ملیحه خواهر مطلقه (۲)

1400/06/05

...قسمت قبل

کل مسیر رو به اتفاقایی که افتاده بود فکر میکردم
هیچ وقت فکر نمیکردم که یک روز خواهرمو لخت ببینم چه برسه به اینکه بخوام سکسشو از فاصله پنج متری تماشا کنم .
خلاصه وقتی رسیدم خونه انقدر حشری شده بودم که زود رفتم حموم و به یاد صحنه هایی که دیده بودم جق زدم .
وقتی ارضا شدم، از خودم بدم اومد از اینکه انقدر بیغیرت شدم و تونستم راحت گاییده شدن خواهرمو نگاه کنم و هیچ کاری نکنم .
اما تمام این فکرا فقط تا قبل از اومدن خواهرم بود.
وقتی خواهرم شب اومد خونه به محض دیدنش دوباره کیرم راست شد ،دوباره حشری شدم و تمام اون فکرا از یادم رفت .
دوست داشتم برم و از پشت بغلش کنم و بچسبم به اون کون سکسیش و یا وقتی میره اتاقش تا مانتو و شلوارش رو دربیاره رو از نزدیک بشینم و نگاهش کنم اما حیف که نمیشد .
تو این فکرا بودم خواهرم از اتاق اومد بیرون همون تاپ نیم تنه زرد بندی و سکسی که ظهر پیش بهمن پوشیده بود تنش بود

با یه شلوارک لی تنگ که خط کسش پیدا بود .
محو تماشای بازو های سفید و شکمش و خط کس تپلش که داشت خشتک شلوارکشو جر میداد که اومد سمت من و مامانم
رو مبل رو به روی ما نشست و مشغول تماشای تلویزیون شد،کمی با مادرم حرف زدن بعد گفت که دختر ناهید چند وقت دیگه عروسیشه مارو هم دعوت کرده (ناهید دوست ملیحه بود یک زن حدود ۴۵ساله مطلقه قد متوسط با بدن فوق العاده گوشتی،کون گنده و رون تپل.
چند بار خونه ما اومده بود،حتی جلوی من هم لباس باز میپوشید،دامن تا بالای زانو با تاپ )مامانم گفت که نمیاد البته خواهرمم از قبل میدونست که جواب مادرم چیه.
میدونست که از ناهید خوشش نمیاد چندبار دیده بودم که بهش گیر داده بود که با ناهید نگرده گفته بود زن درستی نیست انگار چند بار با مردای مختلف دیده بودش .
اما ملیحه همیشه کار خودشو میکرد .
و در اخر قرار بر این شد در صورتی اجازه بده که منو با خودش ببره که اونجا تنها نباشه.

روز عروسی رسید و ملیحه ظهر از ارایشگاه اومد نهارشو خورد رفت حموم دل تو دلم نبود که دوباره لختشو ببینم .چند روز بود که حشری بودم و از شانس بد من ملیحه ام شبا حموم نمیرفت وقتی رفت حموم شهوت بهم غلبه کرد و گفتم برم از نورگیر تن لختشو نگاه کنم،وقتی چشممو رو سوراخ نورگیر حموم گذاشتم حموم تاریک شده بود و ملیحه بالا رو نگاه کرده بود دیده بود که من دارم نگاه میکنم ی جیغ زد و گفت توله سگ عوضی همینو شنیدم و فرار کردم شانسی که اوردم مادرم خونه نبود.

یک ساعت تو کوچه بودم هم جرات نمیکردم برم خونه هم خجالت میکشیدم ،نمیدونستم قراره چی بشه .
هر جوری بود رفتم خونه. ملیحه از حموم اومده بود بیرون تو هال رو مبل نشسته بود و از حالتش مشخص بود عصبانیه و منتظر منه، اما چیزی که میدیدم باور کردنی نبود ملیحه با شلوارک و سوتین بود و سرشو با حوله بسته بود. انقدر ترسیده بودم که اصلا به بالاتنه لختش توجه ای نکردم
وقتی منو دید بلند شد اومد جلو
گفت:+ چرا همچین کاری کردی
گفتم:-چیو چه کاری کردم
+اچرا داشتی منو نگاه میکردی؟
-چی میگی چیو نگاه میکردم؟
+خودتو به اون راه نزن یعنی میگی من کورم ؟
همینطوری که سرم پایین بود با عصابنیت گفت میخوای لختشم با خیال راحت منو نگاه کنی ؟
یهو سوتینشو دراورد و شلوارکشم تا زانو کشید پایین البته شورتو درنیاورد تا این صحنه رو دیدم سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم
اونم شلوارکشو کشید بالا و رفت تو اتاقش

اتاق منو ملیحه رو به روی هم بود و تختامون اون طرف اتاق روبه روی در یعنی از اتاق هم فقط تختامون و یکم اونطرف تره تخت دیده میشد مابقی دیده نمیشد.
مثلا وقتایی که من تو اتاق رو تختم بودم و ملیحه میخواست لباس عوض کنه یا در رو میبست یا میرفت پشت دیوار که دیده نشه.
ملیحه واسه عروسی تمام لباساش رو ریخته بود رو تخت که پرو کنه واسه شب.
پیش خودم گفتم احتمالا الان در رو میبنده اما بدون هیچ توجه ای به من شروع کرد لباس پرو کردن وقتی دیدم اینجوریه منم با پرویی تمام مشغول دید زدن شدم

اول یه دامن کوتاه پوشید تا سر زانو یا یه تاپ مشکی رفت اونطرف معلوم بود جلو اینه داره خودش رو برانداز میکنه چند دقیقه بعد اومد از رو تخت یه لباس قرمز یه سره تا سر زانو از بالا هم دو تا بند داشت و چاک سینه هاش بیرون بود و در تمام این مدت لباسش رو جوری در میاورد که من کامل ببینم البته به من نگاه نمیکرد ولی میدونست که من دارم نگاه میکنم‌.

ساعت هفت یا هشت بود که بعد از اینکه کارش تموم شد گفت پاشو اماده‌شو بریم
منم رفتم حموم و اومدم لباسامو پوشیدم و آژانس گرفتیم رفتیم
وقتی رسیدیم ناهید اومد پیشوازمون بعد از سلام و احوالپرسی به ملیحه گفت امشببرات سوپرایز دارم بعدشم دعوتمون کرد داخل. خونشون کوچیک بود و دور تا دور همه رو مبل نشسته بودن و ده نفری هم وسط میرقصیدن منو ملیحه نشستیم رو کاناپه که ناهید اومد گفت پاشو برو اون اتاق مانتوت رو دربیار دستشو گرفتو رفتن پنج دقیقه بعد ملیحه با یه لباس مشکی بلند تا مچ پاش شونه و بازوهاش لخت بود و یه چاک از پایین بغل رونش تا یه وجب بالای زانوش ،اومد نشست کنار من.
چند دقیقه ای گذشت مشغول تماشای بزن و برقص بقیه بودم که یهو متوجه شدم دو تا پسر که روبه روی ما نشسته بودن دارن با چشمو ابرو و اشاره به ملیحه میگن بیا وسط ،ملیحه هم نگاشون میکرد و لبخند میزد یه جورایی دلبری میکرد همون لحظه یکی از پسرا تو اون شلوغی اومد نشست کنار ملیحه نمیدونم چی گفت و ملیحه رو بلند کرد و بردش وسط و شروع کرد باهاش رقصیدن

انقدر چفت هم میدقصیدن که بقیه فکر میکردن زن و شوهرن. موقع هایی که خیلی شلوع میشد پسره از پشت میچسبید به ملیحه دستشو میگرفت از شکمش و ملیحه رو کیر پسره قر میداد

بعد از اینکه موزیک تموم شد ملیحه اومد نشست و ناهیدم اومد کنارش شروع کردن پچ پچ کردن و خندیدن معلوم بود راجع به پسره حرف میزدن .
اخر شب ساعت ۱۲ بود که میخواستیم بریم خونه خواهرم به ناهید گفت زنگ بزن اژانس بیاد دنبالمون.
همون پسرا که تو نخ ملیحه بودن شنیدن اومدن جلو پسره که با ملیحه میرقصید گفت اژانس چرا ما میرسونیمتون ناهید لبخند معنا داری زد و گفت راست میگه با اشکان و مصطفی برو ملیحه اوکی داد و رفتیم
(مصطفی فامیل ناهید اینا بود همونی که با ملیحه رقصید و الان میخواست مخ ملیحه رو بزنه )
دم در بودیم که یه زانتیا اومد جلومون نگهداشت. مصطفی پشت فرمون بود و دوستشم بغل دستش.
نشستیم عقب و راه افتادیم
تو راه مصطفی سر صحبتو باز کرد
گفت:ملیحه جان شما مجردی ؟البته ناهید بهم یه چیزایی گفته.
-بله ،البته مطلقه ام.
+دو تا پسرا نگاهی بهم کردن و پرسید شاغلین یا خونه دار؟

  • ارایشگاه دارم.شما چی ؟شغلتون چیه؟
    +منم نمایشگاه ماشین دارم
    -چه خوب منم میخوام ماشین بخرم چیزی که به قیمت باشه برای من دارین؟
    +البته که دارم شماره‌تون رو بدین فردا زنگ میزنم تشریف بیارین نمایشگاه نشونتون بدم
    ملیحه شماره‌شو داد و بقیه راه رو کمی حرف زدن و رسیدیم دم در خونه مصطفی دستشو اورد با ملیحه دست داد و خداحافظی کردن .

وقتی میرفتیم تو ملیحه بهم گفت از امشب چیزی به مامان نگی منم قضیه حموم رو نمیگم .چیزی نگفتم و رفتیم داخل.
ظهر موبایل ملیحه زنگ خورد گوشامو تیز کرده بودم ببینم چی میگن اما ملیحه فهمید دارم گوش میکنم رفت تو اتاقش و درو بست.صدای خنده و صحبت خفیفی می اومد .ملیحه خیلی با ناز و شهوت حرف میزد خنده های شهوتی میکرد و معلوم بود که از مصطفی خوشش اومده
یعنی هر کس دیگه ای هم بود خوشش می اومد مصطفی یه پسری بود با قد تقریبا ۱۸۵ سانت هیکلی و خوش چهره.
صحبتاشون تموم شد و از اتاق اومد بیرون نگاه معنی داری بهم کردیم ملیحه لبخندی بهم زد و منم با خنده جواب لبخندشو دادم .
انگار فهمیده بود که بیغیرتم و دیگه راحت برخورد میکرد.
از اون روز به بعد دیگه جلو من با مصطفی حرف میزد.
با عشوه عشقم صداش میکرد .
حتی یه بار مصطفی از پشت تلفن انگاری بهش گفته بود چی تنته و ملیحه نگاهی به من کرد و راحت جلو من بهش گفت که تاپ بدون سوتین و شلوارک بدون شورت بعدش گفت چون با لباس زیر اصلا تو خونه راحت نیستم.
وقتی اینارو میگفت کیرم داشت میترکید و ملیحه هم اینو فهمید انگار دوست داشت که له له زدن منو ببینه.

ملیحه دیگه جواب تلفنهای بهمن رو نمیداد .
یه بار دیدم وقتی ملیحه داره تو کوچه میاد، بهمن منتظرشه اما ملیحه محل سگ هم بهش نداد‌ .
فهمیدم که قراره از این به بعد ملیحه زیر خواب مصطفی بشه.

چند روزی گذشت مامان بابام رفتن مسافرت،من به خاطر درسام نتونستم برم
و ملیحه هم به خاطر کارش نرفت .
اون روز بعد از ظهر وقتی مدرسه ام تموم شد اومدم خونه دیدم مصطفی و اشکان با ناهید خونه ما هستن انگار یه مهمونی خودمونی گرفته بودن،سلام کردم با دیدن من کمی جا خوردن، انگار توقع دیدن منو نداشتن که ملیحه گفت
داداش کوچیکمه و چیزی نیست بچه خوبیه نگام کردن و خندیدن و رفتم تو اتاقم

نیم ساعتی تو اتاق بودم که ملیحه در زد اومد تو
گفت توام بیا یکم بشین پیش مهمونا زشته.
گفتم تو برو من بعدا میام
نیم ساعت بعد رفتم بیرون.
اشکان رو مبل نشسته بود و دستش رو گردن ناهید بود مصطفی هم اونطرف تر تنها نشسته بود و ملیحه تو اشپزخونه داشت ظرف میشست. مصطفی یکم سر به سرم گذاشت و باهام شوخی کرد ولی مشخص بود که عصبیه از اومدن من.
فکر نمیکرد من با مامان بابام مسافرت نرفته باشم .
نگاهی به اشکان کرد اروم گفت بریم ؟
اشکان گفت نیم ساعت دیگه بریم.
ناهید هم شهوت از چشماش میبارید ، پای گوشتیشو انداخته بود رو پاش و تو بغل اشکان ولو شده بود.
مطمئنم اگه من نبودم حتما اشکان رو میبرد تو اتاق و یه سکس جانانه باهاش میکرد.
پیش خودم گفتم پاشم به بهونه بیرون رفتن تنهاشون بزارم ببینم نیم ساعت دیگه میرن یا نه،پس بلند شدم رفتم اشپزخونه به ملیحه گفتم من میرم بیرون شاید شب برم خونه دوستم.
از برق چشمای ملیحه معلوم بود که تو پوست خودش نمیگنجه ولی الکی میپرسید کدوم دوست و گیرای الکی میداد و اخرش گفت برو مواظب خودت باش.
اومدم بیرون از تو راه پله وارد پارکینگ شدم‌. پارکینگمون یه در دیگه داشت که به حیاط میرفت.
نشستم تو پارکینگ منتظر شدم که ببینم نیم ساعت دیگه میرن یا شب میمونن.
نیم ساعت گذشته بود هوا هم داشت تاریک میشد .
وقتی مطمئن شدم که نمیخوان برن شهوت وجودمو گرفت،فهمیدم امشب حسابی کس و کون ملیحه و ناهید میخواد گاییده بشه .
وقتی هوا کاملا تاریک شد رفتم تو حیاط و از اونجا وارد بالکن شدم و از پشت پنجره زیر نظرشون داشتم .
ملیحه تو بغل مصطفی بود و ناهید تو بغل اشکان
هردوشون دستاشون دور گردن ملیحه و ناهید بود سر انگشتاشون با سینه هاشون بازی میکرد و مشغول تی وی دیدن بودن .
هر چهارتاشون خوب میدونستن که تا چند ساعت یا چند دقیقه دیگه قراره چه اتفاقی بی افته

کیرم به اوج خودش رسیده بود وقتی میدیدم خواهرم تو بغل یه پسر از خودش جوونتر لم داده و دستو رو سینه‌ش گذاشته و اون پسر هم داره موهاشو نوازش میکنه و سینه هاشو یواشکی میماله.
ناهید هم پای چپشو رو پای راستش انداخته بود و لم داده بود رو مصطفی که سمت راستش بود و از اون زاویه ای که من بودم یعنی سمت چپ، قشنگ میدیدم که لباسش تا شورتش رفته بالا، پاهای گوشتیش افتاده بیرون و نصفی از کون و شورتش پیدا بود.
کیرمو میمالیدم و دل تو دلم نبود که زودتر ببینم که چطوری قراره گاییده بشن.
ملیحه پاشد زنگ زد غذا اوردن وقتی غداشونو خوردن ملیحه سفره رو برد اشپزخونه ، ناهید صدا زد ملیحه لباس راحتی نداری؟
ملیحه گفت تو اتاقم تو کمد برو هرکدومو میخوای بردار.
ناهید بلند شد به سمت اتاق راه افتاد ،وقتی راه میرفت از پشت کونش مثل ژله میلرزید اشکان نگاهش به کونش بود ،طاقت نیاورد پشت سرش راه افتاد و باهاش رفت تو اتاق.
سریع رفتم ببینم چه خبر از پنجره اتاق خواهرم نگاه میکردم که ناهید وارد اتاق شد لباس ی تیکه مجلسیش رو از پایین جمع کرد تو دستش و از بالا دراورد،
اشکان اومد چسبید بهش ناهید سریع دستشو انداخت دور گردن اشکان شروع کردن لب گرفتن دوباره برگشتم ببینم از ملیحه چه خبر که دیدم
مصطفی هم به بهونه کمک رفته اشپزخونه پیش ملیحه که در حال ظرف شستن بود، از پشت چسبید بهش و لبشو گذاشت رو گردن ملیحه. ملیحه خنده شهوتی کرد و کونشو داد عقب هردو حشری بودن ،مصطفی یه دستش رو سینه های خواهرم بود دست دیگه‌ش رو از جلو رد کرد و وارد شلوارش کرد و کسش رو میمالید ملیحه انقدر حشری و شل شده بود که مخواست بی افته .
برگشت و با مصطفی لب تو لب شدن کمی حرف زد سمت اتاق رو نشون داد فکر کنم میگفت یه موقع نیان کمی مقاومت کرد ولی مصطفی گوشش بدهکار نبود با زور شلوار ملیحه رو تا زانو کشید پایین ملیحه دستش رو کسش بود که مصطفی نشست زیر پای خواهرم و دستشو کنار زد و دهنشو گذاشت رو کسش شروع کرد خوردن. ملیحه از شهوت سرشو برده بود عقب دستشم رو سینگ گذاشته بود و کسشو رو دهن مصطفی عقب جلو میکرد.

بعد کلی خوردن کس خواهرم، مصطفی بلند شد لبشو گذاشت رو لب ملیحه با دستاش کونشو تو دستاش فشار میداد .
یهو ملیحه رو بغل کرد اورد تو هال رو مبل نشوندش.
حالا میتونستم از فاصله تقریبا دومتری ببینم که چطوری خواهرم میخواد گاییده بشه .
مصطفی شلوار ملیحه رو از پاش دراورد تاپشم دراورد خوابوندش رو کاناپه خودشم خوابید روش شروع کرد از انگشتای پاش خوردن تا رون و کسش.
پاهاشو داد بالا سوراخ کونشو لیس میزد ملیحه از شهوت موهاشو گرفته بود و چشماشو بسته بود ناله میکرد همه‌ش میگفت بخور کسمو ابمو بیار ،مصطفی گفت حالا زوده ابت بیاد باید فعلا گاییده‌شی.
حالا مصطفی شلوارشو دراورد و خواهرم بلند شد کیر مصطفی رو نگاه کرد خیلی کلفت و بزرگ بود انگار از کیرش خوشش اومده بود نگاهی به مصطفی کرد لبخندی زد و سر کیرشو کرد تو دهنش چند بار عقب جلو کرد مصطفی اه بلندی گفت خواهرم دید دوس داره زبونشو میکشید زیر کلاهک کیرش دوباره میکرد تو دهنش.
مصطفی دوتا دستاشو گذاشت پشت سر خواهرمو سرشو هل داد رو به کیرش و تا ته کیرشو کرد داخل دهن ملیحه انقدر این کارو کرد از چشمای ملیحه اشک درومد .
مصطفی خشن اینکارو میکرد .
چند دقیقه بعد ملیحه رو بلندش کرد برشگردوند رو به مبل حالت داگی ،ی دونه محکم زد در کون خواهرم و یهو محکم کیرشو فرو کرد تو کسش، ملیحه جیغ بلندی زد و زود جلو دهنشو گرفت ،
مصطفی میگفت جاااان چیه دوس داری
ملیحه:اره دوس دارم سفت بکن.
چند دقیقه از کس کردش بعد بلندش کرد خودش نشست رو مبل خواهرم کونشو کرد سمت مصطفی و نشست رو کیرش دوباره جیغ زد و با هر جیغش مصطفی محکم میزد رو کون ملیحه و شدت تلمبه هاشو بیشتر میکرد.

ملیحه خسته شده بود از لای چاک سینه هاش همینطوری عرق میریخت ،بی حرکت رو کیرش نشسته بود و چشاشو بسته .
مصطفی خواهرمو بلند کرد به بغل نشوندش رو مبل پاهشو جمع کرد تو شکمش کونشو از مبل کمی بیرون اورد که قشنگ سوراخ کونش و کسش زد بیرون.
مصطفی کیرشو با سوراخ کون خواهرم تنظیم کرد، تا کیرش به سوراخ کون ملیحه برخورد کرد ملیحه سرشو اورد بالا گفت نه از کون نه خواهش میکنم مصطفی خندید گفت حرفشم نزن مگه میشه این سوراخ کونو نکرد .
ملیحه التماس میکرد که تا حالا از کون ندادم حتی به شوهرم.
مصطفی :مگه به غیر از شوهرتم دادی ؟نترس خودتو شل کنی درد نداره فقط کافیه سرش بره تو.
خواهرم چشاشو بسته بود که مصطفی کیرشو کرد تو یهو گفت خدایا مردم درش بیار دارم میمیرم تو رو خدا درش بیار ،ولی مصطفی گوش نمیداد و میزد رو کون خواهرم میگفت شل کن .
ملیحه داشت از درد به خودش میپیچید. منم کیرمو دراورده بودم میمالیدم به خیال اینکه ملیحه چشماشو باز نمیکنه که یه لحظه چشاشو باز کرد و منو از لای پرده دید که دارم نگاه میکنم .
جیغ بلندی زد و بلند شد .
مصطفی فکر میکرد که طاقت از کون دادن نداره، گفت باشه قربونت برم از کون نمیکنم بغلش کرد و منم ابم اومده بود و ساعت ده بود که رفتم خونه دوستم

ادامه...

نوشته: Miloo


👍 43
👎 13
163801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

828403
2021-08-27 01:21:23 +0430 +0430

عالی عالی دمت گرم بی‌صبرانه منتظر ادامشم فقط بیشتر اروتیکش کن

0 ❤️

828416
2021-08-27 01:47:09 +0430 +0430

فیلم بردارهای فیلم های پورن هم نمیتونن اینقد با جزئیات همه چی رو تعریف کنن کمتر جق بزن از ساقی موتوری هم جنس نگیر آفرین

3 ❤️

828466
2021-08-27 08:46:38 +0430 +0430

چی نوشتی اینهمه اخه.تو که حوصلشو داری اینهمه تایپ کنی اقلا یه ماجرای درست سرهم کن.اخه حموم کدوم خونه ای نورگیر داره که تو از سوراخش میرفتی دید بزنی.فقط حموم عمومی های قدیمی نورگیرداره.تا همون قسمت خوندم و از حجم کسشرات ادامشو نخوندم.

2 ❤️

828468
2021-08-27 09:00:04 +0430 +0430

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

828493
2021-08-27 13:55:06 +0430 +0430

شرف نداری بیغیرت وگرنه باید اتیششون میزدی همون بار اول با بهمن

0 ❤️

828496
2021-08-27 16:20:28 +0430 +0430

الان اگه بهت بگم خارکصه ناراحت میشه یا خوشت میاد
بنظرم با خوندش میری جق میزنی
پس سوژه جق بهت نمیدم 😂
جالب بود جدا از شوخی ، ادامشم بنویس

0 ❤️

828646
2021-08-28 09:02:26 +0430 +0430

کمتر چرت بگو

0 ❤️

828690
2021-08-28 16:56:39 +0430 +0430

بعد توی بیغیرت کونی تمام این صحنه هارو هم تو اتاق خواب و هم تو اشپزخونه و حال داشتی میدیدی سوپرمن؟؟؟🤔🤔🤔
چرا کص میگی کونی؟؟؟؟
چرااااا کصکش پدر

0 ❤️

828726
2021-08-29 00:13:49 +0430 +0430

خوب و جالبه
ادامه

1 ❤️

829277
2021-08-31 18:12:34 +0430 +0430

ادامه این داستان هم ب تاریخ پیوست

0 ❤️

829279
2021-08-31 18:13:40 +0430 +0430

اگه ادامه میدی طولانی باشه وسط جق زدن تموم نشه 😁

1 ❤️