عاقبت مشروب خوری با مامان

1403/01/21

سلام از خودم بگم شایان 23 سالمه رشته حقوق میخونم دوستم مهران 25سالشه داستان ما از اونجایی شروع شد که من دانشگاه قبول شدم اوایل دانشگاه با مهران آشنا شدم مهران پسر خوب با ادبی با قد بلند صورت سفید صورت خوش فیس بود منم از اونجایی قبلا تو یک محل زندگی میکردیم با هم صمیمی شدیم ما کم کم دوستیمون بیشتر شد تا جایی کم شب برا درس خوندن پیش هم می‌خوابیدم مامانم تقریبا به مهران عادت کرده بود جلوش تو خونه راحت بود مامانم معرفی نکردم اسمش مهناز 43 سالشه با باسنی بزرگ خوش فرم طوری که همه مردا فامیل توکفشن یک روز تقریبا بعد ظهر بود تو خونه بودم دیدم مهران دوستم بهم زنگ زد که شب اگه بیکارم شام بریم بیرون و اینم بگم من بابام 3 سال پیش از مامانم جدا شد ما تنها با مامانم زندگی میکردیم. خلاصه اون روز قرار بود بریم که من گفتم مشکلی نیست شب بیا دنبالم بریم شب شد مهران اومد دنبالم منم بهش گفتم بیاد داخل تا من آماده شم بریم اومد داخل داخل حال روی مبل نشست مامانم حموم بود خبر از اودن مهران نداشت داشتم حاضر میشدم دیدم مامانم از حموم با حوله کوتاه دور کمرش تا بالای زانو و طوری که خط سینه هاشو کامل معلوم میشد از حموم اومد بیرون با دیدن مهران دیدم خشکش زد مهرانم سریع یک نگاه ریز سر تا پا مامانم کرد سرش انداخت پایین آروم با خجالت سلام کرد مامانم از اونجایی جا خورده بود سریع خودش جمع کرد سلام کرد گفت بی خبر اومدین شایان نگفته بود منم گفتم قرار بریم بیرون گفتم دم در منتظر نباشه بیاد داخل مامانم گفت باشه رفت داخل اتاق منم اون لحظه نمی‌دونستم راستش چیکار کنم که دوستم مامانم تقریبا لخت دیده سریع بحث عوض کردم آماده شدم رفتیم بیرون شبم در موردش حرفی نزدیم
چند روز بعدش تو دانشگاه بودیم دیدم مهران پرسید مامانت چه خبر اونجا کنجکاو شدم چرا باید مهران خبر از مامان من بگیره گفتم خبری نیست خوبه گفت چرا گفت آخه مامان مهربونم خوبی داری منم گفتم نظر لطفته از این حرفا رفتیم خونه دیدم مامانم غذا درست کرده بهم گفت بگو دوستتم امشب بیاد پیش ما منم به مهران زنگ زدم قرار شد شب مشروب بیاره بیاد خونمون باهم بخوریم شبم همونجا پیشم بخوابه خلاصه اومد شام خوردیم رفتیم تو اتاق من مشروب بخوریم مهران به مادرم تعارف کرد شما هم میخورن یا نه آخه خانواده مادریم خانواده مذهبی نیستن اینا عادیه براشون اونم خلاصه با کلی ناز قبول کرد مهران شد ساقی. مشروب خوردیم مامان از اونجایی که زیاد مشروب خورده بود از ما مست تر بود رفت بخواب که تو راه رفتن خورد زمین باعث شد هرچی خورده بود بالا بیاره کلا لباسا خونه کثیف کنه منو مهرانم از سریع بلندش کردیم من بردمش داخل حموم که لباساش عوض کنه دوش بگیره حالش بهتر شد داخل حموم که شدیم مهران گفتم برو بیرون من لباساش عوض کنم گفت برو لباس بیار براش تا اون موقعی من حواسم هست دوباره زمین نخوره من رفتم لباس از کمدش آوردم سریع برگشتم حموم دیدم مهران تمام لباسی مادرم در آورده مامانم تقریبا از مستی بیهوش افتاده کف حموم رسیدم سر جا خشکم زد مهران گفت چیکار می‌کنی بیا لباسش عوض کنیم منم سریع اومدم دوش آب باز کردم رو سر مامانم تا بدنش کثیف شده بود تمیز کنیم دیدم مهران داره با دست میکشم روی سینه ها بدن مامانم که مثلاً داره تمیز می‌کنه منم از اونجایی حس غیرتم گل کرده بود ولی نمیدونم چرا داشت خوشم نیومد از این کار مهران برا همین جلوش نگرفتم اونم دید چیزی نگفتم شروع کرد تمام بدنش زیر دوش به شستن مامانم بلندش کردیم بردیمش روی تخت لباساش پوشیدیم. اون خوابید از اون روز به بعد رابطه من با مهران خیلی کم کردم مامانم چیزی خدارو شکر از اون شب یادش نیست ببخشید خیلی سکسی نبود ولی گفتم شاید براتون جالبه باش

نوشته: شایان


👍 18
👎 68
108401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

979091
2024-04-09 23:24:38 +0330 +0330

حیف سگ که کونت بزاره بچه کونی
تو رو باید خر بکنه


979095
2024-04-09 23:52:22 +0330 +0330

حیف وقتی ک گذاشتیم و خوندیم هرکی پشیمونه و دلش پر فحش هست لایک کنه


979096
2024-04-10 00:16:16 +0330 +0330

کسخلی؟!

0 ❤️

979105
2024-04-10 00:56:43 +0330 +0330

اولش اومدم کامنتارو خوندم، مثل اینکه خیلی کصشعر نوشتی😂پس نمیخونم🗿

4 ❤️

979107
2024-04-10 00:58:54 +0330 +0330

من از دستت ناراحتم چرا نذاشتی مهران مادرتو بگاد؟😃


979124
2024-04-10 01:47:53 +0330 +0330

معلومه خیلی غیرتی شدی🤣🤣🤣

1 ❤️

979125
2024-04-10 02:04:36 +0330 +0330

منم از اونجایی حس غیرتم گل کرده بود ولی نمیدونم چرا داشت خوشم نیومد از این کار مهران برا همین جلوش نگرفتم
هرکی بتونه این جمله رو شرح بده، جایزه داره.
اصل داستان:
مهران که با نگاه اول عاشق کون پنبه و تاقچه‌ای شایان شده بود، به بهونه‌ای می‌کشوندش حموم خونه‌شون و جوری گشادش می‌کنه که نوشتن و حرف زدن براش غیرعادی میشه و داستانش رو اشتباه و با کلی غلط املایی می‌نویسه.
تمام تلویزیون‌های بالای ۵۰ اینچ حواله‌ت بادا ابله داغون بی‌سواد الدنگ گشاد!


979129
2024-04-10 02:20:13 +0330 +0330

با سلام من مهرانم، گوه میخوره آون شب کون مادر و پسر جفتشون گذاشتم…

3 ❤️

979133
2024-04-10 02:42:46 +0330 +0330

کسشعر نزار

0 ❤️

979142
2024-04-10 03:16:33 +0330 +0330

داستانت رو ولش گفتی رشته حقوق میخونی چه ربطی به داستان داشت

0 ❤️

979149
2024-04-10 03:45:15 +0330 +0330

شیشه مشروب تو کونت با این طرز نگارش و داستانت

1 ❤️

979155
2024-04-10 06:26:02 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که

2 ❤️

979173
2024-04-10 09:55:52 +0330 +0330

میل گاردان خاور ۸۰۸
تو‌کفن امواتت

0 ❤️

979176
2024-04-10 10:30:38 +0330 +0330

گند بزنن به هیکلت که فقط وقتمونو گرفتی

1 ❤️

979202
2024-04-10 17:44:57 +0330 +0330

حیف ۹ ماه بارداری و درد زایمان اون مادر که تو رو پس انداخت. حیف

0 ❤️

979205
2024-04-10 18:23:49 +0330 +0330

کصکش توله سگ … جالب چی باشه واسه ما … کیر کردی مارو … حرومزاده بی غیرت

0 ❤️

979219
2024-04-10 23:21:02 +0330 +0330

خوبه یه نفر با غیرت از اب در اومد تو تخیلاتش نداد مامانشو دوستش بکنه

1 ❤️

979288
2024-04-11 03:21:13 +0330 +0330

کیرم تو سر در اون دانشگاهی که تو رفتی با این سوادت

0 ❤️

979296
2024-04-11 04:09:33 +0330 +0330

آشغال عوضی
گمشو از جلو چشام

0 ❤️

979407
2024-04-12 02:17:19 +0330 +0330

من یبار مامان دوستمو لخت دیدم کون سفید مامانشو دیدم
ی شب پیشش خابیدم کیرسو گذاشت لای پاهام بهم گفت پاهاتو بچسبون لاپایی زد برام آبشو ریخت لای کونم
از شانس بد قبلش کونمو شیو کرده بودم
دوستم گفت بازم کون مامانمو نگاه کنی میکنم تو کونت

0 ❤️

979481
2024-04-12 17:48:46 +0330 +0330

دست ب دست کنین،بندازیمش از شهوانی بیرون

0 ❤️

979486
2024-04-12 19:06:51 +0330 +0330

حیف از امو وقت که برای این داستان مزخرف صرف کردیم

0 ❤️