سکس با مامان (۵ و پایانی)

1401/11/05

...قسمت قبل

چند روزی گذشته بود و کاری به جز فکر کردن به اتفاق
اون شب نداشتم،واقعا اولین بار بود تو زندگیم که بعد همچین اتفاق سکسی ای اصلا با فکر کردن بهش جق نزنم و فقط از لحظه به لحظه ی اتفاقات اون شب لذت ببرم.فردای اون شب همه چیز عادی بود پدرم قبل از بیدار شدن ما رفته بود سر کار و مامانم داشت تو آشپزخونه صبحونه آماده می‌کرد.از گوشه چارچوب در یواشکی نگاش میکردم و نمیدونستم قراره اولین دیدارمون بعد از اتفاقی که افتاد چی باشه.
از دور هم بدنش جذاب بود موهایی که بالای سرش بسته بود و یه تیشرت آبی پررنگ که ممه هاش بهش چسبیده بود و یه شلوارک مشکی که با وجود تیره بودنش رون های گوشتیش به وضوح دیده می‌شد.
اینبار همه چی فرق داشت رون های مامانم فقط در حد تماشا کردن برام نبود و همین دیشب کیرم داشت بینشون عقب جلو میشد.
من:صبح بخیر مامان
مامان:صبح بخیر عزیزم صورتتو بشور بیا صبحونه
آخ که چقدر خواستنی تر شده بود این جمله!با اینکه بارها شنیده بودمش اما اینبار برام تفاوت داشت و تنها دلیلش این بود که این جمله اینبار فقط از لب های مامانم بیرون نمیومد بلکه از بین لب هایی خارج میشد که شب قبل به شکل جنون آمیزی کیرمو بین خودش فشار میداد و زبونشو دور کیرم میچرخوند.صورتمو شستم وارد آشپزخونه شدم و روی نشستم،نمیدونستم باید حرف بزنم یا نه و تو فکر بودم اما با چسبیدن لبای مامانم به صورتم و بوسه ای که ازم کرد متوجه شدم قرار نیست استرس داشته باشم.
کنارم نشست و لیوان چایی رو جلوم گذاشت
مامان:امروز یادت رفت مامانتو بوس کنی ولی عیب نداره این همه تو یه بارم من
من:راستش حس کردم شاید دلت نخواد
مامان:برای چی اونوقت؟
من:برای اتفاقای دیشب
مامان:والا اتفاقی نیفتاد دیشب
یکم صبحونه خوردیم و چند دقیقه بعد بهم نگاه کرد و با دستش کیرمو نشون داد و گفت البته یادم نمیره وقتی خواب بودم چجوری اینو چسبونده بودی بهم اما اتفاق عجیبی نبوده به نظر من!یه لبخند زدمو گفتم آره چقدرم تو خواب بودی…
مامانمم خندش گرفت،یکم سکوت بینمون شکل گرفت و بازم مامانم بود که این سکوت رو شکوند
مامان:امیرعلی میشه یه خواهش کنم
من:جانم
مامان:همه چیز بین خودمون بمونه
من:مگه غیر از این بوده؟
مامان:حتی خالت؟!
جاخوردم با اینکه میدونستم خاله همه چیزو به مامان گفته اما گفتن این حرف توسط مامانم برام عجیب بود
من:هرچی تو بگی همونه
مامان:مرسی ازت
من:بازم میشه که…
حرفمو قطع کرد گفت نمیدونم دیشبم نفهمیدم چی شد شاید از روی عصبانیت از دست بابات بود اما فقط میدونم حتی اگه بازم بشه قرار نیست بیشتر از دیشب پیش بره‌.بعد خوردن صبحونه مامانم میزو جمع کرد و رفت برای شستن ظرف هایی که کثیف شده بود و منم روی میز هنوز نشسته بودم و داشتم به حرفی که زد فکر میکردم.دیدنش از پشت اونقدر جذاب بود که نمیتونستم جلوش مقاومت کنم و موقع شستن ظرف ها از پشت بغلش کردم و گفتم ممنونم بابت همه چی تو بهترین مامانی!چسبیدن کیرم به کونش باعث تکون خوردن بدنش شد اما شوک بعدی بوسیدن گردنش بود و بعد شنیدن حرفم تو بغلم آروم گرفته بود.
هردومون رو کاناپه ولو شده بودیم و داشتیم تلوزیون میدیدم انگار عادتمون شده بود که یکی بشینه و اون یکی دراز بکشه و سرشو روی پای طرف دیگه قرار بده،اینبار نوبت مامان بود و سرشو روی پای من گذاشته بود و به سمت تلوزیون چرخیده بود.
موهاشو باز کرده بود و روی پاهام ریخته بود،عاشق نوازش کردن موهاش بودمو دلم نمیومد هر فرصتی رو برای دست کشیدن روی موهای قشنگش از دست بدم.
من:دیشب سر چی بحثتون شده بود؟
مامان:سر اینکه کارش از خانوادش مهم تره دیگه خسته شدم از دستش
من:ولش کن خب بابا همیشه همین بوده
مامان:پس من چی؟من عشق نمیخوام؟من محبت نمیخوام؟
من:من هستم
مامان:میدونم قربونت برم منم دلم به تو خوشه ولی همه چی رو که تو نمیتونی انجام بدی برام
من:اگه تو بخوای میتونم
دیگه چیزی نگفت میدونستم داره به حرفم فکر میکنه و ته دلش هنوز برای خیلی چیزا مردد اما هم من هم مامان روز به روز بدن هامون داشت بیشتر همو جذب می‌کرد و هیچ احتمالی وجود نداشت برای اتفاقی که نباید میفتاد.موهاشو اونقدر نوازش کرده بودم که حالا رسیدن دستم روی صورتش و نوازشش اتفاق عجیبی نباشه،دستمو روی گونه هاش حرکت میدادمو بعد اینکه تموم قسمت های صورتشو لمس میکردم دستمو سمت گردنش می‌بردم و بعد یکم توقف دستام روی گردن کشیدش دوباره دستمو به سمت صورتش می‌بردم.سرش اونقدر نزدیک کیرم بود که با کوچیک ترین حرکت پاهام مامانم  بتونه چسبیده شدن کیر پسرشو به موها و فرق سرش احساس کنه،نگاهم حالا فقط از بالا روی بدن مامانم بود و نمیدونستم باید دستمو از مرز گردنش رد کنم و به ممه های قشنگش برسونم یا نه!
دوباره داخل وجودم حسی شکل گرفته بود که دنبال به دست آوردن بدن ممنوعه ترین آدم زندگیم می‌رفت و نمیخواست حتی دقیقه ای رو بدون اون بگذرونه.
وقت زیادی رو تو اون موقعیت گذرونده بودیم دستم تا بالای تیشرتش می‌رفت اما می‌ترسید وارد لباسش بشه اینکه حرفی نمیزد هم جرئت میداد بهم و هم ترسمو بیشتر می‌کرد.
دستمو بالاتر اوردمو روی گردنش گذاشتم و آروم فشار دادم،دستشو روی دستم گذاشت و با شصتش پشت دستمو نوازش می‌کرد،مامانم یکم گردنشو چرخوند و دستمو به سمت لباش برد.
بوس کردن دستم با لبای مامانم انگار قرار نبود تنها اتفاق قشنگ بینمون باشه انگار اونم ته وجودش هوس رسیدن به کسی رو داشت که هیچ وقت نمیکرد قراره یک روز رابطش باهاش فراتر از مادر بودن باشه،کاملا متوجه تردید دستام برای رسیدن به سینه هاش شده بود.
دستشو محکم روی دستم نگه داشته بود و با نوازش کردن هر قسمت از صورت و گردنش انگار خودش داشت منو به سمت سینه هاش هدایت می‌کرد و یکم توقف روی لختی بالای یقه لباسش و حرکت انگشت هام روش کافی بود تا…
دستمو به سمت سینش کشوند و سرشو به سمت صورتم چرخوند.به صورتم نگاه کرد کنار بینیش عرق کرده بود و باعث شده بود گوشه چشم هاش خیس شده باشه اما هرچی بود میشد حدس زد که این حالتش از روی شهوت نه گرما! پلک هاشو محکم روی چشم هاش فشار داد و همزمان با دستش انگشت های دستمو به سمت ممش خم کرد.ممشو داخل دستم فشار میدادم اما نه اونقدر محکم که مامانم داشت روی دستمو چنگ میزد تا ممه هاشو جوری بگیرم که نفسش بند بیاد،مامانم هنوز به پهلو خوابیده بود و دوباره سرشو به سمت تلوزیون چرخوند.
چشمام داشت از دیدن حالتی که بینمون پیش اومده بود لذت می‌برد،زنی میان سال و کاملا پخته با موهای باز و ریخته شده روی پاهام و کونی که به‌ خاطر حالت خوابیدنش بیشتر از همیشه خودنمایی میکنه و ممه هایی که حالا بدون هیچ مقاومتی داخل دستای من چرخونده میشه و از همه مهم تر اینه که اون زن مامانمه…ممه راستشو محکم گرفته بودم و میمالوندم اونقدر این کارو خوب انجام می‌دادم که مامانم متوجه شد دیگه نیازی به وجود دستاش روی دستم برای گرفتن ممه هاش نیست و حالا آزادانه میتونستم هر بلایی که دوست دارم سر ممه هاش بیارم.دستمو از یقه لباسش وارد کردم و یکم بعدش سوتینشو زیر دستم حس میکردم حتی همون سوتین هم که مانع رسیدن به ممش بود برام جذاب بود و دلم میخواست ساعت ها از برخورد دستم با سوتین مامانم لذت ببرم.
از زیر ممه هاش سوتینشو بالا کشیدم و علاوه بر راحت کردن دستام برای رسيدن به دوتا ممه سایز بزرگ باعث شهوت بیشتر مامانم هم شده بودم اما مامانم اصلا بهم نگاه نمی‌کرد و زل زده بود به تلوزیون دلش می‌خواست همه چیزو عادی جلوه بده اما هردومون میدونستیم که هیچ چیزی عادی نیست و شهوت داره به هر دومون غلبه میکنه،ممشو داخل دستم گرفتمو شروع به مالوندنش کردم و یکم بعدش نوک سینشو فشار میدادم.
کیرمو محکم به فرق سرش چسبونده بودم و با هربار فشار دادن ممه سفیدش همزمان فشار کیرمو روی سرش بیشتر میکردم.گفتم مامان!دفعه اول جواب نداد و دوباره صداش کردم اینبار با صدای خیلی آرومی گفت جانم؟گفتم میشه لباستو در بیاری؟یکم مکث کرد اما من طاقت صبر کردن نداشتم و قبل از جواب دادنش دستمو بردم سمت لباسش بدنشو روی کاناپه سفت کرده بود،دلش می‌خواست مقاومت کنه اما بدنش چیز دیگه ای میخواست و یکم بعد لباسشو با دستش به سمت بالا داد و یکم پهلوشو بلند کرد تا لباس از زیرش در بیاد و با رد کردن از بین دستاش تیشرتش دقیقا افتاد روی کیرم.زیاد دیده بودم لباسشو درآورده باشه و یه گوشه انداخته باشه اما اینبار همه چیز فرق داشت و علاوه بر افتادن لباسش روی کیرم قرار بود برای راحتی پسرش اینکارو انجام بده.
بدون اینکه بهش چیزی بگم دستمو بردم روی کمرش و سوتینشو باز کردم و کنار گذاشتم، اونقدر کمرش برام جذاب بود که فراموش کرده بودم ممه های مامانم منتظر رسیدن دست های من و لمس کردنشونه و ناخودآگاه دستمو روی کمرش کشیدم و از صافی پوست زنی تو این سن لذت می‌بردم.اونقدر دستمو پایین برده بودم که حالا نوک انگشت هام شرت مامانمو حس می‌کرد و فقط کافی بود یکم دیگه دستامو کش بدم تا بتونم کون قشنگشو لمس کنم اما مامانم سریع بدنشو چرخوند و صاف خوابید انگار نمیخواست فعلا این اتفاق بیفته.
حالا دوتا ممه بزرگ و سفید جلوم بیرون افتاده بود یکم روی بدنش خم شدمو هردوتا ممشو گرفتم با خم شدن شونم حالا کیرم دقیقا روی گوشش چسبیده بود،ممه هاشو داخل دستام فشار میدادم اما هر لحظه صورتم به ممه های مامانم نزدیک تر می‌شد…اونقدر نزدیک که میتونستم بوی ممه های مامانمو حس کنم و فقط کافی بود زبونمو در می‌آوردم تا یه لیس بزرگ روی هاله قهوه ای رنگش بزنم.
اما دلم میخواست مامانمو جوری تحریک کنم که خودش این کارو انجام بده برای همین نزدیک ترین فاصله به نوک سینش سرمو نگه داشته بودمو کیرمو محکم به سرش فشار میدادم،هر چند ثانیه زبونمو بیرون میاوردم و به نوک ممه هاش میزدم اونقدر حشریش کرده بودم که نتونه جلوی خودشو بگیره و فقط چند بار بعد از تکرار کارم سرمو محکم به سمت ممه هاش هل داد نوک ممشو وارد دهنم کرد.
فشار دستاشو روی سرم دوست داشتمو تا تونستم زبونمو دور نوک سینش چرخوندم،تمام قسمت های ممشو لیس زدم و بعدش شروع به خوردنشون کردم.
سرم بین ممه های مامانم بود و سر کیرم درست روی صورت قشنگش، با بالا رفتن صدای نفس کشیدنش و شنیدن ناله های آرومش شلوارک و شورتمو باهم پایین کشیدم و حالا کیر لختم چسبیده بود به لپ های مامانم.
سرمو بالا اوردمو صاف نشستم مامانم دوباره به پهلو دراز کشید و صورتش روی رون پام چسبیده بود.
دستمو روی صورتش کشیدمو و چونشو به بالا و سمت کیرم هل میدادم حالا مامانم داشت انتقام می‌گرفت و انگار قرار نبود بدون بردن صورتش توسط من به سمت کیرم،کیر پسرشو وارد دهنش کنه.
اونقدر فشارش دادم تا سرشو به سمت کیرم چرخوندم و حالا چشماش داشت از نزدیک ترین فاصله به کیر پسرش نگاه می‌کرد،پسری که اونقدر کیرش به مامانش نیاز داشت که مامانش نمیتونست بفهمه که پسرش کی فرصت کرد شلوار و شورتشو پایین بکشه و انقدر راحت جلوی مامانش لخت بشینه.
دیگه نتونستم طاقت بیارم کله کیرمو گذاشتم رو لباشو بدون هیچ مقاومتی شروع به ساک زدن برام کرد،دلم نمیخواست حتی یک سانت از کیرم بیرون دهنش بمونه و سرشو محکم روی کیرم فشار میدادمو نگه می‌داشتم تا مامانم همه قسمت های کیرمو خیس کنه.دوباره داشتم اون داغی دهنشو تجربه میکردم و سعی میکردم بدون هیچ حرکتی از لحظه به لحظه اون دقایق لذت ببرم چشمامو بسته بودم و دستامو از روی سرش برداشتم حالا مامانم بدون هیچ فشاری از سمت من خودش داشت کیرمو میخورد.لباشو دور کله کیرم حلقه کرده بود و زبونشو دورش میچرخوند انقدر این کار حشریم کرده بود که دیگه به این فکر نمیکردم آدمی که جلومه مامان لیلامه!دوست داشتم موقع خوردن به چشمام نگاه کنه و از طرف دیگ دوست نداشتم آبم زود بیاد،کیرمو از دهنش بیرون اوردم و جلوش وایسادم مامانم روی کاناپه نشسته بود.
کیرمو با دست گرفتمو دوباره نزدیک دهنش کردم اینبار همزمان با وارد شدن کیرم داخل دهنش زیر چونشو با دست بالا آوردم و برای چند لحظه به چشم های هم نگاه کردیم،واقعا حشری کننده بود دیدن چشم های مامانی که همیشه بهم نگاه می‌کرد اما ایندفعه یه فرق بزرگ وجود داشت و همین باعث شده بود کیرم به مرحله انفجار برسه.چشم های معصوم و ساده ای که همیشه برام یه مامان خوب بوده اما حالا بیشتر از همه چیز یه ساکر خوبه…
کیرمو از دهنش درآوردم کنارش نشستم و لبامو روی لباش گذاشتم و یه لب نسبتا طولانی ازش گرفتم گفتم مامان میشه بریم رو تخت!سریع یه اخم کرد و گفت نه گفتم که بیشتر از این قرار نیست پیش بریم گفتم میدونم منم نمیخوام کاری کنم فقط یکم مثل دیشب…خواهش میکنم گفت نه گفتم حتی شلوارتم در نیار فقط یکم!جلو تر از من حرکت کرد به سمت اتاق تا خواست وارد اتاقم بشه گفتم اونجا نه!روی تخت خودت و بابا…
افتادن هیکل مردونه خودمو روی بدن ظریفش دوست داشتم کیر لختم داشت از پشت شلوارشو پاره می‌کرد و صورتم کنار صورتش چسبیده بود زبونمو روی لپش کشیدم و بوسیدمش با اینکه دلم نمیومد فشار کیرمو روی لپ کونش تموم کنم اما از گرمای بین پاهاش هم نمیتونستم بگذرم با یکم تکون دادن خودم کیرمو بین پاهاش جا دادمو شروع به تلمبه زدن کردم،تختی که همیشه مامانم با بابام روش می‌خوابیدن حالا داشت تلمبه های سنگین منو بین پاهای مامانم تحمل می‌کرد اما من بیشتر از اینو میخواستم کنارش به پهلو دراز کشیدم و دوباره از هم لب می‌گرفتیم دستمو روی کونش گذاشتمو محکم گرفتم واقعا قشنگ ترین لحظه زندگیم بود اونقدر نرم بود که نمیدونستم به جز فشار دادنش باید چیکار کنم و دوست داشتم ساعت ها داخل دستم باهاش بازی کنم.
از پشت گردنش شروع به لیس زدن کردمو پایین رفتم حالا درست صورتم روی کون مامانم بود و محکم بوسیدمش دلم میخواست حتی از روی شلوار گازش بگیرم اما اونقدر سفید بود بدنش که کمترین فشاری باعث کبودیش میشد،دستمو دور شلوارش انداختم و پایین کشیدم از لبه های پایین شورتش دستمو به کونش رسوندم و بدون هیچ پوششی داشتم کونشو لمس میکردم و فشار میدادم خواستم شورتشو هم در بیارم که جلومو گرفت
مامان:چیکار میکنی؟!
من:مطمئن باش اتفاقی نمیفته مامان بهت قول دادم
مامان:پس برای چی میخوای دربیاری!
من:میخوام ببینم تا تو نخوای اتفاقی نمیفته
دوباره روشو اونوری کرد و بلافاصله شورتشو پایین کشیدم اونقدر محکم این کارو کردم که حس کردم شورتش کش اومد و امکان داشت پاره بشه.
دستامو روی کونش گذاشتم خواستم لپ کونشو از هم باز کنم اما بدنشو سفت کرده بود دلش نمیخواست سوراخشو ببینم اما فقط چند بار کشیده شدن زبونم روی چاک کونش به سمت کس گوشتیش کافی بود تا بوی کسشو حس کنم و بدنشو برای پسرش شل کنه.
سوراخ کونش واقعا تنگ بود انگار حتی یکبار هم از عقب نداده بود چند بار کونشو بوسیدم و کاملا لیس زدم کشیده شدن زبونم از سمت کونش به پایین کسش اونقدر حشریش کرده بود که با یه هل کوچیک کنار پاش به سمت من بچرخه و پاهاشو از هم باز کنه.
به سمت کسش حمله کردمو اینبار بیشتر از شب گذشته کسشو خوردم دوست داشتم صدای آه و ناله مامانمو بلند تر بشنوم اما مقاومت عجیبی می‌کرد برای ناله نکردن و پنهان کردن صداش داخل نفس های حشری کنندش.
نشستم جلوی کسشو کیرمو گذاشتم روش چند باری به چوچولش ضربه زدمو کیرمو به همه جای کسش کشیدم
و دقیقا روی سوراخش تنظیم کردم،خم شده بودم روی بدنشو رفتن کیرم روی سوراخش انگار دوباره مامانمو از شهوت خارج کرده بود و سریع دستاشو روی سینم گذاشت و منو به عقب هول میداد
مامان:امیرعلی این کارو نکنی ها
من:چرا
مامان:میگم نه تو قول داده بودی
هرلحظه بیشتر از قبل وسوسه میشدم و دلم میخواست
کیرمو تا آخر فرو کنم داخل کسش انگار یه چیزی از اون داخل داشت کیرمو به سمت خودش میکشید
مامان:امیرعلی خواهش میکنم الان وقتش نیست
با هر فشار اون روی سینم من بیشتر خودمو سفت میکردمو به سمت جلو هول میدادم کوچیک ترین حرکت کیرم به جلو کافی بود تا همه چیزو تموم کنه
مامان:خواهش میکنم عزیزم الان نه
بدنمو عقب کشیدم گفتم چشم و مامانم یه نفس عمیق کشید بهش گفتم پس بزار از عقب…سریع گفت نه اصلا من فقط یه بار از عقب رابطه داشتم و میدونم خیلی درد داره همون یه بارم داشتم میمردم گفتم خواهش میکنم من به حرف تو گوش دادم تو هم اجازه بده مامان قول میدم آروم انجام بدم هرچقدر اصرار میکردم فایده نداشت و میگفت هرجوری میخوای آبتو بیار ولی این دوتا چیز نه ولی من گوشم بدهکار نبود گفتم یه بار اجازه بده هرجا دردت گرفت من بیرون میارم الانم گفتی نه گوش دادم دیگه گفت وای به حالت اگه دردم بگیره،میکشمت!
سریع یه چشم گفتمو خواستم بچرخونمش گفت چه خبره باید صبر کنی برم دستشویی اول بعد اونقدر حشری بودم که اصلا فراموش کرده بودم.
چند دقیقه بعد با یه ژل برگشت گفت اول اینو بزن اونجا بعد،باورم نمیشد کونی که من همیشه فقط آرزوی دیدنشو داشتم قرار بود برای من بشه و تنها مخالفت مامانم باهاش به خاطر درد داشتنش بود!
بعد مالیدن ژل اولین انگشتمو وارد سوراخ کونش کردم و یکم داخلش چرخوندم و همون آه اول مامانم نشون میداد که چقدر اون سوراخ زیبا تنگه، انگشت دوم رو با احتیاط و آروم وارد سوراخش کردمو کشیده شدن ناخودآگاه بدنش به جلو بیشتر حشریم می‌کرد برای کردنش انگار مامانم داشت با چرخیده شدن انگشت هام داخل سوراخش از زیر انگشت های پسرش فرار می‌کرد و هی بدنشو رو به جلو میکشوند.
حس کردم همه چیز آمادست برای همین پشت رون پاهاش نشستم و کیرمو روی سوراخش گذاشتم دوتا لپ کونشو با دستام باز میکردمو ازش خواستم خودش با دستاش باز نگهشون داره،این واقعا من بودم؟!مامانم جلوم خوابیده بود و خودش کونشو برام باز کرده بود کونی که حالا انقدر بهم نزدیک بود که کیرم داشت روی سوراخش فشار وارد می‌کرد دلم میخواست بهش سلطه بیشتری داشته باشم و قسمت های بیشتری از بدنشو موقع کردنش ببینم بلند شدمو و مامانمو داگی جلوم نشوندم کمرشو به سمت داخل فشار دادمو کونشو بالاتر آوردم دوباره با دستاش همه چیزو برام آماده کرده بود کیرمو آروم وارد سوراخش کردم و وارد شدن کله کیرم داخل کونش صداشو درآورد…
آه و ناله ای که همیشه ارزو داشتم اونقدر بلند باشه که داخل خونه پخش بشه حالا بیشتر از حد تصورم شده بود و داشتم لذت می‌بردم از اینکه مامانم زیر کیر پسرش داره ناله میکنه سریع گفت یکم نگهدار اصلا فرو نکن دیگه…
یکم تو همون حال موندم و دوباره کیرمو فشار دادم اینبار تقریبا دو سوم کیرم وارد کونش شده بود و یه آه بلند کشید اما من دیگه طاقت نداشتم و با یه ضربه کیرمو تا آخر وارد کونش کردم و تخم هامو چسبوندم به بدنش.دستشو از کونش برداشته بود و داشت روتختی رو چنگ میزد چند بار پشت هم گفت درش بیار تورو خدا دارم میمیرم اما من نمیخواستم اتفاقی که مدت ها منتظرش بودمو به همین راحتی تموم کنم بدون هیچ حرکتی کیرمو داخل کونش نگه داشته بودم ک چند دقیقه بعد از افتادن ناله هاش دستامو روی پهلوهاش گذاشتمو شروع به تلمبه زدن کردم.
صدای برخورد پاهامون بهم تو اتاق پیچیده بود صدایی که مدت ها منتظر شنیدنش بودم،مامانم بدون هیچ اختیاری داشت زیر کیر پسرش عقب جلو میشد کونش از چیزی که فکر میکردم هم تنگ تر بود و انگار مثل یک کش محکم پیچیده شده بود دور کیرم دیگه به ناله هاش توجه نمیکردم و با قدرت بیشتری کیرمو وارد کونش میکردم نمیتونستم جلوی اون حرارت فوق العاده زیاد مقاومت کنم افتادم رو بدنشو مامانم روی تخت دراز کشید و منم بدون بیرون آوردن کیرم روش دراز کشیدم.
چشمامو بسته بودم و داشتم لذت می‌بردم اما آبم داشت میومد و چاره ای نداشتم برای تموم کردن کارم گفتم مامان آبم داره میاد گفت داخلش نریز فقط،کیرمو
بیرون کشیدمو روی پاهاش نشستم و تا قطره آخر آبمو روی کونش خالی کردم…
چند روزی گذشته بود و تو این روزا هیچ فرصتی پیش نیومده بود برای اینکه بتونم دوباره کنار مامانم باشم داشتم دیوونه میشدم از اینکه همچین بدنی هرروز جلوم رژه میره و من نمیتونم کاری انجام بدم.
آخر هفته بود و روز مادر نزدیک بود عادت داشتیم تو این روز خونه مامان بزرگم اینا جمع بشیم و ما هم بعد از خریدن شیرینی به سمت خونه مامان بزرگم حرکت کردیم.خالم اینا اونجا بودن و داییم خونه مادرزنش اینا جمع بودن و قرار شده بود فردا به مامان بزرگم سر بزنن.مامان بزرگم تنها زندگی می‌کرد و پدر بزرگم خیلی
سال بود که فوت کرده بود.
سرگرم صحبت کردن بودیم و یه لحظه نگام افتاد به مبل،مامانمو خالم داشتن باهام صحبت میکردن و تصور اینکه هردوی اونا مال منن بهم یه حس عجیبی داد شوهراشون یکم اونورتر داشتن باهم حرف میزدن اما فقط من میدونستم که من بیشتر از اونا صاحب این دوتا خواهر زیبا هستم حالا به جز رسیدن به مهم ترین خواسته زندگیم یعنی کردن کس مامانم داشتم به یک چیز بزرگ فکر میکردمو اون چیزی نبود جز:
سکس همزمان با مامان و خاله…
پایان فصل اول

پ.ن:
سلام رفقا امیدوارم حالتون خوب باشه…
خب این داستان در ۵ قسمت فصل اولش به پایان رسید و همونجوری که احتمالا متوجه شدید فصل دوم با عنوان سکس همزمان با مامان و خاله به زودی منتشر میشه(نهایت یک هفته)خیلی خیلی ممنونم از همه اونایی که لایک کردن داستانو و نظر دادن این برام واقعا ارزشمند بود.لطفا قطعش نکنید وقتی یک داستان ۱۰۰هزارتا دید میخوره خواستن ۲۰۰تا لایک واقعا چیز بزرگی نیست و این یعنی حمایت از کار نویسنده ازتون خواهش میکنم این حمایت رو قطع نکنید و بهم روحیه بدید…
به خاطر احترام به نظر شما مهدی از داستان حذف شد
بریم برای ۲۰۰ لایک!
نکته آخر:خواهش میکنم در رابطه های جنسیتون مخصوصا از عقب از کاندوم استفاده کنید واقعا کار یک دفعه میشه…

نوشته: امیرعلی


👍 279
👎 18
398701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912089
2023-01-25 01:41:03 +0330 +0330

ادامه شو بنویس ببینیم چی میشه داستانت جالبه

2 ❤️

912108
2023-01-25 02:43:21 +0330 +0330

قول بده اون مهدی خارکصه رو دیگه نیاری😂


912124
2023-01-25 05:19:07 +0330 +0330
  • خب ابتدا چند جمله در مورد اینکه چرا می نویسیم و هدف ما از نوشتن چیست!
    خیلی از افراد علاقه به نوشتن دارند ولی بیشتر به دنبال تایید و گرفتن لایک و امثال اینها هستند.
    خیلی از افراد به دنبال مخاطب 1 درصدی هستند.شاید بگید که چی! چرا باید برای یه قشر خاص نوشت!
    خیلی از افراد صرفا می نویسند که سرگرم شوند.
    باید همیشه یک نویسنده بداند که چرا و به چه دلیل می نویسد!!
    داستان 5 قسمتی سکس با مامان رو که نوشتی من خوندم. ببین دوست گرامی این داستان اوپنینگ خوبی داره وقتی هم یه داستان اوپنینگ خوبی داشته باشه خب خواننده با اولین جملات و پارگراف درگیر داستان میشه.بخش ایده داستان یه بخشی هست که خواننده های خاص خودشو داره.شاید جالب باشه ولی مشاهده شده افراد همیشه داستان رمانتیک رو بیشتر تمایل بهش نشون میدن ولی خب این داستان علاوه بر رمانتیک بودن وارد محارم اینا میشه که خود من زیاد علاقه ای به این مبحث ندارم.ولی نثر روان داستان جالبه به نظرم.لااقل میشه گفت ما با یک داستان طرفیم تا یه خاطره!
    کلیات داستان رو داره.البته ایرادهایی مثل جا افتادن برخی کلمات و گاها کمی غلط املایی که اینها توسط ویراستار اصلاح خواهند شد.
    اوج و فرودها، استفاده به جا و مناسب با توجه به نوع داستان از ديالوگ‌ها، بيان خوب، ايجاد كشش، ايجاد حس تعليق، فضاسازي، استفاده از كلمات مناسب. تا حدود زیاد موفق بودی در اینها …به طور کل به نظرم اگر بیایم و به داستانی بپردازیم که تمام اقشار بتونن بخونن و راحت زیرش کامنت بزارند برگ برنده بهتری داریم.اگر دنبال پیشرفت هستی.هرچند این نظر منه و گاها خود من هم دنبال قشر یک درصد و خاص هستم.ولی تجربه نشون داده یه داستان رمانتیک و هپی اندینگ میتونه از لحاظ اوج و صعود خیلی برد داشته باشه.این دیگه میمونه به انتخاب شما که میخوای جزو دسته تجاری ها باشی یا جزو دسته مخاطبان خاص.در کل موفق باشی و امیدوارم دوستان دیگه هم اگر میخوان بنویسنن لااقل چیزی روان باشه.لااقل بشه خوندش.البته اینم اضافه کنم بنده یه آدم معمولی هستم و منتقد ادبی نیستم! یه موقع اشتباه برداشت نشه.چون شخصی که داستان مینویسه شغلش چیز دیگه ای هست شخصی هم که منتقده داستانش چیز دیگس.همه ما بیشتر نظرمونو ارسال میکنیم.

912127
2023-01-25 07:21:03 +0330 +0330

داستانت قشنگ و احساسی بود.

2 ❤️

912133
2023-01-25 09:29:25 +0330 +0330

هر چند تابو بود ولی تو این روزگار خیلی دور از ذهن نیست .با توجه به مشغله آقایون و شهوت خانوم ها و فرزند کم .
در گذشته اگر هم مردها سر کار بودن همیشه خونه پر بچه بود و این فرصت ها برای خانوم ها نبود.

2 ❤️

912135
2023-01-25 09:52:25 +0330 +0330

نوع نگارش عالیه ولی موضوع جذاب نیست داستان در مورد رابطه عاشقانه بنویس تا همه قبول داشته باشند
منم خاطرات روستا و مدرسه و در ادامه خاطرات المیرا نوشتم و دستان دو دلم دوست دارم شما هم بخونی و نظر بدی

2 ❤️

912139
2023-01-25 10:51:33 +0330 +0330

ازت به خاطر احترام به نظر مخاطب متشکرم، دنبال می کنم.

2 ❤️

912154
2023-01-25 13:14:50 +0330 +0330

درود بر شما🤠
داستانه بدي نبود ممنون از نويسنده عزيز💕

با ارزوي بهترين ها براي شما🌹

2 ❤️

912163
2023-01-25 14:37:52 +0330 +0330

Good👍🏿

3 ❤️

912173
2023-01-25 16:40:39 +0330 +0330

این اولین باره داره نظر میدم چون نمیخوام خرابش کنی
معاشقه و حرفای بعد سکس خیلی مهمه ک اصن نداشتی
نقطه عطف داستانت مهدی بود ک بیاد تو داستان و سکس ک نمیدونم چرا حذفش کردی …پس الان شد یک داستان معمولی مثل همه داستان ها مثل مامان شکوفه…خلاصه هرجور خودت میدونی

3 ❤️

912182
2023-01-25 18:16:58 +0330 +0330

عالی بود ❤️

1 ❤️

912185
2023-01-25 19:25:51 +0330 +0330

مهدی واسه چی حذف شد ؟!!!

2 ❤️

912187
2023-01-25 20:37:56 +0330 +0330

ي پيشنهادي ب شما نويسنده عزيز
نظراتو كه ميخوندم درسته خيليا شايد مخالف ورود مهدي ب داستان بودن و بر خلاف اونا ممكنه بعضيا هم دوست داشتن
ب نظرم اونچه كه تو ذهن خودت هست و دوست داريو بنويس اين داستانه توعه اگر بخاي همرو راضي نگهداري كار خراب ميشه

3 ❤️

912282
2023-01-26 10:50:13 +0330 +0330

عالی منتظر داستان مامان و خاله هستیم

3 ❤️

912292
2023-01-26 12:25:57 +0330 +0330

قشنگ بود دمت گرم
ادامشو بگو ببینیم آخر خلیفه رو وارد بغداد کردی یا نه😂😂😂😂

4 ❤️

912323
2023-01-26 17:43:27 +0330 +0330

سلام داداش اولا که از ایده و فکرت خوشم میاد و احترام به دوستایه مجازیت و دوستانی که دنبالت میکنن…تنها بعدیت یا نمیشه گفت بدی همون حق انتخابه و احترامه که به دوستان گذاشتی ولی نباید مهدی حذف میکردی اونجا که نوشتی بدون هیچ کلمه ای مامانم اوج داستان بودت…البته این پیشنهاد که من بهت میدم میتونستی بعد از مدتی که سکس با مامانت اوکی راحت میشد فکر مامانتو به سمت یه سکس گروپ میاوردی یا تو سکستون که با مامانت داشتی از این مدل سکس زمان کردنش به زبون میاوردی و یواش یواش راضیش میکردی از اونجا که تو داستانت گفتی مهدی زیاد ارتباط با شما نداشته میتونستی مامانت به عنوان یه جنده خوب معرفی میکردی که راضیش کردی که با دوتاتون بخوابه…حتی دور از خونه خودتون مثله یه جای که کلید اون خونه دست تو باشه مثله خونه خالت…البته این ها که گفتم امیر جان پیشنهاده.هیجان سکس مامان از همه سکس ها بالاتر حتی سکس خالت هم هیجانی نداره بیشتر به قسمت سکس با مامانت بپرداز…با تشکر از داستان خیلی خیلی خیلی خوبت داداش…بهترین داستانی که خوندم این بوده

2 ❤️

912400
2023-01-27 05:50:00 +0330 +0330

واقعا مامان خوبی داری

2 ❤️

912628
2023-01-28 21:41:33 +0330 +0330

سلام دوست عزیز
داستان شما هم نکته مثبت و هم نکته منفی داره. من طرفدار ژانر تابو هستم و از این منظر نمیگم نکته منفی
اروتیک خوبی داری. نوشته منظم هم داری و هر 5 قسمت رو به پایان رسوندی. اما باور پذیری روایی کمی داره داستانت. میدونم که بیشتر نوشته ها در این ژانر داستان هست. اما در همین سایت داستان هایی داریم که باور پذیری روایی قوی تری دارند.
امیدوارم نوشته های بسیار قوی از شما ببینم.
موفق باد

2 ❤️

912629
2023-01-28 21:50:52 +0330 +0330

داستانت خیلی عالیه
اسم فصل بعدی رو جوری بنویس که راحت بفهمم ادامه این داستانته
بی صبرانه منتظر فصل بعدیم ایول

1 ❤️

912630
2023-01-28 21:53:01 +0330 +0330

اگه داستانای دیگه ای هم نوشتی اسمشو بزار تا پیداش کنم بخونمش

1 ❤️

912631
2023-01-28 22:03:43 +0330 +0330

متعجبم از اين تعداد لايك براى اين سرى ، جز قسمت اولش بقيه تخمى به تمام معنا بود محتواى ذهن يه نوجوان جلقى ، اين همه داستان خوب با نگارش عالى و جذاب اما در بهترين حالت ٥٠/٦٠ لايك ميخورن
عجيبه واقعا

2 ❤️

912670
2023-01-29 04:34:30 +0330 +0330

😀

1 ❤️

912841
2023-01-30 07:33:21 +0330 +0330

داستان قشنگی بود

1 ❤️

913095
2023-02-01 01:29:32 +0330 +0330

چرا داستان جدیدی نمیزاری؟

1 ❤️

913200
2023-02-01 14:52:50 +0330 +0330

خیلیم عالی اما از ادامش خبر نشد چرا؟!!! 👍

1 ❤️

913247
2023-02-02 00:41:05 +0330 +0330

باحال بود

1 ❤️

913518
2023-02-03 18:13:45 +0330 +0330

داستان واقعیه خاک عالم تو سرت اگه واقعی باشه

1 ❤️

913578
2023-02-04 04:54:34 +0330 +0330

چند روز دیگ ادامشو میزاری؟!

1 ❤️

913758
2023-02-05 17:27:45 +0330 +0330

داستانت باحاله حسابی حال اومدم. فقط اون مهدی دم اسبی بچه کونیو حذف کن😂

3 ❤️

913877
2023-02-06 15:19:05 +0330 +0330

ادامه بده کس دیگه ای رو قاطی سکس نکن

1 ❤️

914190
2023-02-08 11:43:32 +0330 +0330

شاهانه بود
هر ماه یه پنج قسمتی اینطوری منتشر کن بالاخره آدم نیاز داره …

2 ❤️

914203
2023-02-08 12:41:12 +0330 +0330

فصل دو کی میاد؟؟

1 ❤️

914258
2023-02-08 22:15:30 +0330 +0330

داش یه هفته شد ۱۵ روز بفرست بیاد فصل جدیدو

1 ❤️

917065
2023-02-28 23:31:51 +0330 +0330

امیرعلی میخوایم یه داستان بنویسیم با چندتا نویسنده پایه بودی ریپلای کن… میخوایم فان و سرگرمی باشه…

1 ❤️

921032
2023-03-30 15:00:14 +0330 +0330

عالی داداش دمت گرم عشق منی ❤️💯

1 ❤️

924354
2023-04-21 06:24:31 +0330 +0330

فصل دوم نبومده؟
اگه اومد ی ندا بده

4 ❤️

926356
2023-05-04 05:56:37 +0330 +0330

داداش فصل بعدیش نوشتی هر چی گشتم پیدا نکردم

1 ❤️

929644
2023-05-24 14:55:27 +0330 +0330

عالی عالی

0 ❤️

933064
2023-06-14 18:19:22 +0330 +0330

دوستان فصل دوم آمده ؟
هرچی میگردم پیدا نمیشه

0 ❤️

934351
2023-06-22 13:53:57 +0330 +0330

ادامش چی شد؟ پنج ماه شد

0 ❤️

934795
2023-06-25 20:57:21 +0330 +0330

ادامه شو هنوز نذاشتی؟؟حیفه

0 ❤️

936767
2023-07-09 00:33:55 +0330 +0330

پس ادامش چیشد

0 ❤️

936789
2023-07-09 01:43:57 +0330 +0330

هههع

0 ❤️

940689
2023-08-04 00:43:47 +0330 +0330

امیدوارم دیگه حداقل مادربزرگتو نکنی بذاری یه چیزی هم واسه ما بمونه

0 ❤️

944518
2023-08-27 14:55:09 +0330 +0330

قرار بود ادامه داستان بنویسی با اسم سکس همزمان با مامان و خاله پس چی شد؟ 😕 😞

0 ❤️

944713
2023-08-28 20:27:23 +0330 +0330

هفت ماهه هنوز کیرت تو کون مامانته

1 ❤️

957218
2023-11-09 12:20:49 +0330 +0330

انقد خوب نوشتی که جان سینا می خواد بگادتت پس پشت کن
شوخی کردم دمت گرم

0 ❤️

961095
2023-12-07 11:22:08 +0330 +0330

ادامه اش بنویس خیلی خوب بود

1 ❤️