گروه موسیقی که آخرش ختم قرآن بود

1393/05/22

سلام من بهروزم 26سالمه این داستان ماله 5ساله پیشه ک حدودا 21 سالم بود. داستان از اونجایی شروع شد ک من تو جشنواره ی کودک و نوجوان داشتم میتابیدم ک ببینم انتظامات کاراشونو خوب انجام میدن یا ن اخه من حراست بودم اونجا.
همینجوری ک تاب میخوردیم ی باره چشمم خورد به دوستم ک قدیما تو ی گروه موسیقی کار میکردیم تقریبا 6الی 7سال بود ک باهم تو ی گروه ساز میزدیم.
در ضمن اینم بگم ک من دف کار میکنم.وقتی دوستم رضا رو دیدم بعد از کلی احوال پرسی فوری رفت سر ی موضوع که:آقای کمالی(سردسته ریس سمفونی)میخاد ی اجرا بزاره اگه خواستی فردا بعد از ظهر بیا آموزشگاه موسیقی شبنم ک اسممونو رد کنه. منم ک بیکار بودم و از خدا خواسته ومیدونستم ک اقای کمالی همیشه سمفونی مختلت میزاره با کمال میل قبول کردم.شب شد و رفتم خونه فردا صبح زود رفتم آموزشگاه دیدم کمالی با بچه های گروه های مختلف(دختر پسر)نشسته بودن.منم رفتم نشستم و صحبتشو ادامه داد و از شرایط گروه واز این کسشعرا گفت دیگه آخرای صحبتش بود گفت من و خانم صابری در خدمتتون هستیم سوال دارید بپرسید.وقتی گفت صابری همه روشون برگشت و چشاشون باز موند چون ی باره ی دختر ناز خیلی خوشگل و تپل و بسیار زیبا ک کیر پسرا رو شق کرده بود رو دیدن.تاحالا ندیده بودمش چون میگفت اصفهان نبوده تازه اومده.
چند ماهی از تمرین گروه میگذشت و من اصلا کاری به دخترای گروه نداشتم و فقط و فقط تو کف این خانم صابری یا بهتره بگم طاهره بودم. دیدم ی شب ی اس اومد ک فردا ساعت 6تمرینه من تا اس رو باز کردم فهمیدم اونه چون کمالی شمارش رو گوشیم سیو بود. عمدا گفتم شما؟؟گفت من صابری ام هیچی دیگه شروع کردم به پیام های الکی فرستادن اونم زیاد جواب نمیداد.راستی از طاهره جون بگم:هیکل درشتی و تو پری داره تپل مپله آرایش غلیظ میکنه و خیلی خیلی هم سفیده شوهر داره. بعد از اون شب تو کونم عروسی شد چون ی چراغ سبز دیدم از طاهره دیدم هر روز به سفارش اون زود تر از همه میرفتم سر تمرین ک اون با کوبه ای ها بهتر کار کنه .بقول خودش ی دوره کوبه ای گذاشته بود ک خیلیی مشهور شد.هر روز تمرین بیشتر باهم حرف میزدیم و اون از چیزای زندگیش برام میگفت از سختی ها بدی ها تلخی ها ک کشیده بود (البته تو این صحبتا فهمیدم ک 12تا دوس پسرم داشته قبل از ازدواجش ک همشون از بچه ها موسیقی اند).بعد از اون صحبتا رابطمون انقد خوب شد ه هرشب و هر روز اگه از حال هم خبر دار نمیشدیم نگران هم میشدیم اون شوهرش زیاد کاری ب کارش نداشت. ی روز تو تمرین ک هیشکی نبود ی باره وقتی اومدم دف رو بهش بدم ک برام ی قطعه بزنه به صورت اتفاقی دستم خورد به سینه هاش خیلی بزرگ بود تقریبا سایز 85 وای ک چ حال داد. تقریبا ی دوروزی باهم سرد شد چون فکر میکرد من عمدا دست زدم بهش.اما دوباره اوردمش تو راه.خلاصه انقد باهم خوب شدیم مثه ی دوس دختر دوس پسر.ی روز سر تمرین ی قطعه ای رو بد زدم ی باره اومد دقیقا 20سانتیم جلوم وایساد و دستشو گذاشت رو صورتم و گفت چقد بهت بگم!!! و فوری اورد پایین دستشو همه چشاشون گرد شد کمالی هم چپ چپ نگاش میکرد.هر روز وقتی زود تر میومدم به هم دست میدادیم و من دستمو عمدا ک انگار حواسم نبوده میزدم به سینه هاش اما این دفعه و دفعات باهم بد نشد ک دستمو میزدم بهش چون خودشم لذت میبرد.دیگه ی بار برام زنگ زد و گریه آلود گفت با کامران (شوهرش) بد شده احساس قریبی میکنه و تموم ذکر خیرش شده تو. منم دلم واسش سوخت و آرومش کردم. فرداش ک خواب بودم دیدم ی پیام داده ظهر کامران نیست بیا خونه هم برا ناهار و هم ی کارت دارم بهش گفتم ادرسو بفرست. منم ک اصلا فکری از سکس تو ذهنم نبود قبول کردمو رفتم خونش . وقتی رفتم دیدم ی خونه ی بزرگ داره ک گفته ماله پدر شوهرشه ک علی الحساب توش هستن تا موقعی ک تو اصفهانن برا تمرین و اجرا.وقتی رفتم تو دیدم بوی غذاا میاد چون تو دوره ی دوستیمون خیلی از آشپزیش حرف میزد.خلاصه رفتم بالا در باز بود نرفتم تو در رو زدم دیدم کسی نیومد دوباره زدم دیدم ی فریادی از اون ته میاد ک بیا تو منم رفتم تو دیدم بعله طاهره جونم با ی ماکسی خوشگل و زیبا و مو های بدون روسری و بافته شده نشسنه رو کاناپه رفتم پیشش اما اینبار وقتی دست داد روبوسی هم باهام کرد ک از اون موقع فکر سکس اومد تو ذهنم.اولش ی شربت و میوه و اینا آورد خوردیم و بعدش رفت ناهار کشیدبعد ک خوردیم کلی باهم تعریف کردیم و کلی هم درد و دل کردیم آروم آروم درد و دل ها تبدیل شدن به حرف های سکسی همینجوری هردومون داشتیم داغ داغ میشدیم ک یه دفع دیدم اومده پیشیم لبشو گذاشت رو لبم و منم آروم آروم دستمو بردم رو سینه هاش خیلی داغ بود خیلی حال میداد و خیلی هم نرم همینجوری ک لب میخوردیم از هم ی دفعه بند سوتینشو درآورد و من شوکه شدم چون خیلیی سفید بود مثه برف کلی از سینه هاش و شکمش خوردم بعدم رفتم سراغ کسش خیس بود بدم اومد بخورم ولی برام تمیزش کرد و اون موقع خوردم خیلی چوچولاش سفید بود انگار اینو از تو کچ در آورده بودی همینجور ک میخوردمم صدای آه ناله ازش بلند شد و ی جیغ سکسی بزرگی کشید و بلندش کردمو کیر کلفتمو گذاشتم دم دهنش سیر خورد بعد ک تموم شد ی کاندوم برام زد و کردم توکسش همینجوری ک تلمبه میزدم آههههه و ناله میکرد و همینجوری ک ادامه میدادم صداش تبدیل به جیغ شده بودو جیغ ها بلندی میزد بعد ک دیگه آبم اومد بیحال افتادیم رو هم و کلی خوابیدیم و بعدشم بلند شدم لباسارو پوشیدم و اومدم.
بعد از اجرای اون گروه کم کم رابطمون سرد شد .وقتی اون با کمالی دعواش شد و رفت دیگه خبر ازش ندارم تا ب الان.
امیدوارم خوشتون اومد باشه
مخلص شما بهروز.


👍 0
👎 0
16570 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

431099
2014-08-13 07:30:17 +0430 +0430
NA

پ ن پ کونی کس خول کس شعرت حرف نداشت

0 ❤️

431101
2014-08-13 15:53:00 +0430 +0430
NA

“این داستان ماله 5ساله پیشه ک حدودا 21 سالم بود”>>>من متعجبم تو چطور داستان 5سال پیش رو با جزیئات و حتی دستمالی یادته؟ :| آیا بعد از اون سکس درست درمون نداشتی که اون شده تک و موندگار؟ :| آیا دوغ میگی؟ :| آیا توهمه جقولانته؟ :| آیا بهترین سکست با زن شوهر دار بود کسکش؟ :|
“اون شوهرش زیاد کاری ب کارش نداشت.”>>>در دیزی بازه حیا توئه جاکش کجا رفته؟ :|
در کل تخمی بود مسخره بود مجلوقانه بود :|

0 ❤️

431102
2014-08-14 02:21:01 +0430 +0430
NA

آقا بسیار بسیارعالی بود چم بخیل برکه

0 ❤️

431103
2014-08-14 05:35:49 +0430 +0430
NA

کاملا معلومه که توکف اون خانوم موندی و موقع جق زدن مکه ذهنش میکنی.فقط با گفتن مشخصات آبروی اون خانوم رو نبر کوس کش.خاک تو سرت.دیوثثثثثثثثث عوضی جاکش و…

0 ❤️

431104
2014-08-14 06:07:34 +0430 +0430
NA

کونی بیا جواب آیاهای آنوهه رو بده…
سگ دندون اویزون

لت وپار

0 ❤️

431106
2014-08-14 07:11:16 +0430 +0430
NA

بی مزه بوددددد

0 ❤️

431107
2014-08-17 08:30:18 +0430 +0430
NA

همش یه طرف من موندم اسم داستان رو چطور انتخاب کردی اصلا چه ربطی داره به داستانت؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها