دانشگاه یا کس خونه؟ (طنز)

1390/09/16

روز اول دانشگاه اومد ولی من نیومدم…روزای بعدش باز من اومدم ولی اون نمیومد…یک روز دیگه جفتمون رفتیم…وارد دانشگاه شدم…جو دانشگاه منو گرفت گفتم اینجا رو باید به گا بدم…یک استاد رد شد دستمو مالوندم به کونش خندید…دیدم پرده داره حلقه(ازدواج) نداره گفتم این به درد نمیخوره…یکی دیگه رد شد دست زدم دیدم پرده نداره ولی حلقه داره…رفتم سراغ بعدی…وای خدا این یکیو که دست زدم هم پرده داشت هم حلقه ولی هر چی دست میزدم نمیخندید…دیدم پا نداد راه افتادم واسه ثبت نام…تو محوطه داشتم راه میرفتم دیدم همه دخترا دارن نگام میکنن میخندن…گفتم بابا ایول کجا اومدیم…اینجا کس خونست…بعد کم کم متوجه شدم پسرام میخندن یک نگاه به خودم کردم دیدم زیپم بازه کیرم افتاده بیرون…گفتم ولش کن حالا که همه دیدن بزار همین جوری باشه…

فرداش اولین روز کلاسا واسه من بود رفتم سر کلاس یه لحظه کپ کردم همه پسرا زیپا پایین کیرا بیرون…کاری که من کرده بودم مد شده بود…یه لحظه به خودم افتخار کردم که بانیه همچین سنت حسنه ای منم…جالب بود انتظامات دانشگاهم که جا داره همین جا از اقای کیر نسب رئیس انتظاماتم تشکر کنم اصلا گیر نمیداد…خلاصه سر کلاس همون استاده بودم که حلقه داشت پرده نداشت گفتم خانم کس منش شما چطوری حلقه داری پرده نداری؟دوست دختری ایا؟حرومزاده ای؟مریضی داری؟قضیه چیه ایا؟گفت هیچکدوم…ازدواج کردم…من همه احتمالارو میدادم جز همین اخه اون فقط 30 سالشه…اون روزم تموم شد…فرداش اومدم تو محوطه دیدم محوطه پر دختر با لباس فرمه…حالا از لباسشون بگم…یه مانتو که از بالا تا زیر سینه از پایینم تا روی کس بود…با جوراب ساق کوتاه…رنگشم قهوه ای نوک ممه ای…انصافا بهشون میومد…دیگه رفتیم سر کلاس دیدم استادمون لخت مادرزاد اومد با یک عینک دودی…گفتیم خانم این چیه گفت اینم فرم ما استاداست…گفت می خواستن مارو شبیه معین(خواننده) کنن ولی نمیدونستن معین هم مرد هم لباس داره…وسطای کلاس بود حوصلم عجیب سر رفته بود دست کردم تو کیفم دیدم یه بسته ماش اون تو هست…لوله خودکارمو برداشتم یک ماش گذاشتم توش فوت کردم تو کس استاد…کس کش انقدر گشاد بود نفهمید ماش به اون بزرگی رفته تو!!!اسم من حسین…20 سال دارم…کلاس تموم شد…رفتم بوفه که یک چیزی بخورم…کیک گرفتم نشستم رو نیمکت…یه دختر اومد که با تمام دخترایی که تاحالا دیده بودم فرق داشت…یه مانتو قهوه ای نوک ممه ای پوشیده بود با یه جوراب تتتتتنننگ جوری که قوزک پاش زده بود بیرون فکر کنم سایز قوزکش 75 میشد…اومد نشست کنارم گفت این چیه لایه پات؟من براش توضیح دادم که چیه و طرز کارش چجوریه؟بعد فهمیدم اون تو یک خانواده بسته و مذهبی بزرگ شده…باباشم با اومدنش به این دانشگاه مخالف بوده ولی از وقتی طرز پوشش و فرم دانشگاه رو دیده راضی شده دخترش درس بخونه…وقتی داشتم بهش یاد میدادم که این چی هست لایه پامو این حرفا دیدم خیلی گشاده گفتم مگه این درسو کسه دیگه هم بهت یاد داده گفت تا حالا اینو از 38 نفر غیر من پرسیده همه یه جواب واسش دارن…گفت دنبال یک جواب جدید میگرده…گفتم پاشو کس گشاد برو اون ور تو درس گوش کن نیستی…همون استاد بود حلقه داشت پرده نداشت…همونو تو محوطه دیدم جولو کسش برگو اینا چسبیده گفتم خانم کس منش این برگارو پاک نمیکنین…گیر کرده فکر کنم؟گفت نه…اینا جوانه همون ماشست که اون روز زده بودی…اون ته مرطوب بوده رشد کرده…گفتم خیلی قشنگه…انتخابات شورا شد…منم کاندید شدم از 420 نفر 419 نفر به خاطر کیرم به من رای داد اون یکیم که رای نداده بود بعد از تحقیقات انجام شده فهمیدیم که اشتباهی فکر کرده من کس دارم رای نداده…در اخر باید تشکر کنم از تمام افرادی که رای دادن و تمام افرادی که وقت ارزشمندشونو گذاشتن این داستان رو خوندن…
همتونو i love u

نوشته: paradisestar


👍 2
👎 1
39244 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

306342
2011-12-07 18:49:00 +0330 +0330
NA

کس نوشت جالبی بود

0 ❤️

306343
2011-12-07 23:55:24 +0330 +0330
NA

وضع داستانای سایت همینه! نگفته بود طنزه یه کم فقط از بقیه داستانا دور از باور تر بود! البته رو قسمت حلقه و پرده من یه کم گیج شدم!

0 ❤️

306344
2011-12-08 02:13:43 +0330 +0330
NA

کس وشعر دراماتیکی بود کمی هم گیج موندیم بین حلقه و اینها ولی کلا تخیل قشنگی بود

0 ❤️

306345
2011-12-08 06:16:34 +0330 +0330
NA

:)) :)) :)) :)) :)) :))
جالب نوشتی خوشم اومدمخصوصا اون قسمت حلقه داشت و پرده نداشت :))
=)) =)) =)) =)) =)) =))
او جا که نوشتی سایز قوزک پاش که دیگه مردم از خنده
=D> =D> =D> =D> =D> =D>
=D> =D> =D> =D> =D> =D>

0 ❤️

306346
2011-12-08 11:01:10 +0330 +0330
NA

آره بابا واقعا همين يكى رو كم داشتيم فقط!
اكثر داستاناى اين سايت يه كم كه دقيق بشيم خودبخود طنز هست مشكلمون فقط همين فرق حلقه و پرده بود كه به لطف نويسنده محترم اين شاهكار طنز قرن بيست و يكم (كه واقعا عبيد زاكانى شب جمعه اى توى گور زلزله ١٠ ريشترى رو تجربه كرد با اين طنز) اون هم حل شد!

0 ❤️

306347
2011-12-08 22:01:43 +0330 +0330
NA

بی پردهبگم… کس نوشتی عزیزم.به جز رشد دانه ماش در کس استاد دیگه هیچیش خنده دار نبود. اگه مینویسی داستان طنز باید به شدت مخاطب رو روده بر کنی ولی اینگونه نشد که نشد.

0 ❤️

306349
2011-12-09 02:15:27 +0330 +0330
NA

نوشته جالبی بود
اما تنها دلیل بودنش توی یه همچین سایتی فقط بخاطر استفاده از کلمات(ک… و کی… و )بود
وگرنه نوشته ات نیشخند تمسخر اجتماعی داره و مایه هایی از جدی بودن علیرغم اصرار شما به طنز بودنش
دیده میشه
روز اول دانشگاه اومد ولی من نیومدم…روزای بعدش باز من اومدم ولی اون نمیومدو…
کاری که من کرده بودم مد شده بود…
فهمیدم اون تو یک خانواده بسته و مذهبی بزرگ شده…
باباشم با اومدنش به این دانشگاه مخالف بوده و…
با اینکه میدونم کسی اینجا حوصله این حرف ها رو نداره ترجیح میدادم این نوشته توی یه سایت اجتماعی (البته با یه کم تغییرات) نوشته میشد. موفق باشی

0 ❤️

306350
2011-12-11 14:52:58 +0330 +0330
NA

me too bahal bood

0 ❤️

306351
2011-12-12 16:20:16 +0330 +0330
NA

:& halat tahavo mozmen gereftam

0 ❤️

306352
2011-12-15 20:17:41 +0330 +0330
NA

Hey Kir !

0 ❤️