از بین رفتن بکارتم زیباترین سکسم

1392/07/18

حمید زل زده بود تو چشمام من اما بیشتر سعی میکردم نگاهم و ازش بدزدم. می تونستم بفهمم که تردید داره. می ترسید من بعدا پشیمون شم. ولی چرا باید پشیمون میشدم؟ مگه نه اینکه مطمئن بودم میخوامش؟ مگه نه اینکه به خاطرش جلوی تمام خانواده م وایساده بودم؟ مگه نه اینکه میدونستم منو از همه چی بیشتر میخواد ؟ پس چرا فکر میکرد پشیمون میشم؟ دستشو گذاشت زیر چونه م و سرم و گرفت بالا. گفت : نگام کن آوا. نکاهش کردم. پرسید چرا؟ گفتم : نمیدونم میتونی بفهمی یا نه ولی میخوام فقط مال تو باشم می خوام فقط مال من باشی. میخوام تمام وجودم مال تو باشه. گفت: من شک ندارم که تو همین الانشم مال منی تو به من شک داری؟ بهش گفتم به هیچ کس اندازه ی تو ایمان ندارم. واسه همینه که اینجام. از رو کاناپه بلند شد دستم و گرفت و بدون حرف بردم سمت اتاق خواب. در و پشت سرمون بست. رفت کنار پنجره. رفتم سمت چوب لیاسی تا شالم و که دور گردنم بود اویزوون کنم همونجوری روم به چوب لباسی بود و پشتم به حمید داشتم دکمه های مانتوم و باز میکردم که از پشت دستاش و انداخت دور کمرم و چسبید بهم.دقیقا یه سر و گردن ازم بلند تر بود. سرش و اورد تو گردنم و همینجوری که گردن و لاله ی گوشم و میخورد دو تا دکمه ی باقیمونده ی مانتوم رو هم باز کرد. دستشو از زیر بلیرم بررد و سینه هام و از روی سوتینم فشار میداد. برم گردوند سمت خودش سرم پایین بود. مانتوم و در اورد با دستش سرم و اورد بالا همینجوری که تو چشمام نگاه میکرد صورتشو نزدیک صورتم کرد. چشمامشو بست و لباش و گذاشت رو لبام. دلم ریخت. چشمام و بستم و بهش لب دادم. همینجوری که لبام و میخورد از روی بلیزم سینه هام و فشار میداد و خودش و محکم بهم می چسبوند. لبام و ول کرد و بلیزم و از تنم در اورد.موهامم باز کرد. اومد نزدیکم و در گوشم گفت: موهای مشکی رو تن سفید اگه میدونستی چه ناز میشه! یهو بغلم کردو انداختم رو تخت. تی شرت خودش و در اوردسوتین منم باز کرد. خوابید روم گردنم و میخورد و سینه هام و فشار میداد. دستاش داغ بود.اروم اروم رسی به سینه هام همه جاشو حسابی خورد به جز نوکش. چشمام و بسته بودم و صدام در نمیومد. نوک سینه م و که کرد تو دهنش نا خود اگاه یه صدای آآآآآآآآآآآآه از گلوم خارج شد. انگار همین بهش انرزی داد.گفت: جونم. و با شدت بیشتری به خوردنش ادامه داد. از سینه هام اومد پایین تمتم شکمم و لیسید فقط نفس نفس میزدم. همینجوری که با زبونش دور نافم و لیس میزد زیپ و دکمه ی شلورم و باز کرد. اومد بالا کنارم دراز کشید و دستشو برد تو شرتم. انگشت وسطش و کشید لای کسم دو باره آهم در اومد. گفت نگام کن. نمیتونستم چیزی نگفتم. گفت اوا دوست دارم چشمات و ببینم. چشمام و باز کردم. زل زده بود تو چشمام و با کسم بازی میکرد و خودشم نفس نفس میزد. گفت چشات خمار شده داره دیوو نم میکنه. لبام و بوسید و رفت پایین. شورت و شلوارم و با هم در اورد دستشو گذاشت رو پاهام و من و کشد سمت پایین تخت. پاهام از تخت اویزوون بود. پا شد و شلوارو شورت خودشو در اورد. بعد نشست رو زمین جلوی کسم با دستش بالای کسم و میمالید بعد چند دقیقه سرشو برد لای پام با اولیت بر خورد زبونش با کسم نتونستم جلوی خودم و بگیرم و از اونجا به بعد ناله هام شروع شد. حسابی کسمو خورد و با انگشتشت بازی کرد بعد بهم گفت برم کامل رو تخت. خودشم اود رو تخت و پاهام و انداخت رو شونه ش. کیرش و چند بار از بالا تا پایین کسم کشید. بردش دم سوراخ کسم. از ترس اینکه زیاد درد داشته باشه نا خود اگاه خودم و سفت کردم. منتظر بودم بکنه توش ولی هیچ کاری نمیکرد. چشمام و باز کردم دیدم داره نگام میکنه. بهش خندیدم.کیرشو با دستم گرفتم و سرشو یه کم فشار دادم تو کسم. هنوز داشت نگام میکرد. گفنمک دوستت دارم! چشمامو بستم. کیرشو یه سانت یه سانت میکرد تو یه لحظه حس کردم بند دلم پاره شد. یه حس عجیبی بود. درد نبود ولی عجیب بود. چشام و باز کردم حمید دست خونیش و بهم نشون داد و ی لبخند محو زد. دستم و دراز کردم سمتش دستشو گرفتم و کشوندمش طرف خودم. بی حرف کنارم خوابید. چند دقیقه بعد پرسید درد داری؟ گفتم بیشتر حس میکنم ضعف دارم. ا شد رفت دستشویی و ی حوله هم آورد. خودش پاکم کرد زنگ زد غذا بیارن و دوباره دراز کشید پیشم. صدام کرد. سرم و بر گردونوم طرفش لبام و بوسید وگفت: تمام مدتی که تو دستام بودی میخواستم بگم دیوونتم اما ترسیدم که پای شهوتم بذاری. دوستت دارم اوا. خندیدم…
من و حمید 2 ساله ازدواج کردیم اون روز بهترین سکس ما نبود اما خاطره انگیز ترینش بود.

نوشته:‌ آوا


👍 0
👎 0
197552 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

401041
2013-10-10 04:24:28 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود
فقط یکم کوتاه بود
اما نگارشت خوب بود
امیدوارم کنار همدیگه همیشه شاد باشید…

0 ❤️

401042
2013-10-10 04:52:57 +0330 +0330
NA

badam miad azin kos sheraye love gune masalan!
adam vaqan ye dokhtario dus dashte bashe tu iran hichvaqt pardasho nemizane
pas joone madaretun saay nakonid inujur kossheraro be onvane eshq be khorde mardom bedid

0 ❤️

401043
2013-10-10 05:07:49 +0330 +0330
NA

یاد خاطرات به سرانجام نرسیده خودم افتادم :’’( :’’(

امیدوارم خوشبخت بشید به بحثای دیگه ام کار ندارم.

0 ❤️

401045
2013-10-10 05:42:11 +0330 +0330
NA

هيچ حسي بهم دست نداد حداقل مطمئنم حين جق زدن داستان ننوشتي خواستي قويتر بنويس

0 ❤️

401046
2013-10-10 05:52:20 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود خیلی زیاد من یاد خودم افتادم

0 ❤️

401048
2013-10-10 14:18:09 +0330 +0330

ببم جان چرا پس پاره کرد

0 ❤️

401049
2013-10-10 14:26:08 +0330 +0330
NA

نفهميدم چي شدزدتركوندت بعدگرفتت مطمئني توتخيلاتت داستان نبافتي

0 ❤️

401050
2013-10-10 14:58:57 +0330 +0330
NA

خیلی زیبا نوشته بودی. فقط نمیشه اخرش ننویسین ما ازدواج کردیم؟ حتما باید بگین؟
سکس به صرف اینکه با عشق بوده زیباس نیازی به ذکر ازدواج بعدش نیست

0 ❤️

401051
2013-10-11 03:43:01 +0330 +0330
NA

قشنگ بود …

0 ❤️

401059
2013-10-11 07:49:39 +0330 +0330
NA

یکیم به ما بده

0 ❤️

401052
2013-10-11 13:23:55 +0330 +0330
NA

یادش بخیر…

0 ❤️

401053
2013-10-11 13:24:51 +0330 +0330
NA

یادش بخیر

0 ❤️

401054
2013-10-11 14:53:57 +0330 +0330
NA

من با هیچی کار ندارم جز اون قسمت که گفت مو سیاه رو پوست سفید قشنگه!چرا همه میخوان بگن سفیدن?بابا به پیر به پیغمبر نژاد ایرانی سفید نیست,پس چرا اینجا همه پوستشون مثل برف!!!یکی من روشن کنه

0 ❤️

401055
2013-10-11 19:01:49 +0330 +0330
NA

وقتی تو یه داستان یا خاطره هر چند زیبا، به اولین غلط گفتاری یا املایی بر می خورم ،‌تمام انگیزم رو واسه خوندنش از دست میدم.
نویسنده عزیز کاری به غلط های تایپیتون که نشان از اینه که یه بار هم متن رو قبل از ارسال نخونده بودین ندارم، اما کلمه بلیز که بار ها هم به کارش بردین غلطه. بلوز صحیحه .

0 ❤️

401057
2013-10-12 19:40:29 +0330 +0330

همه که مثه این حمید آقا آدم نیستن…

0 ❤️