اولین آشناییم با زن شوهردار

1400/05/14

سلام بار اوله اینجا مینویسم سعی می کنم کوتاه باشه داستانم زیاد سکسی نیست، ببخشید . سعی دارم جو دوران دهه پنجاهی ها رو برا بچه ها تجسم کنم امیدوارم‌ بتونم .رضا هستم قدم ۱۷۴ وزنم ۶۸ فیسم زیاد جالب نیست حداقل دختر پسند نیستم. داستان مربوطه به حدودا تابستون سال ۷۸ ترم اول دانشگاهم تموم شده بود اومده بودم شهر خودمون موقعیتم جوری بود که یه مکان مجردی داشتم اونموقع موبایل نبود حداقل ما نداشتیم با یه بدبختی تلفن و که مشترک کل ساختمون بود کنترل میکردم جوری که میتونستم از جایی که بودم برا بقیه ساختمون قطعش کنم و فقط برا خودم باشه البته بصورت موقت.
داستان از جایی شروع میشه که یه روز تلفن زنگ خورد جواب دادم با کمی مکث جواب داد ، یه خانوم با یه صدای تقریبا بم ،بهش میخورد ۴۰ سالی داشته باشه ،البته اون موقع فقط تشخیص دادم که سنش زیاد باشه ،سلام کرد و مشغول صحبت شدیم جزئیاتش زیاد یادم نیست ولی چون قبلا هم ازین تماسها داشتم حدس میزدم ممکنه طرف اشنا باشه برا همین با احتیاط باهاش حرف میزدم اسمش زیبا بود میگفت ۳۵ سالشه و شوهر و بچه داره ،برا من که اون موقع ۲۳ سالم بود سنش زیاد بود ولی من تا اون موقع با هیچ کس رابطه نداشتم ولی تلفنی زیاد صحبت کرده بودم ،چون اون موقع شماره هم برا کسی نمی اوفتاد نمیشد تشخیص داد کی پشت خطه والبته مزایایی هم داشت چون خانوما راحتتر بودند ،یعنی تقریبا تمام مواردی که من داشتم این خانوما بودن که شروع کننده بودند و بیشتر فقط در حال گپ و گفت تلفنی بود .با زیبا چند روزی بود صحبت میکردم البته سر وقت های مشخص مثلا ظهر ها ،از صحبتهاش متوجه شدم اون تا حدودی منو میشناسه واحتمال میدادم از مشتریهای مغازه بابام باشه ،یه روز ازش خواستم ببینمش فکر نمیکردم قبول کنه !! چاره ای نداشتم خودم گفته بودم،تا اون موقع قرار با کسی نداشتم راستش یکم ترسیده بودم بیشتر از ترس ابرو ،زیبا خیلی راحت قبول کرد بیاد میدونست تنهام این بیشتر نگرانم کرده بود ،اخه چرا اینقدر راحت قبول کرد بیاد. قرار گذاشته شد برا فردا ظهر ،تابستون بود و کوچه خلوت ،در خونه رو که تو کوچه تنگی بود باز گذاشتم‌که پشت در نمونه ،استرس و هیجان توام، اولین قرار ،فکر کنید کسیو که اصلا ندید حتی یک عکس و هیچ تصوری از ش ندارید برا اولین بار میخواید ببینید و در حالی که قبلش هیچ صحبت سکسی هم باهم نکرده بودیم ،یادم میاد از زیبا در مورد شوهرش پرسیده بودم اینکه باهاش مشکل داره یا نه ؟گفته بود که نه باهاش هیچ مشکلی نداره ،اون موقع شاید فقط کنجکاو بودم ببینم چه شکلیه خلاصه بایه تاخیر ده دقیقه ای در خونه باز شد و اومد تو ،یه خانوم چادری با قدی کوتاه تر از من و یکم‌تپل،صورتش برخلاف اسمش زیبا نبود ولی زشت هم نبود پوستش کاملا سبزه ،راستش یکم‌ تو ذوقم خورد برا اولین قرارم زیاد جالب نبود .حین اینکه اومد تو با هم روبرو شدیم سلام کرد و با هم دست دادیم تعارف کردم و نشست رو فرش و به پشتی تکیه داد منم کنارش نشستم با کمی فاصله ،با اینکه تلفنی با هم زیاد صحبت میکردیم ولی اونجا هیچی برا گفتن نداشتیم .چند دقیقه ای سکوت بین ما بود وفقط گهگاهی نگاهمون بهم دوخته میشدو یه لبخند میزدیم ،جو سنگینی بود ،معلوم بود زیبا منو دیده بود ،چون برخلاف من اثری از شوکه شدن تو قیافه اش نبود ، از اون سکوت و اون نگاه ها بهم تقریبا جفتمون خندمون گرفت ،قطعا مقصر من بودم چون برا اولین بار و بعنوان میزبان نمیدونستم چی باید بگم یا چیکار کنم، یجورایی از دید زدنش لذت میبردم انگار اولین شکار زندگیم بود ،شاید هم با توجه به سنمون من شکار اون بودم ،بالاخره تونستم به حرف بیام ،
:خوبی تو
_خوبم مرسی
:چقدر ساکتی
-چی بگم
:از خودت بگو
-چی بگم تو بپرس جواب بدم
:خوب اینکه چند سالته و واقعا با شوهرت مشکلی نداری
_قبلا گفتم که ۳۵ سالمه نه مشکلی ندارم باهاش
:خوب اگر مشکلی ندارید با هم چرا الان پیش منی
_اگر ناراحتی بلند شم برم
:نه خواستم فقط بدونم
راستش از اون بار اول که دیدمش همیشه فکر میکردم باید جنده باشه ولی با توجه به زندگیش هیچ وقت دلیلی برا فکرم ندیدم
بگذرریم ،یکمی که صحبت کردیم برا اینکه فضا عوض بشه تلوزیون و روشن کردم ازش پرسیدم اهل فیلم دیدن هست گفت ببینیم نوار ویدئو رو گذاشتم یه فیلم سوپر از قبل اماده کرده بودم با اینکه تجربه ای نداشتم ولی واقعا فکر خوبی بود .
اومدم کنارش نشستم بهش گفتم زیبا خودت اومدی پیشم هر وقت هم خواستی میتونی برای ،با این حرفم خواستم خیالشو راحت کنم که اجباری نداره که کاری انجام بده ،یا شاید هم خیال خودموراحت کردم که شاکی نشه ،در جوابم هیچی نگفت فقط یه نگاهی معنی دار بهم کرد و دوباره نگاهش به تلوزیون دوخته شد ،فیلم داستانی بود یکم که گذشت صحنه هاش شروع شد ،زیبا یکم شاکی شد که این چیه گذاشتی اخه، یکم ترسیدم گفتم اگر میخوای عوضش کنم؟هیچی نگفت ،منم بیخیال شدم،شاید یک ربع بیست دقیقه هیچی نگفتیم فقط نگاه میکردیم .خیلی نزدیکش بودم کم کم ترسم ریخت دستمو گذاشتم رو پشتی که بهش تکیه داد ه بود البته در تماس نبود با اون بعد کمی یکم تکیه اش رو داد عقب تر تازه متوجه دستم شد زود رفت جلو ،ولی بعد از یکی دو دقیقه دوباره تکیه داد به دستم خیلی خوشم اومد میدونستم دیگه اوکیه کم کم دستم حلقه شد دور بدنش و چسبیدم بهش دستم رو سینه اش بود معلوم بود اونم از این وضع راضی بود یکمی که گذشت از رو لباس سینه اش رو میما لیدم خیلی اروم،برگشت رو به من چند بار با اخم بهم گفت رضا چیکار میکنی ؟جوابی ندادم فقط ادامه دادم اونم مانعم نمیشد کمکم بدنش شل شد خودشو تکیه داد به من تقریبا اومد تو بغلم ازش اجازه گرفتم روسریشو بردارم اخه چادرش رو شونه اش بود ،حرفی نزد منم اروم رو سریشو برداشتم گذاشتم کنار ،دوباره دستم رفت رو سینه اش بازم مالوندم کاملا خودشو رها کرد تو بغلم خودمو یکم جابجا کردم کاملا تو بغلم بود الان هردو سینه اش تو دست هام ،موهاش در تماس با صورتم بود ،نفسم میخورد به گردنش عطر ملایمش دیونه ام میکرد گردنشواز پشت بوس کردم ،میتونستم تشخیص بدم چشاشو بسته .
باورم‌نمیشد اینقدر راحت باشه، اینجوری اجازه بده از ش لذت ببرم …
دوستان اگر خوشتون اومد بگید بقیه اش رو براتون بگم ،خواستین فحش بدید اشکال نداره خودتونو خالی کنید .ولی ادامه اش به نظر شما بستگی داره .مرسی از وقتی که گذاشتید و خوندید .

نوشته: رضا ۷۶۷۶


👍 16
👎 14
57701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

824191
2021-08-05 00:45:53 +0430 +0430

بله دیگه تو داستان همه به همدیگه راحت پا میدن ولی تو واقعیت چیزه دیگس

1 ❤️

824258
2021-08-05 03:54:45 +0430 +0430

کلماتو خوب کنار هم جا دادی 😎

2 ❤️

824261
2021-08-05 04:02:24 +0430 +0430

تف به این جق که ادم و کصخل میکنه
یکی تلفن زد چادری بود چشمشو بست دست زدی به سینه اش جقت تموم شد بقیه شو ننوشتی

2 ❤️

824275
2021-08-05 05:38:21 +0430 +0430

این همه چرندیات بافتی منت میزاری برای بقیه اش

1 ❤️

824287
2021-08-05 07:28:06 +0430 +0430

یعنی اگر مشکلی داشت با شوهرش میکردی اشکال نداشت ؟ خاک توی اون گلدون لب پنجره آت کنند که خشک داره میشه . آخه ک ی ر م و نمی‌دونم کجای شلوارم ول کردم که گم شده مردک چه کاری کردی ؟
واقعا دیگه این چه فایده داره وقتی شما رفتی اولین سمس خودت و با یک خانم شوهر دار گذاشتی و تازه آمدی تبلیغ می‌کنی که اگر دوست داشتید بگم کسی که توضیح ندادید چرا آمده اگر با شوهرش مشکلی ندارن و باتوجه به اینکه نگفتی که شوهرش اطلاع داره یا ندارن میگی که بگم بقیه اش رو یا نه . ؟ مشخص هست میگم نگو چون سن تو دیگه می‌دونی وقتی کسی شوهرش هم راضی نیست زنش بیاد حال کنه دیگه چه کاری بود کردی اگه مشکل داشت .

1 ❤️

824294
2021-08-05 08:39:45 +0430 +0430

نمیدونم به راست و دروغ داستانت کاری ندارم ولی قشنگ‌مینویسی بلدی کلمه هارو کنار هم بچینی و از توش یه چیز قابل خوندن دربیاری حالو هوای اون روزا خورد به کلم هرچند سنم کمتر از توئه ولی خب جنگولک بازیا و تلفنا و قرارای پر استرس اونموقع برام زنده شد خدا خفت کنه
ادامه بده ببینم تهش بکجا میرسی

3 ❤️

824313
2021-08-05 11:18:12 +0430 +0430

چه زود ارضا شدی، فقط تو ذهنت سینشو مالیدی ارضا شدی، خروس

2 ❤️

824344
2021-08-05 14:45:12 +0430 +0430

کلا اونایی که قد و وزن میزنن ادامشو نمیخونم

1 ❤️

824367
2021-08-05 16:12:21 +0430 +0430

نگو دیگه کصکش…

2 ❤️

825899
2021-08-13 03:18:54 +0430 +0430

بگو

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها