داستان جنگل (طنز)

1388/08/23


وسط جنگل گلستان آقا شیره پشت یه درخت قایم شده و داره یواشکی آهو خانم رو دید می زنه
و همون جور که نگاه می کنه مشغول جلق زدنه.و با خودش فکر می کنه اخ که چی می شد که من این آهو رو می کردم.
خلاصه همین جور در حال جلق زدنه که با یه صدایی از پشت سرش از جاش می پره و
سریع خودش رو جمع و جور می کنه که می بینه آقا رو باهه پشت سرش وایساده.
شیر با خودش می گه: اه باز این روباه خایه مال پیداش شد و ما تو کف موندیم.که یه فکری به ذهنش می رسه.
شیر:سلام آقا روباهه.خوبی عزیزم. خانم بچه ها خوبن.
روباه:ممنون قربان.دست بوسن.ببخشین قربان داشتین چی کار می کرین.
شیر می اد به سمت روباه و دستش رو می اندازه دور گردنش و
میگه:روباه جونم . من که با تو رو دربایستی ندارم.
داشتم یواشکی این آهو رو دید می زدم و به یادش جلق می زدم.
روباه : وا خاک تو سرم.خب چه کاریه قربان.
شما که تو کف هستین برین با خانم شیره یه حالی بکنین.
شیر یه اه بلند می کشه می گه:روباه جون دست رو دلم نزار که خونه.کدوم خانم شیره.
روباه:چطور مگه قربان ؟
شیر:جدیدا یه دوست پسر جدید پیدا کرده دیگه اصلا سراغی از ما نمی گیره.
تازه بعضی از شب ها هم خونه نمی اد.
شیر همون جور که این حرف ها می گه یکدفعه می زنه زیر گریه و خودش رو می اندازه تو بغل روباه.
روباه با گریه می گه:آخه قربان شما که شیرین .سلطان جنگلین برین خواهر و مادر دوست پسرش رو بگائین.
شیر:چی می گی رو باه. اولا که دوست پسرش ای ببره کس کشه.جدیدا هم که رفته بدن سازی و هیکلش شده اندازه یه خر.البته من می دونم ها همش داره داروی غیر مجاز مصرف می کنه.وگرنه ما خودمون کلی ورزشکاریم. حالا این هیچی . روباه جون. من برم بهش بگم چی .بگم چرا زنم رو می کنی.
خب نمی گه از بی عرضگیه خودته.
روباه : خب قربان .چه کمکی از دست من بر میاد.
آقا شیره که از این حرف کلی خوشحال شده می گه:عزیزم یه کاری واسه من می کنی.
روباه: شما امر کنید قربونتون برم.
شیر:روباه جونم .مخ این آهو جونم رو می زنی که بیاد من بکنمش.
روباه که تو بد مخمصه ای گیر کرده می گه : آخه قربان . . .
که شیر می پره وسط حرفش : یعنی می خوای روی منو، روی شیر سلطان جنگل رو زمین بندازی.
روباه که تو رودر بایستی گیر کرده با خودش میگه:ای بدبختی . حالا چی کار کنم.این دیگه کی بوده. روی شیر سلطان جنگل.کیرمم نیستی.
روباه:باشه قربان . با این که خیلی کار سختیه ولی فقط به خاطر شما قبول می کنم.
روباه از شیر خداحافظی می کنه که بره. شیر که حالا با دیدن کون نرم و خوشکل روباه وسوسه
شده باز یه فکر جدید به سرش می زنه.
شیر:روباه جونم .یه لحظه می ای اینجا.
روباه که می دونه باز یه فکر تخمیه دیگه به ذهن این شیر کس مغز رسیده با ترس و لرز جلو میاد.
روباه:بله قربان.
شیر:روباه جون اصلا اون آهوی جنده رو ولش کن.
می گم بیا یه کار دیگه بکنیم.
روباه:قربان شما امر کنید.
شیر:بیا یه حالی به ما بده و ما رو از شق درد نجات بده.
روباه:من قربان.ولی . . .
شیر : ا . قرار شد ولی و اما نیاری دیگه.تازه ادم(نه ببخشید روباه) که با یه بار دادن کونی نمی شه.بعدشم قول می دم این موضوع بین خودمون بمونه.
روباه که داره زیر لب به شیر فحش خواهر و مادر میده.یکدفعه یه فکری به مغزش خطور می کنه.
روباه : قربان این بدن نآقابل من چه قابلی داره.شما جون بخواه. کون چیه؟
شیر با شنیدن این حرف توی کونش عروسی بر پا می شه.(صداش داره می اد .خوانندهه داره شعر منصور رو می خونه
دروغ گو . دروغگو.دروغ نگو دروغ گو.بسه دیگه دروغ گو . . . )
روباه : ولی قربان یه مشکلی هست. یادتونه که من پارسال رفته بودم مسافرت.
شیر :خب اره.ولی چه ربطی داره.
روباه.:قربان من رفته بودم افریقا... گینه بیسائو... اونجا هم که می دونید ایدز زیاده.
خلاصه یه شب که ما آب انگور زیاد خورده بودیم رفتیم و با چند تا از این جنده ها خوابیدیم .
وقتی بر گشتم رفتم پیش دکتر سنجاب و آزمایش خون دادم .
به اینجا که می رسه می زنه زیر گریه می گه:قربان من ایدز گرفته بودم.
شیر هم که کلی تحت تاثیر قرار گرفته با بغض می پرسه:حالا یعنی هیچ دوا درمونی نداره.
روباه:ه دارو داره. ولی ... ولی ولش کن.
شیر :چیو ولش کن. بگو چیه من از هر جا که باشه واست پیداش می کنم.قیمتش هم اصلا هم نیست.
روباه: آخه قربان .داروش خیلی سخت گیر می اد.حالا اصلا گیر بیاد من در حدی نیستم که بخوام ازش استفاده کنم.
شیر :اه . روباه حرف بزن دیگه.
روباه سرش رو می اندازه پاین و میگه:قربان دکتر گفته اگه کون یه شیر نر رو بکنم خوب میشم.
شیر که جا خورده با خودش فکر می کنه.این بدبخت یک عمر واسه ما زحمت کشیده حالا هم که می خواد آهو رو بیاره که بکنمش.
حالا چی می شه که منم یکم کمکش کنم.تازه مگه خودم نبودم که می گفتم با یه بار دادن ادم کونی نمی شه.
شیر سینش رو می ده جلو می ره به سمت روباه و دستش رو می زاره روی شونه روباه و می گه:روباه من نمی زارم که تو بمیری
روبا ه که داره تو دلش به شیر کس خل می خنده می گه :یعنی . یعنی شما . .
شیر:اره حالا هم تا پشیمون نشدم بیا و کارت رو بکن.
شیر بر می گرده و دستش رو می زنه به تنه درخت .
روباه-ممنون قربان.فقط اگه می شه یه خورده این کون گرامیتون روبدین بالاتر و خودتون رو هم شل کنید.
البته می دونم که کیر منه روباه واسه شما که سلطان جنگل هستین چیزی نیست و اصلا دردتون نمیاد .اما اگه یه وقت خواستین داد بزنید. بزنید اشکالی نداره.
روباه این حرف رو می زنهو یکدفعه تمام کیرش رو میکنه توی کون شیر.
شیر هم که تو بد وضعیتی گیر کرده با اینکه داره جر می خوره ولی نمی تونه اعتراضی بکنه.

 


روباه که تونسته یه کون مفتی بکنه خوشحال و خندون می ره سراغ آهو خانم.
آهو که داره توی جنگل می چره و واسه همه کلاس می زاره و به هیچ کس محل نمی زاره.
روباه در حالی که داره سوت می زنه از کنار آهو رد می شه و یه کاغذ می زاره تو دستش.
آهو کاغذ رو باز می کنه و می بینه که یه شماره تلفنه.اولش می خواد پارش کنه ولی وسوسه می شه که یه زنگی بزنه.
واسه همین موبایلش رو در می اره و شماره رو می گیره.از اون طرف خط یه صدایی می گه.
دسترسی به به مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد. خلا صه بعد از شونصد دفعه شماره گیری بالاخره موفق می شه.و روباه تلفن رو جواب میده.
:سلام خانوم خشکله چطوری ؟
آهو:پسره بی حیا خجالت نمی کشی که به من شماره میدی . مگه خودت خواهر و .....
:بابا بی خیال.خوشکل خانوم من از طرف آقا شیره اومدم.ایشون خیلی دوست دارن با شما بیشتر اشنا بشن.
:شیر .شیر دیگه کدوم خریه ؟
:یعنی می خوای بگی نمی شناسیش. بابا سلطان جنگله ها کلی مال و اموال داره.حیفه به خدا.
:خب حالا چی کار کنم.
:ایشون خواستن اگه می شه همدیگه رو یه جای خلوت ببینین.
آهو:باشه.ولی ببین روباهه بهش بگو اگه فکر بدی تو کلش باشه می دم دوست پسرم خواهرش رو بگاد.
می دونی که دوست پسرم کیه .بانزی قوی ترین خرس دنیا.
روباه:بله عزیزم متوجه هستم.اصلا ایشون می خوان شما جی اف اختصاصیشون شین.نمی خوان که روم به دیوار روم به دیوار شما رو بکنن که.
آهو:حالا گفته با شم.

 


...
روز قرار.یه جای خلوت.

 


شیره با عینک دودی اومده سر قرار و الان نیم ساعته که منتظره تا آهو پیداش می شه.
شیر:سلام غزال خانوم.
آهو:شیر تویی.اه اه اه .
خلاصه آقا شیره دست آهو رو می گیره و تو جنگل مشغول خط زدن می شن.
شیر همین جور یک ریز اراجیف به هم می بافه و مشغول مخ زدنه.ولی آهو به هیچ وجه راه نمی ده. شیر که بد جوری تو کفه بالاخره مجور می شه از زور استفاده کنه.
شیر که حشره ای شده میوفته به جون آهو. آهو هم داره مقاومت می کنه.در همین حال آهو گوشیش رو از تو کیفش در می اره شماره بانزی رو می گیره.
ولی چون سیم کارتش از این صد و پنجاه هزار تومنی هاست و شرکت (ایران وبا)این سیم کارت رو تا ته بهش نشسته اصلا خط نمیده.آهو سریع دست می کنه تو کیفش و سیم کارت قدیمیش رو پیدا می کنه و شماره بانزی رو می گیره.
بانزی:الو . سلام آهو جونم. کجایی جیگر .اخ که نمی دونی چقدر تو کف هستم.
آهو:چی می گی تو. به دادم برس این شیر کس کش افتاده به جونم می خواد منو بکنه.
:چییییییی؟ می کنمش !
بانزی سریع ادرس رو می پرسه و زنگ می زنه به خر تلفنی آقا شغاله و یه خر 85 می گیره و حرکت می کنه به سمت محل.
.
در این سمت آقا شیره هنوز با آهو در گیره و نتونسته آرومش کنه ... که یکدفعه بانزی سوار بر خر 85 از راه می رسه.
.
آقا صبر کن. بقیش رو نخون .پا شو یه اهنگ اندی بزار....

 

 


اها حالا بخون.

آهو خودش رو از زیر دست و پای آقا شیره بیرون می کشه و میدوه به سمت بانزی.
و فریاد می زنه:بانزی ی ی ی ی ی ی . . .
بانزی هم از اون طرف دا میزنه.: آ هو وووووووووو . . .
و همدیگه رو بغل می کنن.
در اینجا بانزی می گیره آقا شیره رو به قصد کشت می کنه و بعد هم خودش می شه رئیس جنگل.
.
نه اون خط اخری رو نخونین.این که نشد فیلم هندی.دوباره از اینجا بخونین.
آقا شیره که تحت تاثیر این صحنه قرار گرفته می ره جلو و از آهو خانم و بانزی معذرت می خواد .اونا هم معذرت خواهیش رو قبول می کنن.وسالهای سال به خوبی و خوشی همراه هم توی اون جنگل زندلطفی کردی.

 

 


👍 5
👎 1
29318 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

262934
2010-09-28 05:26:28 +0330 +0330
NA

kheiliiiiiii bahal boood

7 ❤️

262935
2011-08-18 20:43:15 +0430 +0430
NA

یعنی اقا شیره تا اخره عمر تو کف موند؟ [(

1 ❤️

262936
2012-09-04 14:07:51 +0430 +0430
NA

خیلی باحال بود دمت گرم کلی خندیدیم

1 ❤️

558673
2016-10-01 19:26:08 +0330 +0330

عالی بود
تو داستان فرو رفتم

0 ❤️




آخرین بازدیدها