سکس با دختر صاحب کار و دوستش

1396/01/03

با عرض سلام
اسم من امیره ۲۵سالمه بلوچم میخوام داستان سکس خودم و نازنین ونسترن تحریف کنم امیدوارم خوشتون بیاد این داستان برمیگرده به سال پیش وقتی که برای کار به اصفهان رفته من سریه باغ اطراف اصفهان باغبون بودم اسم صاحب باغ حمید ویه دختر حشری داشت به اسم نازنین حمید اقا هر جمعه با خونواده اش میود سر باغ برای تفریح من تازه اومده بودم که حمید اقا با خونوادهاش اومدنن سرباغ از همون روز اول که چشم به نازنین افتاد احساسی بهم گفت که باید این دختر خوشگل رو بکنم نازنین یه دختر خوشگل قد ۱۸۰ سینه اش۸۰ ویه کون تپول داشت اون روز گذشت من سرباغ بودم که ناگهان صدای بوق ماشین اومد با خودم گفتم یعنی کیه حمید اقا که همیشه جمعه میومد رفتم درو باز کنم که ن نام خوشگل خودمونه با یه دختر دیگه به اسم نسترن ویه پسری به اسم شهرام که نامزد نسترن بود اومدند داخل باغ بهم گفتن آقا بجنب که خیلی کار داریم شب که مهمون دارم مهمون های نازنین دوستای دانشگاه هایش بودن که میخواستن واسه تولد نازنین بیان منم باهم رفتم خونه رو مرتب کردیم موقعی که من داشتم وسایل رو میاوردم چشمم به شیشه مشروب خورد باخودم فکر کردم این یه مهمونی معمولی نیست که نازنین هم اومد وسایل رو بگیره فهمید که من شیشه های مشروب رو دیدم ازم خواست که به باباش چیزی نگم منم گفتم باشه یه بوس ازم گرفت و رفت

تا اینکه شب شد ماشین ها اومدند 10نفر بودن ۵دختر۵پسر منم درو باز کردم من رفتم اتاقم که بخوابم ولی خوابم نمیبرد کیرم راست شده بود میخواستم برم چش چرونی رفتم دیدم وای چه بزن بکوبی هموشون دارن شراب میخورن و میرقصن چندتا شون با دوست دخترهاشون رفتند تو باغ تا باهم سکس کند نازنین هم تنها بود نسترن بانامزدش داشتند لب میگرفتن منم گفتم امیر جای تو خالیه که با نازنین باشی ولی نه به خودم جرات نمی دادم ناگهان یه صدا ازت پشت سرم اومد نازنین بود گفتش امیر جان میری تلمبه رو روشن کنی منم گفتم چشم خانم نازنین رفت من رفتم سراغ تلمبه رو روشن کنم که آقایون حموم کنن با دوست دختر هاشون که بعدشم رفتم بخوابم کل شب تواین فکر بودم چی میشد یکیشون حالا اینجا منم یه دل سر میکرمش
تا اینکه صبح شد من بیدار شدم رفتم دخترت ها رو اب بدم همه شون رفته بجز نازنین ونسترن شهرام نامزد نسترن هم با اون ها رفته بود نازنین ونسترن مونده بودند تا خونه رو مرتب کنن یه ساعت بعدش نازنین صدام زد منم رفتم درو که باز کردم چشم با نازنین ونسترن افتاد داغ کردم نازنین ونسترن یه تاپ خوشگل پوشیده که کل هیکل سکسی شون معلوم بود ازم خواستن بشینم من رو مبل نشستم که نازنین یه شیشه مشروب اورد جلوم گفتش دیشب چرا نیومدی منم گفتم دیشب سرم درد میکرد گفتش اشکال نداره حالا سه نفری جشن تولد میگیرم یدفعه نازنین بلند شد بلغم نشست معلوم بود که چندتا پیک قبلش زده که مست کرده بود گفتم نازنین حالت خوش نیست گفتش برعکس دستش رو برد رو کیرم یه دفعه شروع کرد فریاد زدن اخ جون همونی که فکر میکردم من کیر بزرگی دارم نسترن هم بلند شد اومد جلوم وشروع کرد ازم بوس گرفتن که نازنین دکمه های پیراهنمو باز میکرد نسترن هم زیپ شلوارم رو کشید پایین وشروع کرد ساک زدن وای چه کیفی میکردم اصلا فکرش رو نمیکردم که دوتا کوس جلومه نازنین شروع کرد لب گرفتن ازم بعند چند دقیقه نازنین رفت س اغ کیرم ونسترن هم بدن منو لیس میزد بعدش منم رفتم سراغ کوس نسترن نسترن هم کوس نازی رو میخورد نازی هم واسم ساک میزد بعدش نازی بلند شد اومد تو بغلم نسترن هم داشت تخم مامو میخورد منم رفتم سراغ سینه های خوشگل نازی (خودش بهم گفت که بهم بگه نازی با نازی راحت تره)بعد چند دقیقه نازی رفت سراغ کیرم که بکنه تو کوسش منم داشتم از نسترن لب میگرفتم نازی هم داشت واسم تلمبه میزد منم نازی رو بلند کردم بردمش رو رختخواب نازی رو حالات سگی خوابندم یکسره شروع کردم به تلمبه زدن نازی چه اخ اوخی میکرد داشت لذت میبرد که نسترن به نازی گفت نازی جون نمیذاری ماهم فیضی ببریم که نازی بلند شد ونسترن نشست کوس نسترن از نازی بهتر بود چون نسترن فقط به شهرام نامزدش میداد اما نازی یه دختر حشری بود وچندتا دوس پسر داشت خب من کیرم رو گذاشتم ووکوسش نسترن هم کونشو هل داد تا کیرم تا ته رفت یه ناله مظلومانه کشید و ولو شد من یکبند تلمبه زدم نازی پستون های نسترن رو میخورد بعد چند دقیقه نسترن بهم گفت میخوای از کون بکنی منم گفتم اره ولی دردت نمیاد گفتش نه بابل اوپنه منم گفتم واسه شهرام اوپنه واسه من اکبنده یه خنده زد گفت بکنش مال خودت منم یه تف زدم تو سوراخ کونش واروم اروم تا نصف کردم داخلش اونم جیغ میزد امیر دارم میسوزم بکن توش تا اخر بکن توش من سریع تلمبه میزدم اونم جیغ میزد ناله میکرد گفتش امیر خیلی حال میده بهد چن دقیق کیرم دارآوردم کردمش تو کون نازی وباسرعت تلمبه میزدم نسترن هم میگفت امیر تند تر بکنش نازی هم ناله میکرد تا اینکه ابم اومد کیرم وو در اوردم ابم خالی کردم تو صورت نازی ونسترن ابم رو خوردن بعد چند ساعت باز هم کردمشون او عقب وجلو اونها هم بهم ق ل دادن که هفته ای یه بتر بیان که اومدند با دوست های تازه تر وخوشگل و حشری نازی واسه اونها تعریف میکرد یه بلوچ بکن بکن هست تو باغ شون اونها هم می اومدنن تا فبضی ببرن به بدمت ۶ماه من کوس های فارس زیادی کردم از ترک بگیر تا لر تا اینکه حمید اقا مشکوک شد منو اخراج کرد چندباری به درخواست نازی میرفتم تا کوس شونو پاره بکنم با پول اونها تو بهترین هتل ها حالا هم من ازدواج کردم دیگه نمیرم چندباری ازم خواستن من نرفتم شماره شون رو هنوز هم دارم
به امید دیدار امیر بلوچ امیدوارم خوش تون بیاد شرمنده اولین داستانم بود .

نوشته: امیر تکتار


👍 1
👎 33
50363 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

585268
2017-03-23 21:37:37 +0430 +0430

داشتم با این افکار حال میکردم که یهو کونم سوخت از خواب پریدم فهمیدم ای دل غافل کردم تو کون ننم حالا بابام داره تلافی میکنه…قصه ما بسر رسید بلوچمون کونش درید…
ببخشید بچه ها حیفم اومد داستان به این خوبی نصفه بمونه…کیر همتون تو کون امیر و ایل و تبارش

0 ❤️

585300
2017-03-24 00:31:27 +0430 +0430

نکنیمون بلوچ (inlove)

1 ❤️

585305
2017-03-24 02:13:44 +0430 +0430

جلل خالق شب جمعستو كنتورنميندازه بپوليش (hypnotized)

0 ❤️

585313
2017-03-24 02:53:37 +0430 +0430

تعداد دیسلایک رو دیدم نخوندم ممنون دوستان که با دیسلایک و لایک راهنمایی میکنید که وقت الکی نزاریم

0 ❤️

585315
2017-03-24 03:10:34 +0430 +0430

امیر بپر سر کلفتی،پشماشو بگیر نیوفتی…امیربلوچ رسما کیرمونی،یه شب بخواب زیرمونی…امیر همه اینا که گفتی حرفه،دور کونت برفه،،چاقال ابنه ای…باید یه دفعه از کون سوزی تو هم که شده بیام شهرتون و دخترای همشهریتونو تک تک از کون بکنم…حرومزاده خان…

1 ❤️

585318
2017-03-24 04:00:46 +0430 +0430

امیر آقا تو هم بی سوادی و هم بیشعورو هم بی اصالت ،نمیدونم چرا اینجوری رفتار میکنی که یکی از خودت بیشعورتر مثل Alikosbaz1353 بیاد اینجا و حرف دهنشو نفهمه و به دخترهای شهر من توهین کنه،به اون نمیتونم چیزی بگم چون تو مقصری که میایی اینجا آبروی هرچی بلوچه به لجن میکشی . تو هم بیا مثل خیلیهای دیگه اینجا 2 تا داستان بخون 4 تا عکس هم نگاه کن برو گمشو. دیگه داستان نوشتنت چی بوده؟ حالا که نوشتی گه خوردی اسم بلوچ آوردی …

3 ❤️

585331
2017-03-24 06:21:59 +0430 +0430

کیرم تو تفکراتت جقی

1 ❤️

585333
2017-03-24 07:17:03 +0430 +0430

واقعا که الاغید دفعه دوم خواستم یکی از شما کونی ها رو بکنم داستان نمینوسم فیلم میگیرم

0 ❤️

585336
2017-03-24 08:13:45 +0430 +0430

داشتی از دور نازنین رو نگاه می کردی یهو صدا از پشت سرت اومد؟ 10 نفر بودن پنج تا دختر پنج تا پسر بعد نازنین تنها بود؟؟ اول دبستانو تموم می کردی شمردنو یاد میگرفتی بعد داستان می نوشتی. گفت برو تلمبه رو روشن کن؟؟ تلمبه رو روشن می کنن؟؟ اصلا تاحالا شهر اومدی اسکل دا…ها.تی؟؟ کدوم ا.لاغ.ی اول صبح مشروب می خوره اونم کسایی که دیشب حسابی مست کردن!!! نسترن نامزد ماشین داربچه پو…لد.ا.ر در سطح خودش داشت بعد به تو عمله .داه…ات.ی کسو کون داد اینقدر ادم قحط بود؟؟ میگفتن تو باغ یک بلوچ بکن است؟؟ بقیه مردهای اون شهر دکترا مهندسا وکیلا همشون کونی بودن فقط تو میکردی که برات صف بود اونم برای یک عمله که شغلش بیل زدنه؟؟ تو شیش ماه کس های فارس زیادی کردی از ترک بگیر تا لر؟؟ یعنی کس فارس ترک و کس فارس لر؟ موقع رفتن سپه چک بانک تجارت بهت نمیدادن بابت تشکر؟؟ دختر ها تورو می بردن بهترین هتل ها؟؟ ح…یو.و…ن مزرعه تورو مسافر خونه هم راه نمیدن وگرنه می دونستی برای اینکه تو هتل اتاق بگیری با یک زن باید شناسنامه داشته باشی وگرنه میفرستنتون اماکن برگه بیاری مگه لاس وگاسه اینجا؟ یعنی حیف که سایت نمیزاره نظرمو کامل بزارم وگرنه جوری ننتو اینجا می…گایی…دم که بابات شیش قلو بزاد!!

و اما اصل ماجرا : یک بچه داه.اتی.و که اهالی روس.تا از کونش سیر شده بودن روبا لگد از ده می اندازن بیرون اونم میره شهر عملگی که حمید خان باغدار قزوینی شهر به در ظاهر به عنوان نگهبان و در باطن به عنوان چ.اق…ال شخصیش استخدامش می کنه بین هفته این درختا رو اب میداده اخر هفته حمید خان میومده کونو دهن خودشو اب می داده!!! تا اینکه یک روزشهرام پسر صاحب باغ با دوستاش ج…ن.د.ه میارن باغ مشروب خوری و عشقو حال که این میره جلو میگه یا من هم بازی یا جریانو به بابات میگم که شهرامو رفیقاش میگیرن مثل سگ میزننش بعد هم دسته جمعی جوری کونش میزارن که صدای خ.ر میده بعد هم به شهرام میگن یک همچین کونی اینجا بود دیگه چرا پ…و.ل .ج.ند.ه دادیم؟؟ دیگه از اون به بعد کارشون میشه همین تا جایی که حمید اقا وقتی برای کون اخر هفته میومده اینقدر این گشاد شده بوده که دیگه رغبتی بهش نداشته مشکوک میشه که به دیگرانم میده در نهایت مثل سگ می اندازتش بیرون اینم مجبور میشه به پیمان خان و رفیقاش تو بهترین کاروانسرا ها کون بده که البته پ…و.ل. اتاقو اونا حس.اب می کردن!! تا اینکه شوهر میکنه و دیگه وقتی ازش میخوان م.فت.ی نمیره البته ش.ما…ر.ش.و…نو هنوز داره!!

2 ❤️

585392
2017-03-24 16:59:46 +0430 +0430

ك ي ر م تو ذات بلوچت
مادر ج ن د ه اومدي شهر ما هركي رسيده كرده تورا و ك و ن ي شدي حالا از رو لجت داستان نوشتي ك دختر اصفهاني كردم.
حروم زاده جرات داري نزديك تابلو ١٠٠ كيلومتر تا اصفهان بشو تا ببيني چجوري خواهر و مادرت را به هم ميدوزيم.

0 ❤️

585397
2017-03-24 18:37:21 +0430 +0430

ريدي بلوچ بابا

0 ❤️

585399
2017-03-24 18:44:06 +0430 +0430

دوستان عزیز من از طرف این همشهری نادانم از همتون عذر خواهی میکنم خواهش میکنم به خاطر یه آدم کم سن و سال و بی عقل به تمام قومیت بلوچ توهین نکنید. من خودم بلوچم و به این افتخار میکنم مثل تو عزیز لر وشما دوست اصفهانی هیچوقت به هیچ کس توهین نکردم و نمیکنم و خواهش میکنم شما هم توهین نکنید.ولی اگه از نوشته این آدم بی اصل و نسب ناراحت شدین و با فحش دادن آروم میشید هر چقدر دلتون میخواد به خودش فحش بدین که دیگه غلط کنه اینچنین کاری بکنه ولی به بقیه بلوچها بی احترامی نکنید سپاس ایام به کامتان
بِ نیازِخالِق،فَدَ مانی

5 ❤️

585462
2017-03-24 23:50:04 +0430 +0430

تو که راست میگی ولی ادم دورغ …

0 ❤️

715260
2018-09-05 04:46:24 +0430 +0430

عزیزم به عبارتی بگو اونا میکردنت چاقال

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها