تقاص عشق

1390/05/29

سلام دوستان ماجراي من زياد سكسي نيست
و بيشتر نوشتن حرفاييه كه تو دلم مونده حقيقتش يه هفتس كه يك رابطه ي ٤ سالم كه واسه يك عمر بش دل بسته بودم تموم شده و اين روزا فقط به سقف اتاقم نگاه ميكنم و گريه ميكنم.

٤ سال پيش تو روزاي اول شروع ترم ٣ باش آشنا شدم اون ورودي جديد بود.من پسري نبودم كه اينقد زود احساسمو درگير كنم اما نميدونم چرا اينقد راحت دل بستم.چند روز گذشت و فكرم درگيرش شده بود يك تازگي خاصي تو زندگيم حس ميكردم احساس ميكردم بعد از تموم شدن رابطه قبليم دوباره ميتونم لذت داشتن يك دختر پاكو داشته باشم و يك عمر كنارش باشم،خلاصه مدتي با خودم كلنجار رفتمو از آخر به بهانه ي تابلوي گرفتن جزوه تو يك درس كه من ٢ترم قبل بخاطر لج كردن با استاد افتاده بودم و فقط ترماي فرد ارائه ميشد، باش همكلاس بودم.از عمد با اين بهانه رفتم جلو تا قصدمو راحت بفهمه ازش جزوشو گرفتم اما هيچ شماره اي يا نوشته اي تو جزوش ننوشتم واسم كافي بود همين كه قصدمو بفهمه كه بش علاقه دارم،

چند روز بعدش دوباره خواستم جزوشو بگيرم و به بهانه اينكه هفته بعد نميتونم كلاس بيام و ميخواستم جزوشو پس بدم ازش خواستم شمارشو بده يا شمارمو بگيره تا واسه پس دادنش باش هماهنگ كنم ولي در كمال ناباوريم كه فك ميكردم اون حتما قبول ميكنه نه شمارشو داد نه شمارمو گرفت و گفت تو دانشگاه ميبينيم همو،خيلي داغون شدم و گفتم اون تورو نميخواد و بيخيال شو،٢ ٣ هفته اي همينجوري گذشت و من تو اون كلاس ميديدمشو عذاب ميكشيدم و به خودم ميگفتم مگه چي كم داشتم من كه اينقد صافو ساده رفتم جلو.بعد از كلاس با اتوبوس برميگشتم خونه چند باريم اونو دوستاش منو تو ايستگاه ديدن نميدونم بخاطر چي بود كه ميخنديدن شايد ميگفتن اين پسره چه اعتماد به نفسي داره،شايدم من اشتباه ميكردم دربارشون چون اصلا به ظاهر اون دختره كه من اسمشو ميزارم ستاره نميخورد دنبال اين چيزاي ظاهري باشه.من خودم ازين وضعيت راضي نبودم چون پدرم وضع مالي خوبي داشت و يكي از جراحاي خوبه مشهده چند باري بش گفته بودم واسم يك ٢٠٦ بگيره چون واقعا بعضي روزا از خستگي جون رفتن با اتوبوسو نداشتم اما بابام ميگفت تو دانشگاه ماشين خوب سوار شدن دردسر داره كه الان كه فك ميكنم شايد راست ميگفت و شايد عذابي كه الان ميكشم بخاطر ماشين بود.خلاصش ديگه از فكر ستاره اومدم بيرون و به زندگي عاديم ادامه دادم تا اينكه شب تولدم به اتفاق خونواده و خواهرم و شوهرش رفتيم يه رستوران همه كادوهاشونو دادن غير از بابام ناراحت شدم ولي به روي خودم نياوردم چون عادت كرده بودم به اينكه به روش نياره اين مناسبتارو،از رستوران اومديم بيرون و بابام گفت نيما تو با ماشين خودت برگرد،خشكم زده بود و موندم سر جام همه ميخنديدن بم و بابام گفت خب منم كادوي تولدتو بايد بدم ديگه حالا تو برو سمت ماشينيايي كه اينجاس نزديك كه شدي ما محكمتر دست ميزنيم دور شديم آرومتر خيلي خوشحال بودم يك راست رفتم سراغ يك ٢٠٦ دلفيني كه اونجا پارك بود ديدم هيچكي حتي دستم نزد برام گفتم باباي مارو نگاه كن اندازه يك ٢٠٦ ارزش نداريم خيلي بي رمق سمت يك پرايدو پژو ٤٠٥ رفتم بازم اتفاقي نيفتاد فقط يكم صداي دستا بيشتر شد،ديگه اعصابم خورد شده بود گفتم واسم موتور خريدين حتما ديگه اونا هم گفتن اينقد نا اميد نباش چند تا ماشين مدل بالا اونجا بود گفتم واسه مسخره بازي ميرم سمت يكيشون يكمم لج بابامو در بيارم يه لكسوس مدل es350 مشكي و يك بي ام و سري ٥ سفيدم اونجا پارك بود كه لكسوس خيلي تميز بود ولي پلاستيك صندلياشو كنده بودن گفتم مطمئنا اين كه نيس ميرم كنار همين رفتم سمتش ديدم صداي دستا بلند شدو تعجب كردم و الكي دستمو به دستگيرش گرفتم و كشيدم درش باز شد و صداي سوت و هوراو جيغ و داد بلند شد بابام اومد سمتم بغلم كردو من شكه شده بودم ناخوداگاه گريه كردم و گفتم بابا شوخي ميكني گفت نه پسرم مال خودته سوييچشو داد بم .گيج شده بودم و گفتم بابا نميدونم چجوري تشكر كنم كه گفت از شوهر خواهرت تشكر كن اون بود كه راضيم كرد و گفت نيما جنبشو داره و وگر نه من پرايدم واست نميگرفتم!خلاصش با اينكه من تو خط اين چيزا نبودم ولي حس خوبي داشتم و نشستم و تا خونه رفتيم،فردا وقتي از در نگهباني رد شدمو نگهبان يه سلام گرم بم كرد تعجب كردم اين كه منو هرروز ميديد محل نميزاشت بم،رفتم سمت پاركينگو ٢ تا از دختراي كلاسمونو ديدم كه بدجور زل زدن كسايي كه هيچ وقت بم حتي نگاه نميكردن انصافا چهره هاشونو هيكلشون حرف نداشت اومدن جلو و سلام كردنو حالمو پرسيدن منم مات و مبهوت مونده بودم تازه فهميدم اوضاع چه تغييري كرده حساب كار دستم اومدو فهميدم از امروز نيما واسه آهن پرستا خدايي ميكنه و چقد بيزار بودم از آدماي دورو برم،رفتم سر كلاس و ديدم همه برخوردا فرق كرده واسم عادي شده بودو مهم نبود مهم اين بود كه به اون كسي كه ميخواستم نرسيدم،٢ ٣ روزي گذشت و سر اون كلاس ستاررو ديدم و باز رفتم تو فكر،آخر كلاس بم گفت آقاي مهدوي كارتون دارم مونده بودم كسي كه محلم نزاشته چيكارم داره،اومدو گفت راستش ازون موقع كه ازم چند بار جزوه گرفتين پشت سرمون حرف زياده،خيلي خونسرد گفتم من معذرت ميخوام من از شما خوشم ميومد ولي وقتي شمارمو نگرفتي فهميدم حسم يك طرفس بتون و ديدين كه بيخيال شدم اونم گفت راستش جلو دوستام بود و نميخواستم جلو اونا شماره بدم حالا شمارتو بده نميدونم چرا اون موقع حرفاشو باور كردمو اونقد ذوق زده شمارمو دادم.شبش بم اس دادو صحبت كرديم و گفت واسه دوستي ساده ميتونيم باهم باشيم منم قبول كردم ولي خب گذر زمان اون خودشو بم نزديكتر ميكرد و يه روز كه باش بيرون رفتم بش گفتم عاشقتم هنوز تو حالو هواي حرفم بودم كه لباشو آورد رو لبامو ديگه نفهميدم اون لحظه ها چجوري گذشت ناخوداگاه دستمو از پشت سرش بردم رو سينه هاشو شروع كردم نوازش كردن اصلا ديگه يادمون رفته بود تو خيابونيم باهم. يه لحظه هوشيار شدمو فهميدم تو اين مملكت نميشه هرجا ابراز احساسات كرد لبامو آروم از لباش برداشتم و با صداي گرفته و چشاي خمار بم گفت نيما عاشقتم ديگه حس ميكردم به هرچي خواستم رسيدمو ديگه آرزويي نداشتم جز ازدواج با عشقم.اون شب گذشتو ما رابطمون به خانواده من كشيد و مامانم و خواهرام همه چيو ميدونستن ولي دوس نداشتم تا چيزي قطعي نشده خانواده اون باخبر شن روزاي خوبيو باهم ميگزرونديم و از اونجا كه يك سال ازم كوچيكتر بود خيلي كمكش كردم اون امتحاناي سختو پاس كنه اونم دختري نبود كه خودشو ازم دريغ كنه با اينكه دختر بود ولي تو سكس هم واسم ساك ميزدو هم اين اواخر چندين بار از عقب سكس داشتيم و بعضي شبا هم با هم سكس تلفني داشتيم ولي بيشتر ازين باش جلو نرفتم جز اينكه يك بار از بس شهوتي شدم انگشتمو تا ته تو كسش كردمو تكون دادم اونم حال ميكردو خودشو تكون ميداد و بهرحال ارضا شد ولي بعد كه از شهوت درومد تا يك هفته زندگيم سياه بود ديگه تو دانشگاه از جلوم رد ميشد و نگام نميكرد حتي جواب هيچ زنگ و اس ام اسو نداد از آخرم نفهميدم چي شد كه خودش برگشت پيشم و با اصرار من رفتيم پيش متخصص و بش گفته بود كه پردش يه مختصر آسيب ديده ولي خب من نگران نبودم چون باش قصد ازدواج داشتم.ازين روزاي جهنمي كم نداشتيمو يه ماه پريود نشد فكر كرديم اتفاقي حامله شده با اينكه هيچ كاري با هم نكرده بوديم و من ديگه تا يك ماه شب و روز خواب و غذا نداشتم تا اينكه رفتيم آزمايش bhcg داديمو فهميديم توهم زده بوديم فقط و بعضي دخترا ميشه كه در يك سال يك ماه پريود نشن،خلاصش اين روزاي تلخو شيرينو داشتيم تا اين ٢ ماه آخر كه حس كردم خيلي بام سرد شده و ديگه اون ستاره قديم نيست با خودم گفتم شايد اگه تحريكش كنم و بگم اگه به اين وضع ادامه بده تركش ميكنمو ميرم با يكي ديگه به خودش بياد ولي انگار تهديدم اثر نداشت و فقط روز به روز بيشتر ميشكستم و اونم بيخيالتر از قبل ميشد تا اينكه ١١ روز پيش يه خط جديد گرفتمو و بش يه اس ام اس دادم كه خط قبليم به شخص ديگه اي واگذار شده و از ٢ روز ديگه خاموش ميشه ٢ روز به گوشيم چشم دوختم و خبري نشد ديگه نا اميد شدم و خط جديدو گذاشتم يه هفته اي تو خودم شكستم ولي طاقت نياوردم و اس ام اس زدم بش كه دارم ميميرم از دوريت ديدم جوابي نداد و چند دقيقه بعد ديدم داره به گوشيم زنگ ميزنه گوشيو برداشتم هرچي صداش زدم و گفتم ستاره جواب نداد يه دفعه صداي صحبت يه پسرو شنيدم و بعدشم صداي ستاررو شنيدم كه داشت واسه موندن پيش پسره باهم صحبت ميكردن و ديگه رو پاهام نميتونستم واستم و همونجا نشستم و تا جايي كه اشك ميومد گريه كردمو لرزيدم به خودم انگار كه ٣٠ سال پير شده بودم ديگه جون پاشدن نداشتم.اونشب از اتاقم بيرون نيومدم فقط به فكر گرفتن انتقام عشق به گه كشيده شدم بودم هزارتا كار به فكرم رسيد كه سرش دربيارم.صبح رفتم دانشگاهو بعد از كلاس تو حياط ديدمش هزار نفر اونجا بودن و هيچ غلطي نميتونستم بكنم فقط منتظر بودم كلاسش تموم بشه و بره خونشون آخه ماشين كه نداشت پياده ميرفت،بماند كه با چه سختي دنبالش كردم خلاصش رسيد به يه كوچه خلوت اونجا جلوشو گرفتم و بدون هيچ حرف اضافه اي گوشيشو از دستش چنگ زدم و هيچي نميفهميدم دورو برم چي ميگذره فقط ميديدم كه داره گريه و التماس ميكنه كه چيكار ميخوام بكنم سريع شماره باباشو داداشاشو خواهرشو برداشتم و همونطور كه تو گوشيم ميزدم شماررو بلند ميخوندم و فهميد قضيه چيه داد ميزدو ميگفت نيما جون ستاره بدبختم نكن اگه بابامو داداشام بفهمن سنگسارم ميكنن و ازين كس شرا و التماس ميكرد هركار بگي واست ميكنم،منم داد ميزدم زندگيمو خراب كردي زندگيتو خراب ميكنم بعد كه شماره هارو برداشتم گوشيشو انداختم رو زمين و با پام چند بار روش كوبوندم كه هيچي ازش نموند بعدشم مثه سگ كشيدمش دنبالمو گفت نيما ترو خدا بگو كجا ميريم گفتم ميفهمي حالا بش گفتم تو تاكسي گريه و جيغ و داد را بندازي يك ساعت بعدش آبروت پيش خونوادت رفتس،سوار تاكسي شديمو در پاركينگو زدم انداختمش تو زير زميني تو صدام هيچ لرزشي نبود بش گفتم لخت شو گفت نيما بدبختم نكن همه چيو بت توضيح ميدم گفتم بگو و گفت فقط ميخواستم لجتو دربيارم بخاطر اونروز كه تهديدم كردي ميري با يه دختر ديگه حرفاش بنظرم خنده دار ميومد چون خودشم ميدونست بخاطر بي توجهي خودش تهديدش كرده بودم و فهميدم ميخواد آرومم كنه فقط تا ازين جهنمي كه درست كردم واسش فرار كنه به حرفاش خنديدمو گفتم حالا لخت شو ديدم نميشه و ميگه نميخوام بدون اينكه ذره اي عصباني شم شماره باباشو گرفتم و گذاشتم رو اسپيكر فكر ميكرد الكي تهديد كردمش ولي من زندگيمو باخته بودم مهم نبود حتي واسم آبروي خودم اين وسط بره اولين بوق آزادو كه خورد رنگش مثه گچ شدو گفت: نيما، جون من قطع كن هركار بگي ميكنم،قطع كردمو در حالي كه مثه سيل اشك ميريخت لباساشو دراورد و منم اسپري بيحسيو رو كيرم خالي كردمو كونشو روغني كردم وحشيانه انگشتامو كردم تو كونش كه فقط جيغ ميكشيد يكم كه باز شد تمام انگشتامو يك جا كردم تو كه از جاش پريد ولي سفت گرفتمش در نره چيزي از كونش نمونده بود كاملا جر خورده بودو سيل خوني بود كه رو روناش و رو دستم ميديدم،همونجور كه دوباره مشتمو تو كونش كردم از موهاش كشيدم تا كيرمو ساك بزنه اشكاي سردش رو كيرم ميريختو كيرمو خيس كرده بود و يه ذره كه خورد سرشو كشيدم بالا و پريدم سمت سوراخ كونشو با ناخنام كمرشو ميخراشيدمو ميكردمش ولي انقد كه گشاد شده بود هيچ حسي نداشتم ولي تند تند جلو عقب ميكردم تا اينكه آبم اومدو همشو تو كونش خالي كردم و سريع خودمو شستم و گفتم برو گمشو بيرون از خونمون،از جاش نميتونس پاشه به زور لباساشو تنش كردمو از گردن بلندش كردم در پاركينگو باز كردم هلش دادم تو كوچه يه گوشه افتاد و گريه ميكرد فقط منم درو بستم رفتم رو تختم و شروع كردم به گريه كردن بخاطر تقاصي كه بخاطر عشقم دادم…

نوشته: نیما


👍 0
👎 0
13647 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

294520
2011-08-20 18:44:04 +0430 +0430
NA

دوم هم خودم شدم. x-(

0 ❤️

294521
2011-08-20 18:45:09 +0430 +0430
NA

سوم هم ديگه سرورتونه. :d

0 ❤️

294522
2011-08-20 18:54:00 +0430 +0430
NA

4 تو نظر دادن 2 تو افراد

0 ❤️

294523
2011-08-20 18:54:52 +0430 +0430
NA

چهارم شدم
خوبه

0 ❤️

294524
2011-08-20 18:56:45 +0430 +0430
NA

راستش هنوز نخوندم

0 ❤️

294526
2011-08-20 19:21:30 +0430 +0430
NA

خوندم.جالب بود.
ولی کار خوبی نکردی بنظر من.
ولی خدایی احساساتم تحریک شد

0 ❤️

294527
2011-08-20 19:42:37 +0430 +0430
NA

عجب آدم تخمی هستی …!!!
کس شعر در حد المپیک
حالا خوبه خواهر شوهرت به بابات گفته که تو آدم با جنبه ای هستی !!!
وگرنه دیگه میخواستی چه بیجنبه بازی در بیاری…
آخه بشر، مثلا با این کارت اون عاشق و کشته مردت میشه…؟
.
.
.
آخه آدمی که میشینه به خاطر عشقش شب تا صبح، و صبح تا شب گریه میکنه… از کجا این تخم رو پیدا میکنه یه همچین ضایع بازی در بیاره ؟؟؟
از طرفی این آق نیما که ماشین داشت!!! چی شد که یه هو "سوار تاکسی شدیم " ؟ اونم با اون وضعه گریه و زاری و جیغ و… اینا
احتمالا خونشون هم مکانه!!! چون هیچ صدایه جیغی به هیج کس و هیج جایی راه پیدا نمیکنه…
.
.
.
خدایی افسانه پردازی کردنی در ژانر وحشت و خشانت(!) حسابییییییییییییییی
کون دختر رو پاره نکردی و عوضش کون چاخان رو… چرا

0 ❤️

294528
2011-08-20 20:05:17 +0430 +0430
NA

چی بگم وقتی که بارون نمی باره

0 ❤️

294529
2011-08-20 20:26:03 +0430 +0430
NA

خوب جلورفتی، ولی آخرش گند زدی.
باز خوب شد که توی صورتش اسید نپاشیدی یا روی پل مدیریت چاقوپیچش نکردی . . . آخه این روزها بین کسانی که شکست عشقی می‌خورند، مد شده!

0 ❤️

294530
2011-08-20 20:40:56 +0430 +0430
NA

بيچاره حق داره اذيتش نكنين. آخه ديروز نتونست جلق بزنه بجاش داستان نوشت

0 ❤️

294532
2011-08-20 21:47:21 +0430 +0430
NA

إ صبح بخیر

0 ❤️

294533
2011-08-20 21:57:31 +0430 +0430
NA

madar jende in che bod neveshti anam gereft

0 ❤️

294534
2011-08-20 22:47:45 +0430 +0430
NA

Dastanet ke khodaye takhaiolo kos sher bood vali ye hessi bem mge vagheiat dare vali to ziadi piaz daghesho ziad kardi =)) etefaghan khodam es350 lexuso daram. Mashini nist ke hame besh negah konano kaf konan :D Mikham AOD Begiram. In behtare B-)
Rajebe dastan:
ba inke kos sher bud vali khub tu tavahomatet dokhtare ro gaidi, damet garm :D
ye nasihatam mikonam be in pesaraye oskol : ziad baraye yek dokhtar love nadin, chon lus mishan. Zarfiat nadaran dokhtara. Bebinan ziadi barashun mimali mizaraneto miran ! Donya khodemun pesaraa!

0 ❤️

294535
2011-08-20 22:51:00 +0430 +0430
NA

شاشیدی

0 ❤️

294536
2011-08-21 00:23:34 +0430 +0430
NA

خوب الان کی تقاص پس داد؟
پسر تو رحم تو وجودت نیست؟
حیف اون ماشین
ولی دختره هم شانس اورده که پردشو نزدی
آخه بعضیا که عصبی می شن وحشی می شن
بازم دختره شانس اورده
توام من بعد خودتو کنترل کن …وحشی نشو

0 ❤️

294537
2011-08-21 01:23:37 +0430 +0430
NA

تخیل بود و نبود مهم نیست مهم اینه که نامردی . یه آدم آزاد حق داره در مورد روابطش خودش تصمیم بگیره حتما دلشو زده بودی دیگه مگه تعهد داشت بهت که وحشی شدی تازه داشته باشه هم این چه طرز برخورده با اینکه خیانت توجیه نداره انتقام تو هم حیوانی بوده متاسفم

0 ❤️

294538
2011-08-21 02:09:00 +0430 +0430

چى بگم…
منم عاشق كسى هستم.
مامانش قبول نميكنه. اونم از شدت عصبانيت يهو گفت ديگه نميتونم باهات بمونم.
ازش نميتونم بگذرم. ميدونم پشيمونه ولى مگه غرور ميذاره.
حالا قراره فردا ، پس فردا بيان خونمون تا حرفامون رو بزنيم.
اگه تمام بشه ، اگه اين رابطه قطع بشه ، زندگيم تمام ميشه.
اگه زندگى من تمام بشه ، واسه اونم همينجورى ميشه. خيلى خيلى بهم وابسته ايم.
تورو خدا واسمون دعا كنين. دارم اشك ميريزم و مينويسم.
عشق ما يه عشق پاك و بى آلايش.
دعامون كنين.
قربون همتون.

0 ❤️

294539
2011-08-21 07:18:41 +0430 +0430
NA

اقا هزار بیش یا بش اخه میگه :(بش علاقه مند شدم) از وقتی دانشگاه ازاد تاسیس شده تا دلتون بخواد بیسواد که نه کم سواد زیاد شده  وتنها چیزی که پاس نمی دارد گفتار ونگارش فارسی

0 ❤️

294540
2011-08-21 07:49:50 +0430 +0430
NA

قبلآ از نویسنده عذرخواهی میکنم.ولی اگر صحت داشته باشه خیلی نامردی.

0 ❤️

294541
2011-08-21 07:56:04 +0430 +0430
NA

اقا  من فکر کنم ای ازاهلی برره است چون معلوم گرد نخود ش خوب بید =)) =)) =)) =)) =)) میگه برایش لکسوس350 خریده !!! =)) =)) =)) =)) =)) )) =)) =)) ==))) =)) =)) =)) = 1_فک=فکر    2 _ بش=بهش    3 _ ۳ ۲روز=دو سه روز یا(سی ودو روز )

0 ❤️

294542
2011-08-21 10:54:55 +0430 +0430
NA

سلام نويسنده ماجراي زندگيمم لطفا اگه چيز قابل ذكري پيدا نميكني مته به خشخاش نزار١:من نوشتم لكسوس es350 نه لكسوس 350 كه شما فرمودي٢استفاده از زبان محاوره در بعضي جاهاي متن باعث روانتر خوانده شدن ماجرام ميشد و به همين خاطر اينكارو كردم

0 ❤️

294543
2011-08-21 10:58:47 +0430 +0430
NA

پاسخ به شما رو واسه نظر دهنده ي شماره ٢٣ دادم رجوع كنيد.با نظرتون موافقم كه دانشگاه آزاد اعتبار علمو كم كرده ولي بنده بي تقصيرم و در دانشگاه فردوسي مشهد درس ميخونم.موفق باشي

0 ❤️

294544
2011-08-21 11:11:17 +0430 +0430
NA

نظر دهنده شماره ١٩:اگه داستانو ميخوندي نوشته بودم واسه تعقيبش و واسه اينكه نبينتم كلي اذيت شدم اگه با ماشين تعقيبش ميكردم ميفهميدو فرار ميكرد واسه همين پياده رفتم و در ادامه هم گفتم تهديدش كردم اگه گريه زاري تو تاكسي را بندازه آبروشو ميبرم.واسه جيغو داد تو خونه هم بايد بگم شايد واسه تو عجيبه ولي من خانوادم در جريان كارام ازهستن و واسه خونه بردن كسي مشكلي نداشتم حتي اگه جيغش آسمونو پاره كنه.لطفا كمي با دقت تر بخون.موفق باشي

0 ❤️

294545
2011-08-21 11:19:54 +0430 +0430
NA

شرمنده نظر قبليم جواب به نظر دهنده شماره ٩ بود نه ١٩.در پايان بايد بگم موافقم كارم وحشيانه بود و دور از منطق و بهترين برخورد اين بود كه بي تفاوت رهاش ميكردم اين بهترين برخورد با كسيه كه بودنتو به بازي ميگيره.خوش باشين

0 ❤️

294547
2011-08-21 13:57:18 +0430 +0430
NA

Nima1367 : damet garm dadash, etefaghan kare besiar khubi kardi. Haghesh bude, bayad kunesh mizashti. Alanam negaran nabash. Dare be yki dg mide. Ba’zi Dokhtara gorbe sefatatn! To ham kos kholi. Eshtebat inja bud ke Ziadi barash love tarakundio lusesh kardi. Khodet ridi dash nima, vali vaghean damet garm. Khub gaidish. Khosham umad.

0 ❤️

294548
2011-08-21 14:22:40 +0430 +0430
NA

Kheft kon:قبول دارم حرفاتو سياست نداشتم اين روزا سياست حرف اول آخرو ميزنه تو رابطه…

0 ❤️

294549
2011-08-21 15:17:49 +0430 +0430
NA

به نویسنده داستان:
همین که میای اینجا و اصرار داری به تک تک کامنت‌هایی که باب طبع‌ات نیست، پاسخ بدی، بخشی از شخصیت‌ات رو آشکار می‌کنه (مثل قضیۀ لج کردن با استاد که اول داستان اشاره کردی):
1 ـ داستان باید خودش روشن و گویا باشه؛ قرار نیست خودت رو به داستانت «سنجاق» کنی و هر جا که رفت، برای توضیح ابهاماتش همراهش بری.
2 ـ برای دختری که آزادانه ماشین لکسوس و وضع خوب مالی پدرت رو نادیده می‌گیره، احترام زیادی قائلم. کاش تو هم قائل بودی.
3 ـ احتمالاً این خانم به دلیل شخصیتی که از خودت بروز دادی، شاید هم اصرارت برای توجیه خودت و محق دانستن‌ات در هر نقدی، علاقه‌اش رو به تو از دست داده که البته حق طبیعی اونه.
4 ـ رفتارت در آخر داستان که بیشتر در کشورهای جهان سوم دیده می‌شه، نشون داد که کاملاً حق با اون بوده. من هم اگه صد تا دختر کور و کچل داشتم، یکی‌اش رو به شخصیت این داستان نمی‌دادم.
5 ـ یک جا هم در پاسخ به یکی از نظرات، از نگارشت دفاع کردی. اگرچه نثر عامیانۀ این داستان از خیلی از داستان‌های دیگه بهتر بود، اما بی‌ایراد هم نبود. عامیانه نوشتن هم حد و حدودی داره و قرار نیست دقیقاً همان‌طور که حرف می‌زنیم، بنویسیم. ضمناً آخر خیلی از جمله‌ها هم نقطه نگذاشتی که خواننده خودش مجبوره حدس بزنه که جملۀ جدیدی شروع شده.
ـ با خودم کلنجار رفتم و از آخر به بهانۀ . . . با خودم کلنجار رفتم و سر آخر به بهانۀ (این «از آخر» مال لهجۀ مشهدیه، ولی تو که داری به فارسی می‌نویسی و همۀ خواننده‌ها هم که مشهدی نیستند)
ـ از آخر نفهمیدم چی شد . . . سر آخر نفهمیدم چی شد
ـ برام گفتم بابای ما رو نگاه کن . . . به خودم گفتم بابای ما رو نگاه کن
ـ حسم یک طرفس بتون . . . حسم بهتون یک طرفه‌اس
ـ محل نمیزاشت . . . محل نمی‌ذاشت (نمی‌ذاشت/ نمی‌گذاشت با «ذ» نوشته می‌شه نه «ز». چند جای دیگه هم تکرار کردی)
ـ میگزروندیم . . . می‌گذروندیم (با «ذ» نه «ز»)
.
.
.

0 ❤️

294550
2011-08-21 15:17:59 +0430 +0430
NA

:B
نیماجان یه کارقشنگت اینه که فقط داستان نذاشتی بری نظراتو خوندی و جواب میدی ممنون!دی =D>

درمورد نحوه برخوردت با عشقت واقعا متاسفم از مرد بودنم بدم اومد کمی با خودت خلوت کن میبینی چه جنایتی کردی!!!دی

اما در مورد داستان نوشتنت باید بیشتر کارکنی البته اگه بخوای دوباره داستان بزاری

اینم به رسم سایت {نامرد}البته نباید ناراحت شی تو داستانت چه راست چه دروغ اینطوریه ای دیگه!دی

0 ❤️

294551
2011-08-21 16:22:04 +0430 +0430
NA

Sinaoo7:1:١:من بخاطر روشن كردن ابهاما جواب ميدم خب وقتي يكي مياد داستانو درست نخونده ميگه تو كه لكسوس داشتي چرا تاكسي سوار شدي باش!خب من بايد اين بنده خدارو راهنمايي كنم ديگه كه تو يه داستان يه بنده خداي ديگه ازين گيرا نده. يه علت ديگشم اينه كه من تخيل ذهنيمو نميزارم كه روزي ١٠ تا داستان بنويسم يا داستاناي قديميو عوض كنم اسماشو بزارم رو سايت من كلا يه داستان داشتم و دوس داشتم نظر بقيرو در مورد اين حادثه زندگيم بدونم و خيلي خوب بود حداقلش اين بود كه اينجا فهميدم حركت بدي كردم تو اين ماجرا
٢:منم واسه اون مدل دختر خيلي ارزش قائلم ولي خب ماجراي منو بخوني ميفهمي تا وقتي با اتوبوس و تاكسي ميرفتم خونه محلم نزاشتو و بعد كه ماشين دار شدم يادش اومد چقد دوسم داشته!،البته ميگم خودم اون موقع اينقد حس داشتم بش كه متوجه اين قضيه نشدم
٣ و ٤:تو اين موارد حق با شماست و من رفتار سطح پاييني بروز دادم از خودم
٥:در مورد غلط املايي تو چندتاش موافقم بات چندتاشم نه ولي خيلي سعي كردم نسبت به بعضي داستاناي اينجا كه موقع خوندنش عذاب ميكشم سطح بالاتر بنويسم.در مورد اصطلاحات مشهديو تهراني اطلاعات دقيقي ندارم تنها چيزي كه ميدونم مشهديه اينه كه به ميدون ميگفتن قديما فلكه!اميدوارم تا حدودي موفق شده باشم با توجه به وضع بد روحي كه موقع نوشتن داشتم خوب نوشته باشم

0 ❤️

294552
2011-08-21 16:24:58 +0430 +0430
NA

Gheisar:كارم اشتباه بود قبول دارم.ممنون از لطفت;-)

0 ❤️

294553
2011-08-21 19:21:02 +0430 +0430
NA

Akharash shabihe filme SAW shode bud :-D yekam khishtandar bash…

0 ❤️

294554
2011-08-21 21:38:56 +0430 +0430
NA

داستانت فقط يه آهنگ جيمز باند كم داشت.و در رابطه با كاري كه انجام دادي ميتونم بگم : عزيزم اوج نگير ، پسرم اووووج نگييييير ، نيما جان اوووووووووووج نگيييييييييييير ، اخه چرا اوج ميگيري؟آخه چرا اوج ميگيري؟چرا منو تو اين موقعيت قرار ميدي؟هاااااااااااان؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

294555
2011-08-22 07:15:55 +0430 +0430
NA

من چند ماهه که دارم میام سایت رو بازدید می کنم و هیچ چیز مثل این مورد منو وسوسه نکرد که عضو شم
توی حالت عادی هرچی از دهنم در میومد نثار خودت و فامیلت می کردم
اما الان فقط به این بسنده می کنم که بگم خیلی حیوونی!!!
عشق؟
تو عاشقی؟؟؟؟؟
برو درتو بذار لاشی
یا خیلی بچه ای،یا خیلی بی تجربه ای، یا خیلی وحشی
بحث من سر این نیست که اون به تو خیانت کرده(تازه تو تو ذهن خودت به این نتیجه رسیدی نه از روی سند و مدرک) مهم اینه که تو به عنوان یه آدم بالغ با مسئله چطور برخورد کردی
این کار تو فرقی با اسید پاشی و چاقو کشی نداره، همیشه سعی کن این نکته یادت بمونه

به مدیران محترم سایت یاداوری می کنم نوشته ی بالا نمونه ی “تجاوز” هستش و ازتون خواهش می کنم که بر اساس قوانین سایت این داستان رو هرچه زود تر از روی سایت پاک کنین(یا هر نوع جریمه که خودتون صلاح می دونین)

0 ❤️

294556
2011-08-22 10:44:30 +0430 +0430
NA

Nikolai straganov:با حذف داستان من صورت مسئله پاك شده بهرحال حق ميدم بهت خودمم بعد از گذشت مدتي از كاري كه كردم پشيمون شدم ولي نه بخاطر ضربه اي كه اون خورد بخاطر اينكه شخصيت خودمو پايين آوردم جلو يه آدم بي ارزش در حالي كه افرادي بودن كه منو بخاطر اخلاقم در حد پرستش دوس داشتن تو دانشگاه

0 ❤️

294557
2011-08-22 10:47:16 +0430 +0430
NA

در مورد اينكه تو ذهن خودم فهميدم خيانت كرده يا با سند به داستان مراجعه كن

0 ❤️

294559
2011-08-22 21:22:10 +0430 +0430
NA

Nima age email dari, bd, karet daram

0 ❤️

294560
2011-08-23 08:05:59 +0430 +0430
NA

نه متاسفانه اي ميل ندارم در حال حاضر،پيام خصوصي بزار برام

0 ❤️

294561
2011-08-23 10:36:57 +0430 +0430
NA

ندارم متاسفانه پيام خصوصي بزار برام لطفا

0 ❤️

294562
2011-08-23 13:18:44 +0430 +0430
NA

Age email nadari chetor tu shahvani Register kardi ?? =))

0 ❤️

294563
2011-08-23 15:21:31 +0430 +0430

داسانت بنظر واقعی میومد تا لحظه اخر یکم دور از ذهن بود شخصیتتو یه جور دیگه نشون دادی و کاری که کردی با اونی که خواننده ازت انتظار داشت فرق میکرد متاسفم نمیتونم باور کنم که این کارو کردی شاید دوس داشتی بکنی

0 ❤️

294564
2011-08-23 17:42:02 +0430 +0430
NA

Sepideh:شايد بايد جاي من ميبودي،بهرحال اون دنياي من بود و من با خيانتش كنترل همه چيمو از دست داده بودم و واقعا اين بنظرم كمترين ضربه اي بود كه زدم بهش حتي فكر كشتنشم تو ذهنم اومده بود…

0 ❤️

294565
2011-08-23 17:46:02 +0430 +0430
NA

Kefkon:نوشتم ندارم علتشم اينه كه خب نميخوام تو ميلم ازين سايت چيزي باشه بهرحال هركس يه جوريه ديگه حالا چه فرقي داره پيام خصوصي بزار برام

0 ❤️