دختر عرب در اتوبوس

1401/06/28

پنج شش سال پیش بود که رفتیم مسافرت با اوتوبوس و بعد از 5 روز برای برگشت به محل زندگیمون سوار اوتوبوس شدیم. اون سال تنها رفتیم مسافرت و یه مقداری کسل کننده بود. تو برگشت سوار اتوبوس که شدیم یه خونواده عرب که تعدادشونم زیاد بود سوار اتوبوس شدند و جالب بود که جاهای مختلفی از اتوبوس را گرفته بودند مثلا مادرو پدرش عقب اتوبوس بودند یه فامیل دیگه داشتند که اونا هم عقب اتوبوس بودند و برادرا هم قسمت جلو اتوبوس صندلی داشتند. دو تا خواهر بودند یکی چاق و اون یکی لاغر کم سن و سال تر که دو صندلی جلویی ما کنار هم نشسته بودند. ما هم صندلی های پشتی اونا بودیم یعنی ردیف های پشتی نشسته بودیم. دختر چاقه که اسمشم الان یادم نیست یه مانتو نازک زرد رنگ پوشیده بود خیلیم گرمایی بود شاید به خاطر اینکه چاق بود و گردن و قسمتی از بالای سینشم مشخص بود آرایشم کرده بود. دختر کوچیکه لاغر و باربی بود سنش کمتر بود و خوشگلتر هم بود اینها جلوی ما نشسته بودند. ما هم پدرمون کنارمون نشسته بود البته بعضی وقتا هم برادرمون کنارمون نشسته بود. یه مقداری که گذشت با ایما و اشاره هی به ما چیزی می خواست بگه ما هم خوب حرفشو نمی فهمیدیم عربی بلد نبودیم و نمی تونست انگلیسی هم حرف بزنه که خوب بیشتر باهاش آشنایی داریم. کلی حرف زدو با علامت دست نشون داد فهمیدم میگه گرمه چرا اینجا خنک نیست بلند شدم و دریچه کولرشون رو که بسته بود را باز کردم. از اولش چون ممه هاش بزرگ بود آرایشم کرده بود و گردن سینش مشخص بود هی بهش نگاه میکردم. اونم فهمیده بود و پوزخند میزد و بعضی وقتا بر می گشت و نگاه میکرد. کمکم سر صحبتو باهاش باز کردیم که چند روزه ایران بودین البته به سختی نمی فهمیدم درست چی می گند و از کجایید که فهمیدم اربیل عراق زندگی می کنند. همچنین می گفت درس نمی خونم و دیپلم دارم و کار می کنم. اون خواهر کوچیکشم درس می خوند. اونا هم خوب حوصلشون سر میرفت و با هم صحبت میکردیم. یه مقداری چیپس و پفک باز کردند و به ما هم تعارف کردند و ما هم خوردیم. از خیره شدن هاش فهمیدم که چون شاید چاقه و باربی نیست کسی بهش محل نمیزاره و اینکه ما باهاش گرم گرفتیم شاید خوشحالش کرده بود. تو این فاصله بلوتوث گوشیمو روشن کردم و یه اسم عربی دیدم حدس زدم خودشون باشند اما خوب مطمین نبودم چرا که اتوبوس مسافر عرب داشت. باهاش چت شروع کردم اونم عربی جواب می داد و گفتم کجا نشستین و پرسید کجا نشستم و من وقتی گفتم باورشون نمی شد من باشم و صندلی پشتی نشسته باشم. شروع کردیم سوال پرسیدن در حد انگلیسی ساده چون اونا فارسی نمی فهمیدن و منم عربی بلد نبودم اما خوب انگلیسی قابل فهم تر بود برای ما که متاسفانه اونا انگلیسی بلد نبودند. بعدش خواهر کوچیکه شروع کرد عکس از خودش بفرسته من از این خواهر کم سن تره بیشتر خوشم می مد یه چند تا عکس با تاپ و شلوارک برام فرستاد واقعا چیز حقی بود اما منو نمی خواست بر عکس اون دختر گوشتی و تپله هی چشمک میزد و نگاه میکرد دلش پیش ما بود و بدشم میمد من با خواهرش چت می کنم. اتوبوس وایساد برای شام و اینا رفتیم شام خوردیم و بعدش که بر میگشتیم یه جایی دیدمشون وایساده بودند و هر هر خندیدن منو که دیدن رفتیم سوار اتوبوس شدیم من ایندفعه صندلی کنار شیشه ننشستم و داداشم کنار راهرو نشست. حوصلم سر میرفت و تو کفشون بودم الحق کس بودند سفید و گوشتی و ممه هاشم بزرگ بود. یه چادر سیاه از مادرش گرفت و روش کشید و خوابید هر از گاهی هم بر میگشت ما رو نگاه می کرد دستشو اورد گذاشت کنار صندلیش و صندلی رو گرفت. منم ترس داشتم تو اتوبوسی که همه مذهبی و چادری و یوبسند نمیشه کاری کرد. منم دستمو کنار صندلی گذاشتم پایین دستش و سرمو تکیه دادم به صندلی . کلا هیچ وقت داخل اوتوبوس راحت نیستم اولا خیلی جا تنگه صندلی ها کوچیکه نمیشه بخوابی خسته میشی و همیشه مشکل شق شدن توی اتوبوس دارم. می خواستم لمسش کنم هم میترسیدم که نکنه جیغ و داد کنه آبرو ریزی بشه و نکنه این فرصتو از دست بدم.گفتم احتمالا دلش می خواد که دستشو آورده پشت صندلی گذاشته منم شروع کردم اولین بر خورد با انگشتاش داشتم و انگشتامو چسبوندم بهش خیلی حال داد دیدم چیزی نمیگه و دستشو نمیکشه عقب گفتم بله دلش می خواد. اینم بگم که شبا چراغای داخلی اتوبوسو خاموش می کنند و چیزی دیده نیمشه. کمکم دیدم چیزی نمیگه منم دستمو جلو تر بردم کلا دستشو گرفتم و مالیدم و حتی رفتم داخل آستینش گوشتای ساق دستشو لمس کردم خیلی دختر سفید و گوشتی بود. یه مقداری که مالیدمش دیدم برگشت یه نگاه با خنده زد و دستشو برداشت. منم گفتم این چند ساعتی که تو اتوبوسیم و خسته کننده هست یه حالی باهاش می کنیم.دستمو بردم از بین صندلی روی ممه سمت چپش که دستمو پس زد. منم بازم تلاش کردم هر بار بر میگشت به صورت اخمو که یعنی زشته آبروم میره نکن این کاو من دیگه مغزم کار نمی کرد و حواسم تو ممه این دختره بود. دیدم جاشو با خواهرش عوض کرد و رفت کنار پنجره نشست. منم گفتم لعنت به این شانس و گفتم بگیرم بخوابم و این شبو از دست دادم. برای اذان صبح که وایساد من رفتم کنار پنجره و پدرم کنارم نشست و بعدش بلافاصله خوابید. جلوی من این دختره ریزه میزه نشست و بغلش که دور از پنجره میشد اون تپله نشست. من به شدت حشری بودم و همه خواب بودن شروع کردم از بغل ریل پنجره و فاصله بین شیشه تا صندلی دستمو برسونم به این دختر کوچیکه و بمالمش یه مقداری که مالیدم سینشو بلند شد و دستمو پس زد. بازم کارمو تکرار کردم دیگه هیچ ترسی نداشتم می دونستم اهل جیغ داد نیستن. بازم این کارو کردم دستمو به سینش گرفتم و چلوندم باز دستمو پس زد و به خواهرش گفت که این منو دستمالی میکنه خواهرشم یه اخمی به من کرد. بازم این کارو تکرار کردم می خواستم یه جوری راه بده این دو سه ساعت پایانی سفر بتونم یه حالی بکنم. دیدم خواهرش بلند شد نشست جای اونی یکی و جفتشون چادر کشیدن رو خودشون و خوابیدن. منم گفتم این دختره می خواره که اومده این سمت نشسته شروع کردم دستمو از بغل شیشه بردم ممشو گرفتم و مالیدم دیدم چیزی نگفت گفتم بله این می خواد شروع کردم کامل بازوشو و ممشو بمالم وقتی دیدم چیزی نمی گه گفتم باید پیشروی کنم.از بالای یقش دستمو گزاشتم لای سینش خیلی حال می داد فقط یه مقداری عرق کرده بود.شروع کردم از روی سوتین سینشو بمالم دستمو از بالای مانتو کرده بودم تو و از روی سوتین مالیدمش. یه ترسی داشتم که نکنه الان بابام بگه داری چی کار میکنی سرمو به صندلی تکیه داده بودم و دستمو از بغل فرستاده بودم تو. مرحله بعدی این بود می خواستم کامل ممه هاشو دست بگیرم شروع کردم کشیدن سوتینش تا از ممش جدا بشه نشد لعنتی خیلی سفت بود زورم نمیرسید. دستمو از بالا بغل یقش روی شونش انداختم وبند سوتینو ازاد کردم و بعد از اون افتادم به جونش این قدر کشیدم تا کاپ سوتین از ممش جدا بشه و سوتینه رفت زیر ممش. الان یه ممه بزرگ دستم بود شروع کردم نوکشو بکشم چنگش بزنم. بمالمش مشخص بود داره لذت میبره اینقدر حشری شده بود که اگر موقعتیش بود کس هم میداد. خیلی تلاش کردم که ممه سمت راستشو در بیارم از سوتین اما نشد خیلی سفت بود با این که بندشو ازاد کرده بودم نمی تونستم درش بیارم. ترس داشتم برادر یا باباش بیان رد بشند از پشت یا از جلو ومن متوجه نشم اون وقت بد میشد. اما تو این شراطی آدم دیگه شهوت غلبه می کنه بر عقلش و نمی تونه درست تصمیمی بگیره. هنوز یه شکی داشتم نکنه خوابه که میزاه من ممشو دست بزنم و بمالم گفتم بزار یه تستی بزنم شروع کردم روسریشو در آوردن و نوازش موهای سرش و لمس صورتش خدایی خیلی حال داد یه مقداری نازش کردمو و انگشتمو بردم نزدیک لبش و سعی کردم انگشتم داخل کنم شروع کرد مک زدن انگشتم فهمیدم جنده خانم حشریه خیلی. یه مقداری که انگشتامو خورد و مک زد خییسی آب دهنشو بردم رو ممش و مالیدم بهش شروع کردم بمالمش خیلی حشری شده بود دیگه اب دهنشو با انگشتم میبردم میمالیدم روی ممش. دیگه خسته شده بودم می خواستم دستمو به کس و کونش برسونم اما دستم نمیرسد خیلی تلاش کردم تونستم تا نافش برم و نتونستم دست به کسش بزنم . خواستم از پشتش مانتو رو بزنم بالا تا به کونش برسم اما دیگه ساعت گذشته بود و همه بیدار شده بودند و نزدیک مقصد بودیم. و نگذاشت هر چی تلاش کردم اخم کرد و نزاشت دست بزنم شاید با خودش میگفت خیلی پررروه رو بهش بدم باید همین جا کس بدم. دیدم سوتینو که در آورده بودمو جا انداخت و به من نگاه کرد و منم یه بوس براش فرستادم و کیر شق شدمو نشونش دادم و با علامت بهش گفتم می خوام بکنمت. دیگه ساعت های اخر هم همه از خواب بیدار شدند و شمارشو گرفتم که با هم صحبت کنیم یه چند باریم زنگ زد اما نمیفهمیدم چی میگه. وقتی تو ترمینال پیاده شدیم و جدا شدیم خیلی نگاه میکرد تا دیقه آخر مشخص بود که دلش گیر کرده.

نوشته: تنها


👍 12
👎 31
85701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896050
2022-09-19 01:11:30 +0430 +0430

چی بگم

1 ❤️

896054
2022-09-19 01:15:50 +0430 +0430

تا الان عربی بلد نبودی چطور شد باهاش چت کردی…عجب

6 ❤️

896055
2022-09-19 01:15:59 +0430 +0430

وقتی اتوبوس وسط بیابونهای عراق پنچر میشه و مسافرای عرب جوری گشادت میکنن که تا مقصد به جای تایر میزارنت دور چرخ!!

10 ❤️

896056
2022-09-19 01:17:47 +0430 +0430

من منتظر بودم با این حجم از کصشر آخرش کیرتم از بغل صندلی بکنی کونش
چاقی کص نگو

7 ❤️

896070
2022-09-19 01:53:52 +0430 +0430

یا خیالی خایه داری یا کسخلی🤣🤣🤣

1 ❤️

896072
2022-09-19 02:00:34 +0430 +0430

من تا اوتوبوس خوندم و از اوتوبوس پیاده شدم

1 ❤️

896077
2022-09-19 02:11:49 +0430 +0430

ی شر وقت کردی برو اربیل تا بفهمی هیچ عربی اونجا نمی بینی
از کرکوک که رد بشی به سمت سلیمانیه از عرب ها کاسته می شن و اصلا هم میانه خوبی با هم ندارند و به اربیل که می رسی دیگه عرب نمی بیینی
بری خیلی خوبه دیگه کص نمی گی و کمتر جق می زنی

5 ❤️

896085
2022-09-19 02:42:08 +0430 +0430

وقتی داستان تخیلی مینویسی یکم اطلاعاتتم‌ببر بالا اربیل یا در اصل هولیر ازدم‌کوردن‌مسافرتم‌میان‌ایران‌با اتوبوس نمیان با‌بهترین ماشینای ژاپنی میان یه سر بیا کرمانشاه ببین‌چخبره

3 ❤️

896109
2022-09-19 06:06:28 +0430 +0430

انگاری تا حالا اتوبوس سوار نشدی، حتی با زن یا دوست دخترت سوار میشی و کنار هم میشینی از همه جهت نگات میکنن که کی انگشت می کنین همو، ولی موضوعش قشنگ و جدید بود تا حالا این شکلی نخونده بودم.

1 ❤️

896115
2022-09-19 08:31:47 +0430 +0430

از این به بعد هر زبونی رو بلد نبودید انگلیسی حرف بزنید
در صمن مگه تو فارسی بلدی اینم نمونه فارسی حرف زدنت خب

0 ❤️

896118
2022-09-19 09:12:06 +0430 +0430

چند تا نکته:
۱-تو گفتی بعد شام منو داداشم پیش هم بودیم الان میگی ترسیدم بابام بگه چه میکنی
۲-تو سمت پنجره بودی و دختره سمت راهرو ،چطور از سمت پنحره سینه سمت چپ دختری که سمت راهرو بود رااز لای صندلی مالیدی؟
۳-

1 ❤️

896124
2022-09-19 10:08:00 +0430 +0430

اینقدر سوتی دادی که نگو
من سکوت میکنم و قضاوت رو میسپارم به عزیزان دل تا به راه راست هدایتت کنن

1 ❤️

896145
2022-09-19 13:44:51 +0430 +0430

کوسه ننت

1 ❤️

896147
2022-09-19 13:51:14 +0430 +0430

جون

1 ❤️

896162
2022-09-19 16:24:08 +0430 +0430
+A

اه چی میگی تو

1 ❤️

896165
2022-09-19 17:08:39 +0430 +0430

کص شعر محض تا اونجا خوندم که عربی بلد نبودی بعدش کلی حرف زدین خخخ

1 ❤️

896175
2022-09-19 18:01:55 +0430 +0430

برادرت یا پدرتبود

1 ❤️

896188
2022-09-19 20:08:52 +0430 +0430

هجده سالم بوده یک دختر عرب دیدم،فکر نکنم زیباتر
از اون دیگه به دنیا ببینم!!!

2 ❤️

896198
2022-09-19 22:55:49 +0430 +0430

من احساس میکنم شما دوست عزیز دچار بیماری مازوخیسم هستی

وگرنه هیچ ادم عاقلی همچین کصشری که زاییده ذهن مجلوقشه نمینویسه و هم وقت خودش و دیگران رو نمیگیره هم برا خودش فش خار مادر نمیخره

ننویس عزیز من مجبور که نیستی

1 ❤️

896203
2022-09-19 23:16:55 +0430 +0430

همون دوسه خط اول فهمیدم داری کصشعر میگی بیخیال شدم دیکه ننویس پلشت کونی

1 ❤️

896282
2022-09-20 05:22:12 +0430 +0430

کسمیخ مگه fake taxi ک همه رو مالیدی؟ باباشو نکنی یه وقت :/

1 ❤️

896287
2022-09-20 06:08:38 +0430 +0430

یبار با خانمم با اتوبوس رفتیم سفر. دو تا سرباز پشت سرمون بودن. خانمم بهم گفت داره از کنار صندلی دست میزنه‌بهس. منک‌گفتم بزار بزنه سربازه خب‌ .‌‌اونم دید خانمم چیزی نمیگه دستشو از کنار برد تو لباسش و سینه هاشو مالید. یکم بعد جاشو با دوستش عوض کرد و دوستش شروع کرد به مالیدن خانمم. دوستش پررو تر بود و از کنار شلوار خانممو کشید یکم پایین و دستشو برد زیر کونش و انگشت میکرد کون خانممو .‌‌من و‌خانمم بشدت حشری شذیم و همزمان منم‌کوسشو‌ انگشت میکردم. تا جایی که دستامون میخورد به هم و دوتایی زنم‌ میمالیم

1 ❤️

896293
2022-09-20 06:38:05 +0430 +0430

اول اینکه گوگل ترنسلیت واسه اینه که بتونی از ترجمه اش استفاده کنی که تو اوسگل نکردی دوم دستت بکنی تو لباس حالا تو سوتین طرف دیگه باید نیم خیز بشی یا دست های کارگاه گجت و داشته باشی بعد اینکه با ایما و اشاره شماره اشو نگرفتی یعنی خالی می‌بندی

1 ❤️

896353
2022-09-20 16:26:50 +0430 +0430

این کسشعرا چیه ناموسا بعد همه میان داستان از چند سال پیششون تعریف میکنن

1 ❤️

896445
2022-09-21 05:09:05 +0430 +0430

من از این کارا کرذم به مراتب. از پشت صندلی انگشت کردن کونش راحتتر تا مالش سیته. پس اشتباه گرذی که از کون شروع میکردی

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها