سکس با.....

1393/04/01

سلام دوستانه گلم…قبل از هر چیزی بگم که این داستان مثل باقیه داستان های سایت تخیلی بیش نیست.پس اولا زیاد حساس نشین و نشین یه پا منتقد.دوما خواهشا خواهشا خواهشا توهین نه به خودم کنید و نه صد البته به خانوادم لطفاسوما.به جز پدر عزیزم و مادر نازنینم تمام شخصیت های که تو این داستان ازشون نام برده میشه رو بنده فاقده داشتنشون هستم.پس هرچی دوست دارین به اینا فش بدین…خخخخخ…دوره همیم میخوایم یکم خوش باشیم پس لطفا توهین نکنید…ممنون…خوب بریم سراغ داستان سکس با…
از وقتی که یادمه عروسی و مهمونی های زنونه رو دوست داشتم…درسته من تو 5 یا 6 سالگی چیزی از سکس نمیفهمیدم اما همین که تو اغوش خانوم هایی که جز خانوادگان نرم تنان بودن جا میگرفتم لذت بخش بود…همینکه گرمی یه ماچو رو لپم حس میکرد باحال بود.بعدشم اصلا از قدیم گفتن ادم هر چی داره از پر قنداق داره.من راه خودمو انتخاب کرده بودم.قصدم این بود که فقط بیوفتم تو راه شریف و مقدسه کس کنی.و من از بچگی زیر نظر داداشه بزرگم داشتم تبدیل به یه کس کن حرفه ای میشودمم.اره جونم براتون بگه که دوران کودکی رو خیلی زود پشت سر گذاشتم و در این مدت تونستم چند بار شوشول دختر عممو،یه بارم سینه دختر همسایه رو ببینمو باهاش بازی کنممم…البته اینم بگم که دوبارم تونستم باسن بزرگ و خوش فرم عمه مو ببینم اونم وقتی که خواب بود…بله اینارو گفتم که بدونید تا سن 15 سالگی که رسید یه چند باری ناز بانورو دیده بودم و باهاش غریبه نبودم…اما وقتی که 15 سالم بود من تونست برای اولین بار کیرمو با یه بدن دختر اشنا کنم…یادتونه که گفتم تو بچگی چند باری شوشوله دختر عممو دیده بودم که.اینبار تونستم لختش کنم…به به چه بدنی داشت مرمری مرمری.هرچی از التماسش کردم که بیا یه لیس به کیرم بزن نزد که نزد…بزارین از اوله قصه بگم.خونه ما چسبیده بود به خونه عمم اینا.اون روز مامانمو عممو زن داداشم رفتن خرید و من عینهو اسب ذوق کرده و با سرعت به سمت در رفتم تا بگم نرگس خاتون بیاد خونمون.بماند که از شوق زیاد مثل شتر رفتم تو در ورودی و سرم باد کرد.با هر بدبختیی بود تونستم به نرگس برسونم که بیاد خونمون.دختره نکبت کلی اداو اصول داشت در میاورد که وای کاندوم داری یا نه؟یواش بکنی ها.دهن لقی نکنی به کسی بگی باقیه فامیلم بیوفتن دنبالم؟این زر میزد و من التماس میکردم که نرگس جان خفه شو عزیزم فقط دراز بکش.با کلی خایه مالی البته درستش تخمدان مالیه خانم اخرش لخت شود و دراز کشید منم سه سوته لخت شودمو کیرمو که اونموقع دودل برد بردم جلو دهنشو گفت بخورش کلشو کرد اونورو فش داد که نه من بدم میاد حال بد میشه از من اصرار از اون انکار که یهو ان خانم پاشود لباساشو پوشید که بره.منو میگی داشتم تو 15 سالگی اولین و سنگین ترین شکست زندگیمو میخوردم اشک تو چشام حلقه زدو دنبالش دویدمو گفتم غلط کردم گوه خوردم بخواب نمیخواد بخوری.نرگس با چهرهای پیروز مندانه نگاهی سرشار از تحقیر بهم کردو دراز کشیدومن خوشحال بودم که اولین سکسم داره اتفاق میوفته.بله خانم و اقایانه دکتر.میدونم همتون این کارین و نوشتنش گزاف گوییه اما خدارو چه دیدین شاید یکی بود که بلد نبود پس بگم بهتره.ما انگشتمونو کردیم تو کرمو کردیم تو کون نرگس خاتون .فکرم نکنید که من گشادش کردما خودش به اندازه کافی گشاد بود…دیگه منم اگه یکم گشادترش میکردم باید تنه درخت توش میکردیم.واسه همین تصمیم گرفتم که به اولین لذت زندگیم برسم.نشستم رو رونشو با دستم دودول طلامو دمه سوراخش نگه داشتم داشتم میکردم تو که…
افرین همتون درست حدس زدین.زن داداشم درو باز کردو وارد شود…چهره من اون لحظه فقط فقط به درد سیرک خلیل عقاب میخورد.یه نگاه به زن داداشم کردم یه نگاه به نرگس یه نگاهم به دودوله بدبختم که از شدت ترس رفته بود تو لاک دفاعیشو تو رفتگی پیدا کرده بود.سریع پاشودم از روشو دستشو گرفتمو لباسامونو برداشتیمو دویدیم سمته حیاط.اون ذلیل شده هم با اون پا دردش عین قرقی دنبالمون دوید.سریع از پله های اظطراری فرار کردیم داشتیم میرفتیم بالا که سوتین نرگس سگ تو ریش از دستش افتاد رو صورت زن داداشه درد گرفتم که زیر پله داشت مارو نفرین میکرد.اینقدر باحال یکی از اون گردکی ها تلپ افتاد تو دهنش…جاتون خالی نباشه از ترسه اینکه به مامانم گفته باشه تا شب تو خیابونا ول بودم.اون موقعه هم که مثل الان نبود که شرکت ایرانسل بیاد خواره خط ثابتو بگادو دسته همه یه موبایل باشه.واسه همین وقتی که رسیدم اولین چیزی که ازش یادم مونده گرمی انگشت های پدر مهربانم بود که با مهربانی گفت:عزیزم پسر گلم گمشو برو همون قبرستونی که تا حالا بودی پدر سگ.و من تازه فهمیدم که تمام ترسم الکی بوده چون زن داداشم مردونگی کرده و چیزی نگفته وگرنه رفتارا خیلی زننده تر از اینی بود که بتونم براتون تعریف کنم…وقتی تو چشای زن داداشمن گاه کردم برقی رو دیدم که معنیشو دقیقا یک هفته بعد فهمیدم…
اینطوری بود که ما در راند اوله سکسمون خوردیم به دیوار توالت عمومی …
ادامه داستان در صفحه 2 کتاب…

نوشته: حسین


👍 0
👎 0
42037 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

423575
2014-06-22 08:24:42 +0430 +0430
NA

خوب شد که گفتی تخیلیه

0 ❤️

423576
2014-06-22 21:54:28 +0430 +0430

ok…alan dari hal mikoni

0 ❤️

423577
2014-06-22 21:58:04 +0430 +0430

vaqean to ye nemoneh az on daste adamhaye qadimi hasti ke sorake konesh zang zade…

0 ❤️

423578
2014-06-23 09:56:22 +0430 +0430
NA

برو جلقو dash1

0 ❤️

423579
2014-06-23 10:45:50 +0430 +0430
NA

فقط خندیدم دمت گرم داشی
good

0 ❤️

423580
2014-07-29 04:58:14 +0430 +0430
NA

clapping براوو

0 ❤️