بهترین اتفاق با شیما

1400/04/20

اولین بار دارم مینویسم ، چند سال می‌خوام بنویسمش اما هیچوقت فرصت نکردم ، تا چند روز پیش به خاطر تاپیک یکی بچه‌ها به ذهنم رسید که بنویسمش و اشتراک بزارم
نویسنده خوبی نیستم ، اما خاطره هامو خوب تعریف میکنم ، می‌دونم تا آخر نوشته هام هم غلط املائی زیاد پیدا میشه پس از نویسنده‌ها معذرت میخوام اگه با این کارم باعث شدم چیزی از اونها کم بشه

فصل امتحانات دانشگاه بود و رفته بودیم برا امتحان ، منم درکل هم از نظر قیافه با بقیه فرق میکردم هم برخورد هم بدنی ( آخه کی دیده ی‌غول بیابونی اونم با سر تیغ زده و ریش بلند پروفسوری و نیم پوتین و شلوار ۶جیب بره دانشگاه که این هم‌دانشگاهی‌های من ببینن ) منم جنوبی بودم و توی یک استان شمالی درس میخوندم و رفتارم و برخوردم کلا برا همه عجیب بود ، با اون مدل ترسناک ( البته از نظر اونها ، توی منطقه خودم ی‌جورایی فنچ حساب میشدم ) ی‌کله جوک میگفتم و می‌خندیدم و مثلا درس‌خون هم بودم
بگذریم ، فصل امتحانات بود و منم هر‌ترم شاید هرکلاس رو ۴بار به زور میرفتم ، برا همین بچه‌ها رو کم می‌دیدم ، رفتیم توی محوطه پایین ساختمان مهندسی که شماره صندلیم رو بخونم و برم برا امتحان ، همه هم تا میدیدنم بگو و بخند که خوبه حداقل فصل امتحانات شده که ببینمت
درست بعد از اینکه شماره‌م رو توی تابلو خوندم ، یهو چشمم به یه خانوم خیلی خوش هیکل به اسم شیما افتاد که دیدم با دوستاش داره صحبت می‌کنه ، گفتم برم یکم اذیت کنم و با اونها همه با هم بخندیم با همون خانوما ،
هیچوقت هم دفتر یا کتاب نداشتم ، همیشه چندتا کاغذ A4 توی جیبم بود و روی اونها می‌نوشتم و بعد پاکنویس میکردم
رفتم جلو‌شون و باهاشون صحبت میکردم و درهمین بین طوری که نفهمن چی شده یهو یکی از اون کاغذها رو محکم پاره کردم که صداش رو بشنون
یهو گفتم خانوم فکر کنم شلوارتون از تیکه پشتش پاره شده ، ی‌لحضه موند و بعدش برگشت گفتم توکه جلو منی چجوری دیدی که شلوارم از پشت پاره شده و اصلا چجوری پشت من رو دیدی، منم پررو برگشتم گفتم خانوم معذرت میخوام ولی پشت شما انقدر توی چشم میزنه که از همین روبه‌رو هم کاملا معلومه ( آخه واقعاً کون خیلی گنده و خوش‌فرمی داشت و کمر باریک ، همون روز فهمیدم که شیما خانوم توی ی‌گروه رقص هیپ‌هاپ )
یهو قفل کرد و گفت بیشعور این چه مدل صحبت کردن و هزار تا چیز دیگه ، منم همینجوری با لبخند نگاه میکردم و گفتم بابا مگه من مقصرم که اینجوریه پشت شما و معلومه
ناراحت بود خلاصه و گفت تکلیف تورو امروز مشخص میکنم ، به حراست دانشگاه میگم اذیتم کردی و…
همون‌جوری با خنده گفتم میخوای الان بریم پیششون اگه وقت امتحانت خراب نمیشه ، همین رو گفتم اونم سفت چسبیدش و گفت بریم و فکر میکرد جا میزنم ، گفتم روی چشم همین الان بریم
گفت میبرمتا ، گفتم بابا خودم میگم بریم که ، نترس من هرکاری میکنم روش وامیستم و جا نمی‌زنم
خلاصه رفتیم پیش یکی از انتظامات ها و اونم می‌شناختم و باهم رفیق بودیم ، تا دیدمش ی‌چشمک بهش زدم ی‌جوری بهش حالی کردم که هوام رو داشته باشه
شیما برگشت و بهش گفت این آقا مزاحم من شده و پررو پررو خودش بهم گفت بیا بریم حراست تا اونجا تکلیفم رو مشخص کنن
به شیما گفت ، من این آقا رو میشناسم ( آخه همون ۴جلسه کلاس‌ها هم که میرفتن با استادها بحثم میشد و مستقیم حراست بودم ، هیچوقت هم مقصر نبودم 😂 ) کسی نیست که بخواد اذیت کنه ، بهم گفت بگو ببینم چی شده
گفتم راستش داشتم باهاشون حرف میزدم و یهو صدای پاره شدن چیزی شنیدم ، بهشون گفتم خانوم فکر کنم پشت شلوارتون پاره شده و خانوم ناراحت شدن که چرا این حرف رو بهشون زدم
اون کارمند هم برگشت بهش گفت خانوم من تا حالا از این آدم دروغ نشنیدم همیشه هرکاری کرده گفته کردم ، شاید واقعا پشتتون پاره شده ، می‌خواین برگردین ببینم و بهتون بگم یا به یکی از دوستاتون بگین ببینه ، گفت نه الان برمی‌گردم ( حراست ی‌جوری ازم تعریف کرد که انگاری من ی‌دونه از آسمون افتادم و … ) برا همین شیما خانوم باورش شده بود ، برگشت و گفت واقعا شده ، منم باز گفتم نه اینجوری معلوم نیست درست و باید یکم خم بشین ، همین رو گفتم و تازه فهمید که آره داریم اذیتش میکنیم و ناراحت شد و ۲تا فحش آبدار بهم داد و ی‌بیشعور کوچولو هم به کارمند گفت و رفت
حراست بهم میگفت کوسخول اگه اینجا نبودم به گاااا می‌رفتی که بگو ببینم چی شده ، گفتم غم نخور نبودی هم زیرش می‌کشیدم ولی دمت گرم و براش ماجرا رو تعریف کردم و دوتا تیکه ناب هم از اون شنیدم و رفتم سر جلسه امتحان
امتحان رو دادم و اومدم بیرون که برم خونه و لباسم رو عوض کنم و برم سرکارم
یهو دیدم شیما با دوست پایه‌ش ( این رو هم بعد فهمیدم ) بیرون زیر آلاچیق نشسته و حرف میزنن ، رفتم جلو و گفتم خانوم ببخشید اون حرف رو زدم و اذیت کردم ( مثلا رفتم معذرت خواهی و هیچ قصد دیگه نداشتم ) درسته که واقعاً هیکل جذاب شما واقعاً دیدنی و حتی این مانتو گشاد شما هم نتونسته بپوشونتش ، اما من واقعا بیشعور بودم نباید جلو دوستاتون این حرف رو میزدم ، الان عذاب وجدان گرفتم و اومدم معذرت خواهی کنم ، یهو شیما هم برگشت گفت حرف مفت نزن ( همون گوه نخور خودمون ) شماره‌ت رو بده بیاد
اینجا رو دیگه خودم واقعاً قفل کردم و موندم ، بعد از چند ثانیه که به خودم اومدم گفتم شمارم رو حفظ نیستم ، این بفرما گوشی من و به خودتون زنگ بزنین که شمارم رو داشته باشین و گوشیم رو بهش دادم و زنگ و زد ، گفتم اسمتون رو چی سیو کنم خانوممممه؟
گفت شیما (…) هستم ولی هرچی دوست داری سیو کن ، گفتم اسمتون رو میزنم ولی دوست دارم چیز دیگه بزنم ، گفت چی دوست داری بزنی ، گفتم حالا بماند بعد بهتون میگم و اسمم رو بهش گفتم و خداحافظی کردم و رفتم
اصلا نمی‌دونم جریان چی بود و اون روز تا وقتی خواستم سوار اتوبوس بشم چندبار دیدمش و حتی وقتی سوار اتوبوس شدم هم توی همون اتوبوس بودم البته ندیدمش دیگه توی اتوبوس تا دیدم رو گوشیم پیام اومد
سلام آقا عابد خوبی ، نوشتم آره مگه میشه امروز اونجور صحنه‌ی جذابی دید و خوب نبود آخه
توی اس‌ام‌اسش خندید و سریع گفت حالت بده ها سریع این حرف رو میزنی
نوشتم براش که چیکار کنم حرفم رو مستقیم میزنم
نوشت حالا تو چرا گیر دادی به این آخه
گفتم والا نخوام گیر بدم و هم نمیتونم آخه بدجور توی چشمه
_واقعا ؟

  • آره خب دروغم چیه مگه خودت نمیدونی
    _ آره می‌دونم ولی هیچکس اینجوری مستقیم بهم نمیگه و طفره میرن همیشه ، تو چرا انقدر مستقیم و واضح صحبت می‌کنی
  • آخه من ی‌مشکل خیلی حاد دارم که بیخیالش ، امتحان چجوری بود
    خلاصه هی اس‌ام‌اس میداد توی مسیر که …
    یهو توی پیام آخرش گفت ، منم ی مشکل حاد دارم که تا مشکل حاد تورو ندونم بهت نمیگم ، آخه هرچی میپرسید چیه میپیچوندم
    گفتم میگم ولی اگه ناراحت شدی دیگه نمی‌خواد جواب بدی
    گفت باشه
    براش نوشتم ( من دخترای سبزه و موفرفری رو خیلی دوست دارم ، مخصوصاً اگه باسن گنده و بدن خوش‌فرمی داشته باشن و یک چیز دیگه که واقعاً گفتنش بد )
    گفت چی که گفتنش بد ، منم راحت نوشتم ( آنال رو خیلی دوست دارم با این خانوما و برام هرچی خانوم گشاد تر باشه جذاب‌تر )
    تعجب کرد و برگشت نوشت چرا گشاد آخه ، همه که دنبال تنگن تو برعکسی انگاری کلا
    گفتم مشکل حاد منم همینه دیگه ، نمیتونم با آدمای کون تنگ سکس کنم خب
    گفت مگه چقدر داری ؟ گفتم مهم اندازه نیست ولی دارم اونقدری که نزارن ، گفت مثلا چقدر ؟ گفتم این رو بهت بگم که ی‌رانی بلند با همون ابعادش از خواب این هم کوتاه‌تر هم نازک‌تر
    نوشت جووووننننززز (همین جونننننز هم از همون موقع افتاده تو زبونم )
    راستش رو بخواین اصلا توقع نداشتم جواب بده ، چه برسه به این حرف که زد
    +گفتم خب مشکل حادم رو گفتم حالا اگه دوست داشتی مشکل حاد خودت رو بگو
    _ منم آنال رو دوست دارم ولی چیزای بلند و کلفت رو دوست دارم
    کلا قفل کردم و با خودم گفتم مگه ممکن آدم به این پایه‌ای باشه ( همون روز فهمیدم شیما خانوم حسابی مازوخیسم جنسی )
  • واقعاً ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
    _ آره واقعا اما فکر بد نکن درباره من
  • من که امروز از اول صبح که توی سالن پایین اون صحنه جذاب رو دیدم کلا مغزم کار نمیکنه چه برسه به فکر کردن 😂
    _ منم بعد از آوردن قوطی دیگه فکرم کار نمیکنه ، واقعا همونه ؟؟؟!!!
  • دروغم چیه هروقت خواستی میتونی امتحان کنی یا ببینی
    _ در اسرع وقت
    موندما ، با خودم گفتم یا دوربین مخفی یا قرار اذیتم کنه و با دوستاش بخنده
    چند ثانیه‌ای قفل بودم جواب ندادم که اخرای مسیر بود
    _ چی شد زنده ای چرا جواب ندادی
  • والا راستش کپ کردم ، تا حالا اینجوری با این سرعت کسی مثل خودم رو ندیدم که ناراحت نشه از حرفام و جوابم رو بده
    _ دیدم واضح میگی منم بهت واضح گفتم
    _ تو که بچه‌ی اینجا نیستی ، خوابگاه دانشجویی هستی
  • نه اخراجم کردن و خونه گرفتم
    _ همخونه هم داری ؟
  • نه ندارم
    _خونه‌ت کجاس
  • ایستگاه بعدی پیاده میشم اگه دوست داشتی بیا بریم نشونت بدم
    _ باشه حتما
    فکر کردم الکی میگه ، و پیاده شدم و دیدم بدون دوستش پیاده شد و اومد پیشم ( هنوزم که هنوز اصلا باورم نمیشه ) و همون‌جوری هنکککک نگاش میکردم و گفت هان چیه کجایی عابد یوهو
    به خودم اومدم ( راستش ترسیده بودم آخه خیلی پایه بود ) گفتم خونه‌م تمیز نیستا اما کثیف هم نیست یهو زشت نباشه ، گفت نه بابا فقط می‌خوام ببینم کجاس
    رفتم و سرراه هم نون گرفتم و ماست ، گفت این چیزا چی میگیری گفتم میخواستم برم سرکار برا همین صبح ناهار درست کردم و اومدم برا ناهارمه ، ولی انگاری امروز مهمون دارم و نمیتونم برم سرکارم ، گفت میخوای مزاحمم نیام ،
  • نه بابا این چه حرفی ، خیلی کم میاد ی‌خانوم خوشگل و خوش هیکل مهمون آدم باشه ، صبر کن زنگ بزنم و بگم امروز نمیام سر کار
    زنگ زدم به کارفرمام و گفتم امروز یکی از خانومای دانشگاه مهمونمه و نمیتونم بیام سر کار
    شیما هم بغلم مونده بود و گفت ، دیونه تو چرا اینجوری هستی و اینجوری به کارفرمات میگی این رو
  • کلا همینجوریم یا ی‌حرف رو نمی‌زنم یا کلا کامل میگم شیما خانوم ، ترسی ندارم که
    _ خدا کنه اون حرفت که تو پیام گفتی هم همینطور باشه
  • گفتم که نمیگم یا کامل و درست میگم صبر کن
    رفتم مغازه و چندتا رانی گرفتم و اومدم البته این رو از عمد گرفتم
    ی‌جوری بهشون نگاه میکرد که انگاری اولین بار میبینه
  • چی شد کجایی تو
    _ هیچی هنوز موندم ، هم خوشحالم هم تعجب میکنم
  • حالا هروقت دوست داشتی ببینش مگه چیه توکه خونه من رو میخوای یاد بگیری ، برا هرچیزی خواستی بیا خونه من
    _ ی‌چیز بگم
  • بگو
    _ چقدر دیگه تا خونه‌ت راه هست
  • نزدیک ، چرا آخه
    _ دیگه طاقت ندارم می‌خوام زود ببینم خونه‌ت رو
    منم ی لبخند زدم و گفتم خونه رو یا چیزای دیگه رو
    یهو محکم توی همون خیابون کیرم رو گرفت و گفت کی با خونه کار داره ، این رو می‌خوام امتحان کنم
    همینجوری تو راه کرم میریختیم و می‌رفتیم منم برا اینکه بیشتر بعداً لذت ببرم از عمد خونه رو رد کردم تا یکم بیشتر تشنه بشیم هردمون برا سکس
    _ چرا این مسیر رو داری برمی‌گردی عابد
  • آخه خونه رو رد کردیم ، گرم صحبت باهات بودم نفهمیدم چی شد ، گفتم که از صبح که اون صحنه رو دیدم کلا مغزم کار نمیکنه
    _ مال خودت ، هرکاری دوست داشتی بکن باهاش ، البته اگه بتونی و تواناییش رو داشته باشی
  • نترس دارم ، چرا آخه
    _ کلا نمیتونم با کسی زیاد بمونم ، نمی‌دونم چرا ولی دلم رو میزنن
    همین رو که گفت سرظهر بود دیگه و کوچه هم خلوت ، بردمش ی گوشه و همونجا چسبوندمش سرم رو کردم کنار گوشش
  • اوپنی
    _ آره بابا خیلی وقت
    تا همین رو گفت دستم رو بردم توی شلوارش همونجا حسابی مالیدمش و انگشتم رو کردم تو
    اصلا عجیب بود مثل اینکه خانوم از وقتی توی اتوبوس داشتیم پیام می‌دادیم حسابی خیس کرده بود
    همونجا انقدر باهاش ور رفتم که کف دستم پر آب شد و چه حالی میداد بهم
    یکم صبر کردم و گذاشتم حالش جا بیاد
    _ دیونه کشتی من رو
  • صبر کن هنوز مونده تا بمیری ، خودت گفتی هرکاری دوست داشتی بکن
    _ آره گفتم ولی نه اینجا دیگه ، کسی میبینه
  • نترس تو این ساعت غیر از من و تو کسی اینجا نیست ، ناراحت شدی میخوای ادامه ندم و برم
    _ نه نه ببخشی هرچی تو بخوای
    دستم و انداختم دور کمرش و همینجوری بغل هم راه می‌رفتیم و منم روناش یا پهلوهاش رو میمالیدم ، انقدر بالا بود نمیتونست راه بره ، خودمم حسابی دیگه خون به مغزم نمی‌رسید
  • بفرما اینم خونه من
    کلید رو انداختم در رو باز کردم
  • خانوما مقدمن بفرما تو
    _ آره جون خودت میخوای کونم رو نگاه کنی
  • نگاه کنم ، می‌خوام کاری کنم که نتونی حتی ی‌لحظه هم از این خونه بیرون بری
    رفت تو تا قدم گذاشت داخل ، همونجا پشت در محکم گردنش رو گرفتم و فشارش دادم و چسبوندمش به خودم
    ی‌دست گردن رو نگه‌داشتم ، ی دست هم از روی لباسش کوسش رو تو مشت گرفتم و لب رو چسبوندم به لبش و قدم میزدم و میبردمش جلو
    چند بار توی راه هی پاهاش شل میشد و افتاد ، از در ورودی تا در خونه شاید ۱۰قدم هم نبودا ولی تو همین چند قدم چندبار افتاد روزمین و پاهاش می‌لرزید ، بار آخر بلندش کردم و بغلش کردم و لبم رو چسبوندم بهش و بردمش تو
    تا رسیدم تو همون پشت در حال چسبوندمش به دیوار و مانتو و روسری و همه چیز رو بیرون آوردم و خودش هم کمک کرد که سریع‌تر بشه
    برگشت به طرف من و لباسام رو بیرون آورد و همون‌جوری کیرم رو محکم گرفته بود ، اومد پایین و از روی شرتم کیرم رو مک میزد
    هنوز شلوارش پاش بود و منم بلندش کردم و لبش رو خوردم و گردنش رو فشار میدادم ، دستام رو که آزاد کردم از روی گردنش شلوارش رو دادم پایین و ۴تا انگشت رو باهم کردم تو کوسش و محکم میمالیدم و بالا پایین میکردم ، که یهو آبش با فشار زد بیرون و همونجا پهن شد رو زمین
    منم ول نکردم و باز اومدم پایین و مثل قحطی زده‌ها کوسش رو می‌خوردم و ممه های گنده‌ش رو فشار میدادم و به روناش ضربه میزدم
    چند ثانیه‌ای توی همین حالت بودیم که باز دوباره آبش زد بیرون ، این دفعه فشارش کمتر بود
    محکم بغلش کردم و چسبوندمش به خودم ، همینجوری داشت می‌لرزید ، منم تازش میکردم و صورت و گردن و شونه هاش دندون میزدم و زبون می‌کشیدم
    هیچوقت کیرم اونقدر سفت نشده بود واقعاً ، داشت پوست خودش رو پاره میکرد
    حالش که جا اومد ، خواست برام ساک بزنه که گفتم نه ، مگه قرار نبود هرکاری دوست داشتم بکنم
    _اره هرکاری دوست داری بکن ، اصلا هرچی تو بخوای
  • بلند شو و بچسب به دیوار
    _ چشم
  • به عقب خم بشو
    _چشششم هرچی تو بگی
  • کونت رو از هم باز کن ، یادته گفتی چه مشکلی داری
    _ آره ، کون دادن رو دوست دارم ، اونم با بلند و کلفت
  • همونه که میخوای
    _ آره از همونم بیشتر
    هی حرف می‌زدیم و محکم میزدم به کونش
    با هر ضربه یکم بدنش می‌لرزید و تکون میخورد
    بلند شدم رفتم پشتش و تو گوشش گفتم هرچی من بخوام دیگه
    _ آره هرچی تو بخوای ، اصلا من کونی توام جنده توام ، هرچی تو بخوای
    همین رو که گفت کیرم رو خشک کردم تو کونش ، واقعاً همون‌جوری بود که می‌خواستم ، همون اندازه که دوست داشتم گشاد ، قشنگ میل به میلی که کردم تو رو حس میکردم
    اونم با ناز و عشوه می‌گفت اویی
    من کمرم سفته اما اونبار انقدر شهوتی بودم هنوز تا نصفه تو نکرده بودم حس کردم ابم داره میاد ، خیلی لذت داشت ، دقیق تا کیرم تا آخر رفت تو کل آب بدنم خالی شد ، حتی نتونستم یدونه تلمبه بزنم ، هنوز که هنوز هیچوقت به اندازه اونبار نه اینقدر سیخ کردم نه اینقدر آب از بدنم رفته
    تا ارضا شدم همزمان هم دوباره شیما خانوم ارضا شد و اینبار دیگه دوتایی با هم افتادیم رو زمین و اونم او بغل بودم ، هی ی کوچولو تو بغلم تکون میخورد ، منم که ارضا شده بودم و سر کیرم پر از حس بود و با هربار تکون اون منم از شهوت زیاد و حس زیاد بیشتر میپریدم
    از اون بر هم هی ماهیچه‌های اطراف سوراخ کونش با هربار تکون خوردن جمع میشد و بیشتر هم بهم لذت میاد هم باعث اذیتم میشد ولی واقعا لذت بخش بود
    چند دقیقه‌ای همینجوری تو بغل هم بودیم آبی رو که رخته بودم تو کونش داشت میومد بیرون و کیرمم خوابیده بود و همینجوری اون آب می‌ریخت روی کیر و تخمم و میومد پایین
    با سر انگشت رو بدنش می‌کشیدم سرش رو برگردوند و لبم و زبونم رو لیس میزد
    _ دیونه چیکار کردی با من
  • مگه بد عزیزم
    _ تا حالا این اتفاقات برام نیوفتاده بود ، من از ۱۴ سالگی سکس کردم ، با آدمای مختلف ولی اینجوری نشدم ، ی کادو خوب پیشم داری
    یهو رفت پایین و همون‌جوری کیرم رو شروع کرد به ساک زدن ، همه ابم هم چسبیده بود روش ، خیلی لذت‌بخش بود ، همه رو کرد تو دهن و شروع کرد به مک زدن
    رو ابرا بودم ، کیرم که حسابی سیخ شد ، اومد پایین و سوراخ کون خودم رو لیس میزد ، داشتم دیوونه میشدم ، بار اول بود این اتفاق برام میوفتاد
    اینبار خابوندمش کف حال و از جلو محکم و عمقی بالا پایین میکردم ، آخ که چقدر این دختر حشری بود ، اینبار دیگه مثل دفعه اول نبود و ابم دیر میومد ، یهو گفت بخواب و خوابیدم و اومد سواری
    از رو به رو تو بغلم بود و خودش کیرم رو کرد او کونش و محکم هی می‌نشست روش ، خیلی لزج بود اینبار و راحت بالا پایین میشد ، توی همین حین دوباره ارضا شد و او بغلم خوابید ، اینبار برعکس بود و من از دیدن و حس کردن ارضا شدن شیما خانوم ارضا شدم و همونجا بعد از چند دقیقه لخت توی بدن هم و بغل هم خوابمون برد
    چند ساعت بعد از خواب بیدار شدم اونم با بوی سوختن غذا ، اونم تو بغلم بیدار شد و رفتیم دوش گرفتیم ، دیگه نه من حال کردن داشتم نه اون آخه واقعاً نمیتونستم ، اما حمام که تمام شد همونجا ی دست حسابی دیگه هم کوسش رو خوردم باز مجبور شدیم بریم حمام
    زودتر بیرون اومدم تا حداقل اون نون ماست و رانی و تنقلاتی که گرفته بودم رو آماده کنم که بخوریم ، اما انگاری همونا رو هم توی همون کوچه موقعی که داشتم میمالیدمش جا گذاشته بودم و اصلا یادمم بهش نبود ، شیما هم کیفش رو توی اتوبوس جا گذاشته بود و شانس آورده بود که دوستش براش برده بود خونشون
    زنگ زدم که برامون ساندویچ بیارن یهو چشمم به شماره شیما خورد و همون چیزی رو که دوست داشتم اسمش رو سیو کردم توی خطم ، غذا رو خوردیم و همینجوری تو بغلم بود که آخ که کیفم رو یادم رفت گوشیم رو فراموش کردم ، موبایلم رو بهش دادم و گفتم بیا کاری داری زنگ بزن عزیزم
    برداشت و اول به خط خودش زنگ زد که یهو نگاه بهم کرد و خندید ، گفت دیگه حق نداری بهم بگی عزیزم ، گفتم چرا ،
    _ کثافت خطم رو چرا این سیو کردی
  • شیما عزیزم
    _ گفتم که بهم نگو عزیزم
  • چرا آخه
    _ خیلی بدجنسی و با عصبانیت می‌گفت
  • گفتم که ناراحت میشی برا همین بهت نگفتم عزیزم
    _ حق نداری دیگه هیچوقت وقتی خودمون دوتا تنهاییم بهم بگی عزیزم ،( نگو بدجنس خوشش اومده بود و داشت اذیتم میکرد)
  • چشم الان عوضش میکنم
    _ چرا عوضش کنی ، اتفاقاً خیلی دوست دارم اینجوری صدام کنی ، البته هروقت خودمون ۲تا تنهاییما
  • دیونه ترسوندیم ، هرچی تو بخوای کونی کوچولو
    از اون روز به بعد من و شیما ۳سال با همدیگه دوست بودیم هفته‌ای چندبار همین برنامه‌مون بود ، تا اینکه کونی کوچولو ما از ایران رفت اونجا موندگار شد
    اما هیچوقت اون روز اول رو یادم نمیره

نوشته: Abed


👍 33
👎 14
37901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

819521
2021-07-11 01:06:50 +0430 +0430

این چ افتضاحی بود دیگه

6 ❤️

819522
2021-07-11 01:10:38 +0430 +0430

بد نبود
ولی زیادی تخیلی بود بنظرم

1 ❤️

819550
2021-07-11 03:25:50 +0430 +0430

کار ب راست و دروغش ندارم.همینکه تونستی داستان رو خوب ازآب و گل در بیاری ایول داری

1 ❤️

819554
2021-07-11 03:57:22 +0430 +0430

جونم بچه جنوب که قوطی رانی همیشه باهاشه

3 ❤️

819570
2021-07-11 06:18:52 +0430 +0430

ماجراجویی…

1 ❤️

819572
2021-07-11 06:55:07 +0430 +0430

تا اونجا که بهت گفت شماره‌ت رو بده، خوندم و به حال زار تمام دانشگاه‌ندیده‌ها، گریستم!! 😉😉
مگه مجبوری خالی‌ببندی خالی‌بند؟
اصلش اینه جوری توی اتاقک حراست، ترتیبت رو دادن که رئیس دانشگاه هم هوس کرده ترتیبت رو بده!
سری بعدی از معاون دانشگاه، مسئول امور فرهنگی، اندیکاتور، دانشجوهای‌ترم‌بالائی و راننده‌های سرویس دانشگاه‌تون!! هم بگو و بنویس!
ابله الدنگ خالی‌بند دروغ‌گوی مزخرف داغون!!

10 ❤️

819592
2021-07-11 09:57:23 +0430 +0430

باو چرا توی این سایت همه کون گنده ها و ممه بزرگا رو میکنن؟
این اسکینی ها و ممه کوچیکارو هم ما میکنیم 😐😐
میدونستین اگه توی متن داستان بجای این الفاظ از ممه کوچیک و باسن و رون پای کوچیک استفاده کنین، توی ذهن خواننده حس واقعی بودن داستان شکل میگیره؟
بگین کیرم 14 سانته
کون کوچیک و ممه های کوچیک و اندام ریزی داشت.
یکم نوآوری به خرج بدین😂
آخر داستانا هم مثل همه.
آخرشو با خیانت تموم کنین، یا کات کردن.
همه داستانا توی این سایت ختم به خیر میشه😂😂😂

3 ❤️

819598
2021-07-11 10:56:51 +0430 +0430

شرط میبندم تاحالا از جلو دانشگاهم رد نشدی چه برسه دانشجوباشی
اقای رانیدان کلش رفت تو احساس کردی داره ابت میاد
تا ته کردی ابت امد
تا اونجایی که میدونم جقی ها هم اینجوری نیستن
بعدش دختره تو چند ثانیه دوبار ابش اومد
ننویس عاقا

4 ❤️

819611
2021-07-11 14:16:01 +0430 +0430

توهمات یه ذهن جقی، عوووق

1 ❤️

819617
2021-07-11 15:35:56 +0430 +0430

من معمولا به کسی حرف بدی نمیزنم چون دوست ندارم این کار و کنم ولی یک موضوع و بتو‌ میگم ابتدا تشکر میکنم که زحمت کشیدی نوشنی ولی در ادامه خواهش میکنم وقتی موضوعی تخیلی هست بنویس داستان هست چه لزومی داره اینطور دروع بگی و دروغ تنها چیزی هست که موجب برهم خوردن تمامی نظم هستی شذه دروغ موجب نابودی تمام اعتماد انسانها به همدیکه هست و کل مشکلات زندگی انسانها با هم از روی همین دروغ گفتن انسانهاست . باور کن دروغ وقتی ادامه دار بشه میشه عادت و در نهایت هم بخودت برمیگرده . چه اشکالی داره وقنی تا حالا سکس نکردی و فیلم دیدی و میای برای خودت تخیلی مینویسی و صحنه های سکس و از روی فیلم میگی . فراموش نکن خانم ها هم اینجا هستن و زمانی که میخونن. که چطوری نوشتی سکس و که چطور وقنی از پشت میگردی اب دختره فوران کرده بیرون میفهمند بیشتر داری تخیلی میگی و یا بعد از کردن از عقب انهم در حالی که هیچ نظافتی صورت نگرفنه چه وضعیت حاال بهم زنی میشه انوقت دختره امد شروع کرد میگ زذن ؟ یا یک دانشجو که بار اول هست با تو سکس میگنه این همه حماقت میگنه بدون کاندوم با تو رابطه ذاشنه باشه ؟ چی فکر کردی اخه

2 ❤️

819618
2021-07-11 15:41:27 +0430 +0430

اما بخاطر زحمتی که کشدی و نوشتی تشکر میکنم ولایک تقدیم میگنم این تخیلات لازمه ذهن نوجوانان هست و چون احتمالا تو جوان هستی دلم نیومد لایک ندهم خصوصا که زحمت کشیدی و این همه تایپ کردی که لازم هست تشکر کنم از طرف حداقل خودم ولی حرفهای ون و فرامپش نکن پ دروغ و هیچ وقت نکذار توی زندگیت رشد کنه و تبدیل بشه به یک عادت همبشگی که بیچاره میشی . خود دانی . یا حق

1 ❤️

819628
2021-07-11 16:25:07 +0430 +0430

ارزانکده لوازم آرایشی با قیمت باور نکردنی
لینک پیج اینستاگرام زیر رو دنبال کنید🥰
https://instagram.com/arzankde_araysh?utm_medium=copy_link

0 ❤️

819829
2021-07-12 21:28:23 +0430 +0430

خیلی تخمی تخیلی فضایی بود 😅

ولی فقط محض راهنمایی:

کسی که خونه خالی داره تو خیابون دست نمی‌کنه تو شلوار کسی، بخصوص وقتی که دیگه تو کوچه‌ی خودشونه

کون پورن استارهای مشهور هم اونقدر گشاد نیست کیر به کلفتی رانی خشک خشک بره توشون

اونی که تو فیلم های سکسی دیدی می‌زنه بیرون آب زنها نیست، شاشه
برای تحریک بیننده‌ها با مثانه‌ی پر نزدیکی می‌کنن تا تو لحظه‌ی مناسب بشاشن

آدم حتی برای فانتزی هم خوبه یکم منطقی باشه 😅😅😅

1 ❤️

821945
2021-07-23 11:21:34 +0430 +0430

خیلی باحال بود 😅💪💪

1 ❤️

842464
2021-11-13 23:55:33 +0330 +0330

💖

1 ❤️

860105
2022-02-19 17:14:36 +0330 +0330

خیلی باحال بود نوش جون جفتتون این سکس باحال

1 ❤️