باغ آلبالو (۱)

1396/12/05

یکی از بهترین خاطراتم بازی کردن با دختر خاله ها و پسرخاله هم توی باغ آلبالو ی پدربزرگم بود .یادمه یه تاب توی حیاط بود و باغچه ی بزرگی که جدودا ده یا شایدم تعداد بیشتری درخت لبالو توی اون باغچه کاشته شده بود . تا اون زمان من 10 سالم بود اصلا راجع به مطالب سکسی و روابط جنسی چیزی نمی دونستم .
یک روز که خونه مامان بزرگم بودم و هیچ کس جز من و مادر بزرگم و پسرخالم هومن که اون موقع 28 سالش بود و تازه از اتریش برگشته بود و چون به مادر بزرگم دلبستگی داشت همش پیش اون بود ،خونه نبود ، مادر بزرگم برای انجام خرید روزانه بیرون رفت و من و هومن تنها شدیم . پسرخالم هومن منو صدا زد و در حالیکه روی کاناپه دراز کشیده بود گفت : می خوای پیشم بخوابی و برات قصه تعریف کنم ؟ منکه همیشه با هومن رودربایستی داشتم و ازش حساب می بردم با اینکه جو برام سنگین بود قبول کردم . رفت کنار و منو خوابوند پیشش . گفت روتو بکن به من و من برگشتم به سمتش . صورتشو بهم نزدیک کرد و دستشو اروم روی رون هام می مالید و خیلی اروم دستشو برد توی شلوارم و انگشتشو اروم روی کسم می کشید . من از شدت خجالت سرخ شده بودم . ولی بازم ازش حساب می بردم و همین خجالت مجبورم می کرد که در برابر این کارش سکوت کنم . چشماشو بسته بود و آه می کشید و لباشو بهم نزدیک کرد و لبامو با زبونش لیس میزد . من هیچ وقت این حالت ها رو ندیده بودم و خیلی ترسیده بودم و البته کمی هم برام شهوت انگیز و خواستنی هم بود ازم خواست که بریم توی انباری پشت خونه که یه اتاق نسبتا بزرگ و تاریک بود .
منو برد اونجا و جلوم نشست و دستامو گرفت و گفت : می ترسی ؟ اروم سرمو به نشانه تایید تکون دادم . دستشو روی لپم کشید و گفت محبوبه نترس .واقعا می ترسیدم . هومن از من خیلی بزرگ تر بود و من یه بچه کوچیک توی مشت اون . یه دختر سفید با موهای لخت و چشمای سیاه و زیبا . شلوارمو کشید پایین و باز با دستش کسمو می میالید و اومد بالاتر و لبامو با حشر زیاد می مکیدو می بوسید . یه پارچه پهن کرد روی زمین و دراز کشید و کیرشو از توی شلوارش در آورد بیرون و من اونجا بود که برای اولین بار کیر یه ادم بزرگ رو میدم … چیزی که تصور دیگه ای ازش داشتم و حالا یه کیر سیاه و بزرگ ، خیلی بزرگ روبروم بود . دستشو به دهنش نزدیک کرد و کمی تف بهش زد و کیرشو توی دستش گرفت و می مالید .بهم گفت محبوبه ؟ میای زن و شوهر بازی ؟ میخوام زنم بشی .بیا جلو … یک قدم به سمتش برداشتم . دستمو کشید و دست انداخت دور کمرم و منوانداخت روی خودش و خوابوند روی خودش به شکلی که بالاتنه م روی بدنش بود و پاهامو باز کرد و کیرشو گذاشت وسط پاهام و دستشو گذاشت روی شونه هام که اون موقع سرم تا روی سینه هاش می رسید و بلندی پاهام تا زیر زانوش . دستشو گذاشت روی شونه هام و اروم منو روی خودش تکون میداد وسمت پاییم هل میداد و دوباره می کشیدم بالا تا کیرش لای پاهام تکون بخوره و همینطورم می شد و کیرش بین رون هام بود و به هم مالیده می شدن . با دستاش کونمو می مالید . دیگه توی حال خودش نبود و قربون صدقه م می رفت و میگفت تو مال من شدی محبوبه … می فهمی ؟ چقدر تو خوشکلی دختر و لبامو میخورد و روی کونم و بدنم دست کشید . دستشو از زیر برد روی کسم و لبه های کسمو که خیلی کویک و نرم بودنو از هم باز کرد و کیرشو دقیقا گذاشت لای کسم و با دستش کونمو گرفت و بالا و پایین می کرد . کیرش قشنگ لای کسم کشیده می شد و بالا و پایین می شد . لیز شده بود . تا اینکه انقد حشری شده بود که چشماشو برای لحظه ای بست و یه آه عمیق کشید و من یه خیسی بین پاهام حس کردم . همون لحظه منو کشید بالا جوری که صورتم روی صورتش بود و لبامو کرد توی دهنش و مک میزد و توی چشام نگاه کرد و گفت : محبوبه … تو زن منی . همیشه زن و شوهر بازی ؟ خب ؟ با نگاه تایید کردمو چون ازش حساب می بردم و خجالت می کشیدم … توی اون باغ آلبالو دنیای من و بعد از این من عوض شد و همیشه دیگه توی مشت هومن بودم . هم دوستش داشتم و هم احساسات منیکه هنوز بچه بودم بهش عوض شد و من و هومن دنیای دیگه ای رو با هم شروع کردیم . دنیای منیکه بچه بودم و با دستای هومن وارد دنیای بزرگترها شده بودم . رابطه من و هومن سال ها ادامه داشت . اون پخته تر می شد و من جوان تر و زیباتر .اون هیچ وقت ازدواج نکرد .
اگه دوست داشتید بقیه داستان ها و اتفاقات من و هومن رو براتون می نویسم و میذارم . ممنون که وقت گذاشتید و خوندید .

نوشته: محبوبه


👍 2
👎 2
5988 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

675049
2018-02-25 01:11:21 +0330 +0330

اگه اون “من” ها رو تو داستانای بعدیت کمتر کنی و برشون داری مطمعنم خیلی بهتر میتونی بنویسی.موفق باشی.

0 ❤️