سلام
اسم من محمد متولد سال 66 هستم از قم وداستانی رو که می خوام بر ای شما تعریف کنم یک تجربه تلخه یه جون می تون باشه داستان از اینجا شروع میشه که من با هم کلاسی خواهرم دوست شدم اون دختر رویا نام داشت متولد 72 با قد 160 وزن65 و با چهری زیبا برای من بود حدود6ماه از رابط تلفنی ما می گذشت که من اون برای ورود به سکس امده کردم قرار شد که بریم تو جاده جمکران اخ او جاده همیشه خالی از ماشین ادم بود من رویا روسوار کردم حرکت به سمت جاده شروع شد که رویا یه تکون به خودش دادو من متوجه لبه شورتش شدم خیلی با این صحنه حال کردم چند دقیقه ای گذشت بش گفتم اذت لب می خوام سری لب بم داد او اولین لبی بود که اون بهم داده بود رابطه ما با سکس شروع شد تا جای که فقد اسم رویا دختر بود اون حالا با یه زن فرقی نداشت من میرفتم خونه انا اون می امد خونی ما تا جای که ار رابط ما 5 سال گذشته بود که با دعوا با فوش کاری رویا در تاریخ 3/3/90 اون زن من شد ظهر عقد کردیم شب یه جشن کوچیکی خواهرم برامن حاضر کرده بود جای شما خالی رویا برای اولین بار برای من رقصید من که مس شدم خدا خدا کردم که بریم خونه که همینم شد رفتیم مادرم برامون رختخواب روی زمین فرش کرده بودن رویا تا رسیدم در اتاق قلف کردو سری چراغ خاموش کردو کنار من خوابیداز زیر پتو شروع به خودن لب من کرداین اولین باری بود که رویا خودش شروع به سکس کرد لبم که خورد منم مس شدم بش چسبیدماون من کنار زدو گفت تو فقد نگاه کن شروارم کشید پاین شروع به خوردن کردکیرم خیلی داشت حال میکرد برگشت بم گفت نگاه نکن من بکن از پشت جلو همش دیگه برای تو منم چون باش از پشت حال میگردم برش ک از پشت کردم بم گفت محمدم یادت رفت که باید رویا کوچیکرو بخوری من یه نگاه کردم بش خندم افتاد بم گفت بچه نخند بخور من دیدم بابا این مست مست براش خردم گفت بغل پاهاشو بخورم خیلی بش حال میده اقا من براش خوردم دیدم سرمو فشار داد رو کسش دیدم ابش رفت تو دهنم
منم باید ابم می امدکه بعد رویا برام خورد تا ابم امد خوب ما اون روز خیلی خسته بودیم برای همین دیکه سکس نکردیم تا صبح که باهم رفتیم حمام بعد از چند روز با باهم به اختلاف خوردیم در تاریخ 18/3/90
رویای من برای یکی دیگه ست من که حالایعنی 8/4/92 هنوز رویا رو فراموش نگردم هر شب به یاد اون تا صبح بیدارم از من به شما عشق اول اگر دشمن شماهم بود ازش جدا نشیدخوش باشد من که برای همیشه تنها موندم دوستون دارم بای
نوشته: محمد
o_O
عجب…
اولین داستانه این سایته که امیدوارم واقعی نباشه…
نگارشت خیلی شلوغ و درهم و متنت کوتاه بود…
گیج شدم…
به هرحال…اگه واقعیه امیدوارم خدا صبر بده بهت…
چقد پدرمادر هامون میگن تو انتخاب شریک زندگیت دقیق باش و ما…
زندگی مشترک مثل دوست دختر دوست پسری نیست که از این خسته شدی یا به مشکل برخوردین جدا بشین…کاش چشامونو بیشتر رو حقایق باز کنیم…
تو بهرش نرو پسر بي خيال زندگى ادامه داره ب فكر موقعيت هاى آينده و كيس هاي بهتر باش باور كن انقدر هست و مياد تو زندگيت فقط گذشتت رو كمرنگ تر ببين
این چچچچچچچچچچچچچچی بود اصلا!!!
خودت فهمیدی چی نوشتی گوزو؟!؟!؟!
بابا طرز نگارشت منو کشت!!!مس!قلف!آمده کرد! برو جمعش کن بابا
تو مطمئنی از قمی؟ من فکر کنم از هرات باشی.
راستی تو 15 روز ریدی به زندگیت؟ کیر تو شرفت …
خیر سرت خودتم فهمیدی چی نوشتی!!؟؟
با اون سوادت همون بهتر ولت کرد
برو خدارو شکر کن اگه تا الان مونده بود باید تا صبح بخاطر جنده بودنش بیدار میموندی.
هرچند معلوم نیست چی نوشتی ولی از اون حرفهایی که توی رختخواب گفته معلوم که جنده ی قهاری بوده برای خودش.
کیری بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . .
آخه کجای قم این لهجه کیری رو داره؟ شاشیدم تو لهجه و گوش و حلق و بینیت. دیگه ننویس. کلا نفهمیدم چه گُهی خوردی و به چه زبانی نوشتی. بیشتر به افغانی و شاید هم پشتو میخورد. کلا تو هم مثل اکثر نویسندگان ریدی تو سایت. ننویس.
ناراحت شدممم خیلی