گرم ترین آغوش (۲ و پایانی)

1402/04/23

...قسمت قبل

از اون روز به بعد همه ی فکرم شده بود نگین، شب و روز بهش فکر میکردم. حرف زدنامون با هم بیشتر شده بود و تقریبا هر روز باهم حرف میزدیم. گاها در مورد ازدواج حرف میزدیم، قرار شده بود که بریم خواستگاری و عقد کنیم و بعد چندماه که دانشگاهش تموم میشد و برای همیشه برمیگشت تهران عروسی کنیم. منم راضی بودم. تا اون موقع پس انداز میکردم و برای آینده خودمو نگین پول جمع میکردم.
با مادرم درمیون گذاشتم و خیلی زود کارای خواستگاری و عقد رو انجام دادیم. توی مدتی که نامزد بودیم باهم صمیمی بودیم ولی هیچوقت نمی شد راجب چیزای سکسی حرف زد، خجالت خاصی بینمون بود و همیشه بحث عوض میشد. چند باری که راجع به این مسائل حرف زدیم یادمه مثل کارتونا صورتش از خجالت قرمز شد و معلوم بود که راحت نیست. منم زیاد اصرار نمی کردم و یا خودم یا اون، بحث رو عوض میکردیم.
همه چیز عادی می گذشت تا شب عروسی؛ با لطف و هماهنگی خانواده هامون یه خونه ی متوسط اجاره کردیم و وسایل خونه رو خریدیم و همه چیز رو درست کردیم تا بعد ازدواج اونجا زندگی کنیم.
شب عروسیمون هم همه چیز عالی بود. نیمه شب بعد از انجام همه کارا همه به خونه ی خودشون رفتن و ما هم بالاخره باهم تنها شدیم. نمیخواستم که شب اول سکس کنیم، چون توی هزاران مقاله خونده بودم که شب عروسی خیلی خسته کننده و پر استرسه و خب راست هم میگفتن. اما نگین اطلاع نداشت چهره ش پر از اضطراب بود و میترسید. وارد خونه که شدیم لباسامون رو عوض کردیم و لباس های راحتی تنمون کردیم. نگین یه تیشرت بنفش و یه شلوار سفید و صورتی پوشید. هر لحظه که میگذشت میفهمیدم که استرس نگین داره بیشتر و بیشتر میشه. بالاخره دلو زدم به دریا و پرسیدم:“نگین جان، عزیز دلم، خانوم خوشگلم، چرا اینقدر دلهره داری؟”
انگار که حتی بیشتر نگران شده باشه گفت:“حسین، راستش… روم نمیشه بهت بگم.”
و صورت خوشگل تر از ماهش از خجالت سرخ شد. من رفتم جلو و دوتا گونه هاشو بوسیدم و بغلش کردم.
“فدای اون خجالت کشیدنت بشم که حتی اونم قشنگه، من و تو دیگه زن و شوهر شدیم، این حرفارو باهم نداریم، اگه چیزی اذیتت میکنه بهم بگو، قول میدم هیچ اتفاق بدی نمیفته.”
“باشه ولی واقعا قول میدی؟”
“اره قول میدم عزیزم.”
نگین که کمی اروم تر شده بود مِن مِن کنان گفت:“راستش من خیلی از رابطه جنسی میترسم، شنیدم خیلی درد داره و زن ها فقط به خاطر اینکه مجبورن این کارو میکنن.”
فهمیدم که کمی بغض کرده. محکم تر از قبل بغلش کردم، قربون صدقش رفتم و آرومش کردم، پیشونیشو بوسیدم و آروم آروم بهش توضیح دادم که احساسات و راحتی و امنیت اون برای من از همه چیز مهمتره و اینکه اصلا لزومی نداره امشب سکس کنیم. کلی اروم شد. باهم روی تخت رفتیم و توی بغل همدیگه خوابیدیم؛چون خسته بود خیلی زود خوابش برد، منم کمی بعد از اون در حالی که داشتم توی تاریکی، خواب نگین رو تماشا میکردم خوابم برد.
صبح، بعد از بیدار شدن و صبحانه خوردن، از من بابت دیشب عذرخواهی کرد. نیازی به عذرخواهی نبود، بهش گفتم که حتی خودم هم اماده نبودم. نمیخواستم که عذاب وجدان داشته باشه. من نگینو خیلی دوست داشتم، اینکه میدیدم بابت این موضوع ناراحته آزارم میداد. قرار گذاشتیم که اولین سکسمون دو شب بعد باشه، چون یسری مراسم خسته کننده دیگه هم بعد از عروسی بود و باید اونارو هم تموم میکردیم. دل تو دلم نبود و برای بدن نگین لحظه شماری میکردم؛ از نظرم بدن فوق العاده ای داشت. اونم مثل من منتظر بود، بهش توضیح داده بودم که سکس بیشتر لذت داره تا درد، نمیخواستم ترسی داشته باشه.
بالاخره روز موعود رسید، موقع برگشتن از سر کار از داروخانه اسپری تاخیری و لوبریکانت خریدم؛ میدونستم که امشب قراره به بدن نگین برسم. امیدوار بودم که همه چیز خیلی خوب پیش بره و برای همه چیز برنامه ریخته بودم.
وقتی رسیدم خونه نگین خوابیده بود، از فرصت استفاده کردم و رفتم حموم و دوش گرفتم تا بوی عرق ندم و با اینکه تمیز بودم دوباره شیو کردم، نگین از بیرون صدام زد:“حسین تویی داخل حموم؟” منم آره ای گفتم و فهمیدم که نگین بیدار شده. قبل از بیرون اومدن، اسپری تاخیری رو که خریده بودم زدم، لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون.
چیزی که دیدم برام خیلی لذت بخش بود، نگین با یه لباس خواب سفید که سینه هاشو تقریبا نشون میداد و یه شلوارک مشکی که تا وسط رون هاش رو میپوشوند، جلوم بود. تیپ ساده و سکسی ای داشت.هردو میدونستیم چه اتفاقی قراره بیفته. کمی استرس داشت ولی سعی میکرد نشون نده. با خجالت و اکراه ازم پرسید:“آماده ای که انجامش بدیم؟” منظورش سکس بود، من هنوز مات نگاه کردن بهش بودم؛ بدون جواب دادن به سوال، رفتم جلو، دستامو پشتش و لبهامو روی لبهاش گذاشتم. بوی خوبی میداد، معلوم بود که حموم رفته و به خودش رسیده. ازش تعریف کردم و گفتم که بینظیر شده. چند دقیقه همدیگه رو بوسیدیم و کم کم رفتیم سمت تخت، بهش گفتم صبر کنه. سریع لوبریکانت و روغنی که قبلا برای ماساژ گرفته بودم اوردم.
بهش گفتم که میخوام ماساژت بدم و اونم با عشوه ای خاص قبول کرد. شروع کردم به دراوردن لباساش.
معلوم بود خجالت میکشید و می ترسید و شاید کنجکاو بود که چه چیزی توی ذهنم میگذره ولی نمیخواست من خجالت و ترسش رو ببینم. با دراوردن لباس خواب سفید رنگش سینه های خوشگلش بیرون اومدن؛ سینه هاش فوق العاده بودن، نه خیلی بزرگ نه خیلی کوچیک. خوش فرم و خوشرنگ. تو تصوراتم سینه های خوشگلی داشت اما در واقعیت صد برابر بهتر بود.
ازش خواستم روی شکمش دراز بکشه، اونم قبول کرد و دراز کشید. حالا کون خوشگلش سمت من بود؛ شلوارکشو دراوردم. یه شرت پوشیده بود با عکس چندتا قلب که قلب من هم باهاشون همراه شد. رفتم جلو و دوتا بوسه از گونه ی سمت راستش زدم. یه لبخند تحویلم داد. آروم شرتش رو در حالی که دراز کشیده بود از پاش بیرون کشیدم. با کنار رفتن شرتش کون خوش فرمش نمایان شد. کمی از کصش هم معلوم بود. انقدر تمیز و خوردنی بود، حشریتم رو چند برابر کرد. شرتو به کناری پرت کردم. بدون روغن شروع کردم ماساژ دادن پاهاش. با سرعت خیلی کمی میومدم بالا و ازش می پرسیدم تا محکم یا آروم ماساژ ندم؛ میخواستم مطمئن شم که لذت میبره. همه جای بدنشو شیو کرده بود و موی زائدی نداشت. پشت ساق پاشو که ماساژ دادم خم شدم و چند بار بوسیدم. هربار خنده ی ریزی میکرد و با خنده میگفت:“نکن دیوونه قلقلکم میاد.” عاشق خنده هاش بودم. بدنش قطعا بهترین بدن دنیا بود. همه چیز نگین بی نظیر بود. بالاتر رفتم و به رون پاهاش رسیدم. پوست بسیار نرم و سفیدی داشت. مثل ساق هاش، پشت رون های پاش رو بوسیدم. اونم با خنده ها و گاها ناله های سکسی، بهم میفهموند که دارم راه درستو میرم. کس و کونش جلوم بود و من هم داشتم میترکیدم، ولی باید خودمو نگه میداشتم و نگین رو اولویت قرار میدادم؛ اون باید بیشترین لذتو میبرد. بخاطر همین رفتم بالای کمرش. تا گردن ماساژ میدادم و می بوسیدم. گردنش رو چندین بار بوسیدم. گردن خیلی حساسی داشت.
مکث کردم، لباس هامو کامل دراوردم و روغن رو کف دستم ریختم و دوباره از پا تا شونه هاشو مالش دادم. لپ های کونش رو هم ایندفعه با روغن مالیدم. انقدری نرم و سفید بود که مطمئن بودم از بهشت پایین افتاده. گردنشو دوباره چندین بار بوسیدم و ازش خواستم بچرخه و به پشت بخوابه. بدون اینکه بوسیدن رو متوقف کنم شروع کرد به چرخیدن. سعی میکرد ناله هاشو خفه کنه ولی انقدر حشری شده بود که نمیتونست جلوی ناله هاشو بگیره و صدای ناله های ریز و سکسیش اتاقو پر کرده بود. بعد از اینکه به پشت خوابید بوسه هامو بدون توقف از گردنش به سمت پایین تر بردم؛ از وسط سینه هاش تا بالای نافش رو میبوسیدم. گاهی یکم سمت راست گاهی سمت چپ و بدون نظم و ترتیب خاصی اطراف ممه هاشو میبوسیدم؛ نگین هم چشماشو بسته بود و لذت میبرد.
کم کم بوسیدن ناحیه دور نوک سینه سمت راست رو شروع کردم. هرچقدر به نوکش نزدیک تر میشدم ناله های نگین قوی تر میشد. همزمان با دست چپم اون یکی سینه شو میمالیدم و با انگشتام نوکش رو آروم میمالیدم. وقتی که سینشو توی دهنم گذاشتم و با زبونم باهاش بازی کردم، جیغ کوچیکی از روی شهوت کشید. تپش قلبش بیشتر شد.
دوباره شروع کردم به بوسیدن؛ این دفعه از پایین ناف و به سمت پایین و چپ و راست حرکت میکردم. همزمان با دستام سینه هاشو میمالیدم. کمی که پایین تر رفتم دوباره چشمم به کصش افتاد. انگار دریچه ای برای ورود به بهشت بود. رنگ صورتی خوش رنگی داشت و خیس خیس شده بود. نه خیلی گوشتی و نه خیلی لاغر. تمیز و بدون مو.
همینطور که داشتم پایینتر میومدم و به کصش نزدیک میشدم تصمیم گرفتم بیشتر اذیتش کنم، نگین تو حال خودش نبود. بجای بالای کس صورتیش، شروع کردم به بوسیدن فاصله بین کس و رون پاهاش. صدای ناله هاش بازم بیشتر شد و منو حشری تر میکرد. به محض اینکه به کلیتوریسش رسیدم، یه آه بلند کشید و سرم رو به عقب هل داد. پاهاش شروع کرد به لرزیدن. فهمیدم که داره ارضا میشه. فرصت دادم تا نفس بکشه. خودم نیازی به نفس کشیدن نداشتم. نگین تمام چیزی بود که نیاز داشتم.تو این فاصله دست های روغنیم رو با دستمال خشک کردم.
بعد اینکه نفسش جا اومد صورتمو بردم جلو و گردنشو بوسیدم. با دستاش سرم رو بلند کرد و لبهامو روی لبهاش گذاشت. دیگه خبری از استرس و ترس توی چهرش نبود. انگار مطمئن بود که قراره از سکس لذت ببره.
همینطور که لبهاش روی لبهام بود، دست راستمو روی کس و کلیتوریسش گذاشتم و خیلی آروم شروع کردم به مالیدن کصش. چهرش مقداری تغییر کرد، با آهی که میکشید ولعم رو بیشتر میکرد، لبامو برداشتم و برگشتم پایین پیش کص کوچولو و تمیزش. دهنمو روی کصش گذاشتم و شروع کردم به خوردن کصش. همزمان دوتا دستم زیر کمرش بود و اونو به سمت خودم میکشیدم.
بعد مدتی بلند شدم، کیرم رو گذاشتم روی کصش و روی خط کصش بالا و پایین میکشیدم. کصش خیس خیس بود. نگین آه و ناله میکرد. ازش پرسیدم:“آماده ای نگین جونم؟”
کمی ترسید، اما در مقایسه با ترس های قبل چیز خاصی نبود. مطمئن بود که نمیزارم درد بکشه. با صدای بی حال و پر از شهوتش جواب داد:“آره آماده ام.”
با کمی خوردن سینه ها و گردنش ترس داخل چهرش کامل از بین رفت و به آه و ناله تبدیل شد. سرم رو برداشتم تا روی دخول تمرکز کنم. انقدری خیس بود که حتی نیازی به لوبریکانت نبود، با این حال از لوبریکانت استفاده کردم تا درد کمتری داشته باشه. یه دستم رو گذاشتم روی کمرش و با دست دیگه کیرم رو تنظیم کردم و خیلی آروم وارد کص نگین شدم. ناله ای نسبتا بلند بخاطر پرده ش کشید، چهرش به خاطر درد کمی درهم شد و سعی کرد خودشو عقب بکشه، ولی با دستم نزاشتم که عقب بره. خیلی آروم کیرم رو جلو می بردم. فوق العاده تنگ بود اما بخاطر ترشحات جفتمون و لوبریکانت به راحتی جلو میرفتم. حسی که داشتم بی نظیر بود. خم شدم و لبم رو گذاشتم رو لبهای نگین و سینه هام رو به سینه هاش چسبوندم و روی نگین رفتم؛ اما سعی کردم وزنم رو روش نندازم. با اشتیاق لبهامو میخورد. خیلی آروم کیرم رو عقب و جلو میکردم؛ انقدری آروم که ۲ ۳ بار عقب و جلو کردن چندین دقیقه طول کشید.
اروم از روی نگین بلند شدم. صورت و گردنش رو بوسیدم و کیرم رو دراوردم. خون پرده بکارتش کیرم رو کمی قرمز کرده بود. میدونستم که نگین ارضا نشده و خودم هم باید تخلیه میشدم. به نگین گفتم که باید بریم حموم. بیحال بود ولی قبول کرد، کمکش کردم تا بلند شه، حوله هامون رو برداشتم و با هم لخت رفتیم داخل حموم. آب رو باز کردم و دماشو میزون کردم و با نگین زیر دوش رفتیم. شروع کردم به مالیدن کصش با دستام و خوردن لبهاش زیر دوش. بعد از چند دقیقه، دوباره شهوت فضارو پر کرد. روبروی هم ایستادیم. دستاشو دور گردنم انداختم و حلقه کردم. چسبیدن سینه های داغش به سینه هام حس فوق العاده ای بود. یه پاش رو با دستم بالا گرفتم. با دست دیگه کیرم رو تنظیم کردم و با یه مقدار فشار وارد کصش کردم. دستم رو از پشتش به دیوار تکیه دادم تا تعادلمون بهم نخوره. همزمان لبهاشو می بوسیدم. چون میخواستم ناله های قشنگشو بشنوم، لب هامو از روی لبهاش برداشتم و روی گردنش گذاشتم. ناله هاش بیشتر شد و این منو دیوونه میکرد. کمی بعد زودتر از چیزی که انتظار داشتم ارضا شد. لرزش ریزی کرد و آه بلندی کشید. من هم نزدیک ارضا شدن بودم. کیرم رو بیرون اوردم و با چند بار بالا و پایین کردن دستم ارضا شدم. بقدری آبم زیاد و با فشار بود که حتی خودم هم تعجب کردم. بی اختیار روی چهارپایه داخل حموم نشستم تا حالم جا بیاد. نگین کنارم اومد، با کون نرمش روی رون پام نشست و مثل یه بچه خودشو تو بغلم انداخت. ازش پرسیدم:“چطور بود عشقم؟” سرشو کنار گوشم اورد و به آرومی گفت:“امشب بهترین و قشنگترین شب زندگی من بود”
یه بوسه از هر دو چشمش زدم و گفتم:" تو فوق العاده بودی. هر شبی که پیش تو باشم بهترین شب زندگیمه نگین من."

پایان


امیدوارم لذت برده باشید.

نوشته: یک مرد عاشق

عاشقی
ماساژ
بکارت


👍 18
👎 0
17701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

937698
2023-07-15 01:29:30 +0330 +0330

بالاخره یه داستان پر جزئیات قشنگ. واقعا عالی بود ، کمی اشکال ریز داشت ولی زیاد به چشم نمیومد. خیلی خوب بود کاش بیشتر بنویسی 🌹

2 ❤️

937716
2023-07-15 02:40:25 +0330 +0330

کوس کش په اون همه پول آرایشگاه دادی که دوشب بعد بکنیش کونی مجلوق کوس ندیده بدبخت

0 ❤️

937746
2023-07-15 08:12:05 +0330 +0330

خیلی خوب و عالی نوشتی حرف نداشت با خیلی داستانهای دروغین فرق داشت و عالیتر بود ممنون خوشبخت بشید

0 ❤️

937764
2023-07-15 09:59:43 +0330 +0330

دوستان ولی یک داستان باهمین متن دقیقا قبلتر هم اومده بود.
اونجا هم رفتم زیرش نوشتم وقتی ازاندام خانمت تعریف میکنی به بهشت تشبیه نکن اونم تکرار چندباره.برای وصف زیبایی خیلی کلمات هستن تادرکش راحتترباشه.یعنی کل عظمت بهشت رودراونجادیدی.یااینکه اصلاکسی رفته ودیده بهشت روکه بتونه حرفتودرک کنه؟
عین همین کامنتوهم زیرش نوشته بودم.

0 ❤️

937807
2023-07-15 17:31:47 +0330 +0330

آیا بنظرت کص دختر مردم پاره کردن کاره درستیه
ازطرف انسان همیشه منتقد که فقط اومده شهوانی انتقاد کنه

0 ❤️

938109
2023-07-17 10:51:39 +0330 +0330

از قسمت اول داستان بیشتر حال کردم تو قسمت دوم انگار داشتی به مخاطب روش اولین سکس رو یاد میدادی و این برای من متاهل زیاد جالب نبود اما برای مجردها که تجربه سکس ندارن شاید جالب باشه و آموزنده به هر حال ممنون

0 ❤️

939506
2023-07-26 18:12:44 +0330 +0330

سلام
شبتون بخیر
زیبا و رمانتیک بود.
دمتون گرم
قشنگ توصبف کردید جونم.

0 ❤️