کمتر جق بزن این چه کصشعریه نوشتی…🗿

0 ❤️

895190
2022-09-14 04:35:35 +0430 +0430

سکس کننده با زن شوهر دار= طرف خودش مادر.جنده بوده،دیدم که میگم
حالا داستان یا کستان و…

0 ❤️

895192
2022-09-14 05:20:21 +0430 +0430

ای زندایی زندایی

اگر اونروز کمی نانجیب تر بودم و باهات سکس میکردم
الان ایران نبودم

0 ❤️

895195
2022-09-14 06:36:21 +0430 +0430

خیلی هم خوب بود عزیزم
مرتیکهِ قُرُّمدَنگِ ولد زنای بچه قاشقی دو سر قافِ پلشت، تو کص از نزدیک ببینی تشنج میکنی، حالا واسه ما بکن شدی؟؟

کاش اونشب بابات خواب افتاده بود تا کائنات با توی جقیِ قُرُّمدَنگِ دو سر قافِ بچه قاشقی آشنا نمیشد.

0 ❤️

895196
2022-09-14 06:50:12 +0430 +0430

کیرم دهن خودتو زن داییت دوساعته دارم میخونم هنو نصف نشده اه

1 ❤️

895204
2022-09-14 07:27:16 +0430 +0430

بیا برو کیری عقده ای همون مقدمه کافی بود تا کیری بودن خودت و کستانت معلوم بشه. داییت لابد بدجوری گاییدتت

0 ❤️

895232
2022-09-14 10:52:10 +0430 +0430

بعد 84 چندتا پسر به دنیا اومدند از خاله ها و بعدشم از خود زن دایی …

🤨🤨🤨🤨

0 ❤️

895240
2022-09-14 12:04:53 +0430 +0430

کیر خشایارشاه کبیر از پهنای چپ تو کونت که اگر میدونست ایران به دست کونکشهایی مث تو میفته یونان رو فتح نمیکرد.

0 ❤️

895241
2022-09-14 12:14:05 +0430 +0430

من نمیدونم راستع یا دروغ…
ولی مطمعنم اگع راست باشع باید بگیریش…
بکنیش تو کونت سگ پدرع لاشی…

0 ❤️

895245
2022-09-14 12:52:57 +0430 +0430

. اداره ثبت احوال مشخص کرده که تو خانواده شما هیچ کس محل سگ به تو نمیزاره همه دختر دوسان، ضمنا کیرمحل ترین شخص هم خودتی، زندایی شما هم حسابی بهت ریده الانم اومدی فانتزی خودت رو بگی. ضمنآ داییت چادر سرت گذاشته بعدشم گذاشته کونت.

1 ❤️

895249
2022-09-14 13:50:40 +0430 +0430

معلوم نیست چه موادی یده رفته توی فاز اومده اینجا کص شعر تفت داده
مردیکه کیرم تو کص ننه خودت و مادرت
کیر هرچی عضو شهوانیه یک راست بره توی کص ننت
پفیوز کیری

0 ❤️

895256
2022-09-14 14:39:31 +0430 +0430

ب پشم تخمم نیس ک تو بچه کی و چندمی کونی برو گم شو تو اسنپت کار کن هنوز دهنت بو شیر میده
داستانتم ک کصشعر محض مگه میشه ی زندایی انقد پایه باشه
بعدشم اول زندایی ی دختر و ی پسر هم داشت بعد شد تک دختر ؟
از رو خوابت داستان نوشتی:/

0 ❤️

895267
2022-09-14 16:32:24 +0430 +0430

جای ما خالی بود شمارش بده جامون پر کنیم

0 ❤️

895273
2022-09-14 17:26:10 +0430 +0430

اولا دستت درد نکنه زحمت کشیدی صدخط نوشتی
دوما خدایی چرا همه رو خر حساب می‌کنی دستی کشیدم روی کونش گفتم اجازه هست

0 ❤️

895274
2022-09-14 17:27:33 +0430 +0430

متاسفم 👎

0 ❤️

895275
2022-09-14 17:29:07 +0430 +0430

سعی کن به مخاطبت وخواننده نوشته ات احترام بزاری.
کسی ازت نپرسید مادرت دختر چندم بود خودت نوه چندمی و…که درجواب میگی به شماربطی نداره.
شعئور داشته باش تا حسابت کنن.

0 ❤️

895285
2022-09-14 21:51:23 +0430 +0430

جمله به جمله اش کسشر بود قشنگ معلومه هر جمله ای که نوشتی یه بار جق زدی بعد ادامه دادی 😂

0 ❤️

895286
2022-09-14 21:52:09 +0430 +0430

تو هنوز نمیدونی واسه کس کردن نیازی به تف نیست 😦

0 ❤️

895412
2022-09-15 11:56:37 +0430 +0430

پفیوز گوه میخوری به بینندت بی احترامی می کنی مگه ما پرسیدیم که ننت تخمک جندم ننه بزرگته
بعدش هم داییت کونت گزاشته که اومدی اینجا کص میگی ولد زنا

0 ❤️

895448
2022-09-15 17:53:33 +0430 +0430

اول تمارز نه ، تمارض ، بعد چهارتا چهارراه اون بر تر نه و اونور تر درسته! سیم کش قرمساق ، بچه ده ساله چه تصوری میتونه از سکس داشته باشه که با دیدن یه دختر ۱۸ ساله تحریک بشه و بخواد با طرف سکس کنه؟ آخه یه چیز بگو بگنجه! مثلا میگفتی ۱۴،۱۵ سالت بوده باز فابل قبولتر بود! بچه ده ساله!؟ اونم سال ۸۴،۸۵!!!؟؟؟

در ضمن راست میگی آخوندایه با عمامه و بی عمامه جلوی بهشتی شدن آدمها رو میگیرن ، یه آمار از پسرعمه هات بگیر شاید اونا هم مثل تو در حال بهشتی شدن باشن!!!

0 ❤️

895450
2022-09-15 17:59:51 +0430 +0430

آخه کونی تو که به آخوتدها ناسزا میکی و ایراد ار دین اسلام میگیری لجن بیناموس رفتی در نبود یک مرد زنش را گول زدی و ان بدبخت را بی سیرت کردی حالا هم از کارت تعریف میکنی مثلا راه و مرام تو خوبه کیرم تو راه و روشت کیر هر چی آخوند و کشیش و خاخام و موبد وووووو تو دهن تو حرام زاده . خاک تو سر دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی که به امثال تو لاشی رحم میکنه ولی مردم باشرف و خانواده دار جواب امثال تو را به موقع میدهند کیر تمام ملت با شرف ایران تو دهن امثال تو و باورت و ان سرمایه دار حروم لقمه که خرج تو و فرقه باورت را میدهند .


0 ❤️

895457
2022-09-15 20:11:23 +0430 +0430

خیلی مزخرف بود .

0 ❤️

895479
2022-09-15 22:49:16 +0430 +0430

انگار داییت بدجور ننتو گاییده ک اینجوری عقده ای شدی
داری خیالا بافی میکنی زن داییتو بکنی

0 ❤️

895495
2022-09-16 00:05:23 +0430 +0430

دیالوگ اولت کافی بود ک پشیمون شم

0 ❤️

895516
2022-09-16 02:01:29 +0430 +0430

دوستان لطفا دیسلایک بدین ک دیگه اول داستان ب خواننده توهین نکنه

0 ❤️

895681
2022-09-17 01:39:58 +0430 +0430

داستان سراسر عقده معلومه زن داییه و داییه ازن ومردوبزرگ و کوچیک بد گاییدنشون این بدبختم از سر عقده اومده داستانش نوشته یکم خالی باشه

0 ❤️

899225
2022-10-17 09:38:07 +0330 +0330

کیر اسب عربی یک راست تو کونت با سرعت نور بدون در نظر گرفتن اصطکاک ، برو دکتر مشاوره جنسی خودتو درمان کن این حجم از عقده و بیماری واقعا نادره اگه با همین وضع پیش بری در آینده کس مغز کامل میشی و تا ابد جقی باقی میمونی

0 ❤️