آخر به بدبختی کردمش

1392/03/29

سلام. من محسن هستم 17 سال دارم . این خاطره ای که براتون میگم مربوط میشه به 1سال پیش.حالا هر کی دوس داره باور کنه هر کی هم دوس نداره باور نکنه.راستی اینم بگم که اسم دوس دخترم هم نگار هستش.یه روز گرم تابستونی بود که من حدود 6ماه با نگار دوس بودم .خیلی دوس داشتم بکنمش اخه نگار دختری باقد170 وزن60 سینه هاش 45 بود خیلی هم کون بود و من دوس داشتم تو ی فرصت مناسب بکنمش. خلاصه یه روز تو راهرو خونه باهاش قرار گذاشتم که ببینمش اونم قبول کرد اومدیم تو راهرو مشغول صحبت بودیم که بحث سکسرو پیش کشیدم . اولش قبول نکرد. ولی با التماس های من که خیلی تو کفش بودم رضایت داد که فقط خیلی کم بکنمش. خلاصه تو همون راهرو کشید پایین که بکنمش اد زد همسایمون از طبقی بالا داشت میومد پایین که من اون وری در رو نگارم اون وری.خلاصه بعد از این قضیه یه1هفته ای با من قهر بودتا راضیش کردم که دوباره با من دوس شه. اینم بگم که اپارتمان ما6 طبق ای هست.یه بار دیگه با هاش قرار گذاشتم که بکنمش که زد 2 تا از بچه ها از بالا داشتن میمدن پایین. دوباره همون اش همون کاسه . این دفعه با من 1 ماه قهر بود و اصلا نمیشد مسئله سکس رو پیش بکشی.خلا صه به هر بد بختی بود دوباره با هاش رفیق شدم. خلاصه زد و یکی از فامیل های ما تو شهر ستان مرد و مادر و پدرم مجبور شدن برن شهرستان به من هم خیلی اصرار کردن بیا ولی به هر بهانهای بود اون 2 روزی که نبودن موندم تو خونه. و بهترین فقط برای کردن نگار بودکه بهش زنگ زدم و گفتم نگار کسی خونمون نیست وتنهام واگه میشه یه 2 ساعت بیا پیشم تنها نباشم واونم به بهانه رفتن خونهی دوستش اومد پیش من. خلاصه بعد از این که اومد خونمون ساعتای 4 بود که بهد پذیرای کردن ازش خواستم که بره لباشاشو در بیاره. که اون رفت تو اتاق و وقتی اومد بیرون با یه شلوار تنگ ورزشی از این ادیداس ها که کون سفیدشو بیشتر نمایان میکرد ویه تاپ که سینه های خوشگلشو بزرگتر نشون میدا اومد نشست کنارم وبا هم تلویزون تماشاکردیم وبهش گفتم نگار جان اون گفت: بله محسن گفتم میشه دست رو موهات بکشم اونم که شهوتش پیش من فوران کرده بود به من گفت تمام بدنم مال تو تا این رو که من شنیدم صورتم بردم نزدیک تر وازش یه لب گرفتم . اخ که چه لب هایی داش وقتی میخوردم تو این دنیا نبودم.بلندش کردم مو لباسشو در اوردم و شلوارشو اخ خدایی من چی میدیدم یه شورت سفید با سوتین سفید که با هم ست بود بهم گفت که شورتو سوتینشو با دندون درارم بیشرف یه چیزایی حالیش بود. انداختمش رو ی مبل و شروع کردم به خوردن سیته هاش اخ که چه سینه هایی داش . داد وهوار ش رفته بود بالا که بهش گفتم نگار جان ما اینجا ابرو داریم گفت که دیگه تحمل ندارمو کیر میخوام کیرتو بده بخورم. منم از خدا خواسته لباسامو دراوردم کیرم دادم بهش پدر سگ چه ساکی میزد انگار روزی 1 ساعت سوپر میدیده. خلاصه کیرمو خوردو منمم بعد به حالات سگی برش گردوندمو از کون گذاشتمش اولش نمیرفت تو رفتم یه کم کرم اوردممالیدم دم سوراخشو کیر خودم بعد اروم اروم کردم توش ویه دفهی تا اخر رفت توش یه جیغ بلند کشید وتلمبه زدم توش وکم کم جیغش به لذت تبدیل شد وتموم ابم و ریختم تو کونش. بعدش یه نیم ساعتی تو بقل هم خوابیدم وبعدش خواست که بره ازش تشکر کردمو تا الانم با هم دوستیم و عاشق هم وبا هم سکس های زیادی رو تجربه کردیم . امیدوارم خوشتون اومده باشه فقط فوش ندید چون واقعیت داشت.

نوشته: محسن


👍 0
👎 0
64112 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

386334
2013-06-19 01:47:31 +0430 +0430
NA

سینه هاش 45 بود؟‌ یعنی کلا فقط دو تا نوک بودن دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

386335
2013-06-19 02:11:44 +0430 +0430
NA

به نظر واقعی نمیاد داستانت! با عرض معذرت!

0 ❤️

386336
2013-06-19 02:55:11 +0430 +0430
NA

کلیشه ای و دروغین بود

0 ❤️

386337
2013-06-19 05:17:55 +0430 +0430
NA

سینه نبوده که جوش زده بوده! :))

0 ❤️

386338
2013-06-19 06:05:13 +0430 +0430
NA

جل الخالق…سینه سایز 45؟؟؟؟؟!!!

0 ❤️

386339
2013-06-19 06:40:56 +0430 +0430
NA

سایز 45 ؟تعجب داره عزیزم 1کم تحقیق میکردی بعد تخیلاتتو به داستان تبدیل میکردی اونطوری شاید کسی داستانتو باور میکرد البته بازم شاید.

0 ❤️

386340
2013-06-19 06:46:21 +0430 +0430
NA

بچه ى ممه نديده
هه

0 ❤️

386341
2013-06-19 06:56:13 +0430 +0430

45:-D

0 ❤️

386342
2013-06-19 08:05:27 +0430 +0430

چون گفتی فحش نده،فحشت نمیدم،خب آقا کونی،خودتو نگار جونتو 1جا کردم،خارکسه بی ناموس،تو گه میخوری داستان کس شعر آپ میکنی،مادرتو گاییدم،دیگه ننویس…

0 ❤️

386343
2013-06-19 08:20:22 +0430 +0430
NA

و بازهم تراووشات ذهن يك ملجوق

0 ❤️

386345
2013-06-19 08:49:29 +0430 +0430
NA

خدایا سایه این دلقک های مسخره رو که باعث شادی وخنده ما میشن از این سایت کم نکن

0 ❤️

386346
2013-06-19 09:28:47 +0430 +0430
NA

من که سینه هام خیلی کوچیکه سایزش 68تو جوش میخور دی انگار

0 ❤️

386347
2013-06-19 09:50:47 +0430 +0430
NA

ﺗﺎ ﺍﻧﺠﺎ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ 45.
ﺩﻳﮕﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻳﻪ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﺩﻳﮕﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﺵ ﻓﺮﻕ ﺑﻴﻦ ﺟﻮﺵ و ﺳﻴﻨﻪ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻪ و ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﺭﻩ.

0 ❤️

386348
2013-06-19 10:30:33 +0430 +0430
NA

مهسا جون داستانو ولش خودتو عشقه 68 تو حلقم من کوچولو بازم
هستی؟

0 ❤️

386349
2013-06-19 15:23:04 +0430 +0430
NA

عجب سينه هاي ظريفي داشته لامصب؛احتمالا جا تف مامان باباش بوده!45!هه!

0 ❤️

386350
2013-06-19 17:21:52 +0430 +0430
NA

بد نبود ولی یکم تو نوشتنت سعی کن حسشهوت کسی که میخونه بالاببری به نسبت بعضی از داستانا که تا یک خطشو میخونی حالت بهم میخوره خوب بود مرسی ممنون

0 ❤️

386352
2013-06-19 17:46:24 +0430 +0430
NA

جای تعجب داره گفتی سنت17هس؟؟؟؟؟
باید بازنشسته بشم دیگه هر کون نشسته میاد دست به قلم میشه…

0 ❤️

386353
2013-06-19 19:29:00 +0430 +0430

اینم بالاخره شب کسشعری بود واسه خودش… آفرین بابا…

0 ❤️

386354
2013-06-19 20:59:33 +0430 +0430
NA

روزی یه ساعت سوپر نمی بینه بلکه روزی یه ساعت به یکی میده. دوس دخترت جندست :-D:-D

0 ❤️

386357
2013-06-20 01:34:30 +0430 +0430
NA

بچه زود از این سایت خارج شو هنوز به سن قانونی نرسیده ای. دیگه هم کس شعرننویس

0 ❤️

386358
2013-06-20 07:45:21 +0430 +0430
NA

شاید منظورش 145 بوده!!!
این هزار بار افراد زیر 18 نیان تو سایت،این جزو قوانینه

0 ❤️