تجاوز به من در سن ۱۰ سالگی

1392/06/11

سلام
داستانی که میخوام براتون بگم مربوط به ده سالگی من میشه و یک خاطره هست .یک خاطره تلخ برای من که تاثیر زیادی توی زندگیم داشت.
من احسان هستم.دوران کودکیم در شهر اصفهان بود.سالهای جبهه و جنگ ،سالهایی که هنوز امنیت به صورت کامل برقرار نبود و هفته یا ماهی نبود که در محله های مختلف به کودکان تجاوز نکنند و زن و مردی رو به خاطر رابطه نامشروع شلاق نزنن !
همیشه پدر و مادرم بهم میگفتن که تو راه مدرسه با غریبه ها هم صحبت نشو و تو مسیر مدرسه با دوستانت برو و بیا. یکبار هم یکی از بچه های دبستانمونو برده بودن و بهش تجاوز کرده بودن به اصطلاح اون زمان "کار بد سرش آورده بودن " .منم از این موضوع میترسیدم و تنها به مدرسه نمیرفتم غافل از اینکه وقتی قراره اتفاقی بیوفته ،اون اتفاق پیش میاد.
ما داخل آپارتمانهای سازمانی زندگی میکردیم که معمولا دربهای پشت بامشون چفت و بست محکمی نداشت.یکروز که با دوستام بازی میکردیم دیدم یک موتور کنار ساختمون ایستاده و داره چرخ موتورو که روی جک بود با دست میچرخونه و یکی از بچه محلهامون که هنوز سن من بود کنارش ایستاده بود.منم فصولیم گل کرد و رفتم طرفشون که ببینم چی شده.دوستم گفت که چرخ موتور آقاهه خراب شده و دنبال چوب یا لوله میگرده تا باهاش چرخو بچرخونه تا موتور درست بشه.آقاهه به من گفت میتونی از بالای پشت بام برام لوله بباری و منم گفتم آره و رفتم بالای پشت بام.توی راه پله ها هم یکی از دوستامو دیدم که داشت با داداش کوچکترش بازی میکرد و ازش پرسیدم : بالای پشت بام لوله هست یا نه و اونم گفت که بالای خرپشته لوله دارند.رفتم بالای پشت بام و یک جعبه گذاشتم زیر پام که آقاهه اومد و گفت بزار کمکت کنم و منو بغل کرد و کیرشو چسبوند به کونم و یکمی تکون تکونم داد.تازه فهمیدم چه خبره و بهش گفتم منو بزار پایین تا برم روی جعبه برات لوله بیارم که اون بهم گفت همین جا بخواب رو زمین و اگه صدات در بیاد با چاقو میزنمت.از ترس داشتم میمردم.روی پشت بام دراز کشیدم و اون نشست روی پاهام و شلوار و شورتمو کشید پایین.یه دفعه نگاه کرد و دید برادر کوچک دوستم داره از پله ها میاد بالای پشت بام. آقاهه سرش داد زد برو پایین و اونم سریع رفت.
دست منو گرفت و گفت پاشو بریم اون پشت کولرها و منم از ترس باهاش رفتم و حتی جرات نکردم شلوارمو بکشم بالا که شلوار و شورتم تا روی مچ پاهام اومد پایین. بهم گفت اگه فرار کنی با چاقو میزنمت و منم از ترس جرات نفس کشیدن نداشتم چه برسه به فرار.
منو پشت کولرها خوابوند و یکمی با لپهای کوچولوی کونم بازی کرد. وقتی دید خودمو سفت گرفتم میگفت: این لامصب شلش کن و من از ترس سفتر میگرفتم.بعد بهم گفت که لاشو باز کن و من با دوتا دست لای کونمو باز کردم و با دستش تف مالید روی سوراخ کونم و منم یه دفعه لپهای کونمو ول کردم که آقاهه عصبانی شد و گفت اگه هرچی میگم گوش نکنی با چاقو میزنمت.منم لای کونمو باز کردم و اون تف انداخت روی سوراخم و کیرشو گذاشت رو سوراخم خوابید روی کمرم.از ترس داشتم میمردم.دهنمو با دستش گرفت و محکم کیرشو فشار داد تو کونم.چشمامو سیاهی رفت و محکم چنگ میزدم به دستش تا ولم کنه اونم فشار کیرشو بیشتر میکرد.کونمو چندبار با فشار دادم بالا تا از روم بلند بشه غافل از اینکه کیرش بیشتر میره داخل.چند لحظه که واسه من خیلی طولانی بود کیرشو تو کونم نگه داشت و از روم بلند شد و کیرشو در آورد.فکر کردم کارش تموم شده اومدم بلند بشم که بهم گفت بخواب کارم تموم نشده.یه نگاه به کیرش کردم و دیدم یک کیر بزرگ و شق جلومه.بهم گفت نگاه نکن و بخواب.باز خوابیدم و به دستور اون لای کونمو باز کردم.کیرشو که روی سوراخ کونم تنظیم کرد خوابید روم و گفت :من فشار میدم پایین و تو فشار بده بالا تا دردش کمتر بشه .
منم از ترس گفتم باشه
باز دهنمو گرفت و کیرشو فشار داد و همون درد اولی اومد سراغم و همون کارهای قبلیو انجام دادم که یکدفعه تا بیخ کیرشو کرد داخل کونم و منم گریه میکردم و آبش اومد و تو کونم خالیش کرد.از روم بلند شد و یک تکه کارتن برداشت و شروع کرد به تمیز کردن کیرش.بهم گفت شلوارتو بکش بالا و در این مورد به کسی چیزی نگو چون ابروی خودت میره.
وقتی میخواست بره پایین گفت چند دقیقه صبر کن بعد بیا پایین و منم از ترسم همونجا نشستم و بعد از چند دقیقه با ترس و لرز رفتم پایین و دیدم نیست.سریع رفتم اپارتمان خودمون و داخل خونمون.رفتم دستشویی و خواستم خودمو بشورم که دیدم سوزش خیلی شدیدی دارم.از ترس آبروریزی هم چیزی به خانواده نگفتم ولی دیگه جرات نداشتم برم تو کوچه و با بچه ها بازی کنم از نظر درسی هم دچار افت شدید شدم و با اینکه قبلا شاگرد اول بودم نمره های پایینی میگرفتم.
این سرگذشت واقعی من بود.شاید خیلی ها قبول نکنن ولی تنها خواهشی که دارم اینه که هیچوقت توی زندگیتون اینکارو نکنید و فکر کسی باشید که بهش تجاوز میشه و آینده و زندگیش تباه میشه.

نوشته: احسان


👍 5
👎 1
166658 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

397430
2013-09-02 11:51:45 +0430 +0430
NA

alanam jange ke hanuz in bala sare bacheha miado pesare mardome jelo cheshe pedaresh bolan mikonan???unvaght yaru dare ras ras vase khodesh migarda…ina dardeeeeee :( kariam be raso durugh budane dastan nadaram

0 ❤️

397432
2013-09-02 13:24:27 +0430 +0430
NA

سلام:
واقعأ متأثر شدم :(
اين اتفاق مال اوايل انقلاب بود؟
الان چند سالته؟
آيا آثار روحي اون اتفاق از بين رفته يا هنوز آزارت ميده؟

0 ❤️

397433
2013-09-02 13:25:17 +0430 +0430
NA

چی بگم آخه جز تاسف!!!

کیر شق عقل آدم رو از بین میبره!!

0 ❤️

397435
2013-09-02 14:06:51 +0430 +0430
NA

هیــــــــــــــــــــــــس، پسرها فریاد نمیزنند!
داستان شما داستان همین فیلمه…

0 ❤️

397436
2013-09-02 15:26:58 +0430 +0430
NA

نخوندم فقط ميكم بروكونتوبده

0 ❤️

397437
2013-09-02 16:41:40 +0430 +0430
NA

متاسفم . بسیار زیاد
حیوان شرف داره به بعضی آدما.

0 ❤️

397438
2013-09-02 17:21:54 +0430 +0430
NA

یعنی باید به بعضی کاربرا افرین گفت!!الان اکثرا تازه عضو شدن و با خوندن کس شعر های سایت احساساتی میشن…
مثل اوایل ما…ولی همچین که قدیمی شن میفهمن که ما چی میگفتیم…
خوب موضوع داستان بر گرفته از یه سری فیلم بود.و یه سری داستان که تو ارشیو موجوده.نویسنده خواست با زبون بی زبونی تجاوز به خواننده برسونه که گی هست و نوعی تبلیغ شه واسش.
متاسف باشید برای خودتون نه برای ادمای کثیف و جلقو…
بشینید فکر کنید تا حالا چندتا موقعیت بد داشتین…اونوقت واسه خودتون تاسف میخورید

0 ❤️

397441
2013-09-03 01:00:14 +0430 +0430
NA

jenab hamid khan ! mr ghadimi ! ma kari be in dastan nadarim in etefaghie ke rozane sadha bar dare vase zan dokhtar va bachehaye ma etefagh miofte va vagheiate… moteaser shodan karbara vase in haghighate talkhe jameast na faghat nevisande dastan…

0 ❤️

397442
2013-09-03 06:24:15 +0430 +0430

چه خوش گفت ساکت صبور/ از زبان منتظری

0 ❤️

397443
2013-09-03 16:38:37 +0430 +0430
NA

هنوزم میدی خوب بده تا بکنیم گی هستی جون کون اصفهانی خوب سفیدو قشنگه

0 ❤️

397445
2013-09-03 16:44:24 +0430 +0430
NA

هنوزم میدی ؟خوب بده تا بکنیم گی هستی جون کون اصفهانی خوب سفیدو قشنگه…

0 ❤️

397446
2015-05-23 20:12:34 +0430 +0430
NA

حالا چه اصراریه بضیا ادا تنگارو در میارن و بقیه روشنفکرن؟
داستانتو بخون و برو دیگه!
بحث نداره که!

0 ❤️

643960
2017-08-07 08:32:15 +0430 +0430

سلام از این آدمهای پست زیاد پیدا میشه .

0 ❤️

700462
2018-07-08 10:00:22 +0430 +0430

حالا بهش افتخار میکنی کونی، عوضی لاشی

0 ❤️

946318
2023-09-08 15:46:39 +0330 +0330

😕

0 ❤️