با زندایی در روستا (۱)

1401/09/24

سلام
من بچه یکی از روستاهای ایرانم کجاشو بماند…
این داستان مال حدودا سه سال پیش ، اون موقع هنوز ازدواج نکرده بودم و واقعا یه پسر هات و حشری بودم دوس دختر داشتم ولی خب روستا در حد پیام و زنگ نهایتا بری تو راه مدرسه ببینیشون دیگه بیشتر نمیشد پیش بری.
زندایی من هفت سال از من بزرگ تر بود و تازه از خونه پدر بزرگم به خونه خودشون ک داریم بعد از چندسال تونسته بود بسازه نقل مکان کرده بود، خونشون زیاد با خونه ما فاصله نداشت و آخرین خونه کوچه بود بعدش دیگه زمین کشاورزی بود.
من کلا تو کف همه بودم دختر عمه، دختر خاله، زندایی و و و ولی اصلا به این فکر نمیکردم بتونم حتی تو خوابم یکیشون بکنم.
داستان من از اونجایی شروع شد ک یه روز داییم زنگ زد گفت میشه بیایی ماهواره مارو نصب کنی چون من تو این کارا وارد بودم و تقریبا ماهواره و تلویزیون نصف مردم روستا رو من تنظیم کرده بودم، اولش کلی زورم اومد ک مفتکی باید برم این کارو انجام بدم
خلاصه رفتم در حیاطشون در زدم داییم اومد درو باز کرد رفتم تو ، باهم رفتیم رو پشت بوم دیش ماهواره رو بستم و ال ان بی رو وصل کردم فقط مونده بود تنظیمات خود دستگاه ک به داییم گفتم برو فلان کارو بکن کیفیت اومد بالا صدام کن ک گفت من سر در نمیارم مجبور شدم خودم برم پایین وقتی رفتم تو زنداییم با پیرهن و شلوار بود ک سریع رفت داخل اتاق و با چادر برگشت ، من نشستم تنظیمات اوکی کردم ک زنداییم پرسید چندتا شبکه میگیره ، شبکه های جیم هم میگیره گفتم هرچند تا شما بخواهید به جز شبکه های کارتی گفت یعنی چی گفتم شبکه های مبتذل ک باید کارت بخرید یه لحظه یکم قرمز شد و یه نیش خند زد گفت نه اونا مال ما نیست مال شما جووناست منم یکم پرو شدم گفتم اره دیگه شما زنده اجرا میکنید ک هیچی نگفت و رفت آشپزخونه منم رفتم رو پشت بوم و داییم فرستادم پایین و بلاخره بعد حدود نیم ساعت درست و راست کردم و اومدم پایین واسه چیدن کانال ها
وقتی اومدم تو زنداییم واسمون چایی آورد داییم گفت بشین ک یاد بگیری چجوری باید فرکانس بدی و کانال اضافه کنی من ک سر در نمیارم و رفت ک گچ درست کنه بریزه روی پایه دیش ک باد تکونش نده‌.
زنداییم نشست کنارم، منم یه دستم کنترل بود اون یکی دستمو تکیه گاهم کرده بودم کنار رون زنداییم همینجور ک داشتم توضیح میدادم یه دفعه دستم یکم سر خورد و به پای زنداییم خورد یه لحظه از جا پرید گفت چته گفتم بخدا دستم سر خورد یکم ازم فاصله گرفت گفت نمیشه به شما جوونا اعتماد کرد وگرنه … گفتم وگرنه چی گفت آدمو استغفرالله و دیگه هیچی نگفت منم یادش دادم و رفتم خونه و از اینکه این حرفا زده شده یکم فکرم درگیر بود تا اینکه داییم برای یکاری همراه برادر زنش رفت سمت عسلویه و چند روزی نبودش و چون ما خونمون نزدیک بود از رفتنش با خبر شدم و شیطون رفت تو جلدم ، شماره زنداییم تا اون ساعت نداشتم از گوشی مامانم کش رفتم و ذخیره کردم دیدم تو واتس عکس پروفایلش اسم خودشه ک رو بخار شیشه نوشتن نوشتم چه پروفایل قشنگی و فرستادم دل تو دلم نبود چی جواب میده یه دل دقیقه گذشت و نوشت مرسی و استیکر 😊 فرستاد ، نوشتم چیشد ذوق کردی نوشت اره اشکالی داره ؟ نوشتم نه چه اشکالی.
نوشتم راستی بابت اون روز بخدا من از قصد کاری نکردم ، گفت بیخیال گذشته رفته دیگه نمیخواد حرفشو پیش بکشی، منم دیدم واقعا فکر میکنه از قصد بوده یهو گفتم آخه مگه دیوانه ام دایی تو حیاط باشه و همچین ریسکی بکنم یهو گفت مثلا داییت نبود میکردی، من استیکر خجالت فرستادم ، نوشت خیلی پرویی شب بخیر و نتشو قطع کرد منم نوشتم شوخی کردم ولی دیگه نتش قطع بود ، دلشوره گرفتم گفتم بگام نده ، پیام دادم بخدا شوخی کردم دیدم نوشت من خسته ام میخوام بخوابم فردا حرف میزنیم تا این حرفو زد دوباره شیطون یه قلقلک کوچیک داد نکنه اونم پایه باشه، خلاصه فرداش همش واتس چک میکردم ببینم چیزی نمیگه تا نزدیک دوازده ظهر بود دیدم نوشت شوخی شوخی داری پیش میریا ، گفتم نه بابا من جرات ندارم پیش روی کنم نوشت بازم خوبه جرات نداشتی و میخواستی انگولکم کنی خنده فرستادم نوشتم باور نمیکنی ک از قصد نبوده به هر حال تا دایی نیست کاری داشتی بگو من انجام بدم برات گفت لازم کرده نوشتم میترسی از من گفت نباید بترسم من ک دیگه کم کم شهوتم زده بود بالا نوشتم دیگه یه انگولک ک ترس نداره گفت از بعدش میترسم گفتم بعد چی گفت ک جلوتر بدی گفتم با انگولک مشکل نداری یعنی نوشت منظورم این نبود گفتم خب پس ما جوونا چیکار کنیم از بس به خودمون ور رفتیم مردیم گفت برو سراغ فاطی ( یه زن خراب تو روستامون) گفتم اون ک دیگه گشاد شده فایده نداره نوشت بی ادب ببین جنبه نداری خداحافظ نوشتم غلط کردم قهر نکن خلاصه یکم کسشعر دیگه گفتیم و اون رفت از واتس آپ بیرون.
عصر بود مامانم چندتا تیکه ظرف بود میخواست ببره خونه داییم من گفتم میبرم و از اون میرم یه تابی تو روستا بزنم تا بردم در حیاطشون یهو جا خورد گفت تو اینجا چیکار میکنی ظرفارو دادم گفتم نترس انگولکت نمیکنم اونم خندید گفت ازت بعید نیست یه لحظه خواستم دستم ببرم سمتش گفت نکن ابرو ریزی میشه یکی میبینه گفتم خب بیام تو گفت دیگه چی ، ظرفارو گرفت و درو بست .
بهش پیام دادم شب بیام پیشت ، نوشت ک چی بشه گفتم جون من بذار بیام باهم حرف بزنیم قول میدم کاری نکنم، گفت من ایتقدر خرم قول یه پسر جوون حشری رو قبول کنم قسم خوردم ک کاری نمیکنم نوشت نه یکی میبینه بعد دیگه هم من باید از روستا برم هم تو نوشتم جوری میام کسی نبینه نوشت نه شر میشه نوشت تو اوکی بده از هیچی نترس چیزی جواب نداد شب ساعت ده بود نوشتم بیام دیدم جواب نداد ، دلو زدم به دریا به بهونه رفتن خونه رفیقام اومدم بیرون رفتم در حیاط یه پلاستیک سیاه هم یکم سنگ ریختم مثلا چیزی میخوام ببرم واسه اونا ک اگه کسی دید خیلی شک نکنه ، زنگ آیفون زدم کسی باز نکرد ولی لامپا روشن بود صدای پمپ آب هم میومد از تو پارکینگ خلاصه یکم پشت دیوار به سمت زمین کشاورزی وایسادم دیدم پمپ خاموش شد چند دقیقه گذشت پیام دادم چرا درو باز نمیکنی نوشت کجایی مگه گفتم پشت در حیاط گفت تورو خدا برو کسی میبینه گفتم بذار بیام تو دیگه گفت نه نمیشه خیلی التماس کردم ولی فایده نداشت گفتم از دیوار میرم بالا دیگه برا آبرو خودشم شده داد ک فریاد نمیکنه.
رفتم تو دیدم از حموم‌ اومده لباس پوشیده حولشو دور موهاش بسته زدم به شیشه از جا پرید اومد تو ایون در باز کرد یواش گفت خدا لعنتت کنه مگه نگفتم نباید بیایی، گفتم من دیگه اومدم گفت بیا تو کفشاتم بیار کسی نبینه رفتم تو گفتم وایی چه تمیز و خوشگل شدی گفت شدم ک شدم سریع برو گفتم بذار بوست کنم و برم…

نوشته: بی نام


👍 13
👎 15
89201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906734
2022-12-15 01:27:58 +0330 +0330

خوزعولاات یک جقی

1 ❤️

906754
2022-12-15 02:20:40 +0330 +0330

این مه طرف خودش میخواد نکته جالب و جذاب و باور پذیر داستانه

0 ❤️

906805
2022-12-15 09:41:22 +0330 +0330

چی میگی متجاوز جقی

0 ❤️

906821
2022-12-15 13:20:47 +0330 +0330

عزیزم اول دستت دربیار جق زیاد خوب نی دوم اگ واقعی باشه زنداییتون جنده تشریف دارن البته باهم جورین

1 ❤️

906830
2022-12-15 18:10:14 +0330 +0330

دیوث کیرم ترکید هااااااااا

0 ❤️

906884
2022-12-16 02:26:21 +0330 +0330

داستان رئالیسم خوبیه همین فرمون برو جلو

0 ❤️

907000
2022-12-16 16:51:40 +0330 +0330

منتظر بقیه ش هستیم.ممنون
به واقعیت نزدیکه

0 ❤️

907030
2022-12-16 20:31:52 +0330 +0330

ای بی ناموس

0 ❤️

907118
2022-12-17 22:02:15 +0330 +0330

چقدر غلط املایی مغزم گاییده شد چند سالته

0 ❤️

907321
2022-12-19 12:02:33 +0330 +0330

پ ادامه اش کیرم تو کوس زنداییت

0 ❤️