گوزیدن دختر خاله ۱۸ ساله چادری

1401/11/11

سلام خدمت دوستان عزیزم
من نیما هستم ۳۵ سالمه، قد قواره معمولی دارم قیافه معمولی که اصلا به خودم نمیرسم یعنی وقتشو‌ ندارم که برسم، مدیر مالی یه شرکتم
بریم سر اصل داستان
من چهارتا خاله دارم که زیاد روابط خوبی باهاشون نداریم یعنی با اینکه توی یه شهر هستیم مثلا دو سال یبار همدیگرو نمی‌بینیم، خاله بزرگ من اسمش وجیحه است، این شوهر خاله من هر چی زده خاله دختر زاییده پنج‌تا دختر که همشون ازدواج کردن جز یکی به اسم فریبا
فریبا رو من هر وقت قبلا دیدم با چادر دیدم، چون با آبجیم توی یه مدرسه بودن مجبورا اونم سر راه میرسوندم جریان برمیگرده به ۱۴۰۰ که بخاطر کرونا مدرسه ها غیر حضوری بود و منم سخت کار میکردم،
پارسال تصمیم گرفتم ریش بزارم، بخاطر شرایط هم هیچ کس از فامیل خبر نداشت چه برسه همدیگرو ببینم خلاصه یه روز همین خاله وجیحه زنگ زد به مامانم گفت مادر بزرگ حالش خوب نیست و ناراحته از روابط سرد بین دختراش بیاین بخاطر ننه هم که شده دور هم جمع بشیم
مهر ماه بود همه رو دعوت کرد به باغشون توی یکی از شهرهای اردبیل که خونه سه طبقه با بهار خواب هم ساخته بودن توش.
کارخونه ای که من توش کار میکردم بخاطر تعویض خط تولید ۱۴ روز تعطیل بود خلاصه همگی پاشدیم و رفتیم خیلی شلوغ بود کلی نوه و نتیجه و … هر سه طبقه غلغله بود.
وقتی رسیدیم فریبا داشت توی حیاط سلفی می‌گرفت تا مارو دید بدو رفت چادر سرش کرد اومد سلام احوالپرسی، منو با ریش ندیده بود یه مکث چند ثانیه ای کرد و گفت آقا نیما ریش خیلی بهتون میاد منم تشکر کردم و داشتیم می‌رفتیم بالا از پله ها که می‌رفت بالا باسنش از زیر چادر هم خودنمایی میکرد واقعا فتیش چادر دارم من خیلی جذاب بود
حالا از فریبا بگم، دختری ۱۸ ساله آروم و سر به زیر و معصوم و نسبتا خوشگل که کاری به کار کسی نداره اندامش هم کلا زیر چادر قایم بود تا بعد جریان اصلی که اونجا میگم از اندامش.
سه شنبه بود و قرار بود تا جمعه بمونیم کلی بگو و بخند و خوشگذرونی حلال بساطش برپا بود. توی این سه چهار روز چشمم دنبال فریبا بود هر وقت تنها می‌شدیم که انتهای تنها هم نه آبجی هم اکثرا بود از ریشم تعریف میکرد و می‌گفت واقعا ریش معجزه می‌کنه منم به شوخی میگفتم قبل ریش یعنی هیچ پوخی نبودم میزدیم زیر خنده
فریبا خوش لباس بود از اون چادری های خوش تیپ و خوش لباس، خلاصه این چند روز روابطمون با خاله هام تقریبا ترمیم شد روز آخر هوا فوق العاده خوب بود چند روز یکم سرد بود رفتیم توی باغ و کلی خوش گذشت.
ماجرای اصلی از اینجا شروع میشه که قرار شد مسابقه طناب کشی راه بندازیم حدود پانزده نفری اعلام آمادگی کردن و دوتا گروه شدیم که آبجی و فریبا هم توی تیم من بودن من وسط آبجی و فریبا بودم فریبا جلوتر از من و آبجی پشت سر من، فریبا بخاطر اینکه چادر دست و پاگیری نباشه چادرش رو درآورد داد مامانش و به حالت نیم خیز از طناب گرفت و کونش رو داد عقب یعنی همه این ژست رو بصورت غیر ارادی میگیرن توی مسابقه طناب کشی، یه لحظه چشمم به باسنش خورد واقعا شهوت برانگیز بود آنقدر کون خوش فرم و خوشگلی داشت که خط شورتش از رو مانتوش مشخص بود خلاصه مسابقه شروع شد و همون چند ثانیه اول ما برنده شدیم، تیم روبرو طناب رو ول کرد و همه ما افتادیم روی هم، من روی آبجی و فریبا روی من
قشنگ کونش افتاد رو کیرم واقعا میگم حس کردم کیرم له‌ میشه زیر این حجم کون تا به خودم بیام یه دستش رو گذاشت رو شونه من و پاشدیم یه دور دیگه بازی کردیم بازم بردیم تقریبا با همون شرایط ولی دست آخر باختیم باز من ناخودآگاه از پشت به فریبا چسبیدم جالب بود که انگار فریبا اون دختر خشک مذهبی نبود.
همه برگشتیم خونه هامون، من عکسهایی که گرفته بودم رو یکیش رو استوری کردم که فریبا ریپلای زد و خوش بش کردیم و از خاطره های اون چهار روز با هم صحبت کردیم
بازم تاکید داشت که هیچوقت ریشت رو نزن خیلی بهت میاد، منم به شوخی بهش گفتم بیا یه تیم طناب کشی درست کنیم تو کاپیتان باش منم همیشه پشت سرت کوش به فرمان تو نمیدونم منظورمو گرفت یا نه ولی من تیکمو انداختم بهش.
شش روز از چهارده روز تعطیلی باقی مونده بود واقعا داشتم دیونه میشدم از شدت بیکاری و کسلی، شب به فریبا پیام دادم که اگه بخوای یه قهوه مهمون من گفت بریم کافه دوست من قرار شد فرا ساعت ۴ برم دنبالش البته دور از چشم خونه و مامانش رفتم دنبالش و رفتیم کافه مورد نظر روبروی هم نشستیم بازم گریزی زدم به اون چهار روز و خوش گذشتن و…
اونم دوباره گیر داد به ریشم گفتم میخوای بهش دست بزنی مثل برق گرفته ها گفت به چی؟!!! گفتم بابا ریشم دستشو جلو آورد و لمسش کرد و پایینش رو محکم کشید گفتم باباااااا وحشی بازی چرا درمیاری( با لحن شوخی) گفتم خوشت میاد منم ریش تورو بکشم خندید گفت بکش دستمو بردم زیر چونه اش لمسش کردم یکم بردم بالاتر لبش رو گرفتم با دستم کشیدم چشاش گرد شد گفت نیماااا گفتم خب حالا مساوی شدیم.
بردم رسوندمش و شبش توی اینستا دوباره چت کردیم، بهش گفتم فریبا لبت چقدر نرم بود استیکر خجالت کشیدن فرستاد گفت مرسی گفتم خدایی جواب منم مرسی نبود گفت پس چی بود یه استیکر بوس فرستادم اونم بعد چند ثانیه استیکر بوس فرستاد. میدونم تعریف کردن این چیزا برای شما جذابیت نداره ولی چون فریبا چون چادری و مذهبی بود این چیزا ازش بعید بود.
خلاصه روزها به این منوال گذشت بازم باهاش قرار کافه گذاشتم اینبار کنار نشستم و کلی باهاش حرف زدم و کل این مدت نگاهم به لبش بود خودشم متوجه شده بود شبش ازش بوس واقعی خواستم هیچی نگفت و قرار شد وقتی سوار ماشین شد من دوتا بوق زدم چشاشو ببنده تا بوسش کنم!
سوار شد یکم که کصچرخ زدیم یجا خلوت زدم کنار گفتم ببینم این بوق ماشینم چشه، دوتا بوق زدم دیدم داره می‌خنده و چشاشم نبسته گفتم باااااباااااا دوباره دوتا بوق زدم چشاشو بست، رفتم سمتش لباشو بوسیدم، وسط بوس کردنم چشاشو باز کرد انگار همون فریبا نبود چشماش خمار خمار بود لبشو جدا کرد ولی من مانع شدم و اینار لبش رو خوردم واقعا آمپرم زده بود بالا دست راستش مثل برق گرفته ها خشک زده بود بالا دست چپش بازوم رو گرفته بود دستمو از رو چادر جوری که زیاد تابلو نباشه رو سینه اش کشیدم چیزی نگفت یه دقیقه همینجوری لبشو خوردم و از هم جدا شدیم و سکوت مطلق بینمون بود، من سکوت رو شکستم گفتم علاوه بر اینکه نرمه خوشمزه هم هست سرشو انداخته بود پایین یه حسی بین خجالت و عذاب وجدان و شهوت توی چهره اش موج میزد!
از شب همون روز پستهای سکسی و جوکهای سکسی براش فرستادم اونم با استیکر خنده و تعجب و بوس جواب میداد
یک ماه روش کار کردم، باهم کافه نمونده بود که نریم، برای اولین بار قبول کرد بریم کافه قلیون، اهل دود نبود ولی دوست داشت امتحان کنه رفتیم قلیون یه آلاچیق دنج انتخاب کردیم و من مشغول قلیون کشیدن بودم و اون تماشا میکرد گاهی هم یه پوک میزد، مشغول بازی منچ شدیم. قبلش شرط بستیم که اکه من باختم دو تا ناهار و اکه اون باخت ده دقیقه بدون توقف بهم لب بده، خلاصه دست اول رو باختم دست دوم رو بردم و دست سرنوشت ساز رو هم من بردم وقتی بردم نگاه شیطانی بهش کردم گفت اینجا نمیشه که بکشی هم اینجا لب نمیدم
گفتم باشه بریم همونجا که همیشه میریم قبول نکرد و موندم توی کف، شبش بهش پیام ندادم خودش پیام‌داد گفت یه وقت که خونتون خلوت بود شرطی که باختم رو میدم گفتم فردا ناهار میخرم میریم خونه مجردی دوستم که کلیدش دست منه، با کلی خواهش و تمنا قبول کرد. باورم نمیشد یعنی میشه…
رفتم حموم کلی به خودم و سالار رسیدم و یه قرص و وازلین و… خریدم رفتم دنبالش، توی مسیر حرفی نمی‌زد، مرغ سوخاری خریدم و با مخلفات و رفتیم داخل آسانسور هم که رخ به رخ بودیم چیزی نمی‌گفت وارد خونه شدیم خونه بهم ریخته بود یکم فرمالیته جمع و جور کردم قرص رو انداختم و ناهار رو خوردیم.
پاشد چادرش رو درآورد زیرش یه مانتو تا زانو به رنگ سورمه ای تنش بود با یه مقنعه و شلوار پارچه و جوراب شیشه ای خوشگل، مشغول تمیز کردن خونه شد منم داشتم نگاش میکردم گفتم بابا ول کن دو دقیقه اومدم خودتو ببینم باخنده گفت مرض اومد نشست گفتم حکم رو کی اجرا کنم چیزی نگفت دستمو انداختم دور شونه اش سرشو برگردوندم و بی مقدمه لبمو گذاشتم رو لبش چشمامو بستم و لباشو میخوردم دست چپم آزاد بود گذاشتم رو بازوی راستش و فشار دادم یه لحظه دهنش رو باز کرد چشماش رو بهم فشرد
لبمو کنار کشیدم به ساعت نگاه کردم گفتم این بیست ثانیه اش دوباره خندید و بازم لبمو گذاشتم رو لبش کشیدم به سمت خودم بحالت یه وری من سمت اون شدم اونم سمت من سینه هامون چسبید بهم ولی من سینه آنچنانی توی بدنش حس نکردم دستمو گذاشتم رو کمرش و همزمان کمرشو مالش میدادم دستمو تا بالای باسنش می‌کشیدم و نیاوردم بالا از پشت گردنش رو ماساژ میدادم، فریبا لال شده بود چشماش خمار خمار شده بود، کیر منم به آخرین حد خودش رسیده بود، یه کیر معمولی ۱۳ ۱۴ سانتی دارم که خودم راضی ام از هیکلش
کشیدمش سمت خودم کامل افتاد روم کصش دقیقا رو کیرم بود و قلمبگی کیرم رو حس میکرد و گاهی با حرکات بدنش خودشو می‌مالید بهم با یه حرکت مقنعه رو کندم از سرش و اینبار لاله گوشش رو مک میزدم
دوباره رفتم رو لبش و دستمو محکم کوبیدم به باسنش که چشاشو باز کرد گفت وحشییییی چیزی نگفتم و با یه لبخند به کارم ادامه دادم و برش گردوندم من افتادم روش پاهاش رو باز کرد رفتم توی بغلش ولی واقعا با مانتو نمیشد دستمو انداختم دکمه مانتو رو باز کنم مانع شد گفتم جان نیما اذیت نکن تا اینجا اومدیم امروز رو بیخیال اعتقاداتت باش گفت نه نمیشه بسرعت لبش رو خوردم و برا اولین بار از رو مانتو دستمو گذاشتم رو سینه هاش که بیشتر اسفنج بود تا ممه همزمان محکم میمالیدم چشاش گرد شده بود با اونیکی دستم چشماشو بستم و شروع کردم به باز کردن مانتوش
مانتو کامل باز شده بود و زیرش یه تیشرت فسفری پوشیده بود
با باز شدن مانتو سینه هاش خودنمایی کرد ولی بازم حس میکردم سینه هاش کوچیکه و اسفنجه!
دستمو بردم زیر تیشرت رسوندم به سوتین بردم زیر سوتین عین کوره آتیش بود حدسم درست بود سینه خیلی کوچکی داشت ولی فوق العاده نرم با نوک بزرگ نوکش رو بین انگشتام گرفتم و بازی دادم که خوشش اومد و کوصش رو به کیرم فشار میداد منم همینطور .
تیشرتش رو درآوردم یه سوتین سفید گلدوزی شده خوشگل پوشیده بود اونو زدم بالا و تا لبم به نوک سینه اش خورد خودشو وا داد و نفساش بلندتر شد، فریبا اصلا شکم نداشت و ناف خیلی خیلی خوشگلی داشت، یکم سینه هاشو خوردم بی قرار کمر به پایینش بودم
با بوس های کوچیک و ریز رفتم تا نافش دستمو بردم سمت دکمه شلوارش ولی مانع شد، گفتم فریبا کاری ندارم فقط می‌خوام بخورمش گفت نه نیما میترسم، دستشو پس زدم و دکمه شلوارش رو باز کردم و تا بیاد مخالفت کنه شلوارش رو کشیدم پایین از پاش دراوردم، یه شورت مشکی ساده پوشیده بود، پاهاش رو محکم به هم قفل کرده بود ولی زورش به من نرسید و شل کرد و دستاش رو گذاشت رو صورتش، شورتش خیس خیس شده بود، انگار از همون ابتدا که سوار ماشین شده بود آبش راه افتادع بود و خشک شده بود از روی شورت کصش رو بوسیدم، با انگشت شصتم مالیدمش، ولی به این قانع نبودم، یکم از شورتش رو کنار زدم، یه کص خوشگل و ترتمیز خیس! زبونم رو گذاشتم روش از پایین تا بالا همه آبی که رو کصش بود رو لیس زدم و بی اراده شکمش رو داد بالا، دستمو گذاشتم رو شکمش، دستاش گذاشت رو سرم منم شورتشو کشیدم پایین و از پاش دراوردم، نمیدونم چرا اصرار داشت صورتشو بپوشونه، دستشو دراز کرد، چادرش رو کشید رو صورتش، منم شروع کردم به خوردن کص خوشگلش، بالای کصش یکم مو داشت ولی خود کصش تمیز و سفید و صاف بود با چوچول کوچیک، چوچولش رو بین لبام می‌گرفتم و می‌کشیدم و لیس میزدم، آع و ناله اش شروع شده بود، انگشت شصتم رو از زیر رسوندم به سوراخ کونش و آروم مالش دادم، کف دستامو گذاشتم زیر باسنش و بلندش کردم تا روی سوراخ کونش مسلط باشم، سوراخش واقعا تنگ بود، یه رنگ قهوه ای کمرنگ خوشگل و یه خال کوچیک مشکی کنار سوراخش، زبونم رو گذاشتم رو سوراخ کونش و لیس زدم، خیلی خوب بود لیز لیز شده بود، یه بند انگشت شصتم داخل کونش بود و همزمان کصش رو میخوردم، با لرزه هاش فهمیدم داره ارضا میشه و سرم رو محکم به کصش فشار میداد، بعد که بی‌حال افتاد و دستاش کنارش افتادن شروع کردم انگشتم رو بیشتر فرو کردن، تقریبا کل انگشت شصتم توی کونش بود و آروم عقب جلو میکردم، وازلین رو برداشتم و دم‌سوراخش رو روغن کاری کردم، خیلی راحت انگشتم می‌رفت و میومد آروم انگشت اشاره و وسطم رو داخل کردم، خودش رو جمع کرد و چند ثانیه ای همون‌جوری موندم، گفت نیما توروخدا دردم میاد، سرمو آوردم بالا دیدم اشکش سرازیر شده و از گوشه چشمش داره آرایش چشمش رو می‌شوره، گفتم دورت بگردم یکم تحمل کنی تموم میشه و لذت میبری، چیزی نگفت، دوتا انگشتمو به سختی وارد کردم، گفت نیما دارم جر میخورم، یکم دیگه وازلین مالیدم، کشیدم بیرون اینبار راحت تر انگشتش کردم با دوتا انگشت، مطمئن شدم که جا باز کرده، کیرم آماده ورود به سوراخ تنگ فریبای چادری بود، چند بار انگشتامو درآوردم و به راحتی داخلش کردم که هیچ اعتراضی هم نمی‌کرد، سریع بلندش کردم به حالت سگی، سر کیرم هم وازیلین مالیدم هم تفی کردم، وقت نبود بهش اصرار کنم ساک بزنه، چون سوراخش بازم تنگ میشد، برا اولین بار باسن سفید و بی نقصش رو دیدم، فوق العاده سفید بود، دوتا چال کمر خوشگل هم‌داشت، سر کیرمو گذاشتم دم سوراخش با یه فشار نسبتا زیاد سر کیرم وارد کونش شد، ولی خودشو کشید جلو و سر کیرم افتاد بیرون، زدم به کمرش گفتم عشقم یکم تحمل کن جون من، دوباره کشیدمش سمت خودم و اینبار با فشار کمتر سرشو هل دادم تو و از دو طرف کمرشو گرفتم و آروم فشار رو بیشتر کردم تا نصف رفت تو، خودشو سفت گرفته بود و نق میزد، منم قربون صدقه اش میرفتم، وای انگار کیرم رو بین یه قیچی گذاشته بودن، خیلی تنگ و داغ بود، با احتیاط تا خایه فرو کردم و یه آه بلند کشیدم، گفتم تموم شد نفسم، شروع کردم تلمبه زدن بصورت ملو و اروم، هر بار می‌کشیدم عقب یکم وازلین میزدم تا کارم راحتتر باشه، دیگه کونش عادت کرده بود و داشت اسم منو با هر ضربه تکرار می‌کرد و آه و ناله میکرد، کیرمو کشیدم بیرون، سوراخش باز مونده بود، بعد که دوباره کردم داخل با صدای بلند گوزید! سرشو اورد بالا گفت نیما جون خاله وجیحه ولم کن الان میرینم!!! گفتم تحمل کن، با هر ضربه صدای گوز میومد و بیشتر حشری میشدم، ده دقیقه میشد داشتم میزدم توش که دیگه داشت گریه میکرد و می‌گفت کصافط کاری میشه دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم الان میرینم و از این حرفا که خالی شدم توی کونش، و خوابیدم روش، و کیرم توی کونش ذوق ذوق میکرد، بعد که کیرم خوابید خودش افتاد بیرون، لای کونشو باز کردم یکم رو کیرم قهوه ای شده بود و دور سوراخشم همینطور با دستمال پاکش کردم و لباسامون رو پوشیدیم و زدیم بیرون
از اون تاریخ به بعد نه جواب تماسم رو داد نه اینستا
امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: نیما


👍 27
👎 19
134301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912960
2023-01-31 01:59:16 +0330 +0330

کیرت قهوه‌ای کردی سوزاک نگیری😂😂

2 ❤️

912972
2023-01-31 02:57:41 +0330 +0330

بی جنبه بازی دراوردی ومثل ندید بدید ها افتادی به جون کونش.اینم بدون وقتی مقعد داخلش پرباشه وبخوای سکس کنی طرف مقابل حتی قبلا تجربه سکس از کون داشته باشه هم تحملش سخته واذیت میشه.
شایدبهتربود که کمی مراعات میکردی ووقتی هم که دیگه لخت شده بودوخیالت از ادامه کارراحت بود میفرستادیش دستشویی وخالی کنه اینطوری اوضاع بهترمیشد.
باتوجه به اختلاف سنی زیادتون شاید طرف چون بهت اعتمادداشته ودلش یه بارتجربه سکس واقعی رومیخواسته باهات راه اومده وچراغ سبزداده.وبعداز تجربه کردنش که شماهم کلا خراب کردی اصلا اهمیت ندادی فقط کردی توش اون پشیمان شده کلا وباخودش گفته همون که دوسال یه بارهم نمیدیدیم انگاربهتره وجواب نداده


912975
2023-01-31 03:18:01 +0330 +0330

خب نذاشتی بیچاره خودشو خالی کنه، اونم ریده رو کیرت

2 ❤️

912978
2023-01-31 03:47:27 +0330 +0330

🤮🤢🤢

1 ❤️

913003
2023-01-31 08:40:00 +0330 +0330

کاری به این داستان طولانی ندارم، اما خیلی بده آدم اسم خاله اش رو غلط بنویسد. مدیر مالی یک شرکت،کثافت نوشتنن بلد نباشد و نداند که داخل کون پر از گُه است و باید قبل از کردن تمیز شود و …

2 ❤️

913008
2023-01-31 09:15:45 +0330 +0330

باید به خوردن قانع میشدی که از دستش ندی

1 ❤️

913014
2023-01-31 09:42:52 +0330 +0330

من افتادم رو ابجی و فریبا رو من، بعدا گفتی من که روش خوابیدم کیرم خورد به کونش ، خداییش من سکوت میکنم

2 ❤️

913016
2023-01-31 10:04:32 +0330 +0330

اون خال نبوده در کونش اون زگیل بوده که به احتمال زیاد الان تو هم گرفتی… متاسفانه…

1 ❤️

913017
2023-01-31 10:13:34 +0330 +0330

عجله کردی برا کردنش، تو که اینقد کار کردی برای زدن مخش چرا اینقد زود کردیش که از دستت بپره؟؟؟
من با یه دختر تقریبا 17 یا 18 ساله بعد از حدود سه سال برنامه و نقشه و همه طوره هواشو داشتن، اوکی شدم حدود شش ماه طول کشید تا تونستم کاملا از کون بکنمش، در طول این شش ماه فقط تا تونستم بدون درد بهش لذت میدادم با خوردن و مالوندن و کارهایی بجز دخول، یعنی اینقد بهش حال دادم که خودش له له میزد برا سکس، هر بار میگفت از جلو منو بکن و پرده ام رو بزن ولی خودم قبول نمیکردم، بالاخره بعداز شش ماه آماده سازی از کون کردمش در طول این مدت هربار که سکس میکردیم فقط با سوراخ کونش بازی می‌کردم و آمادش میکردم. لامصب تو چطوری همون جلسه ی اول از کون کردی!!!

5 ❤️

913021
2023-01-31 10:33:17 +0330 +0330
  • ببین دوست عزیز
    این خاطره شما پر از غلط املایی و نگارش داستان پر از مشکله
    نکته بعدی،فضا سازی برای خواننده ایجاد نمیکنی.نکته قوت شما این بود که برخلاف ۴تا کسخل کونی لاشی،خودتو تام کروز و کیرتو رونی کلمن تصور نکردی لزا نه فحش و تخریبی برات در نظر میگیرم☺️خوشمان آمد.عقده ای نیستی.نکته دیگه این دوستای شهوانی فک کنم همشون موقع کون کردن توی کص میکنن یا کلا کون نکردن.البته قسمت گوزش برام عجیب بود ولی برای خودم بارها و بارها اتفاق افتاده کیرم کثیف شه ولی خب کاندوم بوده! اینکه شما کاندوم استفاده نمیکنی دیگه ته جالب بود!
1 ❤️

913042
2023-01-31 14:20:37 +0330 +0330

دمت گرم خوب کردیش , زین پس ریش بزار ریش خوبه

1 ❤️

913043
2023-01-31 14:35:15 +0330 +0330

بنظرم عجله کردی باید اینبار فقط به خوردم و لاپایی میکذراندی چندبار اینجوری بعد میکردیش

1 ❤️

913052
2023-01-31 15:55:21 +0330 +0330

کیرم دهن مدیر عامل اون شرکتی که تورو مدیر مالی کرده
با این نوشتن تخمیت

1 ❤️

913059
2023-01-31 16:27:58 +0330 +0330

نتیجه اخلاقی
اینایی که ریش گزاشتن فقط میخان بکننمون
پا ندین😂

1 ❤️

913068
2023-01-31 19:23:24 +0330 +0330

سکس از کون فقط با کاندوم
بهداشتو رعایت کن

1 ❤️

913116
2023-02-01 02:30:30 +0330 +0330

داداش زدی به چاه عن ، حداقل تمیزش میکردی

1 ❤️

913155
2023-02-01 04:27:08 +0330 +0330

جالب بود😋👌💩

1 ❤️

913192
2023-02-01 13:29:54 +0330 +0330

فقط آمدم نظر بدم داستان نخوندم.تو ی حیوانی ی پستی فقط بگم انسان نیستی

1 ❤️

913233
2023-02-01 20:37:46 +0330 +0330

😅😅

0 ❤️

914391
2023-02-09 19:01:06 +0330 +0330

دمه ریدن وکون دادن خیلی حرفه.بازم خوبه گوزیده واعلام ریدن کرده وگرنه ولکنش نبودی.

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها