گاییدن کون پدرم

1397/05/05

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
داستانی که میخونید به جان تک تک شما عین واقعیته و حتی یه کلمه ناخالصی نداره
خلاصه میکنم براتون امیدوارم خوشتون بیاد
یه روز گرم تابستون واسه رفتن به مغازه طبق معمول از درخونه زدم بیرون و منتظر تاکسی بودم که یه تاکسی اومد و چون یه خانوم خوشکل و جوون جلو نشسته بود منم عقب درست پشت سرخانومه نشستم،از اونجایی که خانومه یه بچه کوچولو حدودا دوساله تو بغلش بود سرش رو شونه مادرش یعنی رخ به رخ من بود و بربر منو نگاه میکرد منم کونی بازیم گل کرد و هی براش شکلک و ادا در آوردم و اونم غش کرده بود از خنده…
از خوشکلی بچه پیدا بود چه مادری باید داشته باشه آخه وقت سوارشدن آفتاب تو شیشه ماشین بود و درست قیافش مشخص نبود…خلاصه در طول مسیر حسابی این بچه با کوسخل بازی های ما حال کرد و ظاهرا الان وقتش بود پیاده شن چون به مقصد رسیده بودن،به بهانه جلو نشستن منم همزمان پیاده شدم که یه نگاه به مادرش بندازم و جلو بشینم،،مادرش واقعا یه فرشته بودروی زمین تو عمرم این همه زیبایی رویه جا ندیده بود،پوست سفیدش زیرآفتاب برق میزد و سینه های مرمریش از زیر لباس بهم چشمک میزد وقتی برگشت کرایه رو بده با دیدن کونش به معراج رفتم و برگشتم
کرایه رو داد و اومد بره که یه دفعه بچش جیغ کشید و زد زیر گریه و با دستاش منو نشون میداد،هرکاری کردیم که آروم شه فایده نداشت،یه دفعه خانومه گفت ببخشید اگه ممکنه تا در خونه بغلتون باشه بعد شما برین واقعا شرمنده،گفتم نه بابا این چه حرفیه
خلاصه ماهم اجاره تاکسی رو دادیم و با بچه و مادرش تا درخونشون رفتم،،،وای که چه خونه ای،،،کاخ نیاوران پیشش طویله بود،یه خانوم میانسال در رو باز کرد کیف مادر بچه رو گرفت بعدم مادره اومد بچه رو بغل کنه و همینجوری که داشت ازم تشکر میکرد باز بچه زد زیر گریه و داد وبیداد و از بغل ما پیاده نشد،،،خانومه گفت تورو خدا معذرت میخوام اگه ممکنه تشریف بیارین داخل تا بخوابه بعد برید هرچی امروز میخواستین کاسب شین من باهاتون حساب میکنم،،،من که از خدام بود توی این خونه رو ببینم بازم گفتم نه بابا این چه حرفیه و ازاین کوسشعرا
رفتیم داخل یه سالن بزرگ و اونجا فهمیدم اون یکی زنه کلفت خونه هست،،،چندتا نوکر و باغبون و تشکیلاتی و غرق نگاه کردن بودم که دیدم بچه تو بغلم خوابش برده،، به کلفته کفتم ببخشید میشه مادرشو صدا کنید من رفع زحمت کنم،،،،اونم گفت خانوم تشریف بردن حمام الان ازشون میپرسم و میگم که دارین تشریف میبرین،خلاصه رفت و برگشت گفت خانوم تو حمامه باهاتون کار داره،،،با خودم گفتم حتما باز میخواد تشکر کنه و از این حرفا،پشت در حمام که رسیدم گفتم ببخشید من با اجازه دارم میرم،،،یهو کنار درو باز کرد و عطر تنش داشت دیونم میکرد بهم گفت شما که انقدر زحمت کشیدی اگه ممکنه یه کم پشت منو هم کیسه بکشی ممنون میشم بدون اینکه چیزی بگم رفتم داخل و کیسه رو دستم کردم وای که چه بدنی وای که چه کونی وای چه کلوچه ای داشت اون وسط پاش… چشمام تار شده بود و داشتم آروم آروم کمرشو میمالیدم کیرم به التماس کردن افتاده بود و تا زیر نام خودش رو کشیده بود بالا و از همون یه دونه چشمش میخوندم که اگه کارو تموم نکنم تا عمر دارم بهم خدمت نمیکنه،،،دستم رو از کیسه در اوردم واز پشت سر چسبیدم بهش واااای اون سینه ها تو دست من بود و باورش برام غیرممکن بود لبمو گذاشتم رو لباش و خود بهشت رو تجربه کردم،،،،،کیر بی صاحابم رو با یه دستم کشیدم رو باسنش و تا اومد بگه یارب چه کنم تا دسته تو کونش جا شده بود…بخاطر فشار ناگهانی کیرم یه دفعه دیدم یک متر خودشو پرت کرد جلو و یه کشیده زیر گوشم زد که دب اکبر و دب اصغر دور سرم چرخید سرمو یه تکون دادم و از گیجی درست متوجه علت زدنش نبودم آج واج چشمام باز کردم و داد زدم چرا میزنی!؟یهو پدرم رو جلو روم دیدم با قیافه ای متعجب و ترسیده و خشمگین،،،،با اون سیبیل سی سانتیش گفت تخم سگ اول سینه هامو مالیدی چیزی بهت نگفتم بعد لبتو گذاشتی تو لبام بازم دلم نیمد بیدارت کنم حالا اون کیر واموندتو میکنی تو کونم تلمبه میزنی!!!؟؟؟؟ وااااااااای وای وای اون موقع متوجه شدم تازه ساعت شش صبح هست و بنده در رختخواب کنار پدر گرامیم خواب بودم و …واینگونه شد که من هنوز که هنوزه تو چشمای پدرم از شرمندگی نگاه نکردم،،،، امیدوارم هرگز این بلا سرتون نیاد،تا درودی دیگر بدرود

نوشته: khodam


👍 17
👎 29
32350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

705829
2018-07-27 20:36:24 +0430 +0430

شما مرز های کسشعر رو درنوردیدی

3 ❤️

705883
2018-07-27 21:20:18 +0430 +0430

غلط میکنی اسم پدر رو سوژه مسخره بازیت میکنی

2 ❤️

705903
2018-07-27 21:38:28 +0430 +0430

تا حالا ریدی؟

1 ❤️

705908
2018-07-27 21:42:05 +0430 +0430

متنفرم از اسم داستانت
دیسلایک به شدیدترین وجه

2 ❤️

705927
2018-07-27 21:52:20 +0430 +0430

به جون عمه جندت كسكش :|

1 ❤️

705930
2018-07-27 21:53:42 +0430 +0430

اول اسم نوشته رودیدم گفتم چقدر مزخرفه بعد گفتم بخونم ببینم چهشرو وری نوشته وکدوم ادمی این حجم چیز وشعر بلده…وسطای داستان گفتم لابد اشتباه اسم داستان روگذاشتی…تازه داظتم به اراجیفت میخندیدم که اخرداستان دوباره گند زدی…
وحشتناک غیرقابل قبول بود

0 ❤️

705949
2018-07-27 22:25:21 +0430 +0430
NA

هههه داشتیم حال میکردیم اما خیلی باحال بود

1 ❤️

705967
2018-07-27 22:53:56 +0430 +0430

باز هم چرت و پرت اما اینکار واقعا حرومزاده ای چون تو ندیدم که با اسم پدر این خضعولات رو که حتی نخوندمش بافتی کی انلاینه خانم از تهران بیاد پی وی

0 ❤️

705973
2018-07-27 23:14:41 +0430 +0430

شما از اون آدم هایی هستی که تو جمع به مادر خودت فحش میدی تا بهت بخندن؟حتما از اونایی

0 ❤️

705977
2018-07-27 23:20:45 +0430 +0430

برگااااااااام !!! شوخیشم زشت بود بی فرهنگ

0 ❤️

705988
2018-07-28 00:17:39 +0430 +0430

تو دیگه مال کدوم کوس طویله ای
حتما خیلی هم احساس بانمکی میکنی؟
نه بابا هرکس بهت گفته شیرینی منظورش شیرین عقلی بوده.

0 ❤️

705994
2018-07-28 01:05:02 +0430 +0430
NA

ناموسا من تخیلم که خیلی کس میکنم در این حد نیست پشمام

0 ❤️

705995
2018-07-28 02:06:21 +0430 +0430

این جوکه ورداشته داستانش کرده همتون هزار بار شنیدین…

3 ❤️

706005
2018-07-28 05:06:30 +0430 +0430

پسر خوب شما که بابات بغلت میخوابه ، بعد مامانت بغل
کی میخوابه ؟؟؟ دکمه سیکتیر رو بزن. انتر

1 ❤️

706028
2018-07-28 06:43:18 +0430 +0430

شاهکار کردی ، آفرین
میدونی چرا چون حروم زاده ای از کیر اون نبودی!؟

0 ❤️

706032
2018-07-28 06:55:30 +0430 +0430

خخخخخخخ کلی خندیدم دمت گرم باحال بود لاکی

1 ❤️

706044
2018-07-28 07:42:59 +0430 +0430

چع کسشری پشمااااااام

1 ❤️

706051
2018-07-28 08:01:34 +0430 +0430

بامجه بود بسی خندیدم

1 ❤️

706053
2018-07-28 08:14:18 +0430 +0430

دیسلایک 12
اولا انقدر جق زدی داری به گای سگ میری کم بزن کسکش
دوما شب بغل بابات میخوابی؟با این سن؟قصه هم میگه قبل خواب؟؟
سوما کیری ترین داستان طنزی بود که خوندم (dash) (dash) (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

706054
2018-07-28 08:15:29 +0430 +0430

خخخخخخخ روده هام پدید از خنده…دمت ابجوش

1 ❤️

706058
2018-07-28 08:38:42 +0430 +0430

خندیدم

دوستان شل کنید یه داستان الکی کسشره دیگه

1 ❤️

706064
2018-07-28 09:03:44 +0430 +0430

کیرم دهن بابات

0 ❤️

706098
2018-07-28 11:32:46 +0430 +0430

خدایی خیلی با فحش دادن مخالفم. … ولی ریدم تو تک تک سلول هات. اخه یعنی چی ؟ چقد لوس و بیخود.

0 ❤️

706116
2018-07-28 12:54:33 +0430 +0430

پدرمظهر اقتدار وقدرتهدپدر یعنی جور کش زندگی بدنبود اماننویسی بهتره پدر زیباست. پدر یعنی یک امت وملت

1 ❤️

706123
2018-07-28 13:27:38 +0430 +0430

دب اصغر و اکبرو بکن تو کونت

1 ❤️

706129
2018-07-28 14:12:01 +0430 +0430

کص نگو باو از پدرت لب گرفتی چیزی نگفته کص هم حدی داره والا

0 ❤️

706131
2018-07-28 14:31:03 +0430 +0430

این کسشرارو از کجاتون در میارید ناموسا ننویس

0 ❤️

706199
2018-07-28 21:07:14 +0430 +0430

کیرم تو کون پدرت کوص کش

0 ❤️

706210
2018-07-28 21:19:21 +0430 +0430

کیر تموم پدران دنیا تو کونت

0 ❤️

706298
2018-07-29 05:23:00 +0430 +0430

کیر تو‌دهنت به این خریت شعور نداری دیگه

0 ❤️

706373
2018-07-29 13:54:59 +0430 +0430

یعنی کیرم دهنت با این داستانت

0 ❤️

706404
2018-07-29 20:25:26 +0430 +0430
NA

کیر خر تو کونت بچه کونی حالمو به هم زدی

0 ❤️

706748
2018-07-31 09:51:30 +0430 +0430

بعضیام هستن که از سبک مغزی حتی خودشونم باخودشون درگیرن و…
از صبح تاشب اینجا سگ دو میزنن که یه داستان تجاوز به خواهر و مادر پیدا کنن و عقده هاشون رو با یه تف از دل کیرشون در بیارن بعد واسه اینکه خودشون رو روعن فکر نشون بدن و مثلا بگن ما از اوناش نیستیم و شخصیت داریم زیر همچین داستان طنز و به دور از عقلی فحش بنویسن و از مقدس بودن پدر دم بزنن،،
چطور داستان گاییدن زن پدر پسند شماست ولی خود پدر حرمت داره!؟
چطور هرکی کوس دختر پدرش بزاره کارش عالیه!؟ چرا کوس خواهر پدر که میزارن تشویق میکنین!؟
من میدونم چرا،چون کون پدر به مزاق کیرتون خوش نمیاد فکر میکنین از مقدس بودنش هست ولی مادری که نه ماه تو شکمش بودین و دوسال شیراز پستونش خوردین و یه عمر داغ به دلش میزارین واشکشو در میارین چون فکر کوسش کیرتون رو راست میکنه بلامانع و مجازه
مشکل از داستان نبود
مشکل از مغزهایی هست که بوی متعفن شهوت میدن
واز افکار پوسیده ای که گرفتار مرض و درد رضایت جنسی حتی به قیمت بهربرداری از محارم و خانواده هستن

1 ❤️

756984
2019-03-28 21:24:02 +0430 +0430
NA

کونی گوه میخوری با پدر شوخی میکنی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها