دنیا

1400/11/07

دستام بی هدف روی صفحه گوشی میلغزید اینستاگرام رو بستم و واتساپ رو باز کردم
محنا نوشته بود: ساعت 3  در خونتونم پایین باش یه “باشه” نوشتم و نت گوشیمو خاموش کردم رو تخت دراز کشیدم و چشامو بستم و خاطرات دیروزو مرور میکردم تولد خفن سارا رو ک باباش براش آیفون 13 گرفته بود و با ی مهمونی لاکچری 18 سالگیشو جشن گرفتن ن تنها سارا بلکه بقیه هم کلاسیامم هر چی ک میخواستن در اختیارشون بود از هزینه های خرید لباس و کاشت ناخون و کراتین مو گرفته تا ماشین و سفرای آنچنانی… ولی من چی؟ از همه اینا فقط حسرتش رو دلم مونده بود و سعی کرده بودم سرخودمو با درس و باشگاه گرم کنم ک انقد ب نداشته هام فکر نکنم. میخواستم امسال ک پیش میخونم حسابی درس بخونم و همه زورمو بزنم ک خودمو برا کنکور آماده کنم و ی رشته خوب قبول شم
بابام هر روز هزینه هایی ک با حقوق کارمندیش برای کلاس کنکوریهام کرده بودو بهم یادآوری می‌کرد و توقع داشت ک حتما رتبه خوبی بیارم. و این بم استرس میداد و با خودم میگفتم اگه رتبه خوبی نیارم چییی؟ بابام حسابی نا امید میشه و بم غر میزنه و از طرفی فکر کردن ب حسرت هام حسابی روانمو ب هم ریخته بود منم میخواستم مث سارا ی تولد لاکچری بگیرم دوس داشتم مث منا هر روز ی تیپ جدید بزنم
دوس داشتم ب جای این گوشی سامسونگ قدیمیم ی گوشی آیفون آخرین مدل داشته باشم… پوووووف
ولی میدونستم همه اینها در حد آرزو باقی می مونه…
ب خودم امید میدادم ک هر روز بیشتر درس میخونم و بیشتر تلاش می‌کنم ک ی رشته خوب قبول شم و نهایتا چن ساله دیگه سر کار میرم و دستم میره تو جیب خودم و هررر چی ک بخوام میخرم ولی… ولی من الان ک 18 سالمه دوس دارم گوشی خوب داشته باشم خوب بپوشم خوب بگردم شاید چن سال دیگه اصلا ذوقی برام نمونده باشه…
چشامو باز کردم یه ربع ی 3 شده بود رفتم جلو آینه و موهامو باز کردم و تو آینه ب خودم خیره شدم با اینکه رنگم پریده و قیافه م کلافه بود ولی بازم از دیدن خودم تو آینه لبخندی ب لبم اومد و زیر لبی گفتم درسته هیچی نداری ولی خوب کُصی هستی. خودم خنده م گرفت
شونه مو هول هولکی چند بار روی موهای مشکی بلندم کشیدم و با کش بستمشون
شالمو رو سرم مرتب کردم و کیف باشگاهمو ک گوشه اتاق بود برداشتم و رفتم پایین…
تو افکار خودم غرق بودم  و هر چی زور توی بدنم بود با حرص روی میتی ک محنا گرفته بود خالی میکردم و ضربه میزدم بش ک محنا گفت هوی چته وحشی آروم تر بزن دستم درد گرفت
با چشای بی رمقم یکم نگاش کردم و رفتم سمت رختکن  آب بخورم دنبالم اومد و گفت: دنیا چته امروز ی جوری شدی
_چیزیم نیس مث همیشه م
از پشت بغلم کرد و گفت من تو رو بیشتر از خودم میشناسم ب من یکی دروغ نگو هنوز ب میلاد فک میکنی؟
ی تکونی خوردم و ازش جدا شدم از اینکه بم بچسبه خوشم نمیومد چند بار دیگه م پیش اومده بود ک خودشو بم چسبونده بود یا ی جوری بغلم کرده بود
+ن بابا میلاد بره بدرک 2 ماهه ک گذشته و اصن فراموشش کردم. درد من بی پولیه درد من بدبختیه 2 ساله میخوام ی گوشیمو عوض کنم نمیتونم از پس هزینه لیزرم ب زور برمیام مُحی 6 مااااهه ک لباس نخریدم.
بغضم ترکید و گریه م گرفت محنا زودی خودشو بم رسوند و بغلم کرد :عه دنیاااااا گریه نکن دیووووونه من قربون اشکات بشم گریه نکن عزیززززم منم وضعم بهتر از تو نیس چیکار میشه کرد باید فعلا تحمل کنیم تا ی روزی روی پای خودمون وایسیم و مستقل شیم اون وقت هر چی ک بخوایم می‌خریم اصن من یکی ک پولدار شم سریع میرم 10 تا دیلدو در رنگای مختلف از دیلدو فروشی های معتبر سراسر کشور میگیرم
اینو ک گفت ناخواسته خنده م گرفت گفتم دیوونه…
توی راه تا خونه مسخره بازی درآوردیم و از آرزوهامون و آینده مون با هم گفتیم و خندیدیم
شام رو ک خوردم ب بهونه درس خوندن اومدم تو اتاق. لای کتاب فیزیکو باز کردم و بهش زل زدم ولی اصلا حس درس خوندن نداشتم رو تختم دراز کشیدم دوس داشتم بخوابم چشام گرم شده بود ک صدای قهقه مامانم ک داشت با خاله م حرف می‌زد باعث از خواب بپرم زیر لبی ی “کییییر خر” گفتم و گوشیمو از روی میز برداشتم و نتمو روشن کردم واتساپ و اینستاگراممو چک کردم پیامی نداشتم
یهو چشمم ب جیمیلم خورد ک نشون میداد ی پیام دارم
باز ک کردم ی پیام از سایت شهوانی بود ک نوشته بود سلام افتخار آشنایی میدید؟
چند ثانیه طول کشید ک یادم بیاد پسورد اکانتم چی بود
یکی دو هفته پیش با تعریفایی ک محنا از این سایته کرده بود کنجکاو شدم ک عضو شم و داستان بخونم اونجا
یکی دو تا از داستانای آبکی رو ک خوندم و خوشم نیومد چن تا فحش تو دلم ب محنا دادم و اومدم بیرون ولی اکانتمو حذف نکرده بودم
حس درس خوندن ک نبود خوابمم ک نمیومد تصمیم گرفتم با اونی ک بم پیام داده بود یخورده لاس بزنم و وقت بگذرونم
پسوردمو زدم و وارد سایت شدم
براش نوشتم ک:چن سالته؟
بعد یکی دو دیقه جواب داد:40
_ متاهلی؟
_نه مجردم. تو چن سالته؟
_من از شما خیلی کوچیک ترم 18 سالمه
_جووووووون من عاشق دخترای کم سنم
از طرز حرف زدنش اصن خوشم نیومد حس میکردم این پیر بشه از اوناییه ک تو پارک برای پسربچه ها و دختربچه ها کیرشو میمالونه:/
دیگه جوابشو ندادم
دو سه دیقه بعد نوشت:تو بیوت زدی ک بچه تهرانی. اگه بیای پیشم و باهام باشی قول میدم پول خوبی بت بدم خواااهش میکنم فقط یبار خواهش میکنم جواب بده
پیامشو خوندم ولی هم چنان دلم نمیخواست جواب بدم
رفتم قسمت داستانا و یدونه از داستانا رو ک از بقیه بیشتر لایک خورده بود انتخاب کردم و خوندم  داستان ک تموم شد حس کردم یخورده داغ شدم
اون آقای 40 ساله ک رو ایدیش بابک نوشته بود باز پیام داده بود
_تو رو خدا جواب بده عزیزم من عاشق اینم ک ی دختر جوون و کم سن برام با لبای خوشگلش ساک بزنه پول خوبیم بش میدم قبول کن دیگه
اسم پول ک اومد بیشتر ب حرفاش فک کردم با خودم گفتم من ک تا همین دو ماه پیش ک با میلاد دوست بودم براش ساک میزدم و آبشم میخوردم اونم مفت و مجانی. حالا بزار ی بارم برا این مرده بزنم نهایتا ی ربع بیس دیقه طول بکشه و بعد میتونم ازش پول بگیرم و لیزر این ماهمو با خیال راحت برم.
نوشتم:اگه بیام برای ی ساک زدن و ارضا شدن تو دهنم چقد بم میدی؟
_هر چی ک تو بگی عزیزم پونصد خوبه؟
_یعنی فقط ازم ساک زدن میخوای؟ اگه بیام و بگیری خفتم کنی چی‌؟ اگه اومدم و با دوستات ریختین سرم چی؟؟؟ :/
من بت اعتماد ندارم
_حق داری اعتماد نکنی ولی من بت قووووول میدم هیچ کاری بت نداشته باشم من ب کصتم کاری ندارم فقط برام ساک بزن و اگه دوس داشتی و اجازه دادی ک ی آنال سکسم داشته باشیم هر چی ک بخوای بت میدم
_چ تضمینی میدی ک بم تجاوز نکنی و اذیت نشم؟
_میتونی بیای دفترم و اینجا با هم باشیم دفترم توی ی ساختمون شلوغه هر کیم دوس داری با خودت بیار بیرون دم در باشه و چن دیقه ی بار بت زنگ بزنه اگه جواب ندادی بره اصن پلیس خبر کنه.
اون لحظه لبریز از شهوت بودم دو ماه بود ک با میلاد بهم زده بودم و بدنم ب سکس نیاز داشت از طرفیم بوی پول ب مشامم ک خورده بود وسوسه شدم ک انجامش بدم. هم نیاز جنسیم برطرف میشد هم میتونستم ی پولی ازش بگیرم و برم لباس بخرم اصن.
نوشتم:برای ساک گفتی پونصد اگه آنال هم داشته باشیم چقد میدی؟
_هر چقد ک بخوای 3 خوبه عزیزم؟ ببین من میتونم از لحاظ مالی خوب ساپورتت کنم اگه باهام بمونی با سکس خوب و ارضا های عمیق و پول جبران میکنم برات.
مغزم تو اون لحظه فقط ب سکس و پول فک می‌کرد
نوشتم:ینی شوگر ددیم میشی؟
_اگه تو بخوای اره خوشگلم.
_من خوشگل نیستم و خیلیم زشت و بی ریختم
_برام مهم نیس فقط کون و لباتو میخوام
جوابش تو ذوقم زد ولی با خودم گفتم ب درک منم فقط کیر و پولتو میخوام کیری خان
یکم دیگه باهاش لاس زدم و شمارشو برام گذاشت و شب بخیر گفت
ساعت 1 شده بود ب محنا پیام دادم ک فردا باید ببینمت صبح بیا خونمون.
نمیدونم کی خوابم برده بود ولی صبح با بوسه های محنا روی لپام از خواب بیدار شدم
با خنده گفت هی تنبل چقد میخوابی پاشو دیییگه مهمون دعوت میکنی و خودت میخوابی عجباااا. ولی اعتراف میکنم تو خواب خیلی ملوس و نازی درست مث ی دختر بچه 4 ساله.
ی لبخند زدم و تو تختم نشستم گفتم مگه تو فقط ازم تعریف کنی مامانم ک اعتقاد داره من ی اژدهام.
گفت خبببب اژدها خانوم حالا تعریف کن ببینم چ کار واجبی داشتی ک احضارم کردی؟
_ی چیزی شده ک باید بت بگم
قیافش جدی تر شد و گفت:نگو ک میلاد برگشته بت؟ ینی دنیا بخوای باز بری با اون پسره کصکش من میدوووونم و تو ها
دهنمو کج کردم و گفتم ن باباااااا کیر بابام دهن میلاد اصن
_خب چی شده؟
تو چشاش زل زدم و آروم گفتم میخوام جنده پولی شم
معلوم بود باور نکرده گفت‌:تبریک میگم تو کدوم جنده خونه میخوای بری کار کنی ک منم بیام همکار شیم
قیافه م جدی تر شد و گفتم دارم جدی میگم مُحی ب جون خودم.
معلوم بود ک شوکه شده گفت:دیشب چ فعل و انفعالاتی تو ذهن معیوبت رخ داده ک ب این نتیجه رسیدی
نشستم همه چتامو با بابک براش خوندم
گفت:مطمئنی دنیا؟ من ک ب این یارو اعتماد ندارم اگه خفتت کنه چی؟
_خب قربونت برم تو برا همین اینجایی دیگه. نمیخوام ب جز من و تو کسی از این جریان خبر دار بشه تو با من میای ولی تو راهروی ساختمون دم در دفتر بابک می مونی ی ربع ی بارم ب من زنگ میزنی اگه جواب ندادم میای دم در و در میزنی اگه خبری نشد با جیغ و داد همه رو خبر میکنی. بعدشم من تصمیممو گرفتم منم آدمم دیگه نیاز جنسی دارم. میرم ی حالی ب کونم میدم و پولمو میگیرم و میام. بعدشم میریم ی شام خوشمزه با هم میخوریم و میریم خونه و دیگه پیشش نمیرم قول میدم همین ی بار باشه.
محنا سرشو تکون داد و گفت ظاهرا فکر همه جاشو کردی پس منم حرفی ندارم دیگه. حالا کی قراره بری پیشش؟
سرمو بین دستام گرفتم و گفتم:پووووووف نمیدونم گفتم هر روزی ک بتونم بیام شب قبلش بت خبر میدم
_نظرش در موردت چی بود؟ حتما خیلی خوشش اومده، من ک لختتو میبینم کفم میبره چ برسه ب اون مرتیکه حشری
_ب چشاش زل زدم و گفتم باورت میشه ازم عکس نخواس؟
_وااااا مگه میشه؟
سرمو انداختم پایین و گفتم اون فقط ی جنده پولی میخواد…
_حالا چی میخوای جلوش بپوشی؟
دستمو لای موهام کشیدم و گفتم نمیدونم بش فک نکردم
_محنا با شیطنت نگام کرد و گفت ولی با ی ست مشکی و رژ قرمز خیلی کردنی میشی ب نظرم
ناخواسته خندم گرفت و گفتم خدا خر رو شناخت شاخش نداد اگه تو پسر میشدی ک همه رو میکردی انقد هیزی و حشری
محنا گفت آره واقعا اگه  کیر می‌داشتم اول از همه مخ تو رو میزدم و ب 16 روش سامورایی میکردمت
داشت می‌خندید ولی حس کردم حرفاش جدی بود
ناهار رو خونه ما خورد و با هم زدیم بیرون ک ی دوری بزنیم و بعدش بره خونشون
توی پاساژ داشتیم میچرخیدیم ک گفت وای دنیا اون سته رو ببین تو ویترین چ شیییکه بیا بریم تو ببینیم چیا دارن
رفتیم تو مغازه لباس زیر و از فروشنده خواستم ک از ست توی ویترین رنگ قرمزشو برام بیاره ولی محنا گفت نه بخدا مشکیش بیشتر ب پوست سفیدت میاد مشکیشو بیار جون من
منم ب حرف محنا گوش کردم و مشکیشو برداشتم و با کارت خالی شده م از مغازه زدیم بیرون
یکم دیگه چرخیدیم و برگشتم خونه و محنام رفت خونشون
تا رسیدم رفتم تو اتاقم و درو بستم لخت شدم و سوتین و شورت مشکی رو پوشیدم
از توی کشو رژ قرمزمو برداشتم و رو لبام کشیدم موهای مشکی بلندم رو ی شونه کشیدم و دورم ریختم و توی آینه قدی محو تماشای خودم شدم. ب قول محنا خیلی کردنی شده بودم بدنم حتی 1 گرم چربی اضافه م نداشت و ترکیب پوست سفیدم و ست مشکیم خیلی سکسی شده بود
گوشیمو برداشتم ی ژست سکسی گرفتم لبامو غنچه کردم و ی عکس گرفتم و تو واتساپ برا محنا فرستادم نوشتم چطورم؟
محنا آنلاین بود و سریع جواب داد ک واااای پسرررررر عاااالیی شدی و کلی استیکر قلب و بوس برام فرستاد تهشم نوشته بود کاش تو مال من بودی
از تعریفهای محنا خیلی ذوق کردم و براش نوشتم من همیشه مال توم عشقممم
شماره بابک رو تو گوشیم “مهندس” سیو کرده بودم
تردید داشتم ک زنگ بزنم یا ن. ولی بالاخره دستمو کشیدم رو شمارشو منتظر شدم. بعد دو تا بوق ی صدای مردونه کلفت توی گوشم پیچید:الو بفرمایید
هول شدم میخواستم قطع کنم با خودم گفتم دنیا داری چ غلطی میکنی؟
ک دوباره گفت:بفرمایید
گفتم:سس سلام
_سلام بفرمایید در خدمتم
_آقا بابک؟
_بله خودم هستم شما؟
_من دنیام. دیشب با همدیگه حرف زدیم
انگار کسی پیشش بود و نمیتونس راحت باشه با همون لحن قبلی ادامه داد:بله ب جا آوردم خوب هستین؟
_ممنونم خوبم راستش میخواستم بگم ک من برا فردا ساعت 1 بعدظهر میتونم بیام پیشتون
_اوکی من الان تو جلسه م. کارم تموم بشه هماهنگ میکنم باهاتون.
_باشه پس فعلا
_فعلا
گوشی رو ک قطع کردم هنوز سر جام میخکوب شده بودم قلبم عین گنجشک میزد
حس میکردم هیچ خونی تو بدنم نمونده
با خودم گفتم چته دختر تو قبلنم سکس داشتی اینم مث بقیه‌ س فقط این بار بابت کارات دستمزد میگیری.
ولی دلشوره امونمو بریده بود
پاشدم شورت و سوتینمو دراوردم و داشتم لباس میپوشیدم ک گوشیم زنگ خورد. خودش بود دویدم سمت گوشیم و سریع جواب دادم:سلام
_سلام جوجه چطوری تو؟
از لحن صمیمیش ی لبخند رو لبم اومد و گفتم مرسی خوبم فقط یکم استرس دارم
_استرس واسه چی عزیزم؟ قول میدم کلی بت خوش بگذره
فردا ساعت 1 اوکی کردم کسی تو دفتر نیست میتونیم ناهارم با هم بخوریم نظرت چیه؟ هوووم؟
_آممم ن ممنونم ناهارو میخورم و میام فقط آدرس رو برام بفرس
_باشه عسلم میفرستم. برو استراحت کن ک فردا سرحال بیای پیشم. خوب بخوابی شبت بخیر
ی“شب بخیر” گفتم و گوشی رو قطع کردم
دیگه از استرس چند دیقه پیشم خبری نبود صداش و حرفاش آرومم کرده بود تا حدودی
ب محنا پیام دادم ک فردا ساعت 1 با بابک قرار گذاشتم باهام بیا.
شامو ک خوردم سریع خوابیدم و 9 بیدار شدم ک ب کارام برسم
ی دوش گرفتم و ی لوسیون خوشبو ب بدنم مالیدم. اشتها نداشتم اصن ساعت11 دو سه لقمه نون پنیر خوردم و رفتم تو اتاقم ک حاضر شم
چشامو ی آرایش ملایم کردم و رژ قرمزمو تو کیفم گذاشتم ستمو پوشیدم و موهامو مرتب کردم  ب مامانم گفته بودم ک میرم خونه محنا
ی اسنپ گرفتیم و راه افتادیم محنا دستمو گرفته بود میدونس چقد استرس دارم. رسیدیم ب ساختمون سفید 5 طبقه ک دفتر بابک تو طبقه سومش بود
قبل از اینکه بریم تو رفتم ی کناری و رژ قرمزمو درآوردم و لبامو رژ مالی کردم و دست محنا رو گرفتم و رفتیم تو
تو آسانسور نزدیک بود ک غش کنم احساس می‌کردم هیچ انرژی ای ندارم ک قدم بردارم ب سمت در واحد 12.
بالاخره خودمو رسوندم ب درو و زنگ رو زدم طولی نکشید ک بابک در رو باز کرد و با لبخند و اون نگاه هیزش گفت به به خانوم خانوما بفرمایید داخل. منم زیر لبی ی سلامی کردم
محنا ک معلوم بود اصلا از بابک خوشش نیومده دستمو کشوند و منو برد تو و نشوند رو کاناپه
خودشم پاشد و توی اتاق بغلی و پشت پرده و داخل دستشویی رو ی دیدی زد و گفت :امنه آقا کسی ب جز ایشون اینجا نیس
من میرم بیرون و منتظر می مونم. خودت بم زنگ بزن دنیا
محنا ک درو بست بابک بلند شد و اومد سمت من
شالمو از رو سرم برداشت و گفت راحت باش خوشگلم بزار کمکت کنم لباساتو دراری
مانتومو ک درآورد با شالم برد ک آویزون کنه یواش یواش سرمو بالا آوردم ک ببینمش
ی مرد 40 ساله با هیکل متوسط و قد متوسط و فیس معمولی  چیزی نبود ک برای من جذاب باشه ولی شوخیا و صمیمیتش باعث شد ک ترسم بریزه و بش لبخند بزنم
رفت توی اتاق بغلی و گفت من برم تختو حاضر کنم توم حاضر ک شدی بیا
از توی کیفم ی شکلات برداشتم میدونستم قندم میفته
شکلاتمو خوردم و لباسامو درآوردم و با شورت و سوتین سکسیم آروم آروم رفتم سمت اتاق
توی اتاق ی کاناپه تخت خواب شو داشت ک داشت بازش میکرد منم رفتم توی اتاق برگشت سمتم و تا منو دید گفت جووووووونم خوشگلم ی تیکه جواهری تو
اومد سمتم و بغلم کردو گفت ی حسی بم می‌گفته ک خوشگلی ولی نمیدونستم تا ایییین حد
و شروع کرد ب قربون صدقه رفتنم
دستمو کشید و منو برد سمت تخت نشست لبه تخت و منو نشوند رو پاش و دستشو گذاشت روی پام و موهامو کنار زد و شروع کردم بوسیدن گردنم
همین کافی بود تا اون همه استرس جاشو ب شهوت بده و هم راهیش کنم دستمو آروم لای موهاش بردم و و زیر لب آه میکشیدم
معلوم بود این کاره س و خیلی بلده دستشو آورد بالا و سینه هامو لمس می‌کرد و آروم چنگشون میزد و ازم تعریف می‌کرد
میگفت من تو خوابم نمیدیدم همچین فرشته ای مال من باشه سینه های بلوریشو ببین بدن خوش فرم سفیدشو وای میییخورمت من.
سرشو لای موهای و گردنم می‌برد و بو می‌کشید و حرفاش حسابی تحریکم می‌کرد. سرمو عقب برده بودم و گردنمو می‌خورد و میلیسید و سینه هامو چنگ میزد دستمو رو شلوارش کشیدم و برجستگی کیرشو حس کردم
بلندم کرد و گفت ک رو زمین زانو بزنم و بعد شروع کرد ب باز کردن زیپ شلوارش و کیرشو درآورد کیرش زیاد بلند نبود 15_16 سانت ولی کلفت بود. با ی دستش کیرشو گرفته بود و انگشت شست دست دیگشو رو زبون من می‌کشید و گفت دوس داری بدم بخوریش؟ سرمو تکون دادم و گفتم اوووم
با کیر کلفتش چن تا ضربه رو زبونم زد و آروم کیرشو تو دهنم فرو کرد. منم لبای قرمزمو دور کیرش جمع کردم و سعی می‌کردم ک ی ریتم آروم داشته باشم ک دندون نزنم تو چشام زل زده بود و ساک زدنمو نگاه می‌کرد کیرشو درآوردم و شروع کردم زبون زدن و لیسیدن تخماش کیرشو تو دستم تکون میدادم و تخماشو میلیسیدم چشاشو بسته بود و میگفت جون جوجه کوچولوی سکسی خودم چ کیری میخوره
دوباره کیرشو تو دهنم کردم و تند تر میخوردم دستشو پشت سرم گذاشت و سرمو فشار میداد رو کیرش. انقد فشار داد ک کیرش خورد ب گلوم و عوقم گرفت اهمیت نمی‌داد و نمیذاشت از دهنم درش بیارم ی قطره اشک از چشمام چکید و داشتم خفه میشدم ولی همچنان دستشو بر نمی‌داشت چشماشو بسته بود و تو اوج بود. واقعا داشتم اذیت میشدم پاشو چنگ زدم و بهش فهموندم ک تمومش کنه
کیر خیس و گنده شو از دهنم ک درآورد گفتم: هوی کصکش داشتی خفه م میکردی.
ی اخمی بم کرد و گفت ای دختر بد خیلی بی ادبی و باید تنبیه شی
دستمو گرفت و لبه تخت نشست و منو کشوند سمت خودش
هیچ مقاومتی جلوش نمیتونستم بکنم دو لام کرد رو پاش و شروع کرد اسپنک زدن. اولی رو ک زد گفتم ووی
_میزنم ک ادب شی و دیگه ب بابایی نگی کصکش
دومی رو محکم تر زد
سومی و چهارمی رو ک زد جیغم درومد گفتم غلط کردم بابایی دیگه تکرار نمیشه
_آفرین جنده کوچولوی من
حالا برو رو تخت داگی واسا ک بابات میخواد کونتو بگاد
کونم درد میکرد ب خاطر ضربه هاش آروم خودمو کشیدم رو تخت و چار دست و پا وایسادم و میترسیدم ک چ بلایی میخواد سر کونم بیاره. نکنه بزنه ب سرش و بخواد وحشی بازی دربیاره و جرم بده
گوشیم دم دستم بود برش داشتم و خواستم ب محنا زنگ بزنم بش خبر بدم اوضاع خوبه و نگران نباشه
یهو انگشت بابکو رو سوراخ کونم حس کردم
انگشتشو چرب کرده بود شرتمو کنار زده بود  و داشت سوراخمو انگشت می‌کرد شماره محنا رو گرفتم و رو اسپیکر گذاشتم  تا ی بوق خورد سریع جواب داد:خوبی دنیا؟
_اره خوبم عشقم نگران نباش
_اون دیوث ک اذیتت نمیکنه؟
بابک ک صدای محنا رو میشنید بلند گفت: دیوث عمته بچه. نمیدونی چ حالی دارم بش میدم میخوام کون گرد خوشگلشو پر کنم با کیرم.
_حواست باشه اذیتش کنی با من طرفیا
بابک ک تا اون لحظه با ی انگشتش کونمو چرب کرده بود انگشت دومشم اضافه کرد و ی آخ کشداری گفتم
محنا اون ور خط گفت جوووونم عشقم درد داری؟
_ی کوچولو مُحی. ولی خیلی میترسم کیرش کلفته
صدای خنده بابک از پشت سر میومد:نترس جوجه هواتو دارم.
با صدای محنا ک گفت:میخوای پیشت باشم و دستتو بگیرم؟ شوکه شدم
گفتم واقعا؟؟
_اگه تو بخوای اره
بابک ک معلوم بود تو کونش عروسیه گفت جوووون خیلی خوب میشه بگو بیاد
محنا از اون ور خط گف ولی بابک حق نداره دستشم بم بخوره ها وگرنه با جیغو داد آبرو براش نمیذارم
_باشه عزیزم قول میدم بابک سمتت نیاد و کاریت نداشته باشه
_درو باز کنید خب
بابک انگشتشو از کون من کشید بیرون و رفت درو وا کرد
محنا دوید اومد سمت من و بغلم کرد و گفت خوبی؟
ی لبخند زدم و گفتم آره قربونت برم
شال و مانتوش درآورد انداخت ی گوشه و اومد کنار تخت وایساد و دستمو گرفت
بابک با دیدن محنا انگار ی جون تازه گرفته بود میخواست ی کاری کنه ک محنا رو هم تحریک کنه برا همینم میخواس سنگ تموم بزاره دوباره شروع کرد ب چرب کردن کونم و انگشت چرخوندن تو سوراخم
منم لبمو گاز میگرفتم و آروم آه و ناله میکردم دو تا انگشتشو ک کرد تو سر و صدام بیشتر شد و دست محنا رو فشار میدادم
ی لحظه سرمو ک آوردم بالا دیدم محنا ب چشام زل زده. همون موقع بابک انگشت سومشم فرو کرد و من ی آخ کشداری گفتم یهو محنا اومد جلو و لبشو گذاشت روی لبم
صدای جووون گفتنای بابکو می‌شنیدم ولی شوکه شده بودم
محنا لبامو بین لباش گرفته بود و آروم می‌خورد بیشتر از سوراخ کونم حواسم پیش محنا بود
بابک ک معلوم بود از این وضعیت خیلی خوشحاله میگفت اووووف چ لب بازی ای میکنن این جنده های کوچولو.
از کار محنا خیلی شوکه شده بودم ولی حس خوبیم داشتم محنا با آرامش و عشق لبامو می‌خورد و میمکید و منم داشتم همراهیش میکردم ک یهو سر کیر کلفت بابکو روی سوراخ کونم حس کردم سر کیرشو خیس کرده بود و داشت فشار میداد ک بره تو. لبامو از محنا جدا کردم و با هر فشار بابک صدام بلند تر میشد وآه و ناله م بیشتر. بابک کمرمو گرفته بود و داشت آروم تو کونم کیرشو حرکت میداد منم دستامو ستون کرده بود و داگی وایساده بود تحمل دردش برام سخت بود محنا اومد جلو و سرمو تو بغلش گرفت و موهامو می‌بوسید و میگفت جونم عزیزم الان کمتر میشه دردش آروم باش.
بابک رو کونم اسپنک میزد و داشت تا ته کیرشو جا می‌کرد تو کونم و میگفت واااای لعنتی کیرم داره له میشه تو کون تنگ و داغت.
ی چند ثانیه نگهش داشت و اروم شروع کرد ب تلنبه زدن
محنا هم چنان موهامو می‌بوسید و دستشو ب سینه م رسونده بود و آروم چنگ میزد
دردم کمتر شده بود و داشتم با بابک همراهی می‌کردم
بابک گفت ک بیا پوزیشنو عوض کنیم
رو تخت دراز کشیدم و پاهامو دادم بالا کیرشو دم سوراخ کونم گذاشت و فرو کرد تو. دیگه جا باز کرده بود و راحت تلنبه میزد محنا دستشو رو سینه چپم گذاشته بود و چنگ میزد و سینه راستمو با اون لبای ظریفش می‌خورد
کل بدنم لبریز از شهوت بود و چشامو بسته بودم و از اینکه داشتم با دو نفر سکس میکردم بدجوری حشری شده بودم
بابک پاهامو پایین آورد و از هم باز کرد محنا دستشو برد سمت چوچولم و آروم می مالوندش بابک تلمبه هاشو تند تر کرده بود و معلوم بود ک داره ارضا میشه با ی صدای نعره مانند آبشو خالی کرد تو کونم و رو تخت ولو شد
من هنوز ارضا نشده بودم ولی چشامو بسته بودم و از حرکت دست محنا رو چوچولم داشتم لذت می‌بردم ک یهو خیسی ی زبونو رو چوچولم حس کردم. چشامو باز کردم چيزيو ک میدیدم باور نمیکردم. محنا داشت کصمو می‌خورد
رفیق صمیمیم ی لزبین بود و من الان اینو فهمیده بودم
چشامو بستم و سعی کردم فقط ازش لذت ببرم. بدن من به یه ارگاسم نیاز داشت و محنا میتونس اینو ب من بده. خودمو سپرده بودم ب محنا و از ته دل داشتم لذت می‌بردم زبونشو رو  چوچولم تن‌تن می‌کشید و میک میزد تو اوج لذت بودم و سرشو بیشتر رو کصم فشار میدادم پاهامو جفت کردم و محنا رو پس زدم و با انگشتم شروع کردم ب مالوندن چوچولم یهو بدنم ب لرزه افتاد و ی ارگاسم عمیق رو تجربه کردم
نمیدونم چن دیقه بی حال روی تخت افتاده بودم ک با اس ام اس واریزی ب حسابم ب خودم اومدم…

نوشته: Miss_vampire


👍 71
👎 4
89101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

855705
2022-01-27 01:24:09 +0330 +0330

خیلی خوب بود 😍

3 ❤️

855707
2022-01-27 01:25:39 +0330 +0330

تا قبل از رسیدن به دفتر بابک روون بود و مجابم کرد که بخونم. ولی بعد از اون افت کرد و غیر قابل باور شد. اشکالات نگارشی و اضافه گویی ها رو مخ بود. انتظار داشتم آخرش بهتر تموم بشه. به هر حال به عنوان اولین داستان بد نبود.

  • نتیجه‌گیری آخر: بابک با سر افتاد تو کوزه‌ی عسل! چرا؟ چون پول داشت. پس شهوانی نون و آب نمیشه. وقتتون رو اینجا تلف نکنید برید دنبال پول؛ وقتی پولدار شدید برگردید و با سر بیفتید تو کوزه‌ی عسل!😁

855716
2022-01-27 01:44:06 +0330 +0330

هاینریش داداش
وقتی لیست دیسلایک رو بزنی و بلافاصله لیست لایک رو بزنی؛ سایت کصخلش در میره و جفتش رو با هم ادغام میکنه؛ خیالت راحت اسمت فقط تو دیسلایک کنندگانه😁

2 ❤️

855719
2022-01-27 02:01:46 +0330 +0330

افرین دختر ،دیالوگ های بین دنیا و محنا خیلی جالب بود

0 ❤️

855728
2022-01-27 02:27:22 +0330 +0330

همه چیش عالی بود 😍
هر کسی ایراد میگیره اگر توانایی داره نوشته ی کامل تری از خودش رو کنه! وگرنه ایراد بنی اسرائیلی گرفتن کار سختی نیست!
ادامه بده 😍

2 ❤️

855738
2022-01-27 02:53:09 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده جنده کوچولو

0 ❤️

855756
2022-01-27 03:56:03 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

855758
2022-01-27 04:08:45 +0330 +0330

واااییی دخختررر عالی بوددد
چقققد واقعییی نوشتییی 😍😍

1 ❤️

855760
2022-01-27 04:10:49 +0330 +0330

من منتظظرممم تروخداا بااازم بنویسسس قسمتای بعدیشمم

1 ❤️

855764
2022-01-27 04:29:27 +0330 +0330

با شروع غم ناک این داستان بجا این ک ابم بیاد داشت اشکم میومد

1 ❤️

855773
2022-01-27 05:05:39 +0330 +0330

در تأئید کامنتهای دو رضا، می‌نویسم.
داستان ساده‌ای بود. چیز خاصّی نداشت و کشش زیادی هم ایجاد نکرد. پیرنگی نداشت و مفهومی رو نرسوند. اگه منظور داستان، جنده شدن به‌علّت فقْره، که اصلاً منطقی نیست. نمونه‌های زیادی میشه مثال زد که خلافش رو ثابت می‌کنه. بااینحال ارزش یه‌بار خوندن رو داشت. انقدر از نظر داشتن محنّا (که می‌تونه مهنّا درست‌تر باشه!) گفتی که حدس زدم شیمیله!
باقی ایرادا رو دوستان گوشزد کردن. مخصوصاً قواعد نگارشی و علائم رو.
باز هم بنویس و بیشتر به خودت، متنت و خواننده‌هات، احترام بذار.

  • من سه‌بار سکته رو زدم و الان روحم داره کامنت میده.
6 ❤️

855775
2022-01-27 05:19:38 +0330 +0330

همون چند خط چسناله اولش رو که خوندم دیگه ادامه ندادم. کصکش تو که میای توی این سایت داستان مینویسی باید از همون اول متنت پالس های جنسی بدی به مخاطب که ترغیب بشه به خوندنش تا ته

0 ❤️

855777
2022-01-27 05:54:20 +0330 +0330

پالس جنسی هم ندادی، ندادی، اما چسناله نکن. الان دیدم نوشتی داستان اولته. چند تا از ایرادای داستانی که نوشتی رو میگم. اول اینکه یه سری جاهاش روده درازی کردی، مثلا همون تو مغازه رفتن و لباس خریدن… اونجاهاش فقط حوصله خواننده رو سر میبره وگرنه بود و نبودش تو داستان فرقی نمیکرد. درمورد اندام خودت و اون دوستت هیچ توضیحی ندادی، درمورد اینکه اون پسر قبلی چند بار باهات سکس داشته و کونت رو چقدر واسه کیر گشاد کرده چیزی ننوشتی. ضمنا نوشتی این مرده کیرش بلند نبوده و 16-15 سانت بیشتر نبوده، این حرفو باید کسی بزنه که قبلش کونش با کیر 22 سانتی حال اومده باشه، یزید مگه تو آفریقایی که میگی 16 سانت بلند نیست ؟؟ دخترای تینجر ایرانی چقد انتظاراتشون بالا رفته!

1 ❤️

855780
2022-01-27 06:14:30 +0330 +0330

رضا همچین میگه برید دنبال پول انگارپول یا کار با این در آمد ریخته ما جاخالی میدیم نه داداش برا این چیزا یا باید سرمایه داشته باشی یا پارتی دم کلفت یا آقا زاده باشی وگرنه بقیه کارا توش از این خبرا نیست تا آخر عمرت بدوی یه ماشینم به زور قسطی میتونی بخری پس بکش بیرون این چیزی که تو میگی تخمی تخیلیه

3 ❤️

855795
2022-01-27 08:08:21 +0330 +0330

چه تخیل قوی
داستان نویسیت خوبه
موضوع داستانت خیلی فانتزیه و باور پذیر نیس

2 ❤️

855806
2022-01-27 09:43:10 +0330 +0330

تکراریه کپی کردی نکن خوشگله

0 ❤️

855819
2022-01-27 11:04:49 +0330 +0330

خسته نباشید.جزئیات رو خوب توضیح دادین.پیشنهاد می کنم انتقاد هایی که دوستان نوشتن با دقت بررسی کنید و در نوشته های بعدی ازشون بهره ببرین.حتما از این بهتر هم می تونید بنویسید‌‌.لایک بیستم.
🌹🌹🌹

3 ❤️

855832
2022-01-27 12:42:46 +0330 +0330

میتونست خیلی بهتر از این باشه . بعد از ورود به دفتر بابک .انگار با عجله خواستی زود داستان را تمام کنی .با اینکه سعی کردی محتوای سکسی بهش بدی . در کل داستان تحریک کننده ای نبود . و به قول لاکغلطگیر مفهوم و حس جنده شدن بر اثر فقر را هم خوب توصیف نکردی . ولی ادامه بده و بیشتر داستانهات را پرورش بده

3 ❤️

855836
2022-01-27 13:20:53 +0330 +0330

خوب بود 👌

1 ❤️

855844
2022-01-27 16:06:18 +0330 +0330

بد نبود،ادامه بده،منتظر داستانهای جدید هستم

1 ❤️

855858
2022-01-27 18:05:49 +0330 +0330

قشنگ بود واقعیت جامعه رو گفتی خیلی از خانواده ه اصلا به بچه ها مخصوصا دخترا اهمیت نمیدن و امکانات کافی در اختیار نمیزارن

1 ❤️

855903
2022-01-28 00:23:57 +0330 +0330

خیلی مبتدی و تخیلی بود

0 ❤️

856032
2022-01-28 09:26:25 +0330 +0330

وای پسرررررر
چرا دخترا باید از این تکه کلام معمول پسرا استفاده کنم
مگر اینکه شما پسر باشی وطبق عادت…

0 ❤️

856128
2022-01-28 23:39:34 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

856316
2022-01-29 21:00:35 +0330 +0330

حرف نداشت ❤️

1 ❤️

856582
2022-01-31 11:15:42 +0330 +0330

من که ارتباط برقرار کردم با داستانت 😍 خسته نباشی

2 ❤️

856642
2022-01-31 20:01:21 +0330 +0330

وقتی آیفون 13 پرو مکس اومد یعنی حدودا 3-4 ماه گذشته،3-4 سال از آخرین دوره کلاس های پیش دانشگاهی مدرسه ها گذشته بود
برای واقعی تر شدن داستان ها به این نکات توجه کنید
زمان عرضه آیفون 13 پرو مکس کلاس دوازدهم کلاس پایانی برای کنکور هست

1 ❤️

857104
2022-02-03 02:58:31 +0330 +0330

کیرش زیاد بلند نبود و ۱۵،۱۶سانت بود؟!!دیوث مگه تو با افریقاییا سکس میکنی ک این سایز برات بلند نیست ؟!خب چرا گند میزنی به اعتماد به نفس پسرا !!🤦🏻‍♀️

0 ❤️

858338
2022-02-10 01:18:47 +0330 +0330

خوب بود خوشمان آمد
مریی

1 ❤️

876304
2022-05-27 09:06:58 +0430 +0430

کیرم تو نوشتنت اخه کیری اینو خودت ی مرور کن. خاک تو سر شهوانی با سایت تخمیش. کسخلا

0 ❤️

897500
2022-09-30 07:43:21 +0330 +0330

عالی بود، قلم خوبی داری

1 ❤️

904774
2022-11-30 09:11:59 +0330 +0330

لذت بردم. در کل بسیار بهتر از خیلی نوشته ها بود.
بخصوص قسمت لز رو دوست داشتم
اولش هم خیلی خوب شروع کرده بودی داستان رو
موفق باشی

1 ❤️