روزی که با اصرار خواهر زنم را کردم

1393/08/19

با سلام به همه بچه های شهوانی.اسم من محمد36 سالمه وحدود74کیلو وزنم .قدمم 178 من زیاد دست به تایپم جالب نیست و تا دوم راهنمایی بیشتر سواد ندارم پس اگر غلط و غولوطی نوشتم به بزرگی خودتون ببخشید.از همه بچه ها خواهش میکنم که با فحش و دروری نظر ندن.چون من از کاری که کردم خوشحال که نیستم بلکه با اینکه هفت یا هشت ماه از این اتفاقی که افتاده گذشته اما بدجوری پشیمونم.و همین باعث شده مسیر وراه زندگیم عوض بشه.(آدم اگه میخوادعشق و حالش براه باشه باید بگرده دنباله کیس ایده آلش که بعدها نه به مشکل بخوره نه عذاب وجدانی داشته باشه/این تجربه حقیقی وحرف دله بنده است)

ماجرا برمیگرده به اول سال92 که از این قراره: بنده 36 سالمه و بعد از 7سال زندگی مشترک پر پیچ وخم نسبتا زندگی آرومی دارم و یک خواهر زن دارم که 5سال از زنم کوچیکتره وبا زیبایی وخوشگلی که داره واقعا بی نظیره. ایشون اول زندگی مشترک من خیلی منا دوست داشت و به خواهر خودش حسودی میکرد.البته بخاطر اینکه همه جوره هواش را داشتم اینجوری بود والا که من نه قیافه آنچنانی دارم نه سرو زبون درست ودرمونی.خلاصه بعد از 3سال که من با زنم عروسی کرده بودم وزندگی میکردم میدیدم که از چپ وراست برای خواهر زنم خواستگار میاد که به هیچ کدوم جواب مثبتی نمیداد تا بالاخره یه پسره غریبه که اصلا نه مایه دار بود ونه قیافه ایی داشت که بشه تحملش کرد دل این خواهر زنه ما را برد وطولی هم نکشید که بخاطر مسخره کردن فامیل و اطرافیها بهم زد وبا یک پسر فامیل خیلی دور که غریبه هم بود وبا تهدید به کشتن برادر زنم که مخالفه این قضیه بود مخفیانه صحبت میکرد تا جایی که مادر خانمم از ترس و خط ونشونهایی که این آقا کشیده بود پدر خانمم را به این وصلت مجبور کرد البته بد جور دل خواهر زنم را برده بود که حرف هیچکسی را قبول نمیکرد واین پشتوانه هم شد تا برادر خانمم کاری از پیش نبره. بالاخره این آقای دوماد اهل اطرافه ساوه بود که بجز لباسه تنش هیچی نداشت وبه علته اعتیاده پدرش خرجی بیار خانواده اش بود.خواهر زنم با طرفند وزیرکی توسط مادر زنم اونقدر پدره بدبختش را تیغ زد تا جایی که هزینه خرید عروسی وتالار را هم مادر خانم ساده لوح بنده متقبل شدن.این جریان گذشت بعد از دو سه ماه زندگی مشترک عروس خانم داستان ما از بی پولی و شیشه ایی بودن شوهرش هیچ دله خوشی نداشت وهر روز با پادر میونی بنده دوباره فرصتی به شوهرش میداد تا جایی که این اواخر یعنی پارسال با این که تازه بچه دار شده بودن تصمیم به طلاق گرفت واز جایی که من عواقب کار را جالب و نشدنی میدیدم دست به کار شدم با اینکه خودم مشکلاته مالی زیادی داشتم سعی کردم نزارم زندگیشون از هم بپاشه وشوهرش را که باجناقم میشه را بعد از دو سال موفق به ترکه شیشه کردم و دراین حین فرستادم پیشه همکارم و موضوع را باهاش در میون گذاشتم وخداییش ایشون نگذاشت باجناق بنده پاش را کج بزاره.

بعد از یکسال کار برای خودش اوسایی شد وبه پیشنهاد خودم جایی اجاره کردیم تا برای خودش کار کنه.خوب هم بود تا جایی رسیده که تا دیر وقت کار میکنه تا عقب موندگیهاش را جبران کنه.خواهر زنم اونقدر دیگه منا دوست داشت که کار به جاهای باریک کشیده شد اما اینم را بگم منم اونا خیلی دوست داشتم نه بخاطر سکس و اینجور مسائل.خلاصه اونقدر بهم وابسطه شده بودیم که قایمکی از زنم با ایشون وشوهرش عیاق شده بودم واکثر مواقع زنگ میزد میرفتم خونشون دور هم خوش میگذروندیم تا جایی که باجناق بنده به من مثل 2تا چشمش اعتماد داشت اما با پیشنهاد من متاسفانه خواهر زنم توی رودر واسی افتاد و بالاخره با هزار مکافات جواب مثبت داد چون من خیلی اصرار به سکس باهاش را کرده بودم وقتی رسیدم تو خونشون دیگه طاقت نیاورد و سریع مثل اینکه بخواد کار منا راه بنداز خیلی سریع بدون مقدمه شروع به لب و لب بازی کردیم و زود شلوار وشورتش را همزمان کشید پایین و در حین اینکه لباسش را در میاورد گفت زود باش تا کسی نیومده تمومش کن منم از خدا خواسته شلوارم را کندم وبه کمر که خوابیده بود پاهاش را بالا داده بود میخواستم که حسابی بمالمش و لیسش بزنم اما امان نداد ونگذاشت که حسابی سینه هاش رابمالم و با عجله گفت بکن توش (واقعا محشر بود چون 20سالش بیشتر نبودوباسینه های کوچیک وسفتی که داشت بی نظیر بود طوری که بعد از کردن تقریبا 14 یا15 تا کس این یکی محشری بود وقتی دستمالی میکردم دلم نمیومد بکنم توش و زود تموم بشه)خیلی دلهره و ترس داشت واصلا شهوتی هم نداشت تاجایی که کیره 15سانتی و خیلی معمولی منهم نرفت توش در همین حین گفت خیسش کن اما منهم از شدت شهوت و استرس فراوون دهنم خشک شده بود و تفی نداشتم که بخوام روونش بکنم .بهش گفتم دهنمن خشکه که اونم سریع آب دهنش را داد زدم سر کیرم و با کلی فشار دادم تو اما از شدت درد به خودش میپیچید به روی من نمیاورد…خیلی تنگ بود وحتی بچه اش را هم نتونسته بود به دنیا بیاره و سزارینش کرده بودن.به هر حال با ده دوازده تا تلبه آبم اومد ونتونستم خودم را کنترل کنم که ریختم تو کسش که متوجه که شد کلی ناراحت شد اما باز هم یه جورایی نمیخواست منا ناراحت کنه.بالاخره اون لحظه هم زود خونشون را ترک کردم وبعد از نیم ساعت بهش زنگ زدم گرسیدم چطور بود اونم الکی گفت خوش گذشت این جریان ادامه پیدا کرد و هر یکی دو ماه با اسرار من میرفتم و میکردمش اما چون خدا راشکر هیچ حسه خوشایندی بهش دست نمیداد به منهم لذته خوبی نمیداد تا یکروز که میخواستم بکنمش گفت بعد از سکسی که داره تا ساعتها رحمش میسوزه و درد میگیره که با این وضعیت میلم کم شد تا چند ماه پیش که زنگ میزدم وتلفنی صحبت میکردیم طبق معمول بعد از آمار گرفتن شوهرش که دیدم سرکار بود بهش زنگ زدم اما گفت نمیتونم صحبت کنم و قطع کرد بعد از نیم ساعت با کلی گریه و بدو بیرا گفتن ازم خواست تا دیگه خونشون زنگ نزنم موضوع راکه پیگیری کردم متوجه شدم که زن داداشش خونشون بوده واز اونجایی که یجورایی شک کرده بوده بهش دعوا میکنه و میگه من از جریان تو که با شوهر خواهرت سرو سری داری باخبرم واونم باعث شد که باهاشون بحثم بشه و بکشم کنار.الانم که مینویسم حدود 8ماهه که با هم سروسنگینیم تا جایی که سایه اش را ظاهرا میخوام با تیر بزنم.اونم با من همینطوره اما میدونم که قلبن هنوزم منا دوست داره ومنم خیلی دوستش دارم.اما بهم رو نمیدیم تا مبادا ازاین اتفاقها بیوفته که نباید میافتاد.دوستش دارم و از اینکه روز به روز وضعه مالی و زندگیشون بهتر میشه خوشحالم که حداقل در مقابل ظلمی که بهش کردم تونستم یه زندگی باور نکردنی را با کمک خودشون درست کنم ولااقل زحمات و دوندگی که براشون داشتم نتیجه بده و از این بابت از دستم راضی باشن.ببخشید که نگارشم خوب نبود امیدوارم دوستان نظر خودشون را بدن و جوگیر نشن که تا ببینن یکی فحش میده اونا هم راه اونرا برن.حداقل چیزی که مینویسی و میگی بدرد کسی بخوره ودرسی ازش بگیره.ممنونم که وقت گذاشتی و داستان منا خوندید.نظرها خوب باشه ودوستان رخصت بدن جزییات داستان را آپ میکنم .عشق وحاله همتون براه باشه همیشه موفق باشید.

نوشته:‌محمد


👍 3
👎 6
304704 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

443586
2014-11-10 16:36:04 +0330 +0330
NA

یک سر به خانم خودت بزن ببین زیر دست و پا کی داره کیر میخوره
biggrin

1 ❤️

443587
2014-11-10 16:50:12 +0330 +0330
NA

خوب کردیش جای منم خالی میکردی
از قدیم گفتن خواهر زن کونش میخاره
آفرین به اون کسی که این خارش برطرف میکنه

2 ❤️

443588
2014-11-10 17:07:22 +0330 +0330
NA

من گ نفهمیدم چ گوهی خوردی biggrin

2 ❤️

443589
2014-11-10 19:27:05 +0330 +0330
NA

متاسفانه با اینکارت ارزش زحماتت رو بکلی از بین بردی،و حتی میشه اینطور نتیجه گرفت که با برنامه‌ریزی قبلی وارد شدی و نیتت صرفا جلوگیری از، از هم پاشیده شدن یک زندگی نبوده.
بهر حال اتفاقیه که افتاده، اما همیشه امکان جبران مافات هست…راهشو پیدا کن.
موفق باشی

0 ❤️

443590
2014-11-10 19:31:48 +0330 +0330
NA

منظورم اون آقای مدرس دانشگاه هستند.

1 ❤️

443591
2014-11-11 00:44:53 +0330 +0330
NA

بهر حال اتفاقئ که افتاده وشما هم که از کرده خود ناراحتئ اولا که خودت گفتئ پشیمانئ دوما هم سعئ کن به زنت بیشتر برسی

0 ❤️

443592
2014-11-11 02:15:13 +0330 +0330
NA

کسکش رفتی کس و کون طرف و جر دادی حالا اومدی میگی پشيمونم مطمئن باش یکی ام زن تورو میکنه این قانون طبیعته

0 ❤️

443593
2014-11-11 06:53:55 +0330 +0330

برو ببین باجناقد چند بار ترتیب زنتو داده
اشغال عوضی

1 ❤️

443594
2014-11-11 07:20:28 +0330 +0330
NA

خیلی دوست دارم این داستان دروغ باشه چون دوراز مرد ونگی هست که به کسی کمک کنه بعد ازش سواستفاده کنه

0 ❤️

443595
2014-11-11 08:01:05 +0330 +0330

سگ برینه به این داستان نویسیه تخیلی .یه کم به زمان بندیه داستانت فکر کنی میبینی اولین روزی که از خواهر زنت خوشت اومده 12 سالش بوده .

0 ❤️

443596
2014-11-11 09:06:39 +0330 +0330
NA

با نظر آقای farzad.fk موافقم اگه همین الانم خواهر زنت بهت پا بده تو از خداته باهاش باشی

0 ❤️

443597
2014-11-11 10:31:15 +0330 +0330
NA

ﻓﺎﻧﺘﺰﻱ ﻗﺸﻨﻜﻲ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﻲ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﺯﻧﻴﻜﻪ ﺑﺠﻪ ﺷﻴﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﻞ ﻣﻴﺸﻪ ﻧﻪ ﺳﻔﺖ…

0 ❤️

443599
2014-11-11 14:58:57 +0330 +0330
NA

این کسکشای بی ناموس چرا نمیتونن به جای منا بگن منو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کیرم تو ادبیات و لهجه و زبونتون

0 ❤️

443600
2014-11-11 15:02:21 +0330 +0330
NA

حالم به هم خورد با داستانت biggrin

0 ❤️

443602
2015-02-20 14:36:24 +0330 +0330
NA

چی بگم ، ولی از حرفات معلومه صادق هستی like

0 ❤️

443603
2015-02-26 08:35:47 +0330 +0330
NA

اونم سریع اب دهنشو داد؟
مرسی واقعا خیلی سر این جمله خندیدم

0 ❤️

549673
2016-07-20 21:42:15 +0430 +0430

نزن در کسی را که میزنند درت را
بعله داداشم

0 ❤️

569613
2016-12-21 18:01:23 +0330 +0330

همش عالی بود ولی شاشیدم تو این لهجه ت مادرسگ نمیشه بجای منا بگی منو ؟ کیرم تو لهجه ت

0 ❤️

679548
2018-03-29 20:00:48 +0430 +0430

درسته که دنیادارمکافاته وازهردست بدی ازهمون دستم پس میگیری،اینم که توبه سه نفرخیانت کردی واعتمادوحس ادای دین اونارولگدمال کردی سرجاشه فقط بگم اونم مقصربوده که تن به خواسته ات داده وبه هرحال شریک گناهه ونبایدفقط یک طرفه قضاوت کردحس ندامتت تحسین برانگیزه امابازمیگم:ازمکافات کارغافل نشو،گندم زگندم برویدجوزجو!

0 ❤️

679927
2018-04-01 07:16:01 +0430 +0430
NA

خاک بر سرت. منت هم میزاره که بخاطر اینکه زندگی رقت بارشو درست کردم امیدوارم منو ببخشه. گوه نخور عوضی. میزاشتی شوهرش بمیره و اون بیوه بشه بهتر ازاین بود که اینطوری ازش سو استفاده کنی،… کس کشا ذهن همه رو به گوه کشیدن با این تخیلات شون.

0 ❤️