سلام ، داستانی که براتون مینویسم کاملا واقعیه
موضوع از اونجایی شروع شد که من و خالم و دخترعمم که با هم همسن بودیم برای بازی بچه گانه با هم خاله بازی میکردیم و همیشه من بابا بودم و یبار خالم زنم بود و یبارم دخترعمم. بزرگتر که شدیم بازی همونم جدیتر میشد. مثلا وقتی شب میشد با هم میخوابیدیم و گاهی هم ی کوچولو به هم ور میرفتیم((ادای مامان و باباهارو در می آوردیم)) تا اینکه بزرگتر که شدیم و دیگه تقریبا بیشتر چیزارو میفهمیدیم دیگه از هم خجالت میکشیدیم و زیادم به هم کاری نداشتیم. ماجرا از اینجا شروع شد که یروز که از محل کار اومدم خونه دیدم خالم اونجاست. (راستی یادم رفت بگم اسم خالم ناهید، بدن گوشتالویی داشت و تا دلتون بخواد سفید و حشری بود ) بعد از احوالپرسی رفتم تا لباسامو در بیارم و بعد از شستن دستو صورت نشستم و شروع کردیم به صحبت کردن که یهو صدای در خونه اومد. درو باز کردن دخترعمم میترا بود، تعارف کردم و وقتی فهمید که ناهید خونمونه اومد تو برام جالب بود چون معمولا کم میومد اونجا!!! همه در حال صحبت بودیم که مامان گفت دخترا پاشید تا شام بیاریم. بعد از خوردن شام و میوه میترا گفت که میخواد بره خونشون آخه خونشون 2تا کوچه با ما فاصله داشت. فهمیدم که طبق معمول باید برسونمش همینکه خواستیم بریم ناهید گفت صبر کنید منم بیام. زود اومد و رفتیم و وقتی داشتیم برمیگشتیم ناهید دستمو گرفت و گفت شیطون چه خبرا؟ منم با کمی خجالت گفتم سلامتی . دستمو فشاری دادو گفت یادته چقدر با هم خاله بازی میکردیم؟ گفتم آره یادش بخیر. گفت بازم دوست داری ؟ خنده ای کردمو گفتم مگه میشه؟ دیگه تو این سن و سال زشته! یهو دستمو کشیدو گفت من که خیلی دلم میخواد تو چی؟ تا اومدم حرفی بزنم گفت امشب منتظرتم زود بیا ، اینو گفتو رفت تو. با شنیدن این حرف حسابی راست کردمو رفتم تو. موقع خوابیدن مامانم جاشو انداخت تو اتاق خواهرم که برای دانشگاه رفته بود مشهد. رفتم مسواک بزنم که ناهیدو دیدم داره با مادرم صحبت میکرد. وقتی داشتم برمیگشتم تا برم تو اتاقم دیدم با یک تاپ قرمز کوتاه و یه دامن سفید بالا زانو میرفت تو اتاقش که چشمکی زدو گفت بیدارم… داشتم دیونه میشدم اما هر وقت فکر رفتن کردم ترسیدم و گفتم نکنه یموقعی کسی بیدار شه و بفهمه. تو همین فکرا بودم که یدفعه صدایی اومد از لای در نگاه کردم دیدم مامانم. جالب بود با یه لباس خواب خیلی خوشگل آبی خوردو یه لیوان آبم برای بابا برد تو اتاق. بعد از یه نیم ساعتی به بهانه آب خوردن رفتم تو آشپزخونه و خیلی آروم رفتم در اتاق خواب مامانم اینا و صدای خوروپف بابارو شنیدم. داشتم برمیگشتم که دیدم لای در اتاق آبجیک وازه رفتم و از لای در نگاهی انداختم و دیدم که ناهید دمرو خوابیده بودو دامنشم کامل بالا بود. وقتی این صحنه رو دیدم بی اختیار رفتم تو و در بستم حرکتی نکرد، جلوتر رفتم تا رسیدم بالای سرش و کمی با موهاش بازی کردم اما بازم جرکت نکرد. اینبار که فکر کردم کاملا خوابه نشستم کنار تخت و شروع کردم به بازی کردن با گردن قشنگش که یهو تکونی خوردو گفتم بیچاره شدم الان پامیشه و شر میکنه به داد زدن اما فقط برگشت طرف من و گفت خوش اومدی. ترسیدم اما وقتی دستمو گرفتو گفت که منتظر چی هستی شروع کرد به مالیدن دستمو رونای پام منم که دیگه داشتم میترکیدم شروع کردم به مالیدن بازوهاشو یواش یواش بوسیدمشو گفتم ناهید ناراحت نمیشی یه چیزی بگم؟ گفت نه بگو!!! منم در گوشش گفتم میشه با کست بازی کنم؟ بی معطلی گفت همشو بخور همش مال خودته، وقتی اینو شنیدم بی معطلی دستمو انداختم تو چاک کسشو شروع کرم به لیسیدن سینه های توپول و سفیدش که خیلی هم سفت بودن. بعد از چند دقیقه ای اونم دستشو گذاشت رو کیرمو گفت عجب چیزی شده و شروع کرد به مالوندنش. حسابی که همدیگرو چلوندیم بهم گفت نمیخوای بخوریش؟ خیلی دوست داشتم اینکارو بکنم اما یجورایی چندشم میشد. اما با حرفایی که میزد حسابی حشریم کرد و منم رفتم وسط دو تا روناشو شروع کردم به درآوردن شرتش. وقتی که برای اولین بار دست به کسش زدم خیلی لذت بردم چون هم خیلی نرم بودو هم داغ و هم پر از آب. بی معطلی زبونمو انداختم تو چاک کسشو حسابی لیسیدمشو دائم از چوچولش مک میزدم که گفت همونجارو سفت بخور آبم داره میاد منم با شنیدن این حرف حسابی چوچولشو مک زدم و بعد از چند لحظه که خیلی بدنش سفت شوه بود و میلرزید یدفه شروع کرد به نفس نفس زدن و شل افتاد زیرمو گفت منو بکن اولش ترسیدمو گفتم چی میگی دیونه و بعد دوباره گفت فقط منو بکن . کیرمو گذاشتم دم سوراخشو یکم فشار دادم و دیدم داره میره تو ترسیدم و درآوردمش که با عصبانیت گفت بکن دیگه دلم میخواد. بهش گفتم مگه دختر نیستی ؟ گفت نه فقط بکن . فشار دادم و دیدم تا بیخش رفت تو و اونم دیونه وار خودشو تکون میدادو هی میگفت سفت بزن منم همینکارو کردم خیلی لذت بخش بود بعد از چند دقیقه احساس کردم داره آبم میاد گفتم داره آبم میاد گفت همشو بریز تو کسم اما ترسیدم و گفتم خره حامله میشی گفت نترس فقط تندتر بکن و بریز توش با این حرف منم حسابی شروع کردم به تلمبه زدن طوری که وقتی آبم اومد اونم دوباره ارضا شد و منو سفت بغل کردو میبوسید. کمی بعد بیجال از روش بلند شدم که گفت ممنون خیلی وقت بود آبم اینجوری نیومده بود و منو بوسیدو تو همون وضعیت خوابید. منم بلند شدم لباسامو پوشیدمو رفتم خوابیدم. صبح که پاشدم برم حموم مامانم گفت که ناهید حمومه بذار اون بیاد بعد تو برو داشتم برمیگشتم که شنیدم مامان داره زیر لب میگه عجیبه امروز همه دارن میرن حمام. اینو که گفت فهمیدم اونا هم دیشب برنامه داشتن . چند روز بعد ناهید به موبایلم زنگ زدو گفت من امشب تنهام میتونی بیایی پیشم. گفتم بهت خبر میدم از اونجایی که داشتم له لهشو میزدم نیم ساعت بدش زنگ زدم گفتم میام. عصر با خوشحالی رفتم خونشون در زدم و رفتم تو و از همون زمان ورود تا صبح روز بعد چند باری با هم حال کردیم و چه حیف که کس به اون خوبی شوهر کردو رفت. امیدوارم خوشتون اومده باشه تا بعد بای
نوشته: رضا
به به دوباره داستان خاله که در یک چیز مشترکند همه حشری - همه خراب و اوپن - همه دارای مکان مناسب - همه دنبال مرور خاطرات قدیم و بازی های گذشته - هیچکدوم هم عرضه جور کردن کیر مناسب را ندارند .
کاش مینوشتی این بهشت خاله ها کجاست ما هم سری میزدیم
نمیدونم چرا این خاله ها اینقدر مظلوم هستن. احتمالا از حشریت زیاده mail1
کونی ها که عکس شومبول میزارن میخوان بگن ما هم کونده کیرکلفت شدیم ؟
1- درباره نویسنده: این کسخل هنوز نمیدونه که دختر وقتی شوهر میکنه باید پرده داشته باشه، تو که تا ته کردی تو کس خاله جنده ات چطوری رفته شوهر کرده بدونه پرده؟
نمیدونم چرا هر کی به ما میرسه فکر میکنه ما کسخلیم.
2- اون لاشی هم که عکس کیر گذاشته است باید بداند که خودش “”""""“کون”"""""""" است… {والسلام}
کير دشمنهاى مرد عنکبوتى تو کوس اون خاله جندت با اون مامان اسگولت…خواهر کسته لاشى کيرت براى خالت چه طورى بلند ميشه?اگريه ذره ناموس داشتى چه مادر خودتو بکنى چه خالت…
واقعاااااا بی ناموس هستی …واقعاااااااااااا متاسفم برات …لاشی
diablo diablo
کونی مادرجنده ننویس چرا آخه دروغ خاله تورو کردن بامادرت اوناروبنویس
manam khalamo chan bari kardam be khoda vali nemitonam dastaneshoo benevisam bare akhar ke omade bod khonamon 2bar kardamesh
راست و دروغش اصلا مهم نیس من نمیفهمم چطور میتونید به خاطر شهوت و ارضایه جنسی فک فامیلاتونو بکنیند! باو ما دختر همسایمونو کردیم عذاب وجدان گرفتیم خاله اخه؟
آقامن نه خاله داشتم نه عمه ترا خدا یکی ازاین خاله های حشری دنبال کیرروبهم معرفی کنیدچنان ازخجالتش درمیام که همیشه دعاگوی تان باشه
همش دروغه کونی دوباره بنویس کونی