ملیحه خواهر مطلقه (۱)

1400/05/28

داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط به خواهرمه که الان ۴۹ سالشه
من اسمم میلاده الان ۳۰ سالمه در یک خانواده تقریبا پر جمعیت به دنیا اومدم از وقتی یادمه همه خواهر و برادرام متاهل بودن و سر خونه زندگی خودشون و من تنها با پدر و مادرم زندگی میکردم
داستانی که میگم مربوط به ملیحه خواهر بزرگم که بچه بزرگ خانواده هم بود میشه
سیزده سال پیش وقتی طلاق گرفت
شغلش ارایشگری بود قیافه فوق العاده جذاب و خشنی داشت و داره
از وقتی طلاق گرفت اومد با ما زندگی کرد چند ماهی میگذشت که
یک روز تو مدرسه از یکی از دوستام شنیدم که پیام همکلاسیم که از قضا همسایه دیوار به دیوار دوستم بود خواهرشو وقتی میره حموم میره و از نورگیر پشت بوم تن لختشو نگاه میکنه و این مچش رو میگیره
(اون موقع ها خونه های ویلای حموشون رو پشت بوم نورگیر داشت )
اولش یکم برام غیر قابل هضم بود اما کم کم زیر زیرکی و از رو کنجکاوی اندام خواهرمو نگاه میکردم و به فکر رفتم که منم خواهرمو وقتی میره حموم دید بزنم
اون موقع خواهرم ۳۶ سالش بود و تقریبا چهره جا افتاده ای داشت با موهای بلوند
با اندامی که کیر هر مردی رو سیخ میکرد
پوست شدیدا سفید سینه های هشتاد رون های پر کون بزرگ و طاقچه ای و کمی هم شکم داشت
خواهر من همیشه ساعت ۹ میرفت ارایشگاه و ساعت ۱برمیگشت نهار میخورد و کمی استراحت میکرد و ساعت ۳ دوباره میرفت و ساعت ۹ برمیگشت خونه
یادمه یک روز انقدر حشری بودم که به سیم اخر زدم و رفتم پشت بوم و گوشه شیشه نورگیر حموم رو شکستم که وقتی خواهرم رفت حموم برم و نگاش کنم
اونشب وقتی خواهرم از سر کار برگشت لباساشو دراورد و حولشو برداشت و رفت سمت حموم
وقتی صدای شیر اب حموم رو شنیدم با عجله رفتم پشت بوم و از نورگیر مشغول تماشا شدم وای خدا چی میدیدم خواهرم با شورت بدون سوتین زیر دوش داشت بدنشو خیس میکرد چند دقیقه ای زیر دوش بود که اب رو بست شروع کرد خودش رو لیف کشیدن
سینه هاشو لیف میکشید و با کشیدن لیف سینه هاش میپریدن اینور اونور
به پایین تنه‌ش که رسید وقتی شورتشو دراورد از بالا خط کسشو میتونستم ببینم که ی کم مو داشت قلبم داشت می اومد تو دهنم اولین بار بود که کس خواهرمو اون بدن سفید و قشنگش رو میدیدم
بعد از اینکه پایین تنه‌ش رو شست
اب رو بست ژیلت رو برداشت و مشغول زدن موهای کسش شد
اون شب گذشت و کار من این شده بود که هر وقت شبها میره حموم برم دیدش بزنم
(روزها نمیشد چون سایه ام میفتاد تو حموم و امکان لو رفتنم بود)
یک روز با یکی از دوستام سر کوچه نشسته بودیم که گفت
میلاد ی چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
گفتم نه
گفت خواهرتو چند بار دیدم که ساعت سه که از خونه میاد بیرون سر کوچه یه پسر حدودا سی و چهار پنج ساله با پراید میاد سوارش میکنه و میرن
موندم چی بگم گفتم احتمالا مسافرکشه
گفت خلاصه خواستم بهت بگم در جریان باشی
از اون روز به بعد خواهرمو تحت نظر داشتم بیشتر به رفتارش توجه میکردم لباساش باز تر شده بود شلواراش تنگتر مانتو هاش کوتاه تر ارایشش غلیظ تر شده بود
از اون روز خواهرم چند بار که از خونه رفت بیرون دنبالش رفتم ولی اتفاقی نیفتاد
تا اینکه یه روز وقتی خواهرم از خونه خارج شد دوباره یواشکی دنبالش رفتم ایندفعه دیدم بله یه پراید سر کوچه نگهداشته و خواهرم مستقیم رفت سوار شد جلو و سلام کردن و با خنده راه افتادن
چیزی که میدیدم باور کردنی نبود
بهمن دوست داداشم بود که مخ خواهرمو زده بود
بهمن خونشون سه تا کوچه با ما فاصله داشت
اون روز نتونستم تعقیبشون کنم چون امادگیش رو نداشتم و فکر نمیکردم که با همچین صحنه ای رو به رو بشم
وقتی شب خواهرم اومد حولش رو برداشت و رفت سمت حموم منم دوباره بدو بدو رفتم پشت بوم و تا از نورگیر تن لخت خواهرمو دید بزنم وقتی چشممو رو سوراخی که درست کرده بودم گذاشتم دیدم خواهرم لخت زیر دوش حمومه و بازو و یکی از سینه هاش جای کبودی هست به اوج شهوت رسیدم شک نداشتم که هر وقت که بهمن میاد دنبالش صد در صد برنامه سکس دارن
چند روزی گذشت خبری نشد قدم به قدم خواهرمو وقتایی که میرفت بیرون تعقیب میکردم( البته به جز وقتایی که ارایشگاه نبود) معمولا یا با دوستای زنش بود و اتفاق خاصی نمیفتاد فقط یکبار که بهمن رو جلوی ارایشگاهش دیدم که خواهرم اومد نشست تو ماشینش و ده دقیقه ای در حال صحبت بودن و اتفاق دیگه ای نیفتاد
اما یک روز خواهرم مثل همیشه ساعت ۳ که از خونه خارج شد و منم طبق معمول دنبالش تا سر کوچه رفتم از دور دیدم که بهمن تو ماشین منتظره خواهرمه بعد از اینکه خواهرم سوار شد سریع ماشین گرفتم و دنبالشون راه افتادم داشتم فکر میکردم که چطوری به راننده بگم که سایه به سایه تعقیبشون کنه که در عین ناباوری بهمن پیچید تو کوچه درست کوچه خودشون به راننده گفتم پیاده میشم
داخل کوچه شدم دیدم بهمن پیاده شد و رفت تو خونه دو دقیقه بعد خواهرم پیاده شد و رفت داخل
پنج دقیقه ای منتظر شدم همه‌ش فکر میکردم که از دیوار بالا برم و وارد خونه بشم ولی میترسیدم اما دلو به دریا زدم پیش خودم گفتم اونی که باید بترسه بهمن و خواهرمه نه من پس اگه منو دیدن غیرتی بازی در میارم و داد بیداد میکنم اینجوری شاید بعدش با آتویی که از خواهرم دارم تونستم پیشنهاد سکس بهش بدم و با همین فکر از دیوار رفتم بالا و یواش رفتم تو حیاط رو به رو در ساختمون بود که تا انتها باز بود و چهارتا پله میخورد میرفت بالا و سمت چپش در ورودی به سالن بود و پنجره ی سالن رو به حیاط بود و یکی از تو اتاقهاشم پنجره رو به حیاط بود و بالکن دار
وفتی وارد راه پله شدم در سالن نیمه باز بود و صدای خواهرم و بهمن و اهنگ ملایمی شنیده میشد از لای در خیلی اروم نگاه کردم خواهرم با یه تاپ بندی نیم تنه زرد رنگ با یه شلوار لی فیت رو مبل نشسته پشت به در و بهمن هم کنارش و دستش رو گردن خواهرم و گرم صحبت
بعد از چند دقیقه بهمن صورتشو برد سمت خواهرم و لب تو لب شدن چند دقیقه ساکت بودن و فقط از هم لب میگرفتن و مشخص بود با همون دستی که دور گردن خواهرم انداخته بود داره سینه های خواهرمو مالش میده تا اینکه بهمن پاشد و به خواهرم گفت بریم تو اتاق خواب
سریع سرمو کشیدم عقب ی کمی صبر کردم که وارد اتاق بشن
رفتن داخل همون اتاق بالکن داری که پنجره‌ش رو به حیاط بود منتظر موندم تا گرم عشقبازی بشن برم داخل شاید تونسم چیزی ببینم
وقتی وارد هال شدم یواش رفتم سمت اتاق خواب
درش بسته بود گفتم برم از بالکن و از پنجره نگاه کنم اما ترسیدم چون روز بود و از اتاق بیرون کاملا دیده میشد
هیچ صدایی نمی اومد هر دو ساکت بودن معلوم بود که بغل هم دیگه‌ن و مشغول عشقبازی هستن
خم شدم تا از زیر در نگاه کنم چیزی دیده نمیشد ی دونه از عسلی مبلارو برداشتم و پشت در گذاشتم و رفتم بالا تا از شیشه بالای در نگاه کنم
وقتی رفتم بالا نگاه کردم قلبم داشت از تو حلقم بیرون میزد خواهرم هنوز لباساش تنش بود رو تخت به پشت دراز کشیده بود بهمن هم رو خواهرم محکم لب میگرفتن بهمن سینه و رون و کون خواهرمو میمالید
یهو دستشو انداخت زیر تاپ خواهرم تا بالای سینه هاش داد بالا و بعدش سوتینش رو زد بالا و مشغول خوردن سینه های خواهرم شد و دست های خواهرم تو موهای بهمن بود و به خودش میپیچید
چند دقیقه که سینهاشو خورد بلند شد و دکمه شلوار خواهرمو باز کرد و شلوار و شورتشو با هم کشید پایین و همون لحظه خواهرمم تاپ و سوتینش رو دراورد
بهمن وقتی از تخت اومد پایین و سرپا شد که لباساش رو در بیاره
اون لحظه خواهرمو کامل لخت دیدم چقدر بدنش پاهای کشیده و گوشتیش و سینه هاش که هر کدوم به ی طرف افتاده بودن و با اون شکم قشنگش و پوست سفید و صافش کیر راست کن بود داشتم از شدت شهوت بیهوش میشدم دستام میلرزید
بهمن لخت شد و سر خورد اومد رو خواهرم دوباره مشغول لب بازی شدن و تو هم میپیچیدن و رو تخت غلت میزدن و بهمن کون خواهرمو محکم تو مشتش میگرفت و سیلی میزد گاهی همینطور که لب خواهرمو میخورد کیرشو رو کص خواهرم بالا پایین میکرد و با اینکارش آه و ناله خواهرمو در میاورد و به اوج میرسوندش و تشنه ترش میکرد
چند دقیقه همنجوری بدن همو میمالیدن و لب میگرفتن
که بهمن به پشت خوابید و به خواهرم اشاره کرد که براش ساک بزنه خواهرم خودشو کشید بالا و خیمه زد رو کیرش پاهاشو داد بالا و از زیر کیرش از تخماش میخورد می اومد تا نوک سینه هاش
روش دراز میکشید و سینه هاش رو میچسبوند به سینه های بهمن و گردن بهمنو لیس میزد
تا اینکه خواهرم کیر بهمنو گرفت و با کصش تنظیم کرد و نشست روش یه آه بلند از روی لذت گفت و شروع کرد بالا پایین کردن
تو اون حالت بهمن با دستاش سینه های خواهرمو میگرفت و فشار میداد و قربون صدقه‌ش میرفت
تو چند پوزیشن مختلف سکس کردن از بغل پای خواهرمو داد بالا و با دستش نگهش داشت و کیرشو میداد تو کسش و تو همون حالت گردنشو میک میزد
یا دمر خوابوندش خودشم روش خوابید و تلمبه میزد شونه ها و گردنشو لیس میزد
پوزیشن بعدی حالت فرغونی بود خواهرم پاهاشو دور کمر بهمن قفل کرده بود بهمن محکم تلمبه میزد و خواهرم فقط ناله میکرد
یهو سرعت تلمبه هاشو بیشتر کرد کیرشو کشید بیرون هر چی اب داشت ریخت رو کس و شکم خواهرم
حدود یک دقیقه بهمن مثل جنازه افتاد رو خواهرم یک دقیقه بی حرکت تو بقل هم بودن تا اینکه بهمن پاشد از رو میز دستمال کاغذی برداره
اون لحظه بدن خواهرمو دیدم از برقی که بدنش میزد مشخص بود که خیس عرق شده
بهمن چندتا دستما کاغذی بهش داد و خواهرم خودشو تمیز کرد و بهمن اومد کنارش دراز کشید
منم گفتم تا اوضاع بیریخت نشده برم
میز عسلی رو گذاشتم سر جاش و اروم از خونه زدم بیرون

ادامه...

نوشته: Miloo


👍 20
👎 25
152401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

826917
2021-08-19 00:40:26 +0430 +0430

به میلوی عزیز از تن تن چه خبر؟؟ نمیدونم چرا تازگی همه جقول ها اسپایدر من شدن!! یارو از شدت جق از پله دم در خونشون نمیتونه بره بابلا بعد تو کستانش از رو دیوار میپره!! بیخود نیست چند وقته فیلم اونجر نمیاد از اینا میترسن!! 😀

5 ❤️

826930
2021-08-19 00:55:45 +0430 +0430

با خواهرت دعوات شده اومدی اینجا تلافی؟،
نکن پسر جان

1 ❤️

826970
2021-08-19 02:57:12 +0430 +0430

یاد ابن مداح ها افتادم که خیلی دقیق جزئیات واقعه کربلا رو تعریف میکنن انگار اونجا بودن

توی داستان های شهوانی هم همیشه یکی دقیق کل جزیئات رو میبینه بدون اینکه اونا متوجه بشن

3 ❤️

826986
2021-08-19 05:08:26 +0430 +0430

ساقی هستم اما این نمونه کار من نیست

0 ❤️

827001
2021-08-19 08:01:49 +0430 +0430

جلقی جمع شوید .یه جلقو باز داستان نوشته ، علی الظاهر در ایران زمین مادر و خواهر و زن داداشو خاله و عمه و زن دایی و هرچی زن هست جنده حرفه ای هستند . مرتب در حال دادن

0 ❤️

827042
2021-08-19 15:05:09 +0430 +0430

کسشر بود

0 ❤️

827057
2021-08-19 18:02:08 +0430 +0430

ریل قطار راه اهن ایران دونه دونه ببین دونه دونه تو کونت دیوث اشتباه نوشتی بهمن هر هفته ساعت ۳ میومد سر کوچه میبرد کونت میذاشت کونی

0 ❤️

827101
2021-08-20 00:59:34 +0430 +0430

بیشرف باید جفتشون رو میکردی همون لحظه

0 ❤️

827235
2021-08-20 13:20:43 +0430 +0430

کسکش خواهرت معلومه دختر با حیا و درستیه مشکل از توی حرومزادست جقی پلشت

1 ❤️

854925
2022-01-23 18:24:37 +0330 +0330

متاسفانه چرت وپرت اخه کونی اون بهمن مگه عقب مونده ذهنی بوده تو رفتی از بالای در بعد عسلی برداشتی گذاشتی زیر پات کل سکس تماشا کردی بعد عسلی رو گذاشتی سر جاش 😂😂😂مادره مغزتو گاییدم بعد نفهمیده کونیا یکم تمرین کنید هر چی به اون مغز جقیت میاد ننویس 😂😂😂

0 ❤️