سفر سرنوشت ساز

1396/12/08

سلام دوستان من رضا هستم در حال حاضر در زندان بسر میبرم و اینجا هم جز جق و غذاهای بد هیچی نیست خواستم داستان خودمو براتون تعریف کنم
پارسال همین موقع ها بود که برای اخر هفته رفته بودم روستا دیدم برای تفریح و دیدو بازدید که دیدم خر مش علی اقا با کُره خرش دارن اواز میخونن و عرعر کنان لذت میبرن از افتاب.
گفتم برم نزدیکتر یه احوالی بپرسم ازشون که تا خره منو شناخت دستشو انداخت دور گردنم یه ماچی بهم کرد و گفت تو رضاقاطر پسر فلانی هستی گفتم اره که یهو چشمم افتاد به زیر دم کُره خره که مث برف پاک کن ماشین اینورو اونور میرفت دیدم به به ماده هست که مامانش بهش اخم کرد اونم خودشو جمع کرد که خره در استانه 22 بهمن هم بود از قیمت جو و یونجه نالیدو چندتا فحش به خودش داد که چرا سهمی توی انقلاب داشته
خلاصه… فرداش داشتم برای پیاده روی میرفتم سمت کوه که دیدم کُره خر تنهاس مامانش هم نیست گفتم ببین شانس رو خدایی… اومدم جلو رسیدم بهش باهاش احوالپرسی کردم گفتم اسمت چیه گفت پاریکال البته دوستان بخاطر عابرو طرف اسم واقعیشو توی داستان عوض کردم و بگم منم مث همه شما قدم 190 هست بدنم رو فرمه خیلی خوشکلم اما هیچکی تحویلم نمیگیره و مث همتون زدم تو خط مقدس جق… خلاصه گفت اسمم پریکال هست بهم میگن پری که لامصب یهو پرید توی بغلم یه لب ازم گرفت که من جا خوردم و رفت عقب یه جفتک انداخت م عرعری کرد رفت یه گونی علف به رسم احترام اورد گذاشت جلوم که منم گفتم با احساسش بازی نشه خوردم
یهو یکی از سم هاش رفت روی شلوارم شروع کرد به مالوندن کیرم که از قبل راست شده بود گفت که چقدر هیکلت خرانه هست و شعور و معرفتت هم مث کُره خرای توی فیلما وای نگو من که با حرفاش هی سکسی تر میشدم دست انداختم دُمش شروع کردم به مالوندن کُسش که هر دوتامون از شهوت داشتیم منفجر میشدیم
بعد بیوجدان خوابید گفت ممه هامو بخور منم عین توله سگ افتادم روش مک میزدم و واااای یهو چشمم افتاد به کسش رفتم سمت کس نقلی و سیاهش و زبون گذاشتم روی کسش و شروع کردم خوردن که همچی براش سنگ تموم گذاشتم که دیدم بالای چشام صدای فس فس میاد اولش فکر کردم چیزی پنچر شده منم بی تفاوت داشتم کسشو میخوردم که پری گفت وای دارم ارضا میشم گفتم بشو که بیوجدان داد دستشو زر زررررر زررررر گوزید توی صورتم وااای بجان خودتون همچین گوزید که ابش اومد که یهو بلندشد سره پا منم که از فشار بادش موهام انگار برق گرفته ها و بخاطر ترکشهای گوزش پر از دونه های علف و کاه شده بود و کیرمم مث گرز تو دستم بود هرچی التماس کردم نذاشت بکنم و منکه بعداز این ماجرا دچار هیجان افسردگی و شادابی عجیبی شده بودم تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم الانم نامزدم هست و عقدیم و اتفاقا دیشب باهم سکس چت داشتیم.
خلاصه فحش خواستید بدید به خودم بدید به خره بیچاره ندید اونم مث همتون بیگناه هست.

نوشته: عموکیری


👍 0
👎 9
8232 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

675450
2018-02-27 22:06:32 +0330 +0330

جناب دیکرمن اینو شما نوشتید؟

0 ❤️

675474
2018-02-27 23:17:48 +0330 +0330

کاملأ مشخصه که از پیره جقیای شهوانی هستی چون اینگونه از کسنوشتها فقط از قدیمیهای شهوانیه

0 ❤️

675486
2018-02-28 02:50:42 +0330 +0330

اتفاقا جالب بود

0 ❤️

675499
2018-02-28 06:47:54 +0330 +0330

خریت برازنده ی شماست.خداشماراازخریت کم نکنه کیرخربه…

0 ❤️

675506
2018-02-28 07:55:11 +0330 +0330

فقط اسمتو خوب اومدی… کیری جون…دیسلایک

0 ❤️

675547
2018-02-28 16:07:26 +0330 +0330

ای بابا باز یک خودشیفته اظهار خودنمایی کرد بابا یکی اینهارو با بیل مش اسمال خاموش کنه
کیز ممد شاس عبدل تو کونت گوزوی بدبخت

0 ❤️

675560
2018-02-28 20:30:50 +0330 +0330

انشالله اززندان بیای بیرون وباش ازدواج کنی وخوشبخت بشین.کارخوبی کردی اسمشوعوضکردی وابروشوحفظ کردی
همیشه ازاین کارابکن .
راستی نگفتی چرازندان افتادی ؟البته مهم هم نیست.شارباشی

0 ❤️

675593
2018-02-28 23:23:39 +0330 +0330

داستان جالبی بود

باحال

0 ❤️

675818
2018-03-02 20:51:53 +0330 +0330

واقعا پسوند اسمت در خور خودت و داستانته

0 ❤️