عطر ژاله (۱)

1403/01/29

سلام
این چیزی که میخوام بگم خاطره چند سال از زندگی مشترک منو همسرمه، فاطمه باور کردن یا نکردنش دست خودتون ولی لازم میدیدم اینا رو با یکی در میان بذارم
من شغلم ساختو سازه ساختو ساز همه چی برج ویلا پاساژ هرچی که بتونم. 3 سال پیش حدودا چند تا زمین خیلی خوب توی شمال پیدا کردیم و منو شریکم که خودشم شمالی بود قرار شد اونا رو بسازیم و واسه خودمونم نفری یه ویلا برداریم، ولی چون مسیر طولانی بود و پروژه بزرگی بود نمیشد از دور مدیریتش کرد
پس قرار شد من برم اونجا واسه یه مدت که کارا راستو ریست بشه و پروژه راه بیفته. از اون طرفم بالاخره شماله دیگه تفریح خودشم داره واسه همین دست فاطمه رو گرفتم وسایلو جمع کردیم بریم شمال باغ همون شریکم که خالی بود.
این یه معامله برد برد بود هم کار هم تفریح یا لااقل من اینطوری فکر میکردم…
باغ شریکم یه باغ 4000 متری بود با یه خونه دوبلکس 350 متری و یه خونه سرایداری که یه جورایی خارج از باغ بود ولی به باغ در داشت
خود باغ هم خارج از شهر بود و با شهر حدود 15 20 دقیقه فاصله داشت با این وجود خونه کاملا مجهز بود حتی دوتا استخر سکس تو خونه یکی بیرون خونه و یه جکوزی داشت که تو زیر زمین خونه بودن.
خود خونه تو طبقه اول یه اشپز خونه بزرگ و یه پذیرایی بزرگ با چند قسمت شده بود برای بازی هایی مثل بیلیارد و فوتبال دستی و ایرهاکی و… ته خونه هم دوتا خواب با حمام و دستشویی جدا و یه دستشویی مشترک بود.
طبقه بالا هم همش اتاق خواب بود. یه اتاق مستر بزرگ یا حمام و دستشویی مجزا و یه تخت دو نفره و چند تا صندلی و کمد و دراور
و 4 تا اتاق مهمان و یه انباری کوچیک و حمام و دستشویی مشترک
تمام خونه و اتاقا تکمیل بودن تختو کولر گازی خودشونو داشتن
در کل خونه خیلی خوبی بود و بیرون خونه هم محوطه ای برای بازی و نشستن داشت . بقیه باغ هم پر بود از درخت و ته باغ یه خونه کوچیک.
توی اون خونه پسری زندگی میکرد به اسم مهدی سرایدار باغ بود
قدش حدود 185 و پوست سبزه اما روشن موهای کاملا مشکی و چشم مشکی داشت. پسر زرنگی بود میشد اینو از هیکل رو فرمش فهمید. پسر شیطونی نبود ولی کم رو و کم حرفم نبود موقع رسیدن استقبال خوبی ازمون کرد و به فاطمه کمک کرد وسایلا رو ببره تو خونه و منم یه استراحتی کردم و بعدش رفتم دنبال کارام به مهدی هم یه کارت دادم و بهش گفتم فاطمه هرچی خواست براش بگیر و حواست بهش باشه ما مدت زیادی مهمونتیم اونم خنده ای کرد و گفت چشم آقا بعد از فاطمه یه لیست گرفت و با موتورش رفت تا لیستو بگیره.
فاطمه اون موقع یه خانوم 25 6 ساله بود با پوست سفید و بدن توپر و چشایی مشکی خوشگلی که تضاد قشنگی با پوست روشنش داشت و همین باعث جذابیتش شده بود اون موقع هم موهاش مشکی بود.
شب که برگشتم موقع شام نظر فاطمه رو درباره مهدی پرسیدم و گفت پسر خوبیه زرنگه سریع کارا رو انجام میده و همه لیستو برام اورد بعد بهش گفتم رفتارش چی؟ اذیتت نکرد که؟
گفت نه پسر سرزنده و شادابیه منم گفتم خوبه و شامو خوردیم
موقع خواب وقتی تو تخت بودم و داشتم با گوشی ور میرفتم
یهو فاطمه با یه ست قرمز سکسی از توی حموم اومد بیرون
ممه های 85 ش داشت توی اون سوتین میترکید و طوری با لوند بازی قدم بر میداشت که فقط با دیدن راه رفتنش راست کردم
لازمه بگم فاطمه دانشجوی هنر رشته عکاسی بود و یه زمانی توی مدلینگ فعالیت میکرد
وقتی رسید به تخت و پتو رو زد کنار با کیر راست شدم رو به رو شد
دستشو گذاشت رو کیرم و توی گوشم گفت عزیزم چه زود راست کردی نکنه همینطوری زود آبت بیاد؟
منم گفتم خیالت راحت منم و تو و این تخت تا خود صبح
اونم یه جون سکسی گفتو و شرتمو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن واسه کیرم
در همین حین ممه هاش که داشت دیونم میکرد چون مثل پرنده های تو قفس تنگ شده بودن دستمو بردم و سوتینشو باز کردم
و هلو هاشو انداختم بیرون با هر سری که بالا و پایین میبرد حرکت ممه هاش دیوونه ترم میکرد بعد خیس کردم کیرم و کس خودش گرفتمش انداختمش روی تخت پاهاشو باز کردم شرتشو در اوردم و با زبون افتادم به جون کصش اونم ناله هاش اینقدر زیاد شده بود که حس میکردم مهدی از ته باغم میشونه هاله هاشو که میگفت ااااه …بخورششش… لیسش بزنننن… بعد از کلی لیس
کیرمو گذاشتم روی کصش و باهاش بازی میکردم که اون یهو گفت منتظر چی هستی عوضی؟ میخوای بگم مهدی بیاد کمکت کنه بکنی توش؟ منم یه لبخند زدمو کیرمو تا ته کردم تو کصش پاهاشو گذاشتم روی شونه خودم و کلی تلمبه زدم تو کصش
داشتم ارضا میشدم و اون داشت ناله کنان میگفت جووون جر بده کصمو قربون اون کیرت بشم من… و با هر تلمبه و لرزش سینه هاش من بیشتر به ارضا نزدیک میشدم واسه همین پوزیشنو عوض کردم و بهش گفتم داگی شو اونم بی چونو چرا داگی شد و ماجرای تلمبه زدن ادامه پیدا کرد همینطور که تلمبه میزدم توی کصش بهش گفتم عشقمم میخام از کون بکنمت اونم گفت خفه شو کارتو بکن و ناله هاشو ادامه داد بعد از کلی تلمبه زدن احساس کردم که دارم ارضا میشم بهش گفتم داره میاد
اونم گفت بریز روی سینه هاممم
و همین جمله کافی بود تا من همونجا توی کصش ارضا بشم و نتونم بریزم روی اون سینه های خوشگل و گردش با اون هاله های قهوه ای روشنی که داشت
بعد از سکس بهم گفت اه حالا باید قرص بخورم چرا نریختی رو سینه هام؟
منم گفتم ببخشید دیگه جذابیت شما باعث شد نتونم یه لبخند ریزی زد و خودشو تمیز کرد بعد باهم رفتیم حموم و بعدش خوابیدیم
این شد ماجرای اولین روزی که اونجا سپری کردیم…

نوشته: خاقان


👍 27
👎 4
28601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

980151
2024-04-18 02:49:12 +0330 +0330

بعدی رو ننویس کوص زنت و به گا دادی

0 ❤️

980154
2024-04-18 03:30:57 +0330 +0330

کسی میدونه استخر سکس چیه؟
این خونه ای که توصیف کردی میز بیلیارد داشت رو تو قیلمل دیده بودی یا واقعا شمال رفتی برا اجاره خونه نشونت دادن؟
کولر گازیا چه مارکی بود و چند هراز بود؟

0 ❤️

980156
2024-04-18 04:10:20 +0330 +0330

هلو رو به ممه نمیگن
برو اول یاد بگیر کردن پیشکش

0 ❤️

980210
2024-04-18 14:44:31 +0330 +0330

خیلی روی تشریح خونه مانور دادی . لازم نبود انقد بخوای توصیف کنی . میتونستی کل خونه رو دو خط خلاصه کنی .
بزرگترین ضعف داستانت همین بود.
هر چیزی که توی روند داستان به قصه اصلی مربوطه رو بنویس . اینکه خونه چنتا اتاق داره اتاقها کدوم طرفی هستن و و و فقط طول داستانت رو زیاد میکنه .
هیچ کمکی به قشنگ شدن داستان نمیکنه.

0 ❤️

980220
2024-04-18 16:46:15 +0330 +0330

احمد ۹۱۳ کجایی ؟؟؟؟؟

1 ❤️

980221
2024-04-18 16:48:04 +0330 +0330

الا مثلا کارت ب تخم ماهم نیست
خونه اون یارو زن جند.ه هم ب کیرمون نیست
کارگر تو ویلا بود؟ کص ننش
ویلا تلویزون داشت؟ چند اینچ بود؟ بکن تو کو.نت

1 ❤️

980947
2024-04-24 10:17:59 +0330 +0330

نیومدیم ویلا بخریم اومدیم ببینیم مهدی چجوری زنتو میگاد کسکش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها