ساک زدن برای یه جقی

1395/09/12

خوب اولین داستانم مالوندن چه کیفی داره بود. الان میخوام یه داستان درمورد ساک زدن پسر عموم براتون تعریف کنم اونم یه جقی مثل خودمه
این داستان برا این تعریف میکنم چون بعد فرستادن داستان قبلی یهو بختم باز شد و یه هفته بعدش یکی برام ساک زد ایکاش بعد این داستان یه کس بهم برسه جونن
خوب ما رفته بودیم خونه عموم عموم دو تا دختر داره یه پسر که من دختراشو به بهانه بازی کردن میمالونمشونم یه شب با پسر عموم داشتیم ماهواره میدیدم شب بود همه خواب بودند یهو ناقلا زد رو شبکه سوپر یه کسی داشت خیار میکرد تو کسش منم حشرم زد بالا یهو به فکر افتادم بکنمش مغز جقی منم کار نمیکرد یه نقشه درست بکشم نمیدونستم چی کار کنم بهش گفتم میای به همدیگه صفا بدیم نامرد گفت اول من باید بکنم فهمیدم کس کش میخواد بکنتم بعد بهم نده یهو مغز جغیم به کار افتاد فکر کردم اگه ازش یه عکس لخت بگیرم بهم میده بهش گفتم تو لخت شو من برم وازلین بیارم من رفتم گوشیمو اوردم یهو غافلگیر شد بهم حمله کرد و داشت بهم فوش میداد یهو لیز خورد و خورد زمین منم داد بیداد کردم همه اومدن ببینن چیشده اونم سریع لباسشو پوشید من رفتم تو حال گفتند رضا چیشده منم گفتم مجید خورده زمین اونا رفتن تو اتاق صداشون میومد با هم حرف میزدن با مجید اومدن بیرون بهم چپ چپ نگاه میکرد بعدش من رفتم تو هال بخوابم گوشیم دادم دست مامانم که جرعت نکنه کش بیره خوابیدم دیدم نصف شب یکی خوابند تو گشم دیدم مجیده گفتم چته گفت عوضی یا پاکش میکنی یا جرت بدم گفتم عرضه این گوه خوریارو نداری یا برام یه ساک دارکوبی میزنی(من عاشق ساکم و کس میمرم برا کس خوشبو کون دوست ندارم) یا فیلم میدم دست بابات دیدم ترسید گفت باشه شلوارمو از پام در آورد شروع به ساک زدن کرد ده ثانیه زد آبم اومد بهش گفتم باز بزن این دفعه خیلی طول کشید بعدش من بیحال شدم اونم پاشد رفت فرداش رفتم گوشمو از مامانم بگیرم نگو ای دل قافل اومده به مامانم گفته گوشی رضا رو بده میخوام باهاش برا خودم اهنگ بریزم رفت گوشیمو ازش پس بگیرم گفتم یا گوشی میدی یا به بابات میگم گفت برو بگو به کیرم فیلم پاک کردم گفتم گوه خوردی رمز نمیدونی گفت گوشیتو ریست فکتوری کردم دنیا دور سرم چرخید پنچ گیگ فیلم سوپر از دست دادم گوشی ازش گرفتم رفت بیرون تعطیلات برام جاکش زهر کرد هی میومد.انتقام بگیره منم نمیزاشتم الانم رفته.به همه گفته این کس کشه بچه ها فامیل یه جوری بهم نگاه میکنن که میترسم اون از دختر عمه این از این چرا اینا جنبه ندارن خوب دخترا کسی میخواد منو از شق درد نجات بده

نوشته: جغی


👍 1
👎 14
29766 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

567126
2016-12-02 22:03:06 +0330 +0330

خیلی خیلی افتخار دادی به دوستان، شما لطف دارید… همه‌ی بچه‌ها در خدمت شما هستیم… امری دیگه هم هست در خدمتیم!!!

0 ❤️

567135
2016-12-02 22:20:19 +0330 +0330

داداش این اقدس خوشگلع هس میخوای؟

0 ❤️

567156
2016-12-02 23:04:48 +0330 +0330

آفرین،خیلی خوب بود عمویی.ولی قول بده تا دبستان رو تمام نکردی ،دیگه ننویسی.در ضمن عمو جان این سایت برای افراد بالای 18. سال است.شما 10 سال زود اومدی

0 ❤️

567214
2016-12-03 08:34:43 +0330 +0330

فک کنم با این داستان دو تا تخم با یه کیر گیرت بیادددد

0 ❤️

567384
2016-12-04 18:26:44 +0330 +0330

چرا داستانای که مینویسم قرار نمیگیرن؟

0 ❤️

567397
2016-12-04 21:45:31 +0330 +0330

داستان نبود یه خاطره سرپایی بود! ✋

0 ❤️

567512
2016-12-05 19:16:46 +0330 +0330

خدا یا خودت شاهد باش تن خودش میخاره

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها