سارا و پسرعمه متجاوز

1393/05/21

سلام دوستای عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه این خاطره که براتون تعریف میکنم زجراورترین خاطره زندگیمه که برمیگرده به14سال پیش اون موقع من10سال داشتم وتازه به سن بلوغ رسیده بودم .پسر عمه ای به اسم محمد دارم که 10سال از من بزرگتره البته من چون جسه بزرگی داشتم اون موقع سنم بیشتر به نظرمی اومد .محمد پیش پدرم کار میکرد وبه خاطر اینکه خونشون از ما دور بود معمولا ظهرها خونه ما بود اولش خیلی عادی برخورد می کرد تا اینکه کم کم اخلاقش ،نگاهش وکاراش عوض شد باشیطنت نگام میکرد وکارایی میکرد که حواس منو به خودش جلب کنه که البته موفق هم شده بود این تغییرات ادامه داشت تا اینکه پدربزرگم فوت کرد وما همه اقوام برای دلداری 1هفته اونجا بودیم و من ومحمد به هم بیشتر نزدیک میشدیم این رو هم بگم من توی خونواده فوق العاده تعصبی بزرگ شدم .گذشت تا اون شب لعنتی .شب چهلم پدربزرگم بود که فامیل برای شام خونه مادربزرگم بودم مامانم گفت سارا برو از توی اشپزخونه نمکدون بیار من هم رفتم این رو بگم خونه مادربزرگم قدیمیه و اشپزخونش کاملا از اتاقها جداست.وقتی داشتم برمیگشتم محمد ودیدم که در گوشم چیزی گفت و رفت من متوجه نشدم واسه همین رفتم تو حیاط تاکارش تموم بشه وازش بپرسم که چی بهم گفته بود چندلحظه بعد دوستش رفت و محمد اومد داخل من روی پله نشته بودم ازش سوال کردم چی گفتی اونم گفت دوستت دارم میتونم دوست داشته باشم من از خجالت سرمو انداختم پایین وداشتم میرفتم که بدون هیچ مکثی منو از پشت تو بغلش گرفت وشروع کرد به بوسیدن لبهام وفشار دادن سینههام من هم که بچه بودم وتا اون موقع دست هیچ مردی بهم نخورده بود پاهام وکل وجودم سست شده بود هیچی نمیتونستم بگم داشتم غش میکردم که هرجور بود خودمو از دستش ازاد کردم ورفتم تو راهرو قایم شدم از تو پنجره نگاش کردم که داره دستشو به علامت خواهش میکشه تو صورتش من هم که بااین کار ش هوس وعشق وگم کرده بودم دوباره رفتم بغلش اون هم بعد یکم باسینه هام وررفتن ولم کرد واروم تو گوشم گفت به کسی نگی من هم گفتم مگه دیونه شدم بابام اگه بفهمه هردومون رو میکشه وبعدش رفتیم داخل من از ترس وهیجان نمیتونستم بشینم همه فکر کردن مریض افتادم نمیتونستم نگاهش کنم روم نمیشد وقتی میدیدمش دست وپاهام میلرزید این جریان تموم شد مادربزرگم چون تنها بود من میرفتم پیشش.یک روز مادربزرگم مهمون داشت که محمد اومد من تو راهرو بودم که بهم اشاره کرد منم رفتم هیچ حرفی میون ما ردو بدل نمیشد فقط دستهاش بود که کار میکرد تااینکه خواست دستش رو بکنه تو شلوارم که من نزاشتم باهزار خواهش راضی شدم بهم گفت موهاشو بزن من هم که بچه نمیدونستم چی به چیه با این حال قیچی بردم وکوتاهشون کردم مامانم فهمید وژیلتی بهم داد و گفت با این باید این کارو بکنی حتی شک هم نکرد فکر کرد اقتضای سنمه گذشت تا اینکه مادربزرگم خواب بود و اون اومد دوباره شروع کرد این بار الت خودشو دراورد من رومو کردم اونور ودستم وگذاشتم روی چشمهام ولی با زور دستهامو باز کرد وگفت نگاه کن بعد هم شلوارمو با زور دراورد وپاهام وزد بالا هیچی نمیدونستم فقط یهو دردی کشیدم والتماسش میکردم که این کار ونکنه ولی گوش نمیداد انقد فشار داد تا پشتم خون اومد انقد خون اومد که ترسید باشلنگ اب پشتم و میشوست ودیگه ادامه نداد.بعد اون هم چند سری دیگه باهام سکس کرد ولی لای پاهام میزاشتش وهر وقت ابش درمی اومد میرفت دستشویی من حتی نمیدونستم این اب چیه یک سالی گذشت دیگه من بزرگتر شده بودم واز همکلاسیام بعضی چیزار ومیپرسیدم تو این یک سال به غیر از واسه صدام کردن اصلاباهم حرف نمیزدیم فقط سکس بود محمد از هوس من از عشق تا اینکه دیگه بدم می اومد از این کارش هر بار میگفت این بار اخره تا اینکه باهم دعوامون شد واز اون موقع تا حالا در حد سلام حرف زدنمو هم اون ازدواج کرده هم من ولی من تا اخر عمرم دیگه نمیتونم از پشت سکس داشته باشم.وحالا از گذشته خودمپشیمونم .ببخشید اگه بد نوشتم اولین بارم بود امیدوارم تجربه من براتون مفید باشه وبه هیچ کس اعتماد تام نداشته باشید.لطفا نظربزارید

نوشته: سارا


👍 0
👎 0
71326 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

431011
2014-08-12 08:01:18 +0430 +0430
NA

پسر عمه متجاوز نبوده

تو اگه خودت كونت نميخاريد بهش نميدادي :D

0 ❤️

431012
2014-08-12 08:29:19 +0430 +0430

و بازم کیرم دهنت.
کون لقت مبخارید اونم کردتت. نوش جونش

0 ❤️

431013
2014-08-12 08:39:51 +0430 +0430
NA

کیرم تو کست با این داستان نوشتنت خیلی کیری بود
تو هم کست میخارید وگرنه بهش نمیدادی

0 ❤️

431014
2014-08-12 09:39:36 +0430 +0430
NA

تو جوون بودی و کم تجربه ممد هم به الاق به تمام معنا بوده واله اگه یه دوسه سالی لاپای میزد تا تو یکم بزرگتر میشدی و بعد کونت میذاشت هم خودش تجربش بیشتر میشد هم تو حال میکردی و میفهمیدی چجوری کون بدی از داستانت هم کسی درس عبرت که نمیگیره خواهر جنده مگه اینجا کودکستانه

0 ❤️

431015
2014-08-12 10:16:55 +0430 +0430
NA

منم با koonkiller موافقم. گذشته ها گذشته… به فکر آینده باش. اون فقط یه تجربه تلخ بوده همین

0 ❤️

431016
2014-08-12 12:45:18 +0430 +0430
NA

چون میگذرد غمی نیست

0 ❤️

431017
2014-08-12 16:13:32 +0430 +0430
NA

این چی بود!کی بود!کجا بود!از کجا به کجا رفت؟

0 ❤️

431018
2014-08-13 00:07:24 +0430 +0430
NA

بی خی . بچه بودی . سعی کن یک اشتباه ۲ بار تکرار نکنی. خوش باشی.

0 ❤️

431019
2014-08-13 03:30:35 +0430 +0430
NA

کیرم دنبالت با این داستان مزخرفت

0 ❤️

431020
2014-08-13 03:51:00 +0430 +0430
NA

ببینم راسته که بابات وقتی داشته ننتو میکرده به جا ابش شاشیده بعد توه شاشو پس افتادی؟
البته اگه پدرت معلوم باشه کی هست.
اخه اینجور که پیداس هرکی رد میشه یه سیخ به ننه کون گهیت میزنه.
اب کیر علی دایی تو موهات.

0 ❤️

431021
2014-08-13 06:32:40 +0430 +0430
NA

عجببببببببببب

0 ❤️

431022
2014-08-14 04:26:14 +0430 +0430
NA

سلام
دوست داشتی با این ایدی در تماس باش میخوام یه چیزی بهت بگم
boy.hellish

0 ❤️

431023
2014-08-18 10:15:17 +0430 +0430
NA

نمیدونم راست بود یا دروغ بود ولی مشابه این اتفاق هم برای من تو باغ دزفول افتاده بود البته تا پسره دستمو کشید چنان جیغی زدم که خار و مارش یکی شد بچه هم بودم ولی تو خنگ بودی به قول دوستان میخارید … ولی با این وجود لعنت به جد و آباد پسر عمت !!

0 ❤️

431024
2014-09-05 10:04:51 +0430 +0430
NA

میگم جنده به ما هم میدی؟؟؟

0 ❤️