اولین سکس حامد

1396/05/04

یه روز مثل همه روزای دیگه داشتم از مدرسه میومدم بیرون تو حال و هوای خودم بودم که یه وانتی صدام کرد گفت آقا پسر این آدرسو بلدی نگاه کردم گفتم بله بهش ادرس دادم گفت اگه مسیرت میخوره بیا بالا برسونمت منم که مسیرم تقریبا یکی بود خوشحال شدم گفتم اگه مزاحم نیستم یارو گفت بیا بالا این چه حرفیه ( پیش خودم گفتم شانس اوردم وگرنه یک ساعت ایستگاه اتوبوس کی حال داشت وایسه) خلاصه سوار شدم یارو هم راه افتاد رانندهه یه مرد 41-42 ساله میخورد بهش یه لباس یسره کارگاهی تنش بود از این سبز رنگا سوار که شدم سریع شروع کرد به صحبت کردن گفت اسمت چیه گفتم حامد گفت چند سالته حامد گفتم 17 گفت ایول چه خوش هیکلی گفتم لطف دارین . یخورده از همین صحبت ها کرد بعدش گفت دوست دختر داری من یه خنده ریز کردم گفتم نه بابا گفت چرا گفتم همینجوری چند تا دختر کنار خیابون بود نشونشون داد گفت دلت نمیخواست با یکی از اینا باشی با هاش سکس کنی منم کلا خجالتی هستم صحبت از سکس و این چیزا میشد همیشه یجوری معذب میشدم هیچی نگفتم یخورد ساکت بود بعد گفت من خودم 7-8 تا دوست دختر دارم بیا یکیشونو ردیف میکنم یه حالی باهاشون بکن من چیزی نگفته اون ادامه داد که دیروز یکیشونو میکردم با یکی از رفیقام دختره اولش نمیخواست به رفیقم بده ولی یخورده کردمش خودم حشری شد به اونم داد . هی از این حرفا میزد منم گوش میکردم برام جالبم بود صحبت هاش چون تا حالا با یه مرد تو این سن اینجوری صحبت نداشتم . …

بعد چند دقیقه گفت یکیو سوار ماشین کردم همینجا که تو نشسته بودی نشسته بود خیلی خوب بود من تا برسونمش همش دست مالیش میکردم . به بهونه اینکه بگه اونو چجوری دست مالی میکرده شروع کرد دست زدن به پاهای من ، اولش فقط نگاه میکردم بعد یخورده حال خودمم یجوری شد . بعدش گفت دستمو بردم سمت کسش تو همین لحظه دستشو زد به کیر من( منم کیرم یخورده بزرگ شده بود ) بعد یدفعه تعریف کردنو ول کرد گفت کیر تو هم بزرگه ها همینجوری که اینو میگفت کیرمو میمالید من که اصلا انگار رفته بودم فضا یدفعه به خودم اومدم بهش گفتم دستتو بردار گفت چرا گفتم بردار بعد خودم دستشو گرفتم زدم عقب . بعد گفت مگه چیه خوب جفتمونم مردیم من با خالت عصبانیت نشسته بودم فقط جلورو نگاه میکردم گفت ببخشید نمیدونستم ناراحت میشی اینجوری که گفت یخورده اروم شدم بعدش گفت خوب اشکالی نداره بیا تو هم دست بزن به مال من که مساوی بشیم. من اهمیتی به حرفش ندادم ولی خودش دستمو گرفت گذاشت رو کیرش ( من تا اون موقعه اصلا نه کیر کسیو دیده بودم نه اینجوری لمس کرده بودم ) حالم عوض شده اصلا دوست نداشتم دستمو بردارم انگار اون دستشو کشید ولی من دستم رو کیرش بود نا خوداگاه یخورده کیرشو مالیدم حس خوبی برام داشت ولی باز از خجالت بود یا ترس نمیدونم دستمو کشیدم . گفت چی شد … من چیزی نگفتم … گفت دیدی ما مردیم عیب نداره که … بیا اصلا از رو شلوار فایده نداره زیپ پایین لباس کارگاهیرو داد بالا بعد دوباره دستمو گرفت کرد تو لباسش. … وااااایییییی هنوزم یاد حرارت زیر لباسش میوفتم حالم خراب میشه اون موقعه اصلا انگار روحم جدا شد از بدنم گرمای کیرشو از رو شرت میتونستم حس کنم اصلا نمیدونستم چه حالیم فقط دوست نداشتم از اون حالت خارج بشم … من تو حال خودم نبودم اونم فکر کنم میدونست اول دست منو میمالید رو کیرش بعد دست خودشو دو باره اورد سمت کیر من کیر منو میمالید . من اصلا هیچی حالیم نبود اصلا دیگه نمیدونستم کجاییم یخورده گذشت گفت دوست داری ببینیش … من هم دوست داشتم هم استرس داشتم که اتفاق بدی بیفته داشتم پیش خودم فکر میکردم که چیکار کنم دیدم یارو پیچید یه سمت دیگه گفتم کجا میری گفت مگه نمیخوای ببینیش من باز ساکت موندم ولی استرسم هی بیشتر میشد .
رفتیم داخل یه گاراژ انتهای گاراژ یه مغازه بود بهم گفت بیا پایین من شدیدا ترسیده بودم گفتم بیخیال بیا من باید برگردم گفت چی شد گفتم من باید برم خونه نگرانم میشن گفت باشه پس بیا من لباسمو عوض کنم بعد برگردیم گفتم خوب برو بیا گفت بیا بشین تو اینجا گرمه من یخورده دودل بودم که برم یا نرم که خودش رفت گفت بیا که زود بریم . من ارم ارم رفتم دنبالش رفت طبقه بالا یه اتاق استراحت بود یه تخت و تلوزیون توش بود یه سمتم سماور چاییو چا لباسی بود گفت بیا بشین تا من لباس عوض کنم . من نشستم رو تخت بعد خواست بره بیرون تلوزیونو روشن کرد کنترل داد به من گفت من فیلم زیاد دارم ببین تا من بیام . تلوزیون که روشن شد دیدم فیلم سوپر داره نشون میده . گفتم نمیخواد زود باش بریم رفت بیرون چند دقیقه دیگه برگشت منم تو این مدت داشتم فیلم سوپرو میدیدم . اومد تو رفت یه گوشه لباس سرهمیو در اورد یه بدن کم مو لاغر سبزه بود با یه شرت سفید تنش زیر شرتش یه کیر باد کرده بود که خیلی جلب توجه میکرد من با دیدن اون صحنه باز خیلی هیجانی شده بودم طوری که انگار تو نفس کشیدنم مشکل پیدا میکردم یخورده تو همون وضعیت اینور اونور کرد که تقریبا میتونستم بفهمم الکی میره اینور اونور یخورده اینور اونور رفت بعد گفت خوب بریم من گفتم بریم گفت نمیخوای تا اینجا اومدیم ببینیش؟ …( من که خودم دوست داشتم ببینم ولی هم خجالت میکشیدم هم استرس و ترس جلومو میگرفت ولی میزان ترسم خیلی کمتر از زمانی بود که تازه رسیده بودیم اونجا ) باز بدون اینکه منتظر جواب من بمونه اومد جلوم وایساد جوری که شرتش با چند سانت فاصله جلوی صورتم بود … خم شد دستمو گرفت گذاشت رو کیرش حس کردن کیرش از رو شرت تو اون فاصله خیلی منوداغ کرده بود از این لحظه به بعد انگار دیگه من فقط میخواستم ببینم چی میشه و هیچ اختیاری از خودم نداشتم …همینطور که دستم رو شرتش بود خودش کم کم شرتشو اورد پایین … دیدن یه کیر بجز کیر خودم تا اون لحظه یه حس عجیب داشت من فقط نگاه میکردم به کیرش که سیخ سیخ بود و خود مرده سعی هی تکونش میداد من اینبار خودم دستمو بردم سمتش و کیرشو گرفتم دستم … خیلی داغ بود … کلفت و گرم … یخورده اینور اونورش کردم زیر و روشو نگاه کردم تخماشو نگاه کردم انگار داشتم معاینش میکردم … اونم چیزی نمیگفت انگار میخواست من کنجکاویامو بکنم … بعدش گفت چطوره من سرمو انداختم پایین چیزی نگفتم … دستشو گرفت زیر چونم صورتمو اورد بالا خودشو اورد جلوتر جوری که کیرش نزدیک صورتم شد بعد اروم اروم میمالیدش به صورتم کم کم و با حوصله اورد سمت لبم چند لحظه رو لبم میمالید بعد خیلی ظریف فشارش میداد سمت داخل دهنم … من مقاومتی نمیکرد … البته اون موقعه اصلا نمیدونستم چی میخواد … ولی کم کم با فشار های ارومی که اون میاورد کیرش لای لبام بود یعد دستشو اورد رو چونم یکم چونمو اورد پایین که دهنم باز بشه بعد اروم کیرشو فشار داد تو … من هنوز تو هیجان تجربه های جدید بودم داشتم نرمی سر کیرو تو دهنم حس میکردم بعد از چند دقیقه ای که اون کیرشو تو دهنم عقب جلو میکرد ، دیگه خودمم داشتم کیرشو میخوردمو لیس میزدم … اه اه کردن اونم فضارو پر کرده بود که باعث شده بود هیجان من همچنان بالا باشه یخورده که خوردم براش منو بلند کرد گفت خوب بزار برای تورم ببینم . من که خیلی خجالتی بودم سختم بود لباسمو در بیارم ولی اون خیلی با عجله که یه موقعه من پشیمون نشم شروع کرد به دراوردن لباسام من تا به خودم اومدم دیدم بجز شرت چیزی تنم نیست. لباسامو پرت کرد اونور اتاق بعد از رو شرت کیرمو میمالید. بعدش منو خوابوند رو تخت شرتمم سریع دراورد . اومد نشست کنار سرم کیرشو گذاشت روی لبام منم شروع کردم اروم اروم خوردن اینبار راحت تر میخوردم براش . اونم با کیرم بازی میکرد . بعد یکی از رونای پامو گرفت اورد بالا دستشو مالید به کونم بعد انگشتشو رسوند به سوراخم خیلی لذت بخش بود نرمی انگشتش رو سوراخ کونم . یخوره مالید سوراخمو بعدش بلند شد رفت از ته اتاق یه قوطی اورد بعد دوباره نشست همونجا کیرشو با دستش کرد تو دهنم انگشتشو کرد تو قوطی که فکر کنم روغن توش بود بعد مالید به کونم یخورده حس خیس شدن و سرد شدن دم کونمو حس کردم ولی هیچی نمیگفتم باز همونجوری سوراخمو میمالید بعد چند لحظه فشار های اروم انگشتشو رو سوراخم حس میکردم کم کم فشارش بیشتر میشد ولی اصلا اونجوری فشار نمیاورد که درد زیادی بگیرم … همینجوری ادامه داد تا فکر کنم انگشتش دیگه کامل تو بود …یکی دو بار تو طول این کار نگاهم میکرد لبخند میزد میگفت خوبه منم باز نگاهش میکردم فقط اونم انگار رضایت منو حس کنه به کارش ادامه میداد… بعد چند دقیقه بلند شد رفت نشست پایین پام 2 تا پامو داد بالا کیرشو میمالید به سوراخم … یه کم باز روغن برداشت مالید به سوراخ من و کیرش … این صحنه باعث شد من استرس بگیرم … فکر میکردم الان درد داره … یجورایی اون لحظه میخواستم بلند بشم … تو این فکرا بودم که دیدم داره کیرشو فشار میده رو سوراخم …باز انگار یکی بهم گفت بزار ببین چی میشه … من خودمو شل کردم انگار خودم دوست داشتم بره تو …اونم باز با حوصله تمام کیرشو اروم اروم فشار میداد بعد دوباره میاورد عقب باز اروم فشار میداد … چند دقیقه طول کشید تا من متوجه شدم تقریبا تمام کیرش رفته تو یخورده که عقب جلو کرد گفت بالاخره باز شدی … بعد پاهاشو داد عقب دراز کشید روم…بهم گفت چطوره …اینبار اروم گفتم خوبه …گفت جوووووووون… بعد شروع کرد تلمبه زدن اول اروم میزد بعد کم کم تند ترش کرد … بعد چند دقیقه بلند شد برم گردوند از پشت خوابید روم … کیرشو بین کونم میزون کرد تا سوراخمو پیدا کنه بعد یدفعه کیرشو کرد تو اینجا دردم گرفت یه ای بلند گفتم … کلی معذرت خواهی کرد ولی دیگه تند تلمبه میزد … باز بلندم کرد یخورده مدل سگی کرد بعد دوباره خوابوند پاهامو داد بالا 5 دقیقه ای با شدت زیاد میکرد هم درد داشت هم بهم حال میداد تا اینکه ابش اومد ریخت رو بدنم … یخورده خوابید رو تخت … بعد دستمال اورد تمیز کرد منو …گفت خوشت اومد … من که هنوزم دلم کیر میخواست گفتم اره …گفت پاشو لباس بپوشیم بریم دیر نشه…من که کلا ساعت یادم رفته بود … سریع لباس پوشیدیم منو رسوند نزدیک محل …گفت میام دنبالت بازم …منم خندیدم…وقتی بر میگشتم فقط داشتم به اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم …
اون موقعه خیلی خوشم اومده بود ولی بعدا خیلی پشیمون شدم …چند بار باز اومد دنبالم ولی من میدیدمش میرفتم جایی دیگه که نرم پیشش بعد دو ه بار دیگه نیومد .

نوشته: حامد


👍 9
👎 1
5065 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

642011
2017-07-26 21:08:00 +0430 +0430

نظرم چیه؟تلفیقی بود از چند داستان!همجنسگرام ولی کلا از همجنسبازی خوشم نمیاد…در مورد نوشتنت نظر خاصی ندارم،طولانی بود،ولی غلطی ندیدم…نه لایک،نه دیسلایک…ضمنا…خاک تو سرت…

1 ❤️

642155
2017-07-27 18:37:37 +0430 +0430
NA

حس کردک واقعی بود

1 ❤️

642307
2017-07-28 19:23:02 +0430 +0430

مامانت باید بهت میگفت سوار ماشین غریبه ها نشو.یاد نداده بهت؟

1 ❤️

648892
2017-08-31 20:55:07 +0430 +0430
NA

دوستانی که این داستانو خوندن میشه نظراشونو بدونم؟؟
اگه امکان داره نظراتونو تو کامنت بگین

0 ❤️