دختر عموم مرضیه

1402/11/03

سلام .متولد 76هستم و تا همین یکی دوسال پیش که ریش و سبیلم درست نداشتم و تقریبا خوش فیسم و تو فامیل هر موقع اسم متین بیاد ناخوداگاه نگاه ها رو من زوم میشه و قدم 177و وزنم 68 و تقریبا نرمالم و چند سال پیش که من دبیرستانی بودم و دختر عموم مرضیه متولد 71هنوز خونه عموم بود و بخاطر نزدیکی خونه ها زیاد میرفتم و میومدم و مرضیه هم از همون دوران بچگی زنای فامیل دنبالش بودن و میخواستن عروسشون بشه و همیشه میخواست بره بیرون میومد و منو با خودش میبرد و واسم کلی چیز میخرید و میگفت تو متین منی …طنین منی و از این شعرا ورد زبونش بود و منم خوشم میومد ازش یه دختر هم قد خودم و داخل ناز و نعمت و زیبایی خاصی داشت و از دم ب فامیل جواب رد میداد و میگفت قصدم ادامه تحصیل و خلاصه رفت دانشگاه و کمتر باهاش در ارتباط بودم و یکم روابطش باز تر شده بود و گمونم باشگاه بدنسازی هم کارش کرده بود و ب زیباییش چند برابر افزوده بود و همش وقف اتاقش بود و چون ما سه تا برادر بودیم خونه ما زیاد نمیرفتن و ما هم کمتر میرفتیم بجز منکه از کوچیکی هم واسشون خرید میکردم و میگفتن این مثل بچه خودمونه و اصلا احساس غریبی نمیکردم و حس میکردم وقتی شرایطش پیش میومد بهم نزدیکتر میشد و بازوهام فشار میداد و منم همه چیز میفهمیدم ولی نمیشد بی گدار به آب زد و محتاط بودم و کلا مد شخصیتیم این بود که اصلا به دوستی با دختر خودم پیشدستی نمیکردم و یجورایی هول نبودم و بگذریم اصل ماجرا از پارسال شروع شد و من رفتم خدمت و برگشتم و تو حین خدمت مرضیه هم عاشق ی استاد میشه از دانشگاهش و تا چشمی ب هم خورد عروسی کرد و منم با شادی دختر همسایشون ریختم رو هم و با اینکه شوهر داشت هر موقع اوکی میشد میرفتیم خونه خالی و سیر دل از کص میکردمش و انگار وابسته من شده بود و باید حداقل یبار به من میداد و میگفت لاشی عرضه نداره بکنه کی بهتر از متین و هم آقایید و هم بکن و هم راز نگهدار و خلاصه خودمم ته دلم حال نمیکردم و زیاد وابسته خودم نمیکردمش و جواب زنگ و پیامش نمیدادم و مقرر شده بود یه روزی از هر هفته با هماهنگی من از شب قبلش میومد و سکس داشتیم و همش میگفت آرزوی هر دختریه زیر تو بخوابه و بهت میخوره 18سالت باشه و منم با لیدوکایین آلتم سر سر میکردم و بدنش داغ داغغغ و بر حسب اتفاق رفتم خونه عموم و دیگه اون وجهه قدیم نداشتم و با عموم داشتیم ماشینش رو چرخش چک میکردیم و میگفت حس میکنم چرخ عقب لق میزنه و خطریه برم تا تعمیر گاه و تو این صحبتا بودیم گوشی عموم زنگ خورد و گف چشم بفرمایید و ریموت پارکینک زد و استاد دانشگاه که اسمش بهروز بود و کنار دسشم مرضیه اومد و بعد از چند وقت چشمم خورد به مرضیه و همونجا پیاده شدن و حال و احوال پرسی و گفتم واقعا به هم میایین و خوشبخت بشین و مرضیه یه نگاه به بهروز کرد و با یه نگاه سنگین گفت عمرا و زد تو گوش من یواااش و گففف دلم تنگت شده بود حتما با بابا بیا بالا و زمانی که زد تو لپم …بهروز گف خااانوووم خودت کنترل کن و به یورشم حسابش نکرد و رفتن بالا و عموم گف برو بالامیرم خرید و خلاصه رفتم بالا و دلم یجوری میشد همش و در زدم و سلام و احوال پرسی و نشستم و مرضیه همش سوال و حرف و هر جوری که میشد با من اععم از ارتباط چشمی و کلامی ب بدنش ناز میداد و کلا مخاطبش من بودم و ماما هم با بهروز حرف میزد و تقریبا لاغره و دراز بهروز و چهره جذابی نداره ولی خیلی با کمالات و خوش صحبت و متشخص هست و یه لحظه خواست پا بشه یه دست به کمرش گرفت و سریع گفتم بزار کمکت کنم و گفت به خاطر ایستادن حین تدریس سیاتیک و یکسری از دیسک کمر و علائم و این کسشعرا گفت و منم الکی تایید میکردم و یهو مرضیه رفت و با یه بلوز و شلوار که از ساپورت هم تنگ تر بود اومد و زن عمو اشاره کرد بهش با چشم که این چیه پوشیدی و مرضیه گفت بهروز ،یعنی اون چیزی نمیگه توهم ساکت و کلا به خاطر زیباییش دهن همه رو بسته بود حتی بهروز و نگاه کرد ب من و تحصیلاتم پرسید و گفت ظاهرا خدمت کذنرفتید و تو دلم گفتم با کسری کسکش خان 11ماه خدمت کردم البته نیم ساعتی خونه و گفتم نه متاسفانه و همه زدن زیر خدمت و گفت علاوه بر پرورش اندام به پرورش افکارهم توجه کن و از این فلسفیات کسشعر و بگذریم همش یه نگاهم به مرضیه بود و عمو اومد و با چندتا پلاستیک میوه و غذا و از این مخلفات و رفتم کمک زن عمو و عمو گرم صحبت بود با داماد و دختر و منم با زن عمو پذیرایی کردیم و میز ناهار و ناهار صرف شد و مرضیه روبرو من نشسته بود و زل زده بود به من جوری ک فقط خودم و خودش میفهمیدیم و واقعا هم از زمان دختریش بهتر شده بود و جا افتاده تر و انگااار استاد تو کارش استاااد بود و نفهمیدم چطوری ناهار صرف شد و هر کی مشغول کاری شد و مرضیه هم سرش تو گوشی بود و یهو پیام داد نظرت در مورد آقای استاد چیه و گفتم استاد واقعا در کارش استاد بوده و خخخخ فرستاد و گف نه و بحث ماشین کشیدم وسط و عمو گف عصری یکسر حتما میبرم و شاید فردا خواستیم بریم بیرون جنگل خیالمون راحت باشه و بهروزم گفت کار منطقی هست و منم با عموم رفتم و چرخ بازوبسته کرد و گفت مشکل خاصی نیست و برگشتیم خونه و رفتم خونه خودمون و دو دیقه نشد مرضیه گف چرا نیومدی متین و گفتم راحت باشین و گفت نکنه شادی و خوشی زده زیر دلت و علامت !؟فرستادم و گف هیچی هر جور مایلی جوابش ندادم و سریع بر شادی گفتم مگه قرار نبود کسی بویی نبره. و مرضیه چرا بهش گفتی و گفت چون واقعا دوست دارم بهت میگم و اصن خودش منو راغب کرد بیام سمتت و از این حرفا و گفتم از رابطه هم چیزی میدونه و گفت نه و گفتم مطمئن باشم و گفت گیرمم که بدونه میخواد چی بگه آخه و چندتا استیکر فرستاد و دیگه پیامش ندادم و تقریبا ساعت نزدیک ۶عصر بود عمو زنگ زد و گف بیا خونه و رفتم و خودش تنهاا بود و گفتم عمو بریم خونه خودمون گفت نه بقیه خوابن و بیشر اوقات با هم تخته میزنیم و رفتم دوتا چایی آوردم و نشستیم پای بازی و خیلی با عموم جورم و اونم چون پسر نداره منو دوست داره و یهو مرضیه اومد و گف خوب سرتون گرمه و بابا بهروز کمرش درد میکنه بازم و میبریم داروخونه و چشمم ب بدنش بود و هی رون پاش میخارید و زل زده بود ب من و گف چشم این دست تمووم بشه و مرضیه گفت لطفا باباااا و گفتم ظروری تر هست و برید و رفت اتاق لباسش عوض کنه و بیاد و مرضیه نشست روبروم و گف هنوزم کوچولوی خودمی و چشمم خط سینشو میدیدم و هی پاهاش باز و بست میکرد و گفتم قدیما مهربون تر بودی و گف الانم هستم و بهروز رو من حساس و و گفتم شما یا دیسک کمرش و گف چیبگم و عمو اومد و رفتن و منم میخاصم برم خونه خودمون ک بهروز اومد و گف کسی نیست و گفتم رفتن داروخونه و گف ممنون و رفت دستشویی و پیام دادم مرضیه نوشتم سریع بیایین بهروز بیدار شد و نوشت باشه و دسم رو کیرم بود و هی میمالیدمش و اومد بیرون و زن عمو هم بیدار شد و چایی آورد و مشغول خوردن بودیم و عمو اومد با مرضیه و گفت با یه عشوه دوره نرمش انجام دادی و گف فعلا خوبم و دسش گرفت و بردش اتاق خاب و یکم بعد زن عمو رفت و گفت آقا بهروز کارتون داره و یهو گفتم نکنه فهمیده و بگامون بده و آبرو ریزی کنه و رفتم و در زدم و با یه لباس راحتی بود و اوووف مرضیه هم یه پیراهن گشاد تنش بود و همون ساپورت نازک مشکیش و گفتم بفرمایید و مرضیه رفت و درو قفل کرد و خندم گرفت و گفت خانومم ناخن کاشته و چندتا حرکت هست کمکم کنین ممنون میشم و گفتم چشم و چند باری پاهاش جمع کردم تو شکمش و مرضیه هم با ناخونش نیشکونش میزد و اذیتش میکرد و یه چسب گمونم چسب درد بود و یه نمه کمرش داد بالا و مرضیه گفت اینجوری بچسبونش و با انگشتش با موهاش ور میرفت و گفت وجهه خوبی نداره خانواده ببینند این صحنه رو فهمیدم با عمو و زن عمو و گفتم لطفا تعارف نکنین و و چسب زدم پشت کمرش و گفت ممنونم و مرضیه یواش یواش اومد کنارم ایستاد و گرمای تنش رو هس میکردم و دلم میخواست رونای گوشتی رو گاز بزنم و گفتم من برم و راحت باشین و چرخید سمتم و تشکر کرد و مرضیه هم تشکر کرد و میرفتم بیرون یه بوس برام فرستاد و دو سه دیقه بعد من اومد بیرون و با اشاره گوشی گفت گوشیت کجاس و و گوشی گرفتم دستم و گف نمیدونم چیکار کنم و همه چیزش خوبه فقط این کمر دردش ک دل منم سرد میکنه و نگام میکرد و نوشتم دلت یا زیر دلت و پاشد رفت تو اتاق خاب دیگه و منم گرم ماهواره بودم و دوباره اومد بیرون و پیام اومد خب واست دارم و چندتا استیکر خنده فرستاد و زن عمو رفت پیش عمو و عمو نگاه کرد به من و گف چشم میریم و منم فهمیدم میخوان برن بیرون و جلوتر خدافظی کردم و رفتم و خونه خودمون و منتظر جواب از مرضیه بودم و کوچه ما کلا یه کوچه بنبست با چهارتا خونه وار ولی بیس ساختمان و موقعیت مکانی خوبی دارند و پیام از مرضیه اومد میای خونمون و ماما و بالا رفتن خونه سمیه خواهرش و با مرضیه گویا قهر کرده بودن و شب واسه شام بیارن و آشتیشون بدن و گفتم حتما بیام گفت آره و سرییع لیدوکااایین زیر تخت برداشتم و زدم به کیرم و یه کاندوم گذاشتم تو جیبم و رفتم بیرون و پیامش دادم ریموت بزن و از پارکینگ رفتم بالا و قلبم داشت با هر قدمم به در خونه بیشتر کنده میشد و نوشتم در باز کن و سلام کرد و رفتم داخل و اوووف یه تاپ تنش بود و با علامت هیس گفت یواااش و رفتم داخل وو اومد نشست کنارمم و دست انداخت گردنم و لپم بوس کرد و خیلی دلم واست تنگ شده و منم گفتم منم همینطور و گفتم بهروز بیدار میشه و گفت درب قفل کردم و زندانیه و امیدوارم سمیه نیارن و تا بیارنش یه ساعتی میشه و گفت یه لحظه و پاشد رفت اون اتاق خواب و دوباره برگشت و اینباررر اصلا ساپورت پاش نبود و سفیدی روناش و همون پیراهن آستین دار تا زیر باسنش تنش بود و یه لیوان آب گذاشت رو اوپن و گفت بفرمایید و رفتم آب بخورم و برگشت سمت یخچاال چشمم خورد ب رونای سفیدش و آب خوردم و الکی یکم در یخچال این پا و اون پا کرد و با یه قر خاصی رفت سمت اتاق خواب و پیام اومد یلحظه میااای متین و کیرم راست راست شده بود و رفتم در نیمه باز بود و نشسته بود لبه تخت و تا خاسم حرف بزنم گف مامان لطفا نیارش و گف حالا کی میاین و منم با دیدن پاهاش یواش داشتم کیرم میمالیدم و گف باشه و قطع کرد و ریلکس گف بیا بشین کنارم و پای راستش رو گذاشت رو چپش و محو روناش بودم و سرش تو گوشی بود و دلم میخواست روناش دست بزنم و نوازشش کنم ولی اصلن ریسکش بالا بود و یهو مرضیه دست گذاشت رو رون پام و یکم فشار داد و گف اییی ما هم دیگه زن مردم شدیم و موهاش دادم پشت گوشش و گف درو چفت میکنی شاه پسل و منم پاشدم که در بستم و کیر ۱۷سانتیم شق شق بود و یوااش فشارش میدادم ولی میترسیدم برگردم سمتش و گففف بیا دیگه و یکم چرخیدم سمتش و دسش گرف جلو دهنش و گففف خوبییی متییین و جلو خنده خودش گرفت و نشستم با هزار ترس و لرز کنارش و گفت چخبرا دیگه شادی خبری ازش نداری و گفتم ازدواج کرده و یه بچه داره و از شما یه قدم جلوعه و صدام بم تر شده بود و گفت یه لحظه میرم پیش بهروز و پاشد و گمونم رفت کلید کشید بیروون و دوباره گذاشتش سر جاااش و سریع برگشت پیشم و گف خواب خوابه و به کسی نگیااا باااش و گف منم دلم بچه میخواست و بهروز زیااد عمیق انجام نمیده و هی با لبش بازی میکرد و گفتم یعنی کوچیک و خندش گرفت و پای راستش آورد بالا و کف پاش گذاشت لبه تخت و گففف نننن و کامل برگشت رو شکم خوابید و منم پاشدم ایستادم لبه تخت و هی کیرم میمالیدم از زیر شلوار و سرش تو گوشی بود و رفت لامپ خاموش کردم دوباره ایستادم پسرش و کونش نگاه میکردم و دوتا پاش رو خم کرد جوری که کف پاهاش رو به سقف بود و فقط پیراهن چارخونه رو باسنش بود و و یواااش شلوارم کشیدم پایین و بعدش شرتم یهو مرضیه برگشت و نشستم لبه تخت کنارش و کیرمم شق شق بود و دوباره برگشت رو شکمش و چند باررر باسنش منقبض کرد و یواااش گفتم جووون دسم بردم و پیراهنش دادم بالا و اوووف شچمم خورد به یه شرت قهوهای سوخته یا شایدم توسی بود و سرش داد سمت چپ و با کنار ر چشم نگام میکرد و کیرم چند بار با دستم از نوکش تا بیضه هاام کشیدم و قشنگ میدید و دست راستم گذاشتم کنار پهلو پاهاش دوباره صاف کرد و کیرمم با دست چپ تنظیم کردم سمت کونش و یوااش گفف جااانم و با نوک کیرم ضربه زدم ب کونش و یکم آوردش بالا تا چسبید به کیرممم و با دوتا دستش کشیدش پایین و و گففف وصفش از شادی زیاد شنیدم و و دسش آورد گف آب دهنت بریز کف دستم و یواااش یه تف آبکی با اینکه گلوم خشک بود ریختم کف دسش و شروع کرد ب مالیدن و فشار دادنش و و گفتم ناخن نزنیاااو کونش حالت داگی کرد و خواستم بزارم تو کصش گففف نننن بزاار بخولمش واست اول و برگشت جوری یباره کردش تو دهنش و گففف پرووو لیدوکایین زدیییی و دهنم سر شد و خم شدم و کاندوم از جیب شلوارم کشیدم بیرون و دادم دستش و سریع کشید روش و چند بااار لیسش زد و گفت جرش بده برااام و سریییع با چندتا تلمبه داغی کصش و گرمای بدنش حس کردم و همش میگفت بززززن و محکم تر بزننن و منم پهلوهاششش گرفته بودم و هی میزدم و رعشه خفیف میکرد و و دستم بند سینه هاااش شد و میگفت کصم پاره کن مال خودته و منم هی پشت گوشش قربون صدقش میرفتم و گوشش میخوردم و و برگشت و پاهاش گذاشت رو شونم و گفت با تماممم وجووود بکن و و لرزش سینه هاااش و باعث شد نفسام منقبض بشه و آبم داشت میومد و کشیدم بیروون و خودش پاشد و چند بااار برااام جلق زد و با تموم فشار ریختم تو صورتش و رو زبونشش و افتاااد رو تخت و مایه سفید از کصش اومد بیرووون و نفسای بلند زد و لرزید و منم یکم موهاش نوازش کردم و چندتا لب آبدار ازش گرفتم و زدم بیروون

نوشته: متین


👍 9
👎 24
57201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968001
2024-01-23 23:39:32 +0330 +0330

کسشر

3 ❤️

968003
2024-01-23 23:48:12 +0330 +0330

میرزا جقول

2 ❤️

968012
2024-01-24 00:39:29 +0330 +0330

ضمن بر كس خلى شب كورى هم دارى كه ميگى شرتش قهوه ايى بود يا طوسى

1 ❤️

968019
2024-01-24 01:13:24 +0330 +0330

ای مادرزنده،کاری به اینکه کلا دروغ بافتی ندارم فقط یه کم بهتر بنویس دهنم سرویس شد تا بخونم.

4 ❤️

968028
2024-01-24 01:35:51 +0330 +0330

آخه کی دست این بچه گوشی داده؟ تا حالا اینقد چرت و پرت یه جا ندیده بودم

1 ❤️

968110
2024-01-24 17:48:55 +0330 +0330

کسکش مثل اپم بنویس مغزم پیچ خوردش

0 ❤️

968120
2024-01-24 20:21:58 +0330 +0330

ایرانی هستی تو؟
مثل کسخول نوشتی و جملات رو نمیتونی کامل کنی یا در اصل نمیدونی چطور باید کامل کزد!
در کل یکم زبان فارسی تمرین کن

0 ❤️

968124
2024-01-24 21:49:18 +0330 +0330

ریدم به هیکلت با این نوشتنت

0 ❤️

968161
2024-01-25 02:06:17 +0330 +0330

ازبس کیری نوشته بودی چیزی متوجه نشدم و همون اول داستان بیخیال شدم و فقط فهمیدم جثی و عقده تی هستی

0 ❤️

968198
2024-01-25 07:15:30 +0330 +0330

حالم دیگه داره از این سایت بهم میخوره.
همش شده داستان های بی غیرتی یا سکس با دخترا و زنای خانواده.
مگه دختر قحطیه که رو دختر عموت شق کردی حرومزاده؟!
دیس تو مغز و شخصیتت

0 ❤️

968248
2024-01-25 15:19:46 +0330 +0330

فکر کنم اول به. بهروز کون دادی بعد یادت افتاده اینجوری بگی جای دردت اروم بشه اینکه بیشتر شبیه دادن بود تا کردن

0 ❤️

969701
2024-02-05 15:30:09 +0330 +0330

کصکش این چه کصی‌شعری بود تلاوت کردی؟
عنتر علائم نگارشی نمیدونی چیه؟اوکی
ولی حداقل ابتدا و انتهای جمله‌ت رو مشخص من
ماما و بالا چیه الان؟
تو مرزهای کصتان رو یک تنه جا به جا کردی بوزینه
ننویس دیگه
شترِ پیرِ سه دست

0 ❤️

969884
2024-02-06 23:21:16 +0330 +0330

آیا میدونستید در کل این متن، فقط 2 مرتبه از نقطه پایان جمله استفاده شده؟ مخم سوت کشید این متن رو خوندم.

0 ❤️

974393
2024-03-09 09:28:41 +0330 +0330

نووش جووون

0 ❤️