دبیرِ شیمیل (۳)

1401/09/05

...قسمت قبل

توجه: همونطوری که در قسمت های قبل گفته شد این داستان واقعی نیست و تراوشات ذهن است.

اواسط پاییز بود. روز تعطیل، تو اتاقم نشسته بودم و اون روز رو به خودم استراحت کامل داده بودم. هوای خیلی سرد شده بود ولی گرمای داخل اتاقم، کاملا خشن بودن هوای بیرون رو از یادم برده بود. چیزی که هوای اتاق رو گرم تر میکرد نفسای تند گرم و آه و ناله های ضعیف دخترونه ی من بود. از وقتی سحر ور رفتن باهام رو شروع کرد و بعد از اینکه واسه اولین بار با انگشت شدن کونم ارضا شده بودم، تقریبا صرفا جق زدن با کیر کوچیکم واسم هیچ لذتی نداشت. ساعت ها بود داشتم سعی میکردم مثل قبل فقط با جق زدن ارضا شم ولی انگار غیرممکن شده بود. خیلی تحریک شده بودم. شرتم خیس شده بود و کیرم داخلش سُر میخورد. از جام بلند شدم و رفتم سمت کشوی میزم. یه کِرِم با عطر رز برداشتم. همون کرمی بود که سحر استفاده کرد ولی یادش رفت ببره با خودش. انگشت وسط و اشارم و بهم چسبوندم و مقدار زیادی ازش رو برداشتم. رفتم رو تختم دراز کشید. پاهامو دوتا سمت دادم بالا.بردمشون پشت آرنج دستام و تو همون موقعیت قفل شدم. جوری که زانو هام بقل گوشام بود. کیر کوچولوم افتاده بود رو شکمم و تا نافم رو با آب خوش بوش لزج کرده بود. دست راستم رو که بهش کرم مالیده بودم بردم سمت کونم سفیدم که قلمبه جلوی دیدم افتاده بود. از اینکه از بدن خودم خیلی خوشم اومده بیشتر تحریک شدم و روی شکمم کامل خیس شده بود. انگشتام رو آروم فشار دادم رو سوراخم. اولیش راحت رفت داخل. با وارد شدن انگشت به کونم یه آهی کشیدم و از لذت لب پایینم و گاز گرفتم. این حس که کامل شبیه به دخترا شده بود رو خیلی دوس داشتم. انگشتم و بیشتر فرو کردم تا رسیدم به یه نقطه ی متورم و زبر. در موردش خونده بودم و همون پروستاتم بود که به نقطه ی پی معروف بود. مالیدمش و حس خیلی عجیب ولی لذت بخشی داشت. نا خودآگاه زبونم رو در آوردم و بعد از چند ثانیه آب دهنم رو روی سینه هام حس کردم. هرچقدر بیشتر انگشت میکردم خودم و بدنم داغ تر و از دو طرف خیس تر میشد. یه دونه انگشت دیگه واسم کافی نبود و انگشتای بیشتری کردم تو خودم و نقطه ی پی رو وحشی تر میمالیدم. نوک صورتی سینه هام سیخ شده بودن و تو اوج شهوت بودم. حس میکردم الاناست که ارضا بشم که دستگیره ی در اتاقم از اون سمت خم شد. خداروشکر در اتاق رو قفل کرده بودم. ولی هیچی جز زد حالی که خوردم اذیتم نمیکرد. چشام هنوز خمار بود و بدنم از شدت حرارت میتونست دماسنج رو به فنا بده.
به هزار زور و زحمت خودم و جمع و جور کردم و با حوله خیسی بدنم رو گرفتم. فرض کنید بعد از یه هفته ارضا نشدن، تو مرز ارضا شدن با کونت باشی اونم یکی در اتاقتو بزنه. با کلافگی رفتم سمت در. کلید طلایی در رو چرخوندم و در چوبی گردویی رنگ اتاقم رو باز کردم.
مامانم اومد داخل.
+“رضا…معلمت زنگ زد…چرا در رو راستی قفل میکنی تو؟ چیکار میکردی؟!”
-“هیچی داشتم لباس عوض میکردم. خدا چوب و آفرید که ازش در بسازیم تا با در زدن سر زده نیاین تو اتاق!”
+“خب حالا، باز بی ادب شدیا.”
لبخندی از رو کلافگی زدم و ادامه دادم:
-“گفتی معلمم زنگ زده؟ کدوم معلم؟ مدرسه؟؟”
+“نه! سحر خانم. خانم حسینی…”
اسم سحر رو که شنیدم دلم یهو خالی شد. نمیدونم از ترس بود یا اسمش واسم جذاب بود. هرچی که بود یه چیزی ته دلم میخواست دوباره هرچی سریع تر ببینمش. از اونجایی ام که نتونسته بودم ارضا بشم داشتم از حشری بودن میمردم و دلم میخواست خودم و در اختیار سحر بزارم تا هرکاری دلش میخواد باهام بکنه. سرم حسابی داغ شده بود از شنیدن اسم سحر.
مامانم ادامه داد:
+“گفتش که نمیتونه این هفته روزای یکشنبه و پنج شنبه رو واست کلاس بزاره. ولی چون درسی که باید بهت میداد خیلی مهمه، باید این دو جلسه رو با کلاس دختراش بشینی.”
جا خوردم!
-“کلاس دختراش؟؟ مگه اصلا کلاس داره؟”
+“آره گفتش چند روز پیش واسه کلاس دختراش تونسته تو خونه ی خودش یکی از اتاقارو خالی کنه”
-“مگه خودش اصلا خونه داره؟ مگه با خانوادش زندگی نمیکنه؟”
+“چمیدونم رضا…حتما خونه گرفته دیگه! کلی دانش آموز داره پول درآورده حتما.”
-“پووووف…حالا حتما باید با دخترا بشینم سر کلاس؟ یه جوریه آخه.”
ولی ته دلم هیجان خاصی داشت که سحر دلش میخواد با کلاس دختراش بشینم.
+“دو جلسست دیگه. دخترا که نمیخوان گازت بگیرن. میشینی یه گوشه ای تدریس رو گوش میدی دیگه.”
-“ولی آخه خیلی ضایست…”
+“هیچم ضایع نیست پسر گلم… در ضمن گفت بعد از اینکه کلاست با دخترا تموم شد، 2 ساعتم جدا باید بهت تدریس کنه چون عقبی از درس باید برسونتت.”
میدونستم سحر میخواد باهام تو اون 2 ساعت چیکار کنه. ولی بجای اینکه ترس داشته باشم هیجان داشتم. از این هیجان، سوراخم که کم کم داشت آروم می شد، شروع کرد به نبض زدن.
-“باشه…کلاسش چه روزیه و ساعت چند؟”
+“یکی فرداست یکی هم دوشنبه. ساعت 6 غروب.”
-“اینطوری که شام خونشونم”
مامانم خندید و به شوخی گفت : “سر سفره ی بچه ی مودبی باشیا. کم غذا بخور نگن ندید پدیده!”
به مامانم چپ چپ نگاهی کردم و مامانم خنده کنان از اتاقم رفت بیرون.

کارای سحر واسم عجیب بود. ینی چرا میخواد برم خونش.( از طرفی هم میگفتم خب معلومه چرا دیگه عسکل). کی خونه خرید اصلا. توی اون دو ساعت میخواد باهام چیکارا کنه. تو فکر فرو رفته بودم.
به هر حال رفتم دوش گرفتم و اون روز گذشت و فردا شد. درسای قبل از کلاسم رو نوشتم و با استراحتی که کردم ساعت شده بود 5 عصر. هرچقدر به ساعت کلاس نزدیک تر میشدم حس میکردم قبلم تند تر و تندر میزد.
زد به سرم که اگه قراره اتفاقی بیوفته دوس دارم کونم حداقل تمیز باشه. رفتم دسشویی خودم رو تمیز تمیز کردم و سوراخم رو کرم زدم.
یه لحظه به خودم اومدم و تعجب کردم که واقعا این منم؟ شده بودم یه اسباب بازی جنسی واسه نیاز های سحر. به قول خودش شده بودم جندش. ولی واقعا چرا فکر کردن به اینا هیجان داشت واسم؟
شاید واقعا دوس داشتم جندش باشم. تو فکر بودم که نگاهم رفت سمت ساعت. نیم ساعت دیگه کلاسم شروع میشد. آدرس رو از مامانم گرفتم و با اسنپ خودم و 20 دقیقه ای رسوندم. خونه ی آپارتمانیی بود. از بیرون خیلی ظاهر بدی نداشت ولی چیز خاصی هم واسه ی تعریف کردن نبود.به مامانم گفته بود که خونش طبقه ی پنجم واحد غربیه.
زنگ آیفون رو زدم. تصویری بود و سحر با دیدن چهرم سریع در رو باز کرد. رفتم داخل. سوار آسانسور شدم و یه موزیک کلاسیک پخش شد. خودم و تو آینه برانداز کردم که پیش اون همه دختر تیپم ضایع نباشه. تیپ خاصی هم نبود البته. یه هودی سفید با شلوار لی مشکلی. کتونی کانورس و یه ساعت مچی دیجیتالی با بند مشکی. به هر حال مشکی رنگ عشقه. همونطوری که سحر ظاهرا عاشق رنگ مشکی بود منم دوس داشتم.
رسیدم طبقه ی پنجم. در واحد رو پیدا کردم و زنگ رو زدم. تعداد کفشایی که جلوی در بود به شیش جفتی میرسید. خداروشکر پس اونقدرم زیاد نبودن. نمیدونم چرا دلم میخواست داخل کفشارو بو بکشم.
خم شدم و شروع کردم به باز کردن بند کفشم که یهو در باز شد. دو تا پای خوشفرم سفید رو همون لحظه ی اول تونستم تشخیص بدم. پاهای کسی نبود جز سحر. یه پابند نقره و طلای خوشگل پوشیده بود و برق میزد و صد برابر سکسی ترش میکرد. سرم و بالا آوردم. سحر با موهای باز و یه شلوار جین مشکی و پیراهن سفید آستین بلند کاموایی نازک رو به روم وایستاده بود. باورم نمیشد اینقدر خوشگله.چشمم رفت سمت دست انگشتای کشیدش. ناخون کاشته بود و لاک مشکی روش(آره میدونم. بازم مشکی!) صد برابر خواستنی ترش میکرد. توجهم رفت سمت بالاتنش. پیراهن سفیدش پوست گردن و صورتش رو سفید تر نشون میداد. موهای خرماییش رو از سمت شونه ی چپش ریخته رو روی سینه هاش. رژ قرمز زده بود و یه آرایش خیلی ساده ای کرده بود. پوستش خیلی صاف بود. با چشمای مشکی و لبایی که روش خنده ی شیطنت آمیزی بود بهم زل زده بود . آب دهنم رو قورت دادم و سلام کردم.
نزدیک تر شد و یهو بغلم کرد.ادکلن خوش بویی زده بود و هوش از سرم میپروند. نزدیک گوشم شد و با صدای آرومی در گوشم گفت:
+“سلام توله… زود باش بیا داخل که بعد از کلاس کار دارم باهات کون خوشگل من!”
دستشو برد سمت کونم و یه انگشت ریزی از رو شلوار منو کرد. همزمان یه گاز ریزی از لاله ی گوشم زد که باعث شد درد بگیره.
جدا شد ازم و یکم عقب تر رفت.در رو بست و بهش تکیه داد. دستاش رو به هم گره زد. کف پای راستشم به پشت خم کرد و چسبوند به در و روی پای سمت چپش وایستاد. چشمام رفت سمت رون پاهاش که داشت از شلوارش میزد بیرون. نمیدونم از قصد اینطوری لباس پوشیده بود یا با کلاس دختراش خیلی راحت بود. چون همیشه بیرون با مقنعه و چادر میگشت تا جایی که یادم میومد.
+“نمیخوای بنداتو باز کنی؟”
زل زده بودم به سحر که با صدای کمی بلند تر گفت:
+“هوی توله. با توعم”
-“بله؟ ببخشید حواسم نبود.”
خنده ی ریزی کرد و با یکی از دستاش موهای صورتش رو کنار زد. فهمیده بود بهش زل زده بودم. خب معلوم بود میفهمه وقتی مثل اسکلا یه جا وایستام و به پاهاش نگاه میکنم.
+“آره چشات رو از روی پاهام بردار. میگم بندای کفشتو نمیخوای باز کنی؟”
مِن و مِن کنان یه “چشم” گفتم و خم شدم.
+“نه اینطوری نه. برعکس شو. کونت و سمت من بگیر. بعدش میتونی بندتو باز کنی”
گرما و خشن بودن صدای سحر کاری میکرد که نمیتونستم نه بگم. به پشت به سمتش وایستادم و خم شدم. یه جورایی کونم رو به سمتش قمبل کردم. سحر هم ظاهرا خوشش اومده بود. داشتم بندم رو باز میکردم که گرمای دستشو روی یکی از لپای کونم حس کردم. شروع کرد کونم و از روی جین مالیدن.
+“دلم میخواد یکی از کفشای دخترا رو انتخاب کنی”
-"چرا—؟
صداش خشن تر شد.
+“هرچی میگم بگو چشم. گفتم یکی از کفشارو انتخاب کن.”
سرم رو چرخوندم. یه جفت از کفشا چشمم رو گرفت. نایکی بود. با رنگ سفید و صورتی.
انگشتم و گرفتم سمتش.
+“چه انتخاب خوبی. واسه یکی از خوشگل ترین دانش آموزامه. حالا برش دار!”
ته دلم یه حدسایی میزدم که ازم میخواد چیکار کنم ولی گیج بودم.
برداشتمش و با لحنی یکم آروم تر از قبل گفت:
+“میدونم فوت فتیش داری. حالا صورتت و بکن تو کفش و بو بکش. دلم میخواد داخلش رو هم لیس بزنی.”
حس شهوتم با حرفای دستوری سحر و همزمان مالیده شدن لپای کونم با دستای گرمش داشت بیش از حد میزد بالا.
بینیم و کردم تو کفش. جوری که بینی و دهنم رو میپوشوند. واقعا دوس داشتم بوش رو. بوی عرق خیلی کمی میداد. ولی نمیدونم چرا میتونستم بوی توت فرنگی هم حس کنم. تو ذهنم تصوراتم شروع کرد به شکل گرفتن که یه دختر با جوراب صورتی و پاهای سفید ظریف پوشیدتش و باهاش کلی راه رفته و یکم عرق کرده.
تو فکر بودم که سحر رشته ی افکارم رو پاره کرد.
+“حالا لیسش بزن توله سگ!”
همونطوری که سحر دستور میداد منم اجرا میکردم. زبونم رو درآوردم و کشید رو کف کفش. طعم شوری داشت ولی همچنان بوی توت فرنگی رو حس میکردم. ذهنم صورتی شده بود و داشتم بی نهایت تحریک میشدم. سحر هم دست از کونم بر نمیداشت. یکم ادامه داد که گفت:
+“خب دیگه بسه. زود باش بیا داخل که کلاس دیر نشه! همه ی کفشا رو هم مرتب کن بعد بیا داخل.”
سحر در رو باز کرد و رفت داخل خونه. کفشارو مرتب کردم و منم دنبالش راه افتادم.وارد شدم و در و پشت سرم بستم. خونش حس گرمای خاصی داشت. دنج بود و همه چی حساب شده چیده شده بود. آشپزخونه که با یه جزیره از پذیرایی جدا شده بود کامل بهش دید داشت. مبل های ساده و سفید رنگی به چشم میخورد. مبل سه نفره رو به روی تلوزیون تقریبا 45 اینچی بود که به دیوار وصل شده بود. دور تا دورش هم یه مبل دو نفره و یه مبل یه نفره با همون طرح و رنگ به صورت مربعی وسط پذیرایی چیده شده بودن. یه فرش با طرح قشنگ با رنگ سفید کِرِم پای مهمونارو در مقابل سرامیک سرد موقع نشستن رو مبل ها حفظ میکرد. نور پردازی خونه هم چشم نواز بود. داشتم همه جارو چک میکردم که سحر با چشم و ابرو های قشنگش بهم اشاره کرد و اتاق تدریس رو نشون داد. خواستم برم داخل که دیدم نگاه همه ی دخترا به سمتم چرخید. اکثرا موهاشون آزاد بود. چون اصولا هم سحر هم دانش آموزای دخترش باهم راحت تر بودن ،شال و روسری یا مقنعه به اون صورت نمیزاشتن. یه لحظه قفل کردم روشون ولی حس کردم دارم از خجالت آب میشم. یکیشون از همشون خوشگل تر بود. موهاش بور تر بود و پوست خیلی صافی داشت. چشمای روشن و ابرو های دلبر.لبای خوشگل قرمزش باعث شده بود بهش زل بزنم. موهاش لَخت بود و روی شونه های دخترونه ی کوچولوش ریخته بود. شلوار جین یخی طرح بوت کات(میتونین تو نت سرچ کنین) و سوییشرت خوشرنگش خیلی قشنگ تر و کیوت ترش کرده بود. جوراب سفید ساده ی قشنگی هم پوشیده بود که تنها کمی ازش معلوم بود. به خودم اومدم و فهمیدم خیلی طولانی بهش زل زدم و داشت زیر لب آروم میخندید. خجالت زده شدم و سرم و انداختم پایین. تو ذهن خودم میگفتم “غلط نکنم کتونی اینو بو کردم و لیس زدم”. فکر کردن بهش باعث شد خیلی تحریک بشم. رفتم ته کلاس و یه صندلی خوب پیدا کردم.
رو تک صندلی نشستم و وسایلم و از کیفم درآوردم. چند دقیقه ای گذشت که سحر با چهره ای خندون داخل کلاس شد و خیلی پر انرژی با بچه های دیگه حال و احوال کرد. خیلی به من توجهی نمیکرد. انگار که اصلا تو کلاس نبودم. حین تدریس که داشت روی وایت برد مسئله حل میکرد، سرش رو چرخوند سمتم. با صدای نسبتا بلندی گفت:
+“رضا جان…بیا پای تخته ادامشو حل کن”
صورتم مثل گچ سفید شد یهو. آب دهنم و قورت دادم. نگاهی به تخته انداختم. اصلا حین تدریسش حواسم به درس نبود. همش تو فکر بعد از کلاس بودم. خشکم زده بود که دوباره گفت:
+“پاشو آقا رضا بیا حلش کن. به نظر میاد خیلی خوب این مبحث رو بلدی”
دلم میخواست آب شم از خجالت. وقتی یکم مِن و مِن کردم واسه پای تخته رفتن، دخترا برگشتن با یه لبخند تمسخرآمیز نگام کردن. دلم میخواست فرار کنم از کلاس و به بعدش فکر نکنم. فقط برم!
از جام بلند شدم و به زور رفتم پای وایت برد.
همه چشماشون رو من بود. یکم وایت برد رو نگاه کردم یکم سحر رو. نگاهش خیلی جدی بود. ولی میدونستم از عمد داشت پیش بقیه دخترا تحقیرم میکرد. از استرس بیش از حد دستام شروع کردن به لرزیدن و با صدای لرزون تر گفتم:
-“ببخشید یه لحظه…حواسم نبود…نفهمیدم.”
دیدم که دخترا دارن آروم زیر لب میخندن. نگاهم رو برگردوندم رو به سحر. ترس رو میتونست توی چشام ببینه ولی واسش مهم نبود. دلش نمیسوخت.
+“وسایلتو از اون پشت جمع کن بیا جلو بشین. دخترا یکیتون از وسط بره اونور که رضا بشینه وسط. شاید اینطوری یاد بگیره.”
هیچکاری جز گوش کردن حرفاش نمیتونستم بکنم. عرق سرد کرده بودم. سحر تحقیر کردن منو خیلی دوس داشت.
وسایلم رو از پشت جمع کردم و اومدم روی تک صندلی بین دخترا نشستم. کلاس قدری بزرگ نبود که هممون تو یه ردیف بشینیم. ولی صندلی وسط دیگه خیلی وسط بود. هر چهار طرفم حداقل یه دختر نشسته بود.
دختری که واستون تعریف کردم و سمت راستم نشسته بود و صندلیش نزدیک تر بود.
با همه ی تحقیر شدنام، یه حسی ته دلم باعث میشد تحریک بشم. تحقیر شدن توسط سحر اونم جلوی بقیه، با تمام دیوانگی به نظر رسیدنش، ته خالی دلم رو با هیجان پر میکرد.
خیلی هم بد نبود. حداقلش بوی عطر و ادکلن چندتا تا دختر از هرطرف رو میتونستم حس کنم. یه لحظه تو ذهنم سکس با همشون رو تصور کردم که باعث شد سیخ کنم. (میدونم خیلی مریضم)
تو فکر بودم که دختری که سمت راستم نشسته بود(همونی که کفشش رو احتمالا بو کرده بودم)،
به سمتم خم شد و با لحن مهربون و صدای گرم و نازی گفت:
“اینقدر استرس نداشته باش؛ گازت که نمیگیریم. حواست به درس باشه باز گیرش نیوفتی.”
خنده ی قشنگی کرد و حواسش برگشت سمت تدریس سحر.
منم لبخندی دوستانه بهش زدم و سرم و به نشونه ی تشکر و تایید تکون دادم. ولی ته دلم بدجور دلم گیر کرده بود بهش. بوی عطرش خیلی قشنگ بود و مستم میکرد.
اون دو ساعت گذشت و همه دخترا داشتن کم کم میرفتن. چیزی نگذشت که فقط من مونده بودم و سحر. خونه رو چک کرد و مطمئن شد همه ی دخترا دیگه رفتن.
اومد داخل اتاق. لباساش و درآورد تا اینکه فقط یه شرت و سوتین تو تنش بود. ولی کیر سفید و گندش از لای شرت توری مشکیش زده بود بیرون. سیخ بود و آب خوشمزه ی لزجش داشت ازش میچکید.
اومد جلو تر و با دست راستش موهام رو گرفت تو مشتش. کیرش زیر چونم بود. یه لحظه برخلاف توقعم تصور کردم که چقدر دوس دارم کیرش رو بخورم.
تعجب کردم از فکر خودم و خجالت کشیدم. ولی باعث شده بود منم سفت بشم کنم.
+“لباساتو کامل دربیار، نیازشون نداری. زودباش کارت دارم.”
لحن سحر خشن شده بود.
لباسام و آروم درآوردم و گذاشتم روی صندلی. رو به روش لخت وایستاده بودم. بدنم و داشت برانداز میکرد.
+“خوبه…راست هم که کردی جنده!چیه دلت کیرم و میخواد؟ دوس داری بخوریش؟ دنبالم بیا. چهار دست و پا.”
دنبالش راه افتادم. تهش راهم به حموم ختم شد.
+“برو داخل میخوام بشورمت. حالا حالا ها باهات کار دارم دختر کونی من.”
حمومش بوی خوبی میداد. خیلی هم تمیز بود. معلوم بود سحر وسواس داره. کف حموم هم داشت برق میزد.
“رو زانو هات بشین و کیرم و بکن دهنت. میدونم دهنت آب افتاده دختره ی جنده!”
دوس داشتم وقتی بهم مگفت دختر.
کیر سفید گندشو گرفتم دستم بدون چون چرا کردم تو دهنم. واسم خیلی خوشمزه بود. دلم میخواست تا ته بکنم دهنم.
دهنم لزج شده بود و کیرش تا حلقم میرفت و بر میگشت. عوقم میگرفت ولی ادامه میدادم. آه و ناله های سحر فضای حموم رو پر کرده بود.
یه از دهنم کشید بیرون. از زیر نگاش کردم. سایه ی کیرش افتاده بود رو صورتم. من جندش بودم و این حس و خیلی دوس داشتم. سحر لحنش سکسی تر شده بود ولی همچنان خشن بود.
+“میخوام صاف وایستی. هرکاری کردم جم نمیخوری. فهمیدی؟”
با صدای آرومی گفتم “بله”.
سوتین و شرتش رو هم درآورد و کامل لخت شد. بدنش همیشه دیوونم میکرد. با ممه های گنده و سفید نوک صورتیش هوش از سر آدم میبرد. بدنش خیلی رو فرم بود. دید دارم زل میزنم بهش خوشش اومد و دستشو رو کیرش حلقه کرد.
+“میدونم دهنت دلش کیرم و میخواد. نگران نباش بازم بهت میدم بخوری.”
سرمو به نشانه موافق بودن باهاش بالا پایین کردم.
آب گرم رو باز کرد و زد گذاشت روی دوش. خودشم اومد زیرش و خودش رو از پشت بهم چسبوند.
آب گرم هم خیسمون کرده بود و هم بدنمون رو داغ. نوک ممه های سحر به پشتم میخورد و روی پوستم کشیده میشد. آب رو بست و سر دوش رو باز کرد و روی خروجی آب مقدار زیادی شامپو زد. بعدش دوباره سفتش کرد و آب و باز کرد. شامپو کلی کف کرد و بدن هردوتامون زیر دوش کفی و لیز شد.
بیشتر از پشت خودش رو بهم چسبوند. دست راستش و از سمت شونه ی راستم آورد و دو طرف صورتم و با دستش فشار داد. سرم و برگردوندن سمت خودش.
با صدای خشن و پر از شهوتی گفت:
“میخوام جرت بدم جنده کوچولو!”.
گرمای بدنمامون منتقل میشد. دستاشو از پشت از دو طرف آورد و سینه ها و شکمم رو که لیز و داغ بود میمالید. نوک سینه هام که سیخ شده بودن رو با یه دستش فشار میداد با اون یکی دستشم با کیر کوچولوی سر صورتیم ور میرفت. مغزم داشت از لذت آب میشد. هیچی نمیفهمیدم. چیزی جز آه و ناله های نسبتا بلند دخترونم شنیده نمیشد. داشتم ارضا میشدم که رو سوراخم چیزی حس کردم. سحر دستاش رو از رو شکم و سینه ها برداشت و کیرم و ول کرد. دست سمت چپشو گذاشت رو کونم و با اون یکی دست کیر گنده ی خواستنیش رو روی سوراخم فشار میداد. نگاهم رو برگدوندم و با چشایی که داشت میگفت لطفا سریع تر بکن توش به چشمای خمار سحر خیره شدم.
لبای سحر و من باد کرده بود و سرخ شده بود. موهاش خیس شده بود و رو صورت و ممه هاش ریخته بود. همه چیش صد برابر سکسی تر و خواستنی تر شده بود. دلم میخواست هرچقدر دلش میخواد بکنه منو.
اینقدر حشری شده بودم که نمیتونستم دهنم رو بسته نگه دارم و زبونم بیرون بود و آّب ازش می چکید. سحر صورت پر از تمنای منو که دید خیلی بیشتر تحریک شد و یه “جوون” گفت و لبشو گاز گرفت.
یهو فشار کیرش رو روی کونم بیشتر کرد و کامل کرد توش. سحر یه آه کشدار و شهوتناکی کشید ولی من بدجور دردم گرفت که باعث شدی “آخ” بلندی بگم. دستشو گذاشت رو دهنم تا صدام در نیاد. دوتا از انگشاش و کردم تو دهنم. منم شروع کردم واسش میک زدن.
کیرش رو تو کونم نگه داشت تا باز تر شم. یه مدت همونطور موندیم.
+“آماده ای؟”
-“اوهوم.”
+“دستمو بردارم صدای بلندی که در نمیاری؟”
-“عووم عومم”
+“آفرین. دستاتو تکیه بده به دیوار.”
سحر دستشو از رو صورتم برداشت. منم خم شدم به سمت دیوار رو به روم و دستام تکیه دادم بهش. یه جورایی تو حالت داگی بودیم ولی ایستاده. سحر دستاشو از پشت گذاشت رو شونه هام و شروع کرد به تلمبه زدن.
خیلی درد داشتم ولی داشتم لذت میبردم. هر دفعه که کیرش رو نقطه ی پی کونم مالیده میشد یه موج حس بی نهایت خوب بدنم رو میلزوند. سحر دید داره خوشم میاد و تند تر تندترش میکرد. دوباره از پشت بهم چسبید و بدنامون دوباره همو از فاصله ی خیلی نزدیک ملاقات کردن. دستاش رو از زیر بقلم آورد و دوباره شروع کرد به مالیدنم. صدای آه و ناله هامون تو هم پیچیده بود. هر لحظه شدید تر و شهوتناک تر میشد. بدنامون از اون حجم شامپو لیز لیز شده بود و کیر گندش تو کونم لیز میخورد . میتونستم زیر شکمم حسش کنم که هر لحظه داره بزرگ و بزرگ تر میشه. ده دقیقه ای تلمبه زد. یهو محکم ترش کرد تا اینکه دیگه نمیتونستم تحمل کنم و الانا بود که کیرم منفجر بشه. میتونستم حس کنم که کیر سحر هم از همیشه بزرگ تر شده. تا اینکه با تمام فشار آب داغش رو تو کونم خالی کرد. ناله ی عمیقی کرد. منم از صدای ناله سحر و آب داغش به شدت ارضا شدم و هرچی آب داشتم رو پاشیدم بیرون. جون واسمون نمونده بود. بهترین حسی بود که تابه حال تجربه کرده بودم. ولی وقتی ارضا شدم خیلی حس همه چی پرید. با خودم گفتم دارم چیکار میکنم من. من دختر نیستم. من پسرم. تو فکر بودم که با صدای سحر به خودم اومدم.
+“عالی بود جنده ی خوشگلم. تو حتی بهتر از دخترایی. هیچوقت نمیزارم از زیر دستم در بری. تو و کونت دیگه واسه منین. قراره از این به بعد زیر خواب و جنده ی من باشی. مثل یه اسباب بازی جنسی که هر موقع دلم بخواد خودم و ارضا کنم. فهمیدی؟”
سرم رو به نشانه ی تایید تکون دادم. ولی حالا که ارضا شده بودم خیلی بیشتر میترسیدم. تمام وجودم و ترس گرفته بود.
سحر شروع کرد به شستن و تمیز کردن هر دوتامون. از اون لوسیونی که به کیرش زده بود قبلا، به بدن منم زد و حسابی خوش بو شدم.
خشک کردیم همو و ازم خواست دوباره چهاردست و پا بشم.
چهار دست و پا شدم و دنبالش راه افتادم. وارد اتاقش شدیم. اتاقش قشنگ بود. پرده های سفید ساده. تخت تک نفره کنار پنجره جوری که صبح ها نور خورشید بیدارت میکنه. یه میز آرایش که زیباییش و نحوه ی چینش همه چیش دل آدم رو میبرد. لباس نپوشیدیم و همونطوری موندیم.
+“برو بشین رو صندلی میخوام آرایشت کنم. شرط میبندم با یکم آرایش دخترخیلی خوشگلی میشی!”
رو صندلی نشستم و شروع کرد به آرایش کردنم. رژ صورتی و ریملی واسم زد و خط چشم کم رنگی واسم کشید.
یه کش مو آورد و از پشت موهام رو جم کرد و محکم بست و یه توری کشید روشون. نمیدوستم میخواد چیکار کنه تا اینکه یکی از کشو هارو باز کرد و کلاه گیس بلوندی رو درآورد.
+“با این دیگه عین دخترا میشی. "
گذاشتش رو سرم و مطمـئن شد از سرم هیچ جوره نمیوفته. لنز چشم فانتزیی رو هم از کشو درآورد. صورتی بود و یه جورایی طرح قلب. اونایی که پورن هنتای نگاه میکنن میدونن چی میگم. گذاشت رو چشمم و تو آینه خودم و نگاه کردم. کاملا یکی دیگه شده بودم. یه دختر خیلی خوشگل با پوست صاف و سفید که احتمالا آرزوی هر پسری بود.
نمیدونم چرا فکر کردن به این چیزا و اینکه تبدیل به یه دختر شدم خیلی هیجان زدم میکرد.حتی با اینکه تازه ارضا شده بودم.
+“چه دافی شدی توله… میدونستم جنده ی خوبی رو انتخاب کردم.”
از پشت با دست راستش گلوم رو گرفت و آروم فشار داد که باعث شد ناخوناش خراش ایجاد کنه.
با صدای خشن و پر از شهوتی گفت:
“دوستام باهات چه حالی بکنن!”
دلم ریخت. دوستاش؟ ینی میخواد بده منو دوستاشم بکنن؟ دوستاش پسرن یا دختر؟ بدجور دیگه ترسیده بودم ولی جرئت چیزی گفتن رو نداشتم.
پرتم کرد از صندلی پایین. آه دخترونه ای کشیدم که حس کردم بدتر تحریکش کرد.
+“همینجا بمون جم نخور تا برگردم!”
چهار دست و پا مونده بودم که سحر با یه کارتن کوچیک برگشت.
+“بلند شو اینارو باید بپوشی.”
از داخل کارتن یه جفت جوراب شلواری صورتی در آورد و گفت بپوشم. پوشیدمش و چند برابر دختر تر و سافت تر شدم. سحر داشت منو تبدیل به یه لیتل گرلی میکرد که عاشق رنگ صورتی بود.
یه دستکش بلند هم بهم داد که تا آرنجم بالا میومد. ولی به اندازه جوراب شلواری زخیم نبود و شیشه ای بود. اینم صورتی بود. تفاوتش این بود که پنج تا انگشت دستام بیرون می موند.
سحر لاک صورتیی هم در آورد و ناخونای دست و پام رو لاک زد.
همه چیو صورتی بهم میپوشوند. چنتا چیز دیگه هم آورده بود. یه چوکر به گردنم پست که روش به انگلیسی “جنده” نوشته شده بود.
رنگش رو هم فک کنم خودتون بدونین. چوکر یه گیره داشت که بهش بند وصل میشد و به عنوان قلاده میشد استفاده کرد.
+" یه سوپرایز واست دارم!”
سحر یه چستیتی بیرون آورد و قفلش کرد رو کیرم. خیلی ترسیده بودم.صورتم مظلوم شد و با لبای صورتی قنچه شدم و قیافه دخترونم به سحر نگاه کردم.
سحر ترسم رو فهمید و گفت:
“اوخی… قیافشو نگا…نترس خوشگلم. تو دیگه به این نیاز نداری که! دخترا از کونشون استفاده میکنن. این دیگه قرار نیست باز بشه”
خنده ی شیطنت آمیزی کرد ولی با حرفاش ته دلم رو خالی کرد.
کیرم قفل شد تو چستیتی صورتیم و خایه های خوش رنگمم بخاطرش باد کرده بود. آروم چنتا سیلی به خایه هام زد و تو مشتش فشارشون داد و مالیدشون.
آه و ناله ی ضعیفی کردم که باعث شد سحر کیرش رو بماله.
+“آخ چقدر خوبی تو توله. با هیچ دختری نمیشه عوضت کرد”
با لحن مظلومی گفتم:
-“چقدر قراره این تو بمونم؟”
+“معلوم نیست!”
+“اینطوری بهتره.دیگه نمیتونی بهش دست بزنی.حالا باید مثل دخترا فقط ارضا شی. شاید ماه ها تو این نگهت دارم یا شایدم برای همیشه. تا یادت بره اصلا کیر داشتن چطوریه.”
لبخندی زد که باعث شد دندونای منظم خوشگل و سفیدش دیده بشن. یه کاندوم هم باز کرد و کشید رو چستیتیم و مطمئن شد در نمیاد.
+“اینم از این. حالا اگه ارضا شدی کثیف کاری نمیشه”
+“اهاا. داشت یادم میرفت. یه سوپرایز گنده هم واست دارم که مطمئنم خوشت میاد”
یه دیلدو مانند درآورد از تو جعبه.
+“اینجارو داشته باش. اینو مخصوص خودت خریدم. ویبراتوره. مخصوص پروستات. مستقیم باهاش تماس پیدا میکنه و با ویبره ی شدید کاری میکنه که کلی ارضا شی.”
صورتم مظلوم شد و ترس تو چشام دیده میشد. ولی سحر بی توجه بود.
+“حالا کونت رو بکن سمتم تا این بکنم توش.”
کونم رو گرفتم سمتش و با یه فشار آروم تا ته رفت داخل. میتونستم حس کنم صاف داره به نقطه ی پی فشار میاره. تو فکر بودم که یهو دیدم ویبراتورش با تمام قدرت روشن شد. آه کشیدم ولی نمیتونستم کاری کنم. بلندم کرد از جام ولی خیلی سخت بود. نمیتونستم رو پاهای خودم وایسم. پاهام رو به هم نزدیک کردم. کشوند منو سمت تختش و منو انداخت روش. گوشیش رو درآورد ازم تو حالتی که زبونم بیرون بود و قیافم از شهوت دوباره داشت آب میشد عکس گرفت. ته دلم از اینکه نمیتونستم در مقابل سحر کاری بکنم هیجان داشتم.
هر لحظه داشتم به دوباره ارضا شدن نزدیک تر میشدم. سحر گوشیش رو گرفت سمتم.
+“به مامانت زنگ میزنی یه بهونه میاری که شب نمیتونی بری خونه. قراره پیش خودم بخوابی.”
-“آخهه…نمیییشههه… شَ…شک میکنههه!”
+“عزیزممم. نمیتونم درست حرف بزنی؟ اوخی. چقدر تو ملوسی آخه. ولی واسم مهم نیست. زنگ بزن بهش.”
گوشیو به زور از سحر گرفتم و سعی کردم مقاومت کنم در مقابل موج های لذتی که پشت سر هم هر ثانیه بدن دخترونم رو میلرزوند.
شماره رو گرفتم و زنگ زدم.
+“الو سلام… ماامماان…من کلاسم…تموم شد…ولی دوستم چون فردا امتحان داره…ازم خواست که…که…”
همین لحظه خیلی شدید ارضا شدم دوباره. گوشیو از خودم دور کردم یه آه کشیدم. جوری که مامانم پشت تلفن نشنوه.
کاندوم پر از آب شد. ولی همچنان ویبراتور داشت به صورت وحشیانه ای کونم رو میلرزوند.
یه زور خودم سر حال آوردم. دیدیم سحر با چشمای حشریی که داره برق میزنه بهم نگاه میکرد و ریز ریز میخندید.
دوباره گوشیو گرفتم سمت خودم.
+“ببخشید عطسم گرفت. من امشب میرم پیش… علی. بهش باید یکم یاد بدم فردا امتحانش رو خوب بده. شب همونجا می مونم. نگرانم نشو.”
مامانم یکم پشت تلفن دودل شد ولی چون علی رو میشناخت موافقت کرد. گوشیو قط کردم ولی نفسم یکی در میون بود. نمیتونستم درست فک کنم. بدنم داشت از لذت ذوب میشد.
تو همون حالت به علی هم زنگ زدم که یه وقت سوتی نده.
تمام این مدت سحر نشسته بود رو تخت بالا سرم و مثل اینکه گربه ی ملوسش باشم موهام و شکمم رو نوازش میکرد.
+“خب حالا که همه چی اوکی شد وقت خوابه. ولی قبلش وایسا یه کاری کنم.”
از جاش بلند شد. کشوی بقل تخت رو باز کرد و یه جفت جوراب و یه شرتی که روش نم به نظر میرسید رو درآورد. همراهش یه چسب نواری هم بیرون آورد.
+“این جورابارو دیروز که از باشگاه اومدم خونه هنوز نشُستم. واسه تو نگهش داشته بود. این شرتمم امروز توش ارضا شدم و واسه تو گذاشتمش کنار.”
اومد نزدیک تر و ازم خواست دهنم رو باز کنم. جوراباش رو کرد تو دهنم. طعم شوری داشت ولی دوس داشتم. وقتی تحقیرم میکرد خیلی خوشم میومد. جوراباش رو کامل تو دهنم جا داد. طوری که صدای آه و ناله هام گنگ شده بودن. شرت توری قرمزش رو کشید رو سرم و قسمتی که روی کیرش قرار میگرفت و ارضا شده بود رو سمت بینیم قرار داد. بوی آب کیرش رفت تو وجودم. همه چیه سحر خوشبو بود واسم. وقتی نفس میکشیدم هوا با بوی شرتش وارد بدنم میشد و دیوونم میکرد. بعدش چسب نواری رو باز کرد و دور تا دور دهنم پیچید تا شرت رو به هر نحوی نتونم از سرم در بیارمو یه لایه به عرض دهنم، دور تا دور سرم رو با چسب محکم گرفت. جوری که شرتش بین دهنم و چسب قرار گرفت.
دوتا دست بند سکسی صورتی هم آورد و پاهام رو به هم و دستام رو هم از پشت بست. نمیدونم این همه تجهیزات رو چطور جور کرده بود. دیگه رسما هیچکاری از دستم بر نمیومد. رو تخت افتاده بودم و یه دختر کوچولو با ذهن صورتی، بی دفاع در مقابل سحر هر چند دقیقه ارضا میشدم.
+“راستی. اون ویبراتور تا صبح شارژش تموم نمیشه. خوش بگذره توله. قرار نیست بخوابی امشبو!.”
یه لحاف نرم ولی سبک کشید تا شکمم که سردم نشه.چشمکی از روی شیطنت زد و برق رو خاموش کرد. از اتاق رفت بیرون و در رو از پشت قفل کرد و من موندم و با کلی ارضا شدن. جوری که تا صب چندین بار ارضا شدم. از دفعه چهارم به بعد دیگه بعد از هر ارگاسم بیهوش میشدم و با ارگاسم بعدی به هوش میومدم و همینطوری تا صب سپری کردم.

سلام خدمت دوستای گلم. یه معذرت خواهی بهتون بدهکارم. از اینکه داستان این همه به تاخیر افتاد. امیدوارم درک کنین که تو این شرایط هیچکدوممون وضع روحی خوبی نداریم. هرچقدر مینوشتم خوب در نمیومد. ولی دیگه نمیشد بیشتر از این به تاخیر انداخت. امیدوارم عذرخواهی منم بپذیرین.
همونطور که میبینین داستان یه روند افزایشی رو داره طی میکنه که به نظرم قشنگه. تو پارت های بعدی شاهد صحنه های قشنگ تری هم خواهید بود. امیدوارم خوشتون اومده باشه. لایک و نظرات فراموش نشه.

نوشته: RoseKiss


👍 125
👎 1
101001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904188
2022-11-26 02:22:58 +0330 +0330

خوبه، ادامه بده! زودتر بفرست. جذاب ترش کن

6 ❤️

904189
2022-11-26 02:23:37 +0330 +0330

حالا که حالت زنپوشی پیدا کرد عالی ترم شده👌😍
منتظرم ببینم مادرش بویی میبره و وارد داستان میشه یا نخ

5 ❤️

904191
2022-11-26 02:26:56 +0330 +0330

خیلی خیلی خوووب بود
اصلا حال کردم خوندم
و اینکه اشکال نداره کاری نکردی که معذرت میخوای 🥰🥰

1 ❤️

904196
2022-11-26 02:41:53 +0330 +0330

حتما قسمت بعد هم همون دختره که کفشش رو‌لیس زدی میاد میکنت دیگه قشنگ معلومه داری تمام فانتزی هاتو توی غالب داستان میگی

4 ❤️

904202
2022-11-26 03:41:11 +0330 +0330

آقا خوشمله رژ قرمز رو معمولا تو آرایش ساده استفاده نمیکنن خوب اگه رژ رنگش تیز باشه دیگه کجای این آرایش ساده ست ؟ اصلا مگه خانما چی رو آرایش میکنن عیر از چشم و لبشون ؟
کسایی که ارایش ساده میکنن مثلا یا لاک نمیزنن یا لاک پوست پیازی مثلا استفاده میکنن ، مثلا رژ رنگ نزدیک به لبشون استفاوه میکنن سایه چشم نمیزنن و در کل از لوارم ارایشی استفاده میکنن که نزدیک به رنگ پوستشون باشه که بچشم نیاد مثلا ابروش رو دخترونه در میازه

1 ❤️

904203
2022-11-26 03:45:37 +0330 +0330

خواهشا وقتی خاطره یا داستان مینویسین به این جزئیات دقت کنین که ادم احساس نکنه نشستین از خودتون در اوردین

2 ❤️

904207
2022-11-26 04:12:00 +0330 +0330

اگه از اصغر جنس میگیری نگیر ناخالصی داره…جنسش نابی نیست

1 ❤️

904227
2022-11-26 07:30:42 +0330 +0330

خیلی خوبه ادامه بده

1 ❤️

904236
2022-11-26 08:31:21 +0330 +0330

واااییی
ادامشو زودتر بزار لطفا

1 ❤️

904242
2022-11-26 09:13:33 +0330 +0330

اینکه خودت گفتی واقعی نیست باعث میشه خواننده حس نکنه داره بهش توهین میشه.

2 ❤️

904260
2022-11-26 12:01:46 +0330 +0330

خیلی داستان خوبیه ، من که عاشقش شدم ، حتما ادامه بده 😁

1 ❤️

904264
2022-11-26 12:17:12 +0330 +0330

عالی تر از قسمت های قبل. نفهمیدم کی تموم شد اصلا. همینطوری ادامه بده

1 ❤️

904293
2022-11-26 18:04:42 +0330 +0330

خودت شیمیل هستی یا دختری؟

0 ❤️

904310
2022-11-26 21:05:29 +0330 +0330

عااالی بود به خصوص قسمت آخرش

1 ❤️

904315
2022-11-26 22:42:20 +0330 +0330

خیلی خوبه
سوتی زیاد داره ولی در کل خوب نوشتی لطفاً ادامه بده
در ضمن یه عده حروم زاده میان فحش و چرت و پرتی میگن بهشون توجه نکن چون اونا با شرت مادراشون هم حق میزنند چه برسه به داستان سکسی

1 ❤️

904346
2022-11-27 01:39:20 +0330 +0330
rad

قسمت های اول و دوم رو نخوندم.این قسمتو فقط خوندم
ولی قلم زیبایی داری و داستانت هم حاشیه کمی داره و همین جذابش کرده
خلاف بعضی نویسنده های اینجا که طرفدار زیاد دارن ولی داستان جنسی رو با فیلم نامه های فیلمای آلفرد هیچکاک اشتباه گرفتن و پر از حاشیه و …

1 ❤️

904354
2022-11-27 02:20:51 +0330 +0330

عالی جذابه منتظر بعدیم

1 ❤️

904371
2022-11-27 05:17:31 +0330 +0330

خیلی خوب بود از فکرت استفاده کردی

1 ❤️

904453
2022-11-27 21:17:03 +0330 +0330

عالی بود دمتگرم

1 ❤️

904463
2022-11-27 23:56:27 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

904471
2022-11-28 01:18:52 +0330 +0330

از همه نظر عالیه عزیزم،نگارش،توصیف و…
خیلی دوست داشتم داستان واقعی بود،تا میشستم کلی در موردش،باهات حرف میزدم.😁😁
منتظر قسمت بعدی،هستیم🌷

1 ❤️

904472
2022-11-28 01:21:19 +0330 +0330

پارت چهارم چیشد پس🙄

2 ❤️

904490
2022-11-28 02:17:53 +0330 +0330

بهتره ادامه این دیگ یع سال طول نکشه حداعقل چون حیف هوادارشه

2 ❤️

904545
2022-11-28 12:51:30 +0330 +0330

حالا یه سوال فنی برام پیش اومد واقعا امکان داره یه دیلدو ویبراتور دار رو که پروستات رو تحریک میکنه بزاریم جوری که در نیاد و تا صبح طرف همینطور ارضا بشه،شدنی هست این کار یعنی اینهمه پشت سر هم ارضا شدن بدون خطر هست؟؟؟

1 ❤️

905834
2022-12-07 22:42:05 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️

906061
2022-12-09 13:19:57 +0330 +0330

و این شد ۲ هفته و هنوز خبری نیست… عففففف

0 ❤️

906093
2022-12-09 21:40:40 +0330 +0330

چهارش رو زود تر بنویس خیلی داره بینشون فاصله میفته

0 ❤️

906124
2022-12-10 02:33:02 +0330 +0330

چرا ادامشو نمیزاری

0 ❤️

907468
2022-12-20 15:51:43 +0330 +0330

خدایی داستانت خوبه داری عالی کار میکنی آنا تنها بدی که داره اینکه آدم دق مرگ میشه تا قسمت بعدی بیاد

1 ❤️

907773
2022-12-22 22:58:44 +0330 +0330

چرا نمیفرستی قسمت چهارش رو

0 ❤️

908544
2022-12-28 18:23:39 +0330 +0330

زودتر ادامشو بزار

0 ❤️

908558
2022-12-28 22:43:46 +0330 +0330

داداش قسمت جدیدو نمیدی بیرون؟

0 ❤️

909405
2023-01-04 14:44:54 +0330 +0330

قسمت جدید نمیزارید؟

0 ❤️

910505
2023-01-13 13:21:38 +0330 +0330

منتظر پارتای بعدیم🤟

0 ❤️

910743
2023-01-15 03:33:39 +0330 +0330

چرا ادامه نمیدی

0 ❤️

911906
2023-01-23 17:12:52 +0330 +0330

این شاهکار چرا دیگه ادامه نداره؟🥲

1 ❤️

913272
2023-02-02 02:04:40 +0330 +0330

میشه زودتر ادامه بدی
جالب اگ مامانش بویی ببره
جالب تر از اون این میشه خوشگلترین دختر کلاس بیاد تو ماجرا

0 ❤️

913455
2023-02-03 03:16:22 +0330 +0330

دادا چرا دیگه ول کردی ادامه ندادی من هر روز یه خاطر خوندن ادامه این داستان میام شهوانیی هااا

0 ❤️

914310
2023-02-09 02:50:46 +0330 +0330

ادامه نداره؟

0 ❤️

914440
2023-02-10 03:06:42 +0330 +0330

تروخدا ادامه بدهههههههه

0 ❤️

915674
2023-02-17 14:48:16 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

916176
2023-02-21 03:23:00 +0330 +0330

داداش میشه ادامه بدی من واقعا باهاش حال کردم جدی میگم ادامه بده طرفدار داره

0 ❤️

918702
2023-03-13 18:22:19 +0330 +0330

داش نمی خوای ادامه بدی

0 ❤️

920242
2023-03-26 01:36:55 +0330 +0330

دهنت سرویس چرا ادامه نمیدی

0 ❤️

922832
2023-04-11 14:38:02 +0330 +0330

دیگه نمیزاری ؟

0 ❤️

927651
2023-05-12 13:49:05 +0330 +0330

عالیییی بود چرا ادامه ندادی

0 ❤️

938120
2023-07-17 11:50:31 +0330 +0330

چ را ا ذمه دبیر شیمیل رو نمیزاری؟

2 ❤️

981052
2024-04-25 17:49:36 +0330 +0330

ادامش کو پس

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها