روستایی پرحاشیه (۲)

1401/05/02

...قسمت قبل

فردا صبح همه بیدار شدیم و در حیاط یه سفره انداخته شده بود همه چیز از شیر تازه تا کره محلی و نان و گردو خلاصه همه چیز به صورت محلی بود نشستیم سر سفره زهرا گفت دیشب خوب خوابیدین منم گفتم اره مرسی همه چیز عالی بود ولی درونم خیلی بد بود از خودم متنفر بودم دلم شور میزد هی به خودم فحش میدادم که بیشعور چرا اجازه دادی اگر اعتراض میکردی اونم بچه بود این کار رو نمیکرد تو این افکار بودم که شوهرم گفت چته مینا حالت خوبه منم گفتم اره هنوز هنگم و خوابم دیدم که محمد تازه امد بشینه سره سفره دلم میخواست جرش بدم احساس تجاوز بهم دست داده بود با خودم گفتم خدایا توبه غلط کردم گه خوردم امروز بیاد نزدیکم میزنم دهنش رو صاف میکنم اونم بدون اینکه نگام کنه و اهمیت بده مثل گاو صبحانه میخورد آخ دلم میخواست چای داغ رو بریزم تو صورتش خلاصه صبحانه تمام شد بچه ها رو بردیم داخل روستا و باع های اطرافش برای قدم زدن شوهرم و دوستش هم و زنش و بچه های اونا هم آمدند این محمد بیشعور هم امده بودهی تو راه در فکر بودم که خدایا توبه دیگه گه بخورم چه جوری این بچه به من دست درازی کرد و چه جوری خام شدم من که بهترین سکس رو با شوهرم دارم خلاصه رفتیم داخل یه باغی که خیلی زیبا بود بچه ها همش بالا و پایین میدویدند ما هم همه حرف میزدیم و شوهر دوستم از روستا میگفت و طبیعت زیبای اینجا زیر یه درخت بزرگ وسیله ها رو که اورده بودن چیدیم زیر انداز و سماور و همه چیز منم یه لباس راحت پوشیده بودم با ردسری و دامن و یه پیرهن خنگ متوجه شدم هر جا من میرم تو زاویه دید محمد هستم و مثل یه شکارچی شکارش رو تعقیب میکنه و بازی میکنه خیلی هم سر به سر بچه های دیگه میذاشت وسایل رو چیدیم به شوهرم گفتم میایی دو تایی بریم قدم بزنیم گفت بریم عزیزم بچه هام رو به زهرا سپردم گفتم بریم قدم بزنیم اونم با لبخندی گفت اره برو خیلی این باغ زیباست خللصه یه کم که دور شدیم شوهرم دستم رو گرفت و گفت هی دلم میخواد اینجا بکونمت گفتم واقعا میگی گفت اره ولی نمیشه اینجا گفتم کسی نیست یه کم دور تر بشیم منم دلم میخواد با خودم عذاب وجدان داشتم که بنونم شوهرم رو ارضا کنم همش سرمون رو میگردوندیم به طراف که نکنه کسی بیاد یا ببینیم کسی هست و هیچ کسی نبود صدای یچه ها هم از ددر به گوش میرسید شوهرم مطمئن که شد کسی نیست شروع کرد به لب گرفتن ازم منم تمام تلاشم رو میکردم بهش حال بدم دست بردس سینه هام رو گرفت و مالید و دکمه های پیرهنم رو باز کرد سینه های سفیدم رو انداخت بیرون و شروع کرد به خوردن با ولع میخورد منم شهوت تمام وجودم رو گرفته بود نشستم جلوی کیرش و شروع کردم به ساک زدن براش اونم هی قربون صدقه میرفت میگفت بخور بخور تند تند براش میخوردم و سینه هام رو فشار میداد همینجوری که از پایین به بالا داشتم نگاه میکردم و گاهی نگاه به صورت شوهرم میکردم یه دففه دیدم محمد بالای درخته و داره نگاه میکنه این بی پدر بیشعور مغزم هنگ کرد که ادامه بدم یا نه و تلافی کردن و حرص خوردنش رو از ذهنم گذشت و گفتم بذار پدرش دربیاد و حرص بخوره و از این طرف واقعا دلم نمیومد که ساک زدن رو نکه دارم جون شوهرم داشت خیلی خیلی لذت میبرد و حال میکرد گفتم میخوایی بکنیم یا همینجوری بیاد گفت اره میکنم که زودتر بیاد برگرد و شلوارت رو یه کم بکش پایین محمد نمیدونست که من دیدمش و خیالش راحت بود که ما متوجه نیستیم و قرق در سکسیم منم به حالت داگی شدم و شوه م شروع کرد به کردن سریع من خیلی کیرش بزرگ شده بود و تند تند میکرد منو و میزد به کونم صدای خیسی کسم و این ضریه های که محکم به کونم میخورد در این باغ طنین انداز بود دیگه یادم رفته بود محمد بی پدر اون باللست تمام وجودم شهوت و رضایت بود بعد از ده دقیقه شوهرم گفت داره میاد منم خودم رو به جلو انداختم و کیرش رو دراوردم و سریع شروع به خوردنش کردم چند ثانیه بعد تمام آبش رو ریخت تو دهنم منم دیدم راهی نیست تا اخر براش ساک زدم و آبش و بیرون ریختم ردی زمین و کمی هم ریخت روی لبم و روی سینه ام شوهرم از شدت رضایت بدنش میلرزید تموم که شد گقت چرا خوردیش عزیزم ممنونم از این حالی که دادی و کلی بوسیدم منم نشسته بودم روی زانوم و کیرش رو میلیسیدم و دیدم که اون بی شرف داره نگاه میکنه و دق میخوره شوهرم بوسیدم و با دسنالی که داشت اب روی سینه ام رو پاک کرد منم سریع خودم رو جمع و جور کردم و گقتم بریم الان شک میکنن شوهرم خوشحال بود گفت اره بدو بریم تا نزدیک اونجا هی میبوسیدم و ازم تشکر میکرد منم حالم بهتر شد و یه انتقامی از این بچه پر رو گرفته بودم دقیقا دیدم این تخم سگ بدون جلب توجه بعد از چند دقیقه رسید تو جمع و حالش گرفته بود و بدو رفت خودش رو انداخت توی یه استخر تقریبا کوچکی که در باغ بود بعدش بچه های منم گفتم ما هم بریم تو آب و مجبور شدم لبلسشون رو دربیارم و برن تو آب ولی محمد مثل گرگ تیر خورده بود منم اصلا نگاش نمیکردم بعد از آب بازی بچه ها به شوهرم گفتم اون حوله رو میاری تا اینا رو ببریم روی زیلو که یه بیست متری پایین تر بود حوله ها رو اوردم شروع کردم به خشک کردنشون و محمد کنار آب نشسته بود منم پشتم بهش بود بچه ها رو یکیشون رو شوهرم برد و منم کوچک تره رو گرفتم بغل جوری صورتش رو به جلو بود و صورت منو نمیدید یه دفعه محمد امد نزدیکم و بی شرف دست کشید روی کونم و خیلی سریع دستش رو از زیر پیرهنم از پشت برد بند سوتینم رو کشید منم خیلی ترسیدم ولی بچه بغلم بود نمیخواستم بچه بفهمه که چی شده قفل شدم نمیدونستم بچه رو بندازم یا داد بزنم با کلی حرص خوردن به روی خودم نیاوردم و سریه رفتن رو به جمع اونم فورا در رفت بازم حالم رو بد گرد نمیدونستم باهاش چه کار کنم بگم به مادرش که خیلی بد میشد و امکان داشت پدرش بکشش و شاید چرت پرت میگفت و شوهرم ذهنش خراب میشد به هر کاری فکر میکردم جواب نمیداد و گفتم حالا ولش کنم فردا میریم دیگه
خلاصه نزدیک شب به خاته برگشتیم و گفتم برم حموم یه دوش بگیرم از زهرا پرسیدم که حموم کجا بود یادم رفت و دقت نکردم دیشب گفت تو حیاطه پشت دستشویی منم وسایلم رو برداشتم یه شوهرم گفتم میرم حموم حواست به بچه ها بلشه اونم گفت باشه و رفتم لباس هام رو دراوردم خیلی حموم ترسناکی بود داشتم سینه هام رو میشستم دیدم سایه یکی پشت دره حمومه و از کنار شکستگی کوچکی داره تو حموم رو نگاه میکنه بلزم اون بی پدر بود بلتد گفتم کیه پشت در و فورا فرار کرد منم سریع خودم رو شستم و زدم بیرون
شب یعد از شام با اصرار گقتم ظرف ها رو من میشورم زهرا هم قبول کرد و آشپزخانه کوچکی داشتن دیدم فورا داره ظرف ها رو میاره میذاره جلوی من و یه خنده کثیفی روی لباشه هی میرفت و میامد منم مشغول شستن بودم یه دفعه امد از پشت چسبید به من صورتش رو گذاشت پشت گردنم حدودا و بادستش سینه هام رو مالید و در گوشم گفت از روی درخت ازتون فیلم گرفتم اگر نذاری حال کنم پخشش میکنم به تمام روستا و شهر ببینن و فورا رفت وای خدا سرم چرخید هی چرخید هی گیج رفت دنیا رو سرم خراب شد
مغرم سوت کشید

ادامه...

نوشته: مینا


👍 24
👎 12
94001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886709
2022-07-24 01:36:39 +0430 +0430

ناموسا ننویس ببم جان!خودت کونت میخاره دیگ بعد میندازی گردن اون توله سگ؟خو قحبه برو مث تخم بشر بکشش کنار گوششو جر بده گپشیو ازش بگیر و بزن تو کونش.دیگ چرا کس مینویسی و اونو خراب میکنی و خودتو پیغمبرزاده معرفی میکنی

4 ❤️

886712
2022-07-24 01:39:50 +0430 +0430

کونی ک خارش میکنه، خودش سفارش میکنه.

1 ❤️

886714
2022-07-24 01:45:00 +0430 +0430

کونی که خارش میکنه… میشه دهات ماهم بیاید

1 ❤️

886717
2022-07-24 01:47:55 +0430 +0430

من نمیفهمم این اولیش چی بود که دومیش رو نوشتی

0 ❤️

886729
2022-07-24 02:03:09 +0430 +0430

خب کیری کس مغز میگی دامن پام بود بعد شوهر جاکشت شلوار از پات در آورد کیر تو غلط املائیت جقی

3 ❤️

886769
2022-07-24 07:59:17 +0430 +0430

جنده خانم پسره پرواز کرده بود که قبل شما رسیده بود بالای درخت؟میخوای بدی بده دیگه بهانه آوردن نداره

1 ❤️

886788
2022-07-24 10:26:49 +0430 +0430

ی بچه ک توهم سکس با دوست مامانشو داره نشسته اینو نوشته!!!
خب فیلم داشته باشه!!! مگه با دوست پسرت سکس کردی ک میترسی فیلمت پخش بشه!؟؟؟
به شوهرت میگفتی کونشو پاره میکرد!!
این چرت و پرتا چیه اپ میکنید خدایی

2 ❤️

886795
2022-07-24 11:28:54 +0430 +0430

بعد از مدتی یه دستان خوب میخونی بعد چند تا کستان مثل این از دماغت در میارن

1 ❤️

886874
2022-07-25 00:26:26 +0430 +0430

خودت جنده ای دیگه چیکار میشه کرد ؟؟؟ هرکسی بود همونجا جوری به باد فحش و کتکش میبست که بایستی کونشو با شونزده تا بخیه جمع کرد. دیگه شوهر قاطی ماجرا بشه دیگه رسما همونجا کونش میذاشت. راستی ممد پروازم میکرد پ چجوری رفت بالا درخت؟؟؟ برو عمو خودتی

0 ❤️

887003
2022-07-25 15:59:44 +0430 +0430

ازداستان کسی خوشتون نمیادخب نخونیدکسی اجبارتون نکرده.خیلی زشته فحش دادن .بنده خدابهترازاین بلدنیست بنویسه بجای حمایت وانتقادوتذکردرموردنویسندگی فقط فحش میدید . بایشون چیزی نمیرسه چون هدفشون سرگرم کردن دوستانش بوده.نمیدونم چی بگم .

1 ❤️

887025
2022-07-25 18:57:58 +0430 +0430

ادامه بده
عالی بود

0 ❤️

887048
2022-07-26 00:07:19 +0430 +0430

خیلی قشنگه بنظزم محمد یه جا باید لخت مادرزادت کنه

0 ❤️

887113
2022-07-26 07:09:57 +0430 +0430

خب آخه کونلاشه لاشی هم توقسمت قبلی و هم توی این قسمت کصنوشتت پنجاه نفر محترمانه و نامحترمانه ازت خواستن که ادامه ندی و دیگه ننویسی، پس این چه خارشی هستش که مجابت میکنه به کسشعرگفتنت ادامه بدی لاشیه لواشکی …

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها