خیانت پر و پیمون

1402/02/31

سلام. اسم من نداست. ۳۳ سالمه. مطلقه هستم ولی این داستان مال زمانیه که هنوز طلاقم انجام نشده بود و در شرفش بودم.

۲۹ سالگی ازدواج کردم و متاسفانه صحبتای اطرافیان که سریعتر بچه دار شید تا دیر نشده روم اثر کرد و البته گول وضعیت زندگی و رفاهی که هردو تا خونواده تو زندگی داشتیم رو خوردم و ۲ بار توی این ۴ سال بچه دار شدم که البته بچه ی دومم ناخواسته بود ولی به هرحال اتفاق افتاد.

با شوهرم هیچجوره نمیساختیم چون اون درگیر کارش بود و من هم خونه دار بودم و از خونواده و دوستای خودمم دور افتاده بودم چون بعد از ازدواج با شوهرم اومده بودیم به شهر اونا. از طرفی شوهرمم یه مقدار شکاک بود چون جایی که ما اومدیم معمولا خانوما سبزه هستن و من پوستم سفیده. حالا این رو به شکاک بودنش اضافه کنید تا بفهمید چه بدبختی ای من میکشیدم. هیچ سرگرمی ای نداشتم و دو بار بارداری و زایمان باعث شده بود هیکلم یه مقدار به هم بریزه و به همین بهونه تونستم راضیش کنم بذاره حداقل یه باشگاه برم تا بدنم دوباره به حالت اولیه ش برگرده. قبول کرد و همین باشگاه رفتن استارت رابطه ی من و محبوبه رو زد.

محبوبه مربی ژیمناستیک بود. مجرد بود و نسبت به من آزادی های خیلی بیشتری داشت. یه جورایی به زندگیش حسودیم میشد. با اینکه با پدر و مادرش زندگی میکرد ولی اونا هم زیاد سر به سرش نمیذاشتن و زندگی خودش رو داشت. عملا یه دختر مستقلی بود که میشد دقیقا نقطه مقابل من. تا وقتی پیش پدر و مادرم بودم اونا زندگی من رو کنترل میکردن و وقتی هم شوهر کردم شدم بازیچه ی اون. اینم بگم من قبل از ازدواجم مامایی خونده بودم و مشغول به کار بودم تو بیمارستان و و بعد از ازدواج شوهرم نذاشت دیگه کار کنم! با محبوبه کم کم صمیمی شدم و شد تنها دوست من. یه روزایی رو به خاطر من از باشگاهش میزد تا با هم بریم استخر. چون مجبور بودم تو تایم باشگاهم برم که شوهرم یه وقت نفهمه علاوه بر باشگاه استخر هم میرم و بقیه میتونن بدن لخت زنشو ببینن! آخه قربونش برم خیلی غیرتیه ولی غیرتش برعکسه!
دیگه خلاصه من و محبوبه با هم خیلی صمیمی شدیم و دیگه توی رختکن استخر هم جلوی هم لباس عوض میکردیم. هرچند من ماما بودم و دیدن یه سری چیزا برام عادی بود ولی از نظر هیکل میگم محبوبه واقعا خیلی هیکلش خوب بود. از نظر چهره ولی من واقعا سرتر از محبوبه هستم و خودش هم همینو میگه. از نظر هیکل هم البته همه چی سلیقه ایه. من یه مقدار خیلی خیلی کمی بدنم پره و رونهام و باسنم درشته. سایز سینه هامم ۸۰عه.

من داستان زندگیم رو واسه محبوبه تعریف کرده بودم و محبوبه هم از جزییات زندگیش واسه من گفته بود. میدونستم با یه پسره به اسم افشین دوسته که پارچه فروشی داره و البته خیلی هم پولداره. محبوبه همیشه بهم میگفت تا هنوز جوونی و حس داری از زندگیت استفاده کن که من اصلا متوجه منظورش نمیشدم. همیشه فکر میکردم منظورش اینه که با شوهرم کنار بیاییم و از زندگی لذت ببریم. منم دائم بهش میگفتم آبمون تو یه جوب نمیره و دیگه داریم طلاق میگیریم.
یه روز دیگه واقعا عاصی شده بود و کلی بهم توپید که چقدر تو کودنی. من شوهرت رو نمیگم. اون که قطعا واسه خودش کسی رو داره که به تو بی محلی میکنه. منظور من اینه که تو هم دوست پسر بگیر و از زندگیت لذت ببر. من حقیقتش قبل از ازدواج فقط یه دوست پسر داشتم و با اون هم هیچوقت سکس نکردم. حرفای محبوبه وادارم کرد که به زندگی ای که نکردم و دلم میخواست داشته باشم فکر کنم. از طرفی میدونستم دیگه با شوهرم نمیتوونم زندگی کنم و قراره طلاق بگیریم. پس صحبتای محبوبه خیلی غیرمنطقی نبود واسم.
محبوبه پیشنهاد کرد با افشین و دوستش چهارتایی بریم بیرون تا من با اون آشنا بشم. چون هیچ راه دیگه ای نداشتم تا بخوام کسی رو بشناسم قبول کردم و با هزار زور و زحمت تونستم یه تایم جور کنم تا بریم بیرون. وقتی رسیدم به اون کافه ای که قرار داشتیم، سر میزی که محبوبه نشسته بود من سه تا پسر دیدم. افشین رو تونستم بشناسم چون محبوبه توصیفش کرده بود و علاوه بر چاق بودنش گفته بود که سرش رو تیغ میکشه. از افشین اصلا خوشم نیومد و خداروشکر کردم که این رو واسه من نیوورده. دوتای دیگه ولی خیلی از افشین بهتر بودن و مشخص بود این افشینه فقط واسه پولش بین بقیه محبوبه. اون دوتا اسماشون سعید و عرفان بود. عرفان از همه کوچیک تر بود و ۲۶ سالش بود و نمیدونم واسه چی اومده بود. افشین رو هم فکر میکردم همسن محبوبه که ۲۹ سالشه باشه ولی بهش بیشتر میخورد شاید حدود ۴۰ سالش باشه. سعید هم تقریبا همسن افشین بود شاید یکی دو سال جوون تر. محبوبه بلند شد و ما رو به هم معرفی کرد و رو کرد به من گفت آقا سعید خیلی اصرار داشتن با شما آشنا بشن که متوجه شدم سعید رو واسه من آورده. با سعید دست دادم و دیگه محبوبه و افشین مشغول صحبت با هم بودن و من سعید هم با هم صحبت میکردیم. عرفان پسردایی سعید بود و انگار خیلی با هم جور بودن با اینکه تفاوت سنیشون زیاد بود و دائم عرفان سعید رو داداش صدا میزد. خلاصه اینطور شد که من با سعید جور شدم و چندماهی با هم بودیم و چندباری هم سکس داشتیم (تنها نکته ی مثبت خانواده ی شوهر نگه داری از بچه ها بود) که خیلی هم خوب بود تنها ایرادی که داشت این بود که آلت سعید خیلی کوچیک بود ولی خب با خوردن و سکس دهانی واسم جبران میکرد و هیچوقت نمیذاشت قبل از من خودش ارضا بشه و همیشه حواسش به این موضوع بود. ولی بازم انگار یه جای کار میلنگید واسه سایز آلتش. این نکته رو اضافه کنم که از اینجا به بعد دیگه من توی فرایند طلاق بودم و وضعیت رفت و آمد راحت تر شده بود چون شوهرم نمیتونست دیگه زیاد بهم گیر بده و اگه هم چیزی میگفت تو روش می ایستادم. واسه همین راحت میتونستم برم خونه ی سعید. بعد از چندماهی من هنوز حس میکردم یه چیزی کم دارم و حسرت میخوردم که ای کاش سایز سعید یکم بیشتر بود تا بیشتر لذت میبردم ولی خب چاره ای نبود. تا اینکه محبوبه این اواخر شروع میکرد از عوض کردن دوست پسر و شیطونی حرف میزد که من تعجب میکردم چون میدونستم چندساله با افشینه و به جز افشین با کسی نبوده و ازش انتظار نداشتم بخواد این حرفا رو بزنه. تا اینکه یه بار تعریف کرد که چند ماهه با یه پسره ای آشنا شده و باهاش سکس هم کرده. من تعجب کردم و بهش گفتم نمیترسی من اینا رو به سعید و سعید هم به افشین بگه؟ لبخند زد و گفت افشین خودش خبر داره. خیلی شوکه شدم و باورم نمیشد که با قسم و آیه گفت واقعا افشین خبر داره و مشکلی هم با این داستان نداره. از جزییات بیشتری گرفتم و گفت با خود افشین هم چندباری سکس گروهی رو تجربه کرده. یکم من و من میکرد که حس کردم میخواد چیزی بگه ولی انگار از واکنش من مطمئن نیست. واسه همین خودم ازش پرسیدم که چیز دیگه ای هست که من باید بدونم؟ که گفت نمیدونم بهت بگم یا نه ولی قبلا با سعید هم این کار رو تجربه کردن. خیلی ناراحت شدم از شنیدن این داستان ولی خب کاری نمیتونستم بکنم جز این که با سعید حرف بزنم و باهاش تموم کنم. سعید خیلی از محبوبه ناراحت شده بود و دائم دنبال منت کشی بود ولی واقعا نمیتونستم قبول کنم که سعید با محبوبه سکس کرده و الان من باهاش ادامه بدم. از طرفی این قضیه که محبوبه سکس با دوتا مرد رو تجربه کرده هم بدجوری رفته بود رو مخم و دوباره حس حسودی بهش اومده سراغم. بعد از مدت کوتاهی که ارتباطم رو با محبوبه هم قطع کرده بودم، دوباره باشگاهم رو شروع کردم و ارتباطم با محبوبه به روال سابق برگشته بود ولی با سعید دیگه فقط در حد صحبت با هم بودیم و سکسمون رو قطع کرده بودیم. تا اینکه دوباره محبوبه شروع به صحبت از سکس گروهی کرد که پیش خودم گفتم حالا حتما میخواد بگه با شوهرتم سکس کردم قبلا :).
کرمش به جونم افتاده بود که سکس گروهی رو تجربه کنم ولی نه میتونستم موردی پیدا کنم و نه میتونستم به محبوبه بگم منو وارد بازی کنه پس چاره ای نبود جز اینکه صبر کنم تا خود محبوبه حرفش رو پیش بکشه و شاید پیشنهاد بهم بده. که خب تقریبا مطمئن بودم که این اتفاق میفته وگرنه دلیلی نداشت که در این مورد با من صحبت کنه و بگه چقدر هربار که با چندنفر سکس میکنه لذت میبره. بالاخره روز موعود فرا رسید و محبوبه بعد از یکم مقدمه چینی گفت من و افشین میخواییم دوباره اون کار رو تجربه کنیم و اتفاقا میخواییم نفر بعدیمون تو باشی. خودمو متجعب نشون دادم چون هم میخواستم نفهمه اشتیاق دارم هم اینکه واقعا فکر نمیکردم بگه با افشین، انتظار داشتم کس دیگه ای رو مد نظر داشته باشه ولی خب انگار واقعا با افشین میخواست این کار رو با من بکنه. هرجوری بود با یه اکراه ساختگی اوکی رو بهش دادم و قرار شد یه روز قرار بذاریم و بریم خونه ی افشین.

روزی که قرار داشتیم از راه رسید و من خودم رو خوب آماده کرده بودم و محبوبه اومد دنبالم. رفتیم سمت خونه ی افشین و وارد که شدیم من یه دور دیگه تعجب کردم. سعید و عرفان هم اونجا بودن. نمیدونستم چیکار کنم ولی منطقی ترین کار این بود که برگردم چون واقعا ترسیده بودم و فقط انتظار یه مرد رو داشتم ولی الان سه تا اونجا بودن. محبوبه ازم خواست آرامشمو حفظ کنم و گفت برم تو اتاق تا بیاد باهام صحبت کنه. وقتی اومد من بهش غر زدم که چرا نگفتی قراره سه نفر باشن؟ من نمیتونم این کار رو بکنم و واقعا میترسم. محبوبه بهم قول داد که ترسی نداره و فقط قراره لذت ببرم ولی همچنان من داشتم به این فکر میکردم که چطوری قراره سه تا مرد رو کنترل و ارضا کنم. محبوبه تضمین داد که دو نفریم و از پسشون برمیاییم و به هیچکس فشاری که نتونه تحملش کنه وارد نمیشه. بعد از چنددقیقه و آب خنکی که محبوبه بهم داد وارد سالن شدیم. محبوبه آماده شده بود و با یه لباس توری بود ولی من هنوز بلیزم رو در نیوورده بودم و رفتیم نشستیم بینشون. سعید شروع کرد حرف زدن و با خنده شوخی ازم گله میکرد که چرا فراموشش کردم و دیگه سراغی ازش نگرفتم و سکس نداشتیم. حقیقتش یکم خجالت میکشیدم که جلوی اونا داره این حرفا رو بهم میزنه ولی وقتی به این فکر کردم که واسه چی اینجام یکم آروم شدم. لبخندی زدم و جوابش رو ندادم تا محبوبه با یه سینی و یه بطری و چندتا لیوان اومد که من اصلا نمیدونستم چیه چون هیچ وقت نخورده بودم. اومد نشست و میریخت و همه میخوردن و من رو هم مجبور کردن یکم خوردم. سرمون که گرم شد افشین و محبوبه شروع کرده بودم و تو هم میلولیدن اینطرف هم سعید داشت من رو میمالید و با سینه هام بازی میکرد و کم کم لباسام رو در میوورد. عرفان بیکار نشسته بود و فقط میدیدم که دستش رو آلتشه ولی بعدش محبوبه و افشین ازش خواستن بره پیش اونا تا من و سعید بتونیم راحت تر کارمون رو انجام بدیم. یکم که گذشت و من داشتم واسه سعید ساک میزدم که چشمم افتاد به آلت افشین و عرفان که اونطرف با محبوبه مشغول بودن. آلت عرفان هم مثل سعید کوتاه بود ولی سایزش بزرگ تر بود ولی افشین آلتش خیلی خوب بود که خیلی حالم گرفته شد چون احتمال نمیدادم محبوبه اجازه بده افشین بیاد سراغ من. هرچند بدنش مو زیاد داشت و شکمش هم بزرگ بود که اینم موردپسندم نبود. به خوردن آلت سعید ادامه دادم تا ازم خواست بخوابم و اومد روم و شروع کرد به تلمبه زدن. محبوبه هم درحال خوردن آلت افشین بود و عرفان هم پشتش داشت داگی تلمبه میزد. یکم اینجوری ادامه دادیم و من هم چشمم به آلت افشین بود که نگاهم به نگاهش افتاد و دید دارم به آلتش نگاه میکنم. از دهن محوبه در آورد و اومد سراغ من. یه نگاه به محبوبه انداختم و دیدم حواسش نیست و چشماش بسته ست. خوشحال شدم و گفتم اگه هم قراره ناراحت بشه بذار حداقل تا ندیده ما رو یکم با آلت افشین حال کنم. اومد بالا سرم و آلتش رو با دست گرفته بود جلوی دهنم. دهنم رو باز کردم و داخل دهنم کردمش و خوب لیسیدم و خوردمش. بعد از چند ثانیه به سعید گفت جاهاشون رو عوض کنن و سعید هم همین کار رو کرد و خودش رفت پیش محبوبه و افشین اومد بین پاهای من و حدود یکی دو دقیقه کس من رو لیسیدن و زبون میکرد توش. بلند شد و به سر آلت خودش و کس من یکم تف مالید و آلتش رو آروم آروم کرد داخل. با آهی که من کشیدم محبوبه برگشت نگاه کرد و من یکم خجالت کشیدم هم از محبوبه هم از سعید چون تا حالا واسه سعید همچین آهی نکشیده بودم ولی خب خداییش نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. افشین ادامه داد و همزمان من رو میبوسید و با انگشتش سعی میکرد سوراخ کونم رو باز کنه. ولی خب بهش گفتم که از عقب راحت نیستم و از همون جلو ادامه بده. خم میشد روی بدنم و دستام رو بالا میگرفت و با اینکه کلی عرق کرده بودم ولی زیر بغلم رو میلیسید. پاهام رو بالا میگرفت و انگشتام و پشت زانوهام رو میلیسید و میخورد. واقعا از این کاراش لذت میبردم و دلم میخواست ادامه بده مخصوصا وقتی انگشتای پام رو زبون میزد و میمکید واقعا لذت بخش بود. حالا نوبت عرفان بود با اینکه دلم نمیخواست افشین از روم بلند شه ولی با درخواست عرفان بلند شد و دوباره رفت سراغ محبوبه و حالا عرفان بود که دوباره من رو داگی کرد و تلمبه میزد. که اصلا حسش نمیکردم واقعا بعد از اون آلتی که افشین کرده بود توم هیچجوره نمیتونستم با این یکی حال کنم و حسش کنم. سعید بالای سرم بود واسه سعید ساک میزدم که عرفان گفت داره ارضا میشه و ازم خواست آبش رو داخل خالی کنه و سعید هم گفت مشکلی نداره و قرص اورژانسی آوردیم و با اینکه ازش خواستم بیرون خالی بشه و دوست نداشتم داخلم بریزه ولی دستاشو روی مبل ستون کرده بود و نتونستم از زیرش در بیام و آبش رو داخلم خالی کرد. افشین و محبوبه هم اونطرف تموم کرده بودن و افشین آبش رو ریخته بود توی دهن محبوبه و اینجا منم دلم میخواست آب افشین رو بخورم ولی خب دیگه دیر شده بود واسه همین از سعید خواستم بذاره ساک بزنم و آبش رو توی دهنم بریزه. همین کار رو کرد و خیلی هم خوشحال شده بود و تشکر کرد.

حدود ۲ ساعت سکسمون طول کشید که واقعا خسته شده بودیم مخصوصا محبوبه چون هم از جلو هم آنال سکس کرده بود و دیگه بیحال افتاده بود. بعد از این اتفاق یک بار دیگه من به تنهایی با افشین و یک بار هم با محبوبه و افشین سکس کردم و دیگه کارای طلاقم انجام شد و برگشتم شهر خودمون و دیگه ندیدمشون و پرونده‌ ی این ماجراجویی بینظیر و خاطره انگیز واسم بسته شد.

ممنونم که مطالعه کردین.

نوشته: ندا


👍 55
👎 6
157601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

928994
2023-05-21 01:41:09 +0330 +0330

مگه مقاله علمیه که مطالعه کنیم 😐

5 ❤️

929000
2023-05-21 01:53:08 +0330 +0330

خوب عزیز چطوری شد جنده شدی؟
والا حقیقتش همه چیز با حسودی به محبوبه شرو شد

3 ❤️

929001
2023-05-21 01:53:43 +0330 +0330

همیشه شاد و خوش باشی

0 ❤️

929051
2023-05-21 06:52:12 +0330 +0330

دیدی شوهرت حق داشت کنترلت کنه
در عرض ی تایم کوتاه عروس ی شهر شدی باز میگی چرا شوهرم غیرتیه

5 ❤️

929060
2023-05-21 08:39:12 +0330 +0330

تو ذاتت جنده بودن موج میزنه. گردن این و اون ننداز زندگی کیریتو.

2 ❤️

929072
2023-05-21 10:10:49 +0330 +0330

داستانتون جالب بود
سپاس
این که ناخواسته ادم بچه دار میشه رو من نمیفهمم! یکی توضیح میده چیجوری میشه

0 ❤️

929098
2023-05-21 13:28:44 +0330 +0330

تو اگه کرم نداشتی شوهرت کنترلت نمیکرد اون بدبختم یه چی دیده حساس شده روت لاشی تو چند ماه به یه شهر دادی بعد میندازی گردن شوهرت؟😐😐😐

0 ❤️

929102
2023-05-21 13:54:19 +0330 +0330

الان دارم زار زار برای مظلومیتت اشک میریزم چقدر شوهرت ظالم بوده!! مرتیکه نفهم بی شعور یه باشگاه بیشتر نذاشته بری مردای شهر سه نفری همزمان گائیدنت اگر میزاشت سرکار بری حتما الان نصف جمعیت شهر بچه های تو بودن و کلا جق اونجا ریشه کن میشد!

8 ❤️

929115
2023-05-21 15:18:47 +0330 +0330

آفرین

0 ❤️

929117
2023-05-21 15:31:33 +0330 +0330

انجام سکس گروهی خودش یه چالشه تا همه لذت ببرن . توصیفش هم سخته که بخوای به خواننده درست القا کنی در اون لحظه چی میگذشته.
از نظر من قشنگ ننوشتی .
اما …
با این قابلیتی که تو دلری میتونی .‌
دست هرچه جنده کاسب کاره از کیر ملت کوتاه کنی .
نکن این کار رو. خدا رو خوش نمیاد . بذار اونا هم دکونشون بچرخه

0 ❤️

929150
2023-05-21 21:09:54 +0330 +0330

خلاصه نفهمیدیم بعد از طلاق رسمی به سه نفر کوس دادی یا قبلش و چون به تو غیرت داشت تو رفتی به سه نفر دادی
طرز نوشتنت معلومه یه پسر زیر دیپلم نوشته

0 ❤️

929236
2023-05-22 02:39:39 +0330 +0330

ببین جنده یه بالقوه داریم به بالفعل شوهرت میدونسته تو بالقوه یه جنده هستی و اگر بتونی سریع کس و کونتو تقدیم دیگران می‌کنی و اینکه تو با وجود اینکه فرصت محدودی داشتی واسه بیرون رفتن نشون دادی ک شوهرت درست حدس زده بود و تو تبدیل شدی به یه جنده بالفعل

0 ❤️

929287
2023-05-22 14:24:48 +0330 +0330

ممنونیم ازت ندا جان
داستانت زیبا بود
برات آرزوی موفقیت دارم

1 ❤️

929317
2023-05-22 19:35:18 +0330 +0330

واقعا پر و پیمون بود 😅

0 ❤️

930160
2023-05-28 00:59:35 +0330 +0330

همیشه گفتیم حس ششم زن ها قویه و سریع همه چیو میفهمن، اما من بهت قول میدم یه مرد با همه ی وجودش حس میکنه یه جای کار میلنگه، حتی اگه شش ماه بیرون از خونه نرفته باشی… تو یه تایم داشتی دو ساعت بری باشگاه، سکس گروهیو تجربه کردی که خاله های الان بهشون زنگ بزنی میگن گروپ نمیریم، اذیتیم!!! شوهره میدونسته جندگی در ذات شما نهادینه شده بانو، تا سر چرخوند تو کوسو دادی!!!😏
الانم سرتو بگیر بالا بگو از اول نوجوونی میخواستم بِدم، دیگه 29 سالگی داشتم میترکیدم یهو چند ساله گذشته رو جبران کردم

0 ❤️

939685
2023-07-28 09:28:57 +0330 +0330

آفتاب ازکدوم طرف دراومد؟
تنها کسی هستی که نوشتی «سینه هام», ننوشتی«ممه هام»
چقدر این کلمه ناجوره، آخه یعنی چی «ممه»!!؟

0 ❤️

945925
2023-09-05 19:18:42 +0330 +0330

بگو دوس داشتم جنده بشم دیگه 😁

0 ❤️