یاشار (۱)

1401/11/14

این خاطره ای که می خوام تعریف کنم داستان نیست … خاطره ی واقعی هست… کوچکترین فانتزی یا تخیل در این خاطره وجود نداره؛ چون که من اصلا از داستان پردازی و قصه یا خاطره ای که واقعیت نداره و خیالی هست خوشم نمیاد؛ به همین دلیل خودم هم کوچکترین فانتزی به خاطره ام اضافه نکردم و در ضمن حجم خیلی خیلی زیاد از وقایع، اتفاقات مابین رویدادهای خاطره ام و نیز جزئیات اضافی رو حذف کردم. به این دلیل که خیلی هاش کلا یادم رفته و خیلی هاش هم اگه می نوشتم در اون صورت خیلی خیلی طولانی میشد…
***********

اول یه مقدمه باید بگم که من اسمم متین هست حدود ۱۸ سالمه … قدم حدودا ۱۷۳ که البته دقیق نمی دونم و وزنم حدود ۶۵ کیلو هست. من اصالتا از طرف خانواده ی پدری اهل ارومیه هستم، رنگ موها و چشمام قهوه ای نسبتا روشن و پوستم روشن و بدنی کم مو دارم ولی موهام صاف و بلنده …
این خاطره ی من برای حدود سه سال پیش هست که پانزده سالم بود و اینکه چطور کونی شدم……و البته برای اولین و شاید آخرین بار….این خاطره مربوط به روابط گی من باپسر عموی مادرم یاشار هست… و دوستش…

من نوه ی عموی یاشار هستم. یعنی مادرم دختر عموی یاشار میشه … یاشار از من ۷ ماه بزرگ‌تره …و قدش حدود یک سر و گردن از من بلندتره و تا حدودی اهل پرورش اندام … صورت سبزه و پوست تیره داره و موهای خیلی کوتاه مجعد مشکی و ابروهای کم پشت و چشمان سیاه …از نظر چهره خیلی شبیه پدرش هست. از دوران بچگی خیلی من و یاشار باهم رفیق شدیم و تا الان هم هستیم … من بخاطر فشار و تشویق پدر و مادرم و خواهرهام، همیشه از اول دبستان خیلی درس خون بودم و الان هم برای رشته مهندسی وارد دانشگاه شدم …ولی یاشار اصلا اهل درس و مدرسه …نبود و اوضاع درسیش خیلی خراب بود…و مثلا مامانش اواسط دبیرستان یاشار؛ تازه یادش افتاده بود که پسر داره و درس پسرش خیلی ضعیفه!! یاشار درنهایت دیپلم کار و دانش گرفت و حتی از قبل دیپلم چندسالی هست که رفته بود تو کار پوشاک … تو بازار مروی
پدر و مادر من تابستان‌ها به خاطر شغل پدرم که چندسالی در جوانی ایتالیا درس خونده بوده و فروش کفش های ایتالیایی داره … به شهر تورین می‌رن در ایتالیا که من و خواهرهام هم چند بار در دوران بچگی باهاشون رفتیم … بهرحال تابستان‌هایی که من تنها بودم در تهران … با یاشار خیلی صمیمی تر شدم و خیلی موقع ها شب منزل ما می خوابید …و تو نوجوانی رفیق فابریک من شد …اون همیشه به من می گه تو خیلی با کلاسی و همیشه خیلی دوست داشت باهم بریم بیرون و جاهای مختلف ‌و دونفری بریم دختر بازی و می گفت تو با کلاسی و تخصص داری در زدن مخ دخترها…اون یک خواهر داره از خودش حدود دوسال کوچیکتر بنام یاسمن و یک برادر بزرگتر داره به اسم یاسین …من هم دو خواهر که از خودم حدودا سه سال و شش سال بزرگترن به اسم های سعیده و نگین … من اون تایم از یاسی خواهر یاشار خیلی خوشم میومد و مخصوصا اون سال ، کلی باهاش لاس میزدم… و حتی چندبار هم باهم بیرون رفته بودیم … بگذریم … و یاشار هم اینو می دونست … البته یاسی هم خیلی سراغ منو از یاشار میگرفت و گاهی پیشم میومد…
💢💢💢
این خاطره مربوط به بهار و تابستان ۹۸ هست که من حدودا پانزده سالم بود و تابستونش مادر پدرم با نگین رفته بودن تورین و سعیده هم که ازدواج کرده بود و خونه ی خودش بود و یادمه خیلی ظهر ها و شب ها به من گفته بود میرفتم ازش نهار و شام می گرفتم یا همون جا نهار می خوردم و برای شام هم با خودم میاوردم خونه … خواهرهای من از یاشار اصلا خوششون نمیومد و می گفتن که تو رو از راه بدر می کنه … و نمی دونستن که من انقدر باهاش رفیقم … مادر یاشار که زن عموی مادرم بود؛ از من خواهش کرده بود چونکه زبان انگلیسی ام خیلی خوبه با یاشار کار کنم برای مدرسه چون زبانش خیلی تعطیل هست … و البته فایده هم نداشت اصلا… چون همش تو تایم کلاس چرت و پرت می گفتیم و اونهم هیچی تو مغزش نمی رفت… انگار که هیچی نمی خواست یاد بگیره … چونکه کلا پایه ی درسیش خیلی ضعیف شده بود…ما همیشه درباره دختر بازی باهم حرف میزدیم ولی هیچوقت باهم گی نکرده بودیم تا اینکه …
‌ 💠💠💠
یه بار تو اردیبهشت ۹۸ که از من خواسته بود رفته بودم خونه شون باهاش زبان انگلیسی کار کنم…مادرش هم برامون میوه و چای آورده بود … ما تو اتاق یاشار بودیم… داشتیم باهم چرت و پرت می گفتیم درباره کردن دخترها و از دوستاش تعریف می کرد درباره دوستشکه کیراشون چه جور گنده هست …و درباره اندازه ی کیر یکی از دوستای مشترکمون میثم …که نمی دونم چی شد که یهو همینطور که نشسته بودیم زیپ شلوارشو باز کرد و کیرشو درآورد … و کیرشو با دست گرفته بود و با خنده تکون می داد و می گفت ببین اندازه رو … و بزرگ هم بود … من خیلی تعجب کردم … کمی خندیدیم و ترسیدم. چون اینهمه سال که از بچگی رفیق بودیم هیچوقت از این کار ها نکرده بودیم…
بهش گفتم یهو مامانت میاد تو اتاق … گفت نمیاد نترس… و بهم گفت متین تو کیرتو دربیار باهم مقایسه کنیم…من بهش گفتم مگه دیوونه شدی؟؟ یهو مامانت بیاد تو چیکار کنیم؟؟ آبرو برامون می مونه؟؟ بهم گفت صبر کن برم یه سر و گوشی به آب بدم و ببینم چه خبره …و سریع کیرشوکرد تو شلوار و رفت و سریع برگشت تو اتاق و گفت مامانم تو اتاقش دراز کشیده خوابیده …خیالت راحت باشه … اصلا دیگه نمیاد پیش ما …بعد نشست و دوباره زیپ شلوارشو باز کرد و کیرشو درآورد و کیرشو با دست گرفته بود و کم کم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد … من چشمام چهارتاشده بود…کیرش واقعا بزرگ بود …و کلاهک سر کیرش خیلی بزرگ بود …بعد با حالت دستوری بهم گفت متین تو هم کیرتو دربیار می خوام ببینمش …ببینم چه اندازه هست … گفت دربیار و راست کن . ببینیم مال هر کی بزرگ‌تر بود اون یکی رو بکنه !!! و شروع کرد بلند به خندیدن…من که اصلا حواسم تو عوامل دیگه ای بود با خنده گفتم یواش …باشه …
نمی دونم چرا منم بدم نمیومد کیرمو بهش نشون بدم …زیپ شلوارمو باز کردم و کیرمو از تو شرت و زیپ شلوار در آوردم……و از این لحظه. بود که به فنا رفتم….
کیر من باریک و کوچیک بود … کلاهک خیلی کوچیک….یاشار به کیرم نگاه کردبعد یهو کلی خندید …گفت متین من تصور دیگه ای از اندازه ی کیر تو داشتم… این که کیر نیست دودوله …بعد به شوخی گفت با این می خوای دخترا رو بکنی؟؟ بپا خودتو نکنن …. و کلی خندیدیم …بعد کیرامون کم کم راست شد… کیر من راست راست شده بود…و یاشار گفت راست راست کن ببینیم چقدر میشه … و من با حالتی از شکست بهش گفتم راست راسته الان …یاشار راست کرد و خیلی بزرگ شد کیرش … بعد بهم گفت سر کلاهک کیرتو بگیر سوراخشو باز کن و من با دو انگشت باز کردم و کمی کیرمو تکون دادم … مث مار ….یاشار نگاه کرد و سوراخ سرشو با دوانگشت باز نگه داشته بودم و اون توسوراخشو نگاه می کرد… نمی دونم چرا تو اون لحظه اون کارهاتون کردم!! تو عمرم همچین کاری برای کسی نکرده بودم!!! … یاشار بلند خندید گفت متین من شرطو بردم … کیر من سه برابر مال توئه … باید بکنمت …بعد یهود دولا شد برام کمی ساگ زد و من هی میترسیدم مامانش یهو بیاد تو … یاشار گفت؛ متین کسخل شدی باز ؟ مامانم خوابیده تو اتاقش … نمیاد تو …و ازم خواست منم براش ساگ زدم و بعد هردومون کیرامونو کردیم تو شلوار و زیپ رو بستیم و دوباره کمی درس کار کردیم و چرت و پرت گفتیم و بعد خداحافظی کردم اومدم خونه …
هفته ی بعدش دوباره رفتم خونه شون ولی دیگه کیر درنیاوردیم … فقط درس کار کردیم … و حرف زدیم این ماجرا گذشت تا حدود شاید ۱۰ روز یا دوهفته بعدش…مامان بابام و نگین رفتن سفر و من تنها شدم…فرداش بعد مدرسه که برگشتم خونه یاشار زنگ زده بود… بهش زنگ زدم و گفتم که خونه خالیه و اونا رفتن مسافرت و خلاصه اون هم شبش اومد پیش من و یک کتاب که خواهرش داده بود که بده به من و برام آورده بود و کلی حرف زدیم و خیلی خودمونی تر از قبل هم شده بودیم … خلاصه باهم بیرون هم رفتیم و چرخیدیم و برای شام همبرگر گرفتیم اومدیم خونه ی ما … دقیق یادمه خواهرم زنگ زده بود که بپرسه شام چی میخورم ؟ و فرداش برم ازش غذا بگیرم که همینطور که راه میرفتم و باهاش تلفنی صحبت می کردم یهو دیدم یاشار با خنده بی صدا کیرشو از زیپ شلوارش آورده بیرون و می خواست منو بترسونه! …انگار که بخواد منو مسخره بکنه و من یهو شوکه شدم …ترسیدم و اون کلی یواش خندید و خلاصه نمی خواستم خواهرم پای تلفن متوجه بشه که نشد… بعدش شام رو خوردیم و بعد از شام گفت بیا کیرامونو دربیاریم … هردومون از زیپ شلوار درآوردیم کمی تکون دادیم و راست کرده بودیم … بعدش یاشار بهم گفت متین امشب اینجا که کسی نمیاد ؟ گفتم نه چطو؟ گفت می خوام لختت کنم … تعجب کردم … قبلش با خودم فک می کردم فقط از تو شلوار درآوردیم و تموم شد …ولی یاشار بهم گفت متین اینجا کسی نیست …لباساتو کامل دربیار برام ….متین لخت میشی برام؟
من حقیقتش خوشم میومد براش لخت شم چون خیلی تحریک شده بودم و دوست داشتم …و بهش گفتم واقعا؟؟ گفت آره … بهش گفتم صبر کن برات سورپرایز دارم …همینجا بشین تو آشپزخونه … آشپزخونه ی ما حالت اتاق داره ولی اپن هم هست یعنی از یکطرف درب به راهروی دستشویی و حمام داره که به هال ختم میشه و از طرف دیگه به پذیرایی حالت اپن داره …خیلی بزرگه ‌ و یک میز حالت نهار خوری خیلی بزرگ مستطیل وسطش هست و تلویزیون هم اونطرفش روی کابینت های آشپزخونه هست که روشن بود … بعد من رفتم تو اتاق خودم و کامل لخت شدم … تا قبل از اینکه حدود دوهفته قبل یاشار کیر منو ببینه هیچوقت این همه سال گذشته حتی منو بدون پیرهن یا بدون جوراب هم ندیده بود !!.. ولی برای اولین بار کامل لخت مادرزاد شدم و دمپایی لا انگشتی نگین رو هم پام کردم ….آروم رفتم از درب پذیرایی درست به فاصله ی حدود یک متری از روبروی یاشار جلوش وایسادم … داشت تلویزیون نگاه می کرد…کیرم هم خوابیده بود کوچیک بود …یاشار یهو منو نگاه کرد…همینطور به من میخکوب شده بود … من بی حرکت جلوش ایستاده بودم … کم کم کیرم بلند شد و راست راست شد هی اونو نگاه می کردم و هی بدن خودمو … بهش گفتم که برات راست کردم دوست داری ؟ گفت به به آره خیلی … عجب تیکه ای هستی تو ….متین وقتی لخت میشی قشنگی … یه گردنبند صلیب هم قدیم از ایتالیا خریده بودم … همیشه دور گردنم بود … هیچوقت درش نمیارم … هنوز هم گردنمه …حتی موقع دوش گرفتن هم گردنمه …یاشار بارها دیده بودش به گردنم … اون لحظه هم گردنم بود …یاشار گفت ای ول گردنبندت …،بعد گفت؛ کلاههک کیرت خیلی کوچیک و نازه…دقیق یادمه یاشار بهم گفت متین راست می گفتی به من …تو بدنت اصلا مو نداره … چقدر باحال … عین دخترا می مونی … با نگاهش می خواست منو بخوره… بهم گفت همونجوری وایسا … تکون نخور … می خوام اول خوب نگات کنم….هی انگشتای پای منو نگاه می کرد … گفت متین تو پاهات عین پای دختراس …بعدا فهمیدم انگار یه جور فوت فتیش داره …بعد بهم گفت متین برگرد از پشت … منم برگشتم از پشت… بعد گفت ای خدا متین عجب کونی داری چقدر گنده است و بی مو … عین. کون زن‌ها …بعد بهم گفت بیا جلو… رفتم جلوش … اون رو صندلی نشسته بود با لباس کامل و من لخت مادرزاد جلوش وایساده بودم … بعد داشت کیرمو نگاه می کرد با خنده گفت دودولشو… متین دودول داری ها … به تخمام دست زد کلی خندید گفت تخمات شبیه تخم بلدرچینه …بعد نیم خیز شد باهام چند دقیقه ای لب داد … زبونشو می‌کرد تا ته دهن من !! همینطور که باهام لب می داد … با یک دستش یک لپ کونمو فشار میداد…بعد کلی سینه هامو خورد …کیرمو که راست شده بود با دست گرفت و با دست دیگه دوتا تخمامو گرفت و شروع به خوردن کرد … داشتم میمردم از عشق و شهوت …کیرم از شدت راستی شدن انگار داشت کنده میشد!!! دیگه راست تر از این نمی شد …یهو با خنده گفت کیرت چه بزرگ شد آفرین دختر گلم. منم از رو خجالت خندیدم‌ و چیزی نگفتم …شروع کرد به ساگ زدن کیرم …حدود شاید نیم ساعت این حدود ها، داشت می خورد … من تابحال همچین تجربه محشری نداشتم … از خودم بی خود شده بودم … انگار تو ابرا بودم …هی تخمامو فشار میداد می خورد … و هی لیس می زد … دیگه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم یاشار آبم داره میاد… گفت به این زودی؟ باشه بپاش برام ببینم …آبمو یهو پاشیدم رو هوا … پاشید رو دستای اون البته زیاد نبود …اونم تعجب کرده بود با … با خنده گفت نمی دونستم آب کیر هم داری …بعد با دستمال پاک کرد …کیرم کم کم خوابید…بعدچند دقیقه دستشو کرد لای سس باقی مونده ی ساندویجش و دستشو چرب کرد …به من گفت متین دختر حرف گوش کنی هستی؟ نمی دونستم چی بگم فقط لبمو گاز می گرفتم گفتم آره … گفت دختر حرف گوش کنی باش و برگرد من سریع برگشتم یه مقدار لای کونمو با دست مالید … بی نهایت تحریک برانگیز بود …گفت دولاشو … دولاشدم… لپای کونمو از دوطرف باز کرد … بعد با خنده گفت سوراخشو … و متوجه شدم داره زبون میزنه …سوراخمو لیس می زد بعد انگشتشو تا ته کرد تو سوراخ کونم… خیییییلی باحال بود … من انگار زیرم جک زده باشن؛ نیم متر رفتم بالا… به شوخی گفت کجا میری؟ متین تو اسب منی باید ببندمت به صندلی …باز اینو که گفت کیرم داشت کم کم بلند میشد… بعد همینطور هی انگشتشو عقب جلو می کرد تو سوراخم … من عین عروسک هندپاپت بالا پایین می رفتم اصلا اختیارم دست خودم نبود …هی انگشت اشاره اش رو میاورد بیرون و دوباره تا ته می کرد تو . با اون یکی دستش هم کیرمو می مالید …بعد دوتا انگشت رو هی می‌کرد تو و من هم با اینکه خیلی تحریک شده بودم الکی با ناز بهش می گفتم : یاشار جر خوردم چی کار می کنی ؟ نکن!! و اونم هی انگشتارو بیشتر می کرد تو … و با دست دیگش کیرمو گرفته بود برام میزد و هی ول می کرد تخمامو فشار میداد و دوباره دستاشو عوض می کرد … خلاصه یه ساعتی هی باهام ور رفت بعد تشنه مون شد یکم مایعات خوردیم بعد کفت همینجوری باش تا من یه زنگ خونه به مامانم بزنم و رفت با تلفن ما زنگ زد و گفت که پیش متین امشب میمونم و مامانش خیلی از من خوشش میومد فک می کرد خیلی سربراه هستم و یاشار از معاشرت با من به راه راست هدایت میشه!!! خلاصه یاشار هم بعد تلفن زدن لباسهاشو درآورد و لخت شد …بدنی سیاه و پرمو داشت …من خنده ام‌گرفته بود… بهش گفتم به به آقای گوریل انگوری … کلی خندیدیم …بعدش بهم گفت متین یه بالش بیار که بزارم زیرت بخوابی رو مبل و رفت از تو یخچال دنبال کره می گشت می خواست بماله به سوراخ کون من!! بهش کرم دادم یه عالمه به کیر خودش و سوراخ من مالید و منو بصورت طاق باز سر مبل خوابوند و پاهامو داد بالا … سوراخ کونم اومده بود بالا جلوش … اول با انگشت هی می کرد تو که عادت کنه …ولی اونشب هر کاری کردیم نتونست بکنه تو نمی رفت تو … سوراخ من خیلی تنگ بود و کیر اون خیلی کلفت….و من درد وحشتناک گرفته بودم خیلی درد داشت … و من فک می کردم هیچوقت نمی تونه تو بکنه … ولی یاشار می گفت من یه پسری رو قبلا کردم هیمنطوری اولش نمی شد … بعد قرار شد با خیار تمرین کنم که کم کم سوراخم باز بشه که خیار نداشتیم تو خونه… خلاصه باز با من ور رفت و لا پام گذاشت آبشو ریخت لاپام و آب منو هم زد برام پاشید…و رفتیم باهم دوش گرفتیم و خودش لباس پوشید ولی نذاشت من لباس بپوشم …می گفت جون یاشار تو لباس نپوش حال میده … منو تو بغل خودش نشونده بود تو اتاق تلویزیون می دیدیم یه دستش زیر کون من بود هی با سوراخم بازی می کرد … و هی با کیرم بازی می کرد و هی انگشتم می کرد … سینه هامو گاز می گرفت لیس میزد … بعد منو لنگ درهوا نگه داشت سوراخمو لیس میزد … هی می گفت متین تو چقدر نازی …چقدر تمیزی … من خوشم میاد … و من هی بیشتر تحریک می شدم … می گفت از این بعد مرتب برام عطر بزن خیلی دوست دارم …من چرا تاحالا تورو نکرده بودم؟؟ با حالت ناز و عشوه بهش گفتم خب برای اینکه نخواسته بودی!!
بعد گفت متین جونم : یاسی از تو خیلی خوشش میاد … منم خندیدم …یاشار گفت ولی نمی دونه من دارم دوست پسرشو می کنم…
خلاصه اون شب گذشت و من از فرداش رفتم خیار گرفتم و هی بهش کرم میزدم و تمرین می کردم ولی اصلا نمی رفت تو … انگار می خواست کونم پاره بشه خیلی سخت بود … خیارای مختلف امتحان می کردم …
شاید حدود ۲۰ روز یا بیشتر گذشت … تو این مدت خیلی موقع ها هم با دوستای دیگه ام تو مدرسه بیرون میرفتم با یه دختری هم سال قبلش تو کوه رفیق شده بودم اسمش کیانا بود …گه گهگاه با اون هم میرفتم بیرون …
توی این مدت بیشتر یاشار فقط لاپام میزاشت و منو لخت می کرد میمالید… و براش گفته بودم که باخیار هم تمرین می کنم … هر دفعه سعی می کرد کیرشو بکنه تو و نمی شد … همش بهم می گفت متین کیرم کونتو می خواد …
تا اینکه یه شب بعد این مدت که گذشت …یاشار یادمه با کلی کرم تونست از پشت بکنه تو … من کونم داشت پاره می شد… خیلی خیلی درد داشت …یادمه همون موقع بهش گفتم سریع دربیاره … ولی یاشار می گفت اگه دربیارم دیگه نمی شه کرد تو چون با هزار زحمت کردم تو و هر موقع دیگه هم بخوام بکنم برای اولین بار همینقدر درد داره … هرچی بگم که چقدر درد داشت کمه… یادمه گریه ام گرفته بود … آخرش بعد چندبار عقب جلو کردن درآورد … و من قرار شد با خیار بیشتر تمرین کنم که شاید خیلی فایده نداشت …
و باز چند شب بعدش دوباره کرد تو و باز درد شدید… من یادمه قشنگ گریه می کردم و یاشار قربون صدقه ام میرفت می گفت دختر گلم تحمل کن … کم کم آروم میشی … شب زفاف برای همه ی دخترا خیلی درد داره ولی بعدش لذت فراوان داره و مال من میشی ….ولی بازهم همون قدر درد داشت و دوباره مجبور شد کیرشو در بیاره … یادمه همون موقع بهم گفت تو این داستانا که یارو مینویسه فلانی کرد تو کونم همش کس شعره … منم بهش گفتم معلومه که کس شعره … مگه میشه به این راحتی ؟؟ یکی دفعه ی اول چرب کنه بکنه تو کون یکی …
خلاصه یادم نیست یه هفته یا بیشتر تمرین می کردیم و هر دفعه خیلی درد داشتم و گریه می کردم و در میاورد … تا اینکه بالاخره دفعه ی آخر با اینکه گریه هم می کردم ولی انگار دردش کمتر بود و حدود شاید نیمساعت منو از پشت کرد … و برای اولین بار با اینکه اولش گریه هم میکردم ولی لذت داشت … بعد منو طاق باز سر مبل خوابوند و بالش زیرم گذاشتیم و بعد باز کلی فشار داد و درد تا کرد تو و هی سینه هامو میخورد و لیس می زد و کیرم هی بالا پایین می رفت و دور خودش می چرخید … و یاشار با یه دستش کیر منو هم گرفته بود و آروم برام میزد… من سایز گوشهام خیلی کوچیکه …موقع کردن یاشار گوشامو می خورد …لاله ی گوشم و خود گوشام هم کامل تو دهنش جا میشه. میگه گوشات مث گوش زنهاست…
بعد یادمه درهمون موقع بهش گفتم که چقدر دوست داشتم منو بکنه و بهش بدم … یاشار هم بهم گفت متین من همیشه دوست داشتم تو رو بکنم و زنم بشی… متین از الان دیگه کیرم رفت تو کونت … دیگه مال من شدی … باشه ؟ زنم شدی…باشه؟ دیگه بی اجازه ی من آب نمی خوری باشه؟ منم که در اوج تحریک بودم گفتم آره معلومه … من زنتم …منو بکن همش… جرم بده … کونم کیرتو می خواد …همینطور موقع کردن با کیرم بازی هم می کرد…‌و با دو انگشت سرشو باز می کرد … هی تخمامو می مالید… بعد بهم گفت متین یه وقت به کس دیگه ندی باشه؟ من حقیقتش با اینکه خیلی تحریک بودم ولی بهم بر خورد بهش گفتم چرا کس شعر میگی؟ مگه من جنده ام برم به کس دیگه بدم؟؟ بعد یادمه یاشار ماست مالی کرد گفت برای اینکه تحریک بشی گفتم … منم بهش گفتم من زن توام … فقط به تو میدم همیشه …یاشار گفت آفرین دختر حرف گوش کن من …
یاشار موقع کردن موهای منو هم خیلی می کشید… بعدش ازم پرسید موقع سکس موهاتو می کشم دوست داری ؟ بهش می گفتم آره تحریک می شم ولی خیلی محکم نکش. بعد همینطور که منو می‌کرد… کیر منو هم برام میزد و بهم گفت آبتو برام بپاش ببینم…منم که خیلی تحریک شده بودم …آبمو پاشیدم که نسبتا کم هم بود و با خنده بهم گفت آب هم نداری…و خودش آبشو خالی کرد تو کون من فک کنم خیلی زیاد بود…بعد گفت متین بیا تا موقعی که هرکدوممون بعدا ازدواج می کنیم زن و شوهر باشیم …یعنی تو زن من باشی … باشه ؟ بیا بترکونیم … کارای باحال بکنیم …تا آخر تابستون یعنی تا هرموقع مامانت اینا برگردن، اینجا می کنمت بعدش هم که بیان فک می کنیم که کجا بریم و چیکار کنیم … منم گفتم آره من زنتم تا هروقت بخوای…هرجا خواستی منو بکن … بعد یاشار بهم گفت مگه تو زن من نیستی ؟ گفتم چرا هستم…گفت پس بیا مث این داستانا من روت یه اسم دخترونه بزارم …دوست داری؟ البته اسم خودت هم دخترونه هست …متین و خندیدیم
گفتم باشه هرچی تو بگی
یاشار اسم دخترونه روم گذاشت : سپیده …
سپیده اسم دختری بوده که چند سال پیش یاشار عاشقش بوده ولی اون پا نمی داده برای همین این اینو رو‌ من گذاشته بود و می گفت بجای اون تو رو می کنم یاد اون میفتم!!!
چند شب بعدش که یاشار اومده بود پیشم … بهم گفت بیا لباس عروسی خواهرتو؛ که تو کمد منزلتون هست، دربیاریم، تنت بکن ببینیم چه شکلی میشی… گفتم باشه … کامل لختم‌کرد …و لباسارو تنم کرد… البته برام تنگ بود و فک کنم گوشه اش هم پاره شد … بعد وایسادم جلوی یاشار خیلی خوشش اومد …با لحن حشری بهش گفتم منو بکن …خودم هم برای خودم زیر لباس راست کرده بودم … یادمه یاشار خیلی حشری شده بود … بهم گفت جوری می کنم که لباس عروسیت خونی بشه … دیگه نتونی راه بری و برای حدود شاید دوساعت داشت منو می کرد…یه شب دیگه یادمه لباس زیر و بعضی لباسای خواهرش یاسمنو با خودش آورده بود که منم خیلی تحریک شدم …بهش گفتم یهو نفهمه … گفت نه سپیده جون! یواشکی آوردم متوجه نمی شه … آورد کرست تنم کرد بعد شرتشو پوشیدم خیلی تنگ بود به سختی تو پام میرفت بعد منو مفصل کرد … ما یه فر بزرگ تو آشپزخونه داریم… یادمه یاشار موقع کردن من می گفت سپیده تو شام منی . سرتو با چاقو می برم به بدنت کره می مالم …بعد میزارمت تو فر عین مرغ برام بریون بشی….بپزی سرخ بشی … منم خیلی خوشم میومد… تحریک می شدم خیلی…می گفتم آره منو مث مرغ بریون سرخم کن…
یاشار می گفت تو خونه لخت باش که من تحریک بشم حتی دمپایی لا انگشتی مال خواهرم بود می پوشیدم همش جلوش خیلی خوشش میومد دیدن انگشتای پاهام خیلی تحریک می شد …قبلا همیشه جلوش با جوراب بودم تا حالا پاهای منو ندیده بود ولی الان که دیگه زنش شده بودم! و همش جلوش لخت بودم باهام ور میرفت …یادمه موقعهایی که خودم تنها هم بودم میرفتم تو حموم و با آب جوش و لیف خودمو میسابیدم و با اینکه خیلی کم مو بودم ولی باز دوستمون شیو می کردم بعد از حموم هم کلی ادکن و کرم میزدم به خودم که یاشار خوشش بیاد منو بکنه! من درواقع دوتا دنیای مختلف داشتم… یک دنیا مربوط به جلوی خانواده و دوستان مدرسه و دوست دخترم بود و تو اجتماع …که من اونجا یک نقشی بازی می کردم و دنبال دختر بازی بودم و مرد بودم …و یک دنیای دیگه هم داشتم که مربوط به یاشار بود که انگار زنش بودم و وسیله ارضای شهواتش !! و همش ناز و عشوه میومدم منو بیشتر بکنه …

ادامه...

نوشته: متین م


👍 5
👎 5
18601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

913462
2023-02-03 04:26:22 +0330 +0330

آخر نفهم الاغ حمال نسناس می دونی بدون کاندوم کون دادن دچار اچ آی بی می شوی می دونی معنی اش چی می شود
دیوث
می دونی ایدز چیه آشغال

0 ❤️

913500
2023-02-03 12:26:55 +0330 +0330
  • متاسفانه اگر محدودیت های کشوری که توش زندگی میکنیم نبود الان یاشار دست به همچین کاری نمی زد.😏
1 ❤️

913522
2023-02-03 20:12:28 +0330 +0330

واقعا عالی بود داستانت ای کاش منم یکی مثل تو رو داشتم ، تهرانم مکانم دارم شرق

0 ❤️

914987
2023-02-13 01:52:25 +0330 +0330

بیا بخورش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها