بازی کون و تخت (۱)

1397/01/26

این داستان برگرفته شده از حذفیات کتاب game of thrones است.
قسمت اول

شب سردی بود و در کنار درخت خدایان مراسم عروسی سانسا استارک و رمزی اسنو برگزار میشد.
سانسا با یک لباس عروس سفید خیره کننده به سمت رمزی میامد و همراه او ثیان گریجوی بود.
ثیان دست سانسا رو در دست رمزی قرار داد و میستر آن دو را بر هم محرم کرد. آنشب جشن و سرودی برگزار شد اما سانسا ناراحت بود، چون عروسی اجباری بود و اگر عروسه رمزی نمیشد؟، کشته میشد.
شب به پایان رسید و رمزی و سانسا برای زفاف آماده میشدند
هردو به اتاقی که از قبل تدارکات چیده شده بود رفتند اما قبل از اینکه رمزی درب رو ببنده برای سانسا یه تماشاگر اورد.
برادرش ثیان. اون یه بیخایه بود و مسخره عام شده بود و حالا رمزی برای عذاب بیشتر اون رو به شب زفاف دعوت کرده بود.
سانسا با چشمان اشک آلود به زمین چشم فرو برده بود.
رمزی با دستاش صورت سانسا رو بالا آورد و اشک هاشو پاک کرد و گفت
-عزیزم امشب رو هیچوقت فراموش نخواهی کرد.
رمزی رو به سمت ثیان انداخت و گفت
-اگر خواهرت برات عزیزه باید جلوی من رو بگیری. آیا میتونی؟
ثیان ساکت موند.
رمزی به سمت سانسا هجوم اورد و اون رو روی تخت پرت کرد و شروع به پاره کردن لباس عروسه سانسا کرد.
سانسا حرفی نمیزد و فقط قطره های اشک بر روی تشک تخت بود که جاری میشد.
رمزی به سنسا گفت : اون دو تا شوهر احمق قبلیت(تریون لنستر و جافری) هنوز پردتو نزدن.
بعد پوسخندی زد و کمربندشو باز کرد.
با صدای باز شدن کمربند سانسا شروع به لرزیدن کرد و قلبش به شدت میزد انگار قلبش توی گلوش نبض میزد و ترس سانسا رو فرا گرفته بود.
رمزی شلوارشو پایین داد و گفت
-امشب باید کصه تنگت طعم اینو بچشه.
رمزی سره کیرشو با تف خیس کرد و بدون معطلی به داخل کص سانسا فرو برد.
آه بلندی از سانسا بلند شد و لای پاهاش خون جاری شد.
با هربار ضربه ای که رمزی میزد جیغ های سانسا بلند تر میشد.
رمزی رو به ثیان کرد و گفت: خوب تماشا کن که دارم خواهرتو میکنم.
ثیان اشک تو چشماش جمع شده بود ولی کاری نمیکرد.
رمزی کیرشو در اورد و به سانسا گفت

  • یالا عزیزم بیا کیرمو ساک بزن چون باید به سراغ کونه تنگت هم برم.
    سانسا بی اعتنایی کرد و رمزی با عصبانیت فریاد زد و گفت
  • یا همین الان برام میخوریش یا میدم تک تک سربازام بکننت.
    سانسا با لرز برگشت و شروع به خوردم کیر کلفت رمزی کرد.
    بعد از اون رمزی به سراغ کون خوش تراشه و سفیدش رفت.
    با زبونش کونه سانسارو لیس میزد و گاز میگرفت.
    کیرشو به سوراخ کون او چسباند و با کیرش با سوراخ کون سانسا بازی میکرد، سانسا داشت ارضا میشد ولی چیزی نگذشت که کیره رمزی تا دسته داخل سانسا رفت. سانسا که چشماش خمار شده بود از شدت درد بازه باز شد و با شدت جیغ میزد و میگفت
  • رمزی تمومش کن درد داره زود باش.
  • عزیزم هنوز اولشه تا صبح باید صبر کنی تا تموم بشه.
    با قدرت کیرشو فرو میبرد و صدای چلب چلب کون سانسا بلند شده بود.
    رمزی ارضا شده بود و آبشو رو داخل کون سانسا خالی کرده بود ولی باز هم داشت تلمبه میزد، انگار سیری ناپذیر بود و هنوز عطش کردنه سانسا رو داشت.
    بعد از مدتی کیرشو در اورد.
    کون سانسا از شدت ضربات سرخ شده بود و سانسا از شدت درد به خودش میپیچید.
    رمزی با چهره ای خندان قهقهه ای زد و به سانسا گفت
  • هرشب تو ماله منی و باید هرشب خودتو برای من آماده کنی و تو ثیان این طور باید دختر رو گایید.
    و با همون سرو وضع به سمت گرمابه رفت…

پایان قسمت اول.

دوستان عزیز اگر از داستان خوشتون اومد قسمت دوم هم ساخته میشه.

نوشته: Joe. R. R. Behnam


👍 8
👎 5
2962 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

682083
2018-04-15 20:51:08 +0430 +0430

ثیون (گریجوی) برادر سانسا (استارک) بود؟؟؟ الان دوستان میان هفت پادشاهی رو یکجا میکنن تو… ننویس فقط, ننویس…

3 ❤️

682098
2018-04-15 21:12:49 +0430 +0430

ننویس فقط ننویس لطف کن ننویس

0 ❤️

682108
2018-04-15 21:28:29 +0430 +0430

بدک نبود اتفاقا ادامه بده

0 ❤️

682113
2018-04-15 21:44:11 +0430 +0430

عرض کنم که اولا گوز دوما همین الان پاشو هرچی مداد و خودکار و روان نویس و خود نویس داری بکن تو کیونت پلیز

0 ❤️

682203
2018-04-16 10:01:39 +0430 +0430
NA

کسکیشه دو عالمی اگه ادامه ندی!!!
به حرفه دیگران توجه نکن بنویس
ببنویس جناب R R BEHNAM ?

0 ❤️

682209
2018-04-16 10:20:02 +0430 +0430

شاه ایکس عزیز برای این گفت برادر چدت که با هم بزرگ شده بودن :)

0 ❤️

682282
2018-04-16 19:44:25 +0430 +0430
NA

خواهش میکنم ننویس دیگه… قشنگ داستان رو خراب کردی

0 ❤️

682432
2018-04-17 11:55:06 +0430 +0430

ننویس و بذار سریال و کتاب رو کماکان دوست داشته باشم. گند نزن به علاقه یک لشگر آدم!!!

0 ❤️