خواهر نازنینم

1392/05/07

تقدیم به تمام کسانی که خواهر دارند و این نعمت را قدر میدانند.

جلو آینه ایستاده بود داشت موهاشو شونه میکرد آروم بهش نزدیک شدم .گفت سلام داداش صبح بخیر .بدون این که جوابی بهش بدم شونه رو از تو دستش گرفتم شروع کردم به شونه کردن مو های سیاه اش میدونم زن ها عاشق این کار اند .گفت دارم میرم دانشگاه تو چیزی نمیخوای از سر راه بگیرم؟ راستی زود باش کلاس زبان ات دیر نشه. از پشت سر دستمو گذاشتم رو شونش و یه بوس از رو لپ نازش گرفتم سرمو بردم کنار گوشش گفتم صبح بخیر.
یهو گفت :دوباره تو منو بوس کردی؟ فرار کردم به طرف دستشویی که اونم نا مردی نکرد کیف شو پرت کرد خورد تو سر من
ناله ام بلند شد اونم گفت حقته تا شما باشی دختر مردمو بوسش نکنی. وسایل کیف شو از رو زمین جمع کردم بهش دادم گفتم :دختر مردم ببخشید کیفو گرفت و با لبخند خداحافظی کرد و رفت.با عجله لباس هامو پوشیدم داشتم میرفتم بیرون که صدای گوشی نازنین (دختر مردم) رو شنیدم ای بابا گوشی از تو کیف اش افتاده بیرون من ندیده بودم هر چند کلاسم دیر میشد ولی رفتم طرف دانشگاهش گوشی رو برسونم بهش تو راه حس کنجکاوی ام گل کرد گفتم بزار ببینم این دخترا چی بهم پیام میدن؟ شروع کردم به زیر و رو کردن گوشیش یه پیام داشت که چند دقیقه پیش رسیده بود بازش کردم
نوشته بود :داداشت که رفت خبرم کن بیام خونتون. .یه پیام نوشتم بیا. تو اولین ایسگاه پیاده شدم برگشتم خونه تو دلم غوغایی بود یعنی برا چی منتظر بودن من برم نکنه گند زدم طرف یکی از دخترای کلاس شونه ای بابا عجب کاری کردم صدای باز شدن در رو شنیدم حتما نازنینه آخه بابا مامان صبح زود میرن سر کار عقلم درست کار نمیکرد گوشی تو دستم بود سریع پیام رو پاک کردم گوشی رو انداختم رو زمین دویدم تو حموم در رو قفل کردم. صدای نازنین بود که میگفت نیما تو خونه ای ؟ گوشیم کجاست؟
مطمعن شد که من خونه نیستم.چیزی نمیتونستم ببینم ولی صدا ها واضح شنیده میشد با تلفن خونه زنگ زد به گوشی اش پیداش کرد حدود نیم ساعتی بود من تو حموم بودم و نازی خانوم هنوز قصد رفتن نداشت.زنگ آیفن به صدا در اومد چند دقیقه بعد شکم به واقعیت پیوست صدای یه پسر بود .من مخالفتی با دوستی های نازنین ندارم اون یه انسانه ورابطه با یه پسر حق طبیعه اونه حتی اشکال نداره که اونو بیاره تو خونه . حرف های قشنگی به هم میزدند و من خوشحال بودم که نازنین میخنده
نازی گفت مسعود اینو چجوری میخوری مزه اش افتضاحه پسره جواب داد ودکا همینه عزیزم مشروب تلخی خودشو داره .صدای خنده شون گوش خراش شده بود پسره گفت من برم بازم بیارم تو ماشینه الان بر میگردم .در حموم رو باز کردم پشت سرش رفتم دیدم با گوشیش داره حرف میزنه چیزی که گفت مو هام به تنم سیخ شد گفت: بچه ها دختره گرم گرمه بیایین صفا
اشک تو چشمام دوید رفت بیرون از تو ماشین چیزی بیاره که درو روش بستم به خودم اومدم دیدم تکیه دادم به در دارم زار زار گریه میکنم. صدای زنگ آیفن رو شنیدم درو باز کردم پسر مردم داشت تلو تلو میخورد با 2 تا پا کت ودکا تو دستش همین طور که گریه میکردم مشت میزدم تو سرش دلم که خنک شد ولش کردم .
یقشو گرفتم گفتم این کتکی که خوردی مال نامردیت بود نه رفاقت با خواهرم حالم دست خودم نبود آرام آرام رفتم تو اتاق نازنین دیدم ولو شده رو تخت داره میخنده
رفتم کنارش فقط میخندید یه ست لباس سکسی آبی پوشیده بود یه شرت آبی کوچیک که نمیتونست دستگاه زیباش رو از چشمان من پنهان کنه
بدن بلورینش جان تازه ای به چمای اشک آلودم داد بوی الکل دهنش اتاق رو پر کرده بود سرشو گذاشتم رو پا هام یکی از سینه هاش از کرست بیرون بون بود سینه شو برگردوندم تو کرست نک اش هنوز خیس بود.صحنه ای که میدیدم تاب مقاوت از هر آدمی میگیرد. حرف های رکیک سکسی میزد .دستشو حلقه کرد دور گردنم و شروع کرد ازم لب گرفتن لب های به قواره و زیبایش وجودم را نوازش میکرد دست هام رو کمرش کشیدم چقدر نرم و زیبا بود بدنش .با ضرافت تمام پیراهنم را در آورده بود .از این که در کنار نازنین بودم خیلی خوش حال شدم چون انسان با محبت است که زنده میماند و خداوند عشق را آفرید تا زیاد غم گین نباشیم .ازم جدا شد و به من جوری نگاه کرد که دلم به لرزه در آمد به خاطر مستی از صورتش خون میچکید و چه زیبا شده بود .خودش را آرام در آغوشم قرار داد کمی مرا نوازش کرد و ناگهان دستش را برد و آلتم را گرفت. دوست داشتم غنچه زیبایش را لیس بزنم و با سینه هایش ساعت ها سر گرم باشم آلتم را در دهانش بگذارم و… دستش را کنار زدم دو باره به طرفم آمد که شلوارم را پایین بکشه ازش فاصله گرفتم
با عصبانیت ناشی از مستی گفت : خوار جنده چته؟ چه مرگت شد؟
گفتم من عشقی را که به تو دارم با سکسس عوض نمیکنم. گفت : خره خوب منم میخوام عشقمو بهت ثابت کنم فرقی بین سکسس و عشق نیست
گفتم : اگه من امروز نرسیده بودم تو با مسعود و دوستاش سکسس داشتی چه فرقی بین اونا هست با منی که هر روز از بوی دست هات,بوسیدنت ,شونه کردن موهات و از حضورت تا شب سر خوشم؟ میتونی ادعا کنی اونی که امروز به خاطر سکسس اومده بود این چیز هارو میفهمه نه اون به خاطر بدنت و من به خاطر خودت تو رو دوست دارم. مستی جایش را به گیجی سپرده سکوتی بین ما حکم فرما شد نازنین در فکر فرو رفت و گفت: تو چرا خودت رو از سکسس محروم میکنی مگه اینجوری که میگی منو دوس نداری ؟ رفتم نزدیک تر کنارش نشستم دستمو انداختم دور بدن لخت اش و سرشو گذاشتم رو شون ام همین طور که با دست دیگه رون اش رونوازش میکردم گفتم: من اگه طعم بدن تو رو بچشم تظمینی و جود نداره مثل گذشته دوستت داشته باشم چون هر بار بخواطر سکسس به تو نزدیک میشوم نوازش مو هات منو راضی نمیکنه. و یه دلیل دیگه این که به شوهر و زندگی آینده ات خیانت کردم چون فقط یه مرد میتونه در قلب یک زن جای بگیره و نمیخوام زندگیت خاطرات سکسس با من باشه .به دنیا آمدن یک کودک مقدس تر و با ارزش تر از تفریح احمقانه ی من با توست. محکم در آغوشم گرفتمش دوباره لبهایمان یکی شد انگار نمیخواست رهایش کنم میدونستم که اینبار از سر شهوت نیست از سر عشقه خیلی محکم با لب هایم بازی میکرد ازش جدا شدم بوسه ای بر گونه اش گذاشتم پیراهن رو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم. همین طور که داشتم خارج میشدم گفت: تو نازنین ترین برادر دنیایی.

نوشته: گوگولی


👍 0
👎 0
359388 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

394305
2013-07-29 14:17:20 +0430 +0430
NA

هي واي دل اينجور برادراي روشنفكري دارن مردم

0 ❤️

394306
2013-07-29 14:50:02 +0430 +0430
NA

واقعا دمت گرم خدايي اومده بودم فحشت بدم ولي الان ميخام پيشونيمو كف پات بزارم دمت گرم لوتي

1 ❤️

394307
2013-07-29 16:03:19 +0430 +0430
NA

به به دنیا گلستان شده…!!! 8} 8}
خدایش اگه یکی از این داستان های ارشیو سایت رو کمی تغییر بدیم دقیقا میشه همین داستان… :D :D :D :D
میدونم واقعی نبود ولی نوشتنت روشنفکرانه بود نه مجقولانه… :B :B

0 ❤️

394308
2013-07-29 16:52:47 +0430 +0430
NA

بکنش

0 ❤️

394309
2013-07-29 17:17:53 +0430 +0430
NA

اگه هم ساخته خيالت باشه باز هم ميگم آفرين چون يه خيالي دور از مردانگي نيست.هرچه هستي مرد باش.

1 ❤️

394310
2013-07-29 17:49:57 +0430 +0430
NA

با اینکه مثلا قصدت خیر بود از نوشتن این داستان ولی مزخرف بود همراه با غلط املایی و یه کم هم هندی وار بود.

0 ❤️

394311
2013-07-29 17:51:31 +0430 +0430
NA

چه دنياي زيبايي داشتيم اگه هممون اينجور فكر ورفتار ميكرديم نه اينكه فقط تو قصه ها ميشنيديم

0 ❤️

394312
2013-07-30 00:19:19 +0430 +0430

ولی عجب خواهر جنده ای داری. بهت تبریک میگم.

0 ❤️

394313
2013-07-30 01:50:03 +0430 +0430

کُس‌شعر بود، ننویس . . . . . . . . . . . . .
ادای فردین رو خیلی کیری در آوردی.

خیال کردی که روشن فکر باشی
ولیکن از مخیله بکر باشی
کند همشیره‌ی تو جنده بازی
به فکر دَرجِ این کُس‌شعر باشی

0 ❤️

394314
2013-07-30 02:02:26 +0430 +0430

halet khoobe !!!

0 ❤️

394315
2013-07-30 04:21:19 +0430 +0430
NA

چه عجب! همینکه توی تخیلتم فردین بازی درآوردی همونم آفرین داره!;-)

0 ❤️

394316
2013-07-30 04:56:30 +0430 +0430

خیلی قشنگ بود ممنون

0 ❤️

394317
2013-07-30 07:38:35 +0430 +0430

جالب بود دمت ويژ

0 ❤️

394319
2013-07-30 09:44:52 +0430 +0430
NA

Moafeqam

0 ❤️

394320
2013-07-30 10:42:30 +0430 +0430
NA

خیلی مردی ,
اگه واقعیت داشته باشه …

0 ❤️

394321
2013-07-31 00:46:21 +0430 +0430
NA

من خودم خواهر ندارم ولي مرديتو باور كردم دمت كرم لوتي

0 ❤️

394322
2013-07-31 01:01:59 +0430 +0430
NA

اون حس داستان بودنش بیشتر بود تا خاطره بودنش
ولی خوب بود مسی

0 ❤️

394323
2013-07-31 01:07:31 +0430 +0430
NA

یعنی من که واقعن گیج شدم از این کامنتهای شهوانی معلوم نیست چه جورآدمهایی هستن خاک بر سر تون این اگر با مرام و با معرفت بود میزد خواهر مادراون کسی و که خواهرشو میخواسته با چند نفر دیگه بگاد به هم میدوخت نمیگذاشت از اونجا بره بیرون واقعن که مردی اینه تو اروپا و آمریکاشم اینو مردی نمیدونن

0 ❤️

394325
2013-07-31 06:41:57 +0430 +0430
NA

نگارشت قشنگ بود غلط املايى ام نداشتى ولى داستانت داستان نبود نصيحت بود اونم جاش اينجا نيست

0 ❤️

394326
2013-07-31 08:02:22 +0430 +0430
NA

مزخرف محــــــــــــــض بود

0 ❤️

394327
2013-08-08 17:09:22 +0430 +0430
NA

من نخوندم ولي دوستم خونده خوشش اومده به هرحال دمت كرم سرمون كرم شد

0 ❤️

394329
2013-10-06 15:00:45 +0330 +0330
NA

اگه راست باشه و داستان خودت باشه ایول داری

0 ❤️

394330
2013-10-07 01:20:15 +0330 +0330
NA

من به راست و دروغش چکار دارم. داستانو خوب نوشتی. هم از نظر نگارشی هم محتوایی عالیه. غلط املایی هم که ندیدیم.
امتیاز: محشر

0 ❤️

394331
2014-05-05 15:11:25 +0430 +0430
NA

سلام عزیزم قلمت خیلی زیبا بود ولی حیف كه با این قلم زیبا سكسی ننوشته بودی حیفه میتونی داستانهای خوبی بنویسی كه كیر همه رو راست كنی

0 ❤️

394332
2014-09-18 20:39:25 +0430 +0430
NA

shans avord khaharet ha
hala boro movazeb mamanetam bash k chan nafari nagaianesh

0 ❤️

394335
2015-03-08 17:00:37 +0330 +0330
NA

اگه داستانت واقعی باشه باید بگم دمت گرم که با خواهرت سکس نکردی اما خیلی بی رگی که هیچ برخورده جدی ای باهاش نکردی!باید یه درس عبرت به خواهرت میدادی تا انقد بی شرمانه دست دوس پسرشو نگیره بیاره تو خونتون و اون پسره رو هم باید میاوردی تو خونه یه کتک سییییییر میزدیش بعد زنگ میزدی همممممه رفیقات بیان خشک خشک کونش بذارن تا بفهمه سکس گروپ چه طعمی داره…در کل داستانت جالب بود مرسی

0 ❤️

565868
2016-11-26 00:06:46 +0330 +0330

چی بگم به نظر من خودتم با این همه روشنفکری بجای دعوا توی دادن با خواهرت شریک میشدی

0 ❤️