شب سراب

1392/11/16

مثل تمام شب های این دو سالی که گذشت با بی میلی و ناراحتی در خونه رو باز کردم. اما این بار از هر روز ناراحت تر بودم آخه شب سالگرد فوت بهنام (همسرم) بود که بعد از سه سال زندگی مشترک توی یه تصادف از پیشم رفته بود. داشتم فکر می کردم که فردا صبح زود برم سر خاکش مرخصی هم گرفته بودم. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت واسه همین ترجیح دادم برم بخوابم. دراز کشیدم… وای که چقدر جاش خالی بود. اشک توی چشام جمع شد و بغضم ترکید انقدر گریه کردم تا خوابم برد، یه دفعه با صدای چرخش کلید داخل قفل در ورودی از خواب پریدم. توی خواب و بیداری رفتم سمت در هنوز اشکام خشک نشده بود. وقتی جلوی در رسیدم خشکم زد… مات مونده بودم، مگه می شد؟ بهنام بود که مثل همیشه خندان اومد توی خونه. وقتی من رو با اون چشای پف کرده و مبهوت دید، تعجب کرد و پرسید چرا گریه کردی خوشگل من؟ بهش خیره شده بودم و جواب نمی دادم، دوباره گفت: مگه جن دیدی؟ گفتم: آخه تو دو ساله از پیش من رفتی، مگه می شه الان اینجا باشی، من قرار بود فردا بیام سر خاکت… خندید و گفت: چرا مزخرف می گی خواب دیدی باز؟ گفتم: چی؟ خواب؟ یعنی همش یه کابوس احمقانه بود؟ وای خدایا!! و بعد پریدم تو بغلش و شروع کردم به گریه کردن این بار اشک شوق روی گونه هام سرازیر بود. بهنام که دید این قدر هیجان زده ام منو از زمین بلند کرد و بوسید و به اتاق خواب برد و روی تخت خوابوند. خودش هم کنارم دراز کشید و گفت : دیگه گریه نکن عسلم، بسه تموم شد. ولی من هنوز نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم. بهش گفتم: آروم میشم عزیزم، الان آروم میشم. بهنام شروع کرد به بوسیدن گونه هام و سعی کرد آرومم کنه کم کم داشتم سرحال می شدم و دیدم بهنام داره با لباش اشکام رو پاک می کنه سرم رو چرخوندم و لبم رو روی لبش گذاشتم، حالم بهتر شده بود و می تونستم پیش بینی کنم که یه سکس عالی و رمانتیک در انتظارمونه. سریع لباسام رو درآوردم و با کمک بهنام لباسای اون رو هم درآوردم و شروع کردم به خوردن لب هاش. بعد گردنش رو لیسیدم و گوشاشو. دیگه هر دومون حسابی حشری شده بودیم. سینه اش رو می بوسیدم و می مکیدم که بهنام با لحن شهوتناکش گفت: برام ساک بزن، می خوام عمرم . منم که می خواستم بیشتر حشری بشه به جای خوردن آلتش نافش رو می لیسیدم و رون هاشو می خوردم وقتی دیدم حسابی آماده شده رفتم روش طوری که الت من بالای سرش باشه و آلت اون زیر صورت من و شروع کردم به خوردن و اونم مال منو می خورد، نفسام به شماره افتاده بود… آلتش رو تا جایی که می تونستم توی دهانم می کردم، راستش نمی دونم طولش چقدره چون هیچ وقت خط کش نذاشتم اندازه بگیرم اما می دونم نه بزرگه و نه کوچک… دیگه هر دو حسابی از خود بی خود بودیم که بلندم کرد و منو خوابوند روی تخت و آلتش رو بایه فشار کوچیک فرو کرد داخل واژنم یه آه از سر لذت کشیدم و بهنام شوع کرد به تلنبه زدن… دیگه صدام در اومده بود و داشتم ارضا می شدم… یه دفعه از خواب پریدم و دیدم روتختی رو بغل کردم و دارم به خودم فشار میدم. هیچ کس توی اتاق نبود، من بودم و تنهایی خودم…

نوشته: shideh5


👍 0
👎 0
22174 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411759
2014-02-05 03:29:31 +0330 +0330
NA

موضوع جالبی بود اما بشکل احمقانه و ناشیانه خرابش کردی!!! (کلمات و عباراتی که انتخاب کردی اصلاً به رنگ و بوی داستانت نمیخورد)

ضمناً سعی کن وقتی از زبون یک خانم مینویسی بیشتر دقت کنی

0 ❤️

411760
2014-02-05 03:54:31 +0330 +0330
NA

به قول علیرضا خواستی یه موضوع جدیدی رو بیان کنی اما ریدی!

0 ❤️

411761
2014-02-05 06:32:46 +0330 +0330

داستانى كه از خط اول ميشه پايانش رو حدس زد هيچ جذابيتى نداره ،،

0 ❤️

411762
2014-02-05 07:44:26 +0330 +0330
NA

موضوعش قشنگ بود .ولی میتونست خیلی قشنگتر باشه .
آریزونا داداش خیلی چاکریم .دلتنگتم رفیق .

0 ❤️

411763
2014-02-05 08:16:36 +0330 +0330
NA

الآن این چی بود؟ ملو درام بود؟ پورنو بود؟ کمدی بود؟ فانتزی بود؟ تخمی تخیلی بود؟ نه واقعأ؟!
فقط حرمت مرده ها مونده بود که زیر پا بذارین… در مورد عشق از دست رفته مینویسی بعد میگی: خط کش نذاشتم ببینم طولش چقدره…این الآن رومانتیک بود؟! یا تراژیک بود؟!

0 ❤️

411764
2014-02-05 21:31:34 +0330 +0330
NA

مي شد قشنگ تر بنويسي . سوژه ات قشنگ بود و دردناك اما پرورشش خيلي خوب انجام نشد. اما با خوندنش دردم اومد حسابي.
مرسي

0 ❤️

411765
2014-02-05 21:40:53 +0330 +0330

شيرجوان لطف دارى من هميشه بيادتم

0 ❤️

411766
2014-02-06 21:58:13 +0330 +0330

میشه نوع مخدری که مصرف میکنی بهم بگی? دلم خواست

0 ❤️